فهرست مطلب

 


عابس بن ابى شبيب شاكرى

از شهداى كربلاست.عابس،از رجال برجسته شيعه و مردى دلير،سخنور،كوشا وتلاشگر،شب زنده‏دار،از طايفه بنى شاكر بود.اين طايفه از شيعيان مخلص و فداكار درراه ولايت امير المؤمنين بودند و از شجاعان عرب به شمار مى‏آمدند.به آنان‏«فتيان العرب‏»

مى‏گفتند.از كسانى بود كه وقتى مسلم بن عقيل،نامه امام حسين‏«ع‏»را براى اهل كوفه‏خواند، به پا خاست و اعلام هوادارى و حمايت كرد و پس از بيعت كوفيان با مسلم بن‏عقيل،بعنوان پيك،نامه‏اى از سوى آنان به امام حسين‏«ع‏»در مكه رساند. (2) دلاوريهاى اودر كربلا مشهور است.وى همراه هم پيمان خود«شوذب‏»،در حماسه عاشورا به نبردپرداخت و شهيد شد. (3) رشادتهاى او چنان بود كه سپاه كوفه از نبرد تن به تن با وى ناتوان‏بودند.به دستور عمر سعد، از اطراف او را سنگباران كردند.او هم زره از تن بيرون آورد وكلاهخود از سر برداشت و خت‏شد و با تيغ بر دشمن حمله كرد و يك تنه آنقدر جنگيد تادر قلب ميدان و محاصره دشمن به شهادت رسيد. (4) سر او را از پيكرش جدا ساختند.سرمطهرش در دست عده‏اى بود و هر كدام مدعى بودند كه من بودم كه او را كشتم،تا به‏جايزه‏اى دست‏يابند. (5)
عاشورا

روز دهم محرم،روز شهادت سالار شهيدان و فرزندان و اصحاب او در كربلا.عاشورادر تاريخ جاهليت عرب،از روزهاى عيد رسمى و ملى بوده و در آن روزگار،در چنين‏روزى روزه مى‏گرفتند،روز جشن ملى و مفاخره و شادمانى بوده است و در چنين روزى‏لباسهاى فاخر مى‏پوشيدند و چراغانى و خضاب مى‏كردند.در جاهليت،اين روز را روزه‏مى‏گرفتند.در اسلام،با تشريع روزه رمضان،آن روزه نسخ شد.گفته‏اند:علت نامگذارى.

روز دهم محرم به عاشورا آنست كه ده نفر از پيامبران با ده كرامت در اين روز،موردتكريم الهى قرار گرفتند. (6)

در فرهنگ شيعى،به خاطر واقعه شهادت امام حسين‏«ع‏»در اين روز،عظيمترين روزسوگوارى و ماتم به حساب مى‏آيد كه بزرگترين فاجعه و ستم در مورد خاندان پيامبر انجام‏گرفته و دشمنان اسلام و اهل بيت اين روز را خجسته شمرده به شادى مى‏پرداختند، اماپيروان خاندان رسالت،به سوگ و عزا مى‏نشينند و بر كشتگان اين روز مى‏گريند. امام‏صادق‏«ع‏»فرمود:«و اما يوم عاشورا فيوم اصيب فيه الحسين‏«ع‏»صريعا بين اصحابه واصحابه حوله صرعى عراة‏». (7) عاشورا روزى است كه حسين‏«ع‏»ميان يارانش كشته برزمين افتاد،ياران او نيز پيرامون او به خاك افتاده و عريان بودند.امام رضا«ع‏»فرمود:«من‏كان عاشورا يوم مصيبته و بكائه جعل الله عز و جل يوم القيامة يوم فرحه و سروره‏». (8) ،هركس را كه عاشورا روز مصيبت و اندوه و گريه باشد،خداوند قيامت را روز شادى او قرارمى‏دهد.در«زيارت عاشورا»در باره اين روز غم‏انگيز كه امويان آنرا مبارك مى‏دانستند،آمده است:«اللهم هذا يوم تبركت به بنو امية و ابن آكلة الاكباد...».

امامان شيعه،ياد اين روز را زنده مى‏داشتند،مجلس برپا مى‏كردند،بر حسين بن‏على‏«ع‏»مى‏گريستند،آن حضرت را زيارت مى‏كردند و به زيارت او تشويق و امرمى‏كردند و روز اندوهشان بود.از جمله آداب اين روز،ترك لذتها،دنبال كار نرفتن،پرداختن به سوگوارى و گريه،تا ظهر چيزى نخوردن و نياشاميدن،چيزى براى خانه‏ذخيره نكردن،حالت صاحبان عزا و ماتم داشتن و...است. (9)

در دوران سلطه امويان و عباسيان،شرايط اجتماعى اجازه مراسم رسمى و گسترده درسوگ ابا عبد الله الحسين را نمى‏داد،اما هر جا كه شيعيان،قدرت و فرصتى يافته‏اند،سوگوارى پرشور و دامنه‏دارى در ايام عاشورا به راه انداخته‏اند.در تاريخ است كه‏معز الدوله ديلمى اهل بغداد را به برگزارى مراسم سوگ و نوحه براى سيد الشهدا«ع‏»وادارساخت و دستور داد كه بازارها را ببندند و كارها را تعطيل كنند و هيچ طباخى غذايى نپزد وزنان سياهپوش بيرون آيند و به عزادارى و نوحه بپردازند.اين كار را چندين سال ادامه دادو اهل سنت نتوانستند جلوى آن را بگيرند،چون كه حكومت،شيعى بود. (10)

از قرنها پيش،«عاشورا»بعنوان تجلى روز درگيرى حق و باطل و روز فداكارى وجانبازى در راه دين و عقيده،شناخته شده است.حسين بن على‏«ع‏»در اين روز،با يارانى‏اندك ولى با ايمان و صلابت و عزتى بزرگ و شكوهمند،با سپاه سنگدل و بى‏دين‏حكومت‏ستم يزيدى به مقابله برخاست و كربلا را به صحنه هميشه زنده عشق خدايى وآزادگى و حريت مبدل ساخت. عاشورا گر چه يك روز بود،اما دامنه تاثير آن تا ابديت‏كشيده شد و چنان در عمق وجدانها و دلها اثر گذاشته كه همه ساله دهه محرم و بويژه‏عاشورا،اوج عشق و اخلاص نسبت به معلم حريت و اسوه جهاد و شهادت،حسين بن‏على‏«ع‏»مى‏گردد و همه،حتى غير شيعه،در مقابل عظمت روح آن آزاد مردان تعظيم‏مى‏كنند.عاشورا،نشان دهنده معناى‏«حسين منى و انا من حسين‏»بود كه دين رسول خدابا خون سيد الشهدا آبيارى و احيا شد.به تعبير امام خمينى‏«ره‏»:«عاشورا،قيام عدالتخواهان‏با عددى قليل و ايمان و عشقى بزرگ در مقابل ستمگران كاخ نشين و مستكبران غارتگربود...»،. (11) «اگر عاشورا نبود،منطق جاهليت ابو سفيانيان كه مى‏خواستند قلم سرخ بر وحى وكتاب بكشند و يزيد،يادگار عصر تاريك بت پرستى كه به گمان خود با كشتن و به شهادت‏كشيدن فرزندان وحى اميد داشت اساس اسلام را برچيند و با صراحت و اعلام‏«لا خبرجاء و لا وحى نزل‏»بنياد حكومت الهى را بركند، نمى‏دانستيم بر سر قرآن كريم و اسلام‏عزيز چه مى‏آمد.» (12)

امام حسين‏«ع‏»كه به دعوت اهل كوفه از مكه عازم اين شهر بود تا به شيعيان انقلابى‏بپيوندد و رهبرى آنان را به عهده گيرد،پيش از رسيدن به كوفه،در كربلا به محاصره‏نيروهاى ابن زياد در آمد و چون حاضر نشد ذلت تسليم و بيعت با حكومت غاصب وظالم يزيدى را بپذيرد،سپاه كوفه با او جنگيدند.حسين و يارانش روز عاشورا،لب تشنه،با رشادتى شگفت تا آخرين نفر جنگيدند و به شهادت رسيدند و بازماندگان اين قافله‏نور،به اسارت نيروهاى ظلمت درآمده به كوفه برده شدند.هفتاد و دو تن ياران شهيد او،بزرگترين حماسه بشرى را آفريدند و ياد خويش را در دل تاريخ و وجدان بشرهاى‏فضيلتخواه،ابدى ساختند. (13) به تعبير يكى از نويسندگان معاصر:«عاشورا،مائده بزرگ روح‏انسان است در تداوم اعصار،تجسم اعلاى وجدان بزرگ است در دادگاه روزگار،صلابت‏شجاعت انسان است در تجليگاه ايمان،طواف خون است در احرام فرياد،تجلى كعبه‏است در ميقات خون،نقش بيدار گذرها و رهگذرهاست در كاروان دراز آهنگ زندگيها وعبورها،عاشورا،باز خوان تورات و انجيل و زبور است در معبد اقدام، ترتيل آيات قرآن‏است در الواح ابديت،خون خداست جارى در رگهاى تنزيل،حنجره خونين كوه‏«حرا»ست در ستيغ ابلاغ،درگيرى دوباره محمد«ص‏»است با جاهليت بنى اميه و شرك‏قريش،تجديد مطلع رجزهاى‏«بدر»است و«حنين‏»،انفجار نماز است در شهادت وانفجار شهادت است در نماز،تبلور شكوهزاد جاودانگى حق است در تباهستان نابودباطل،هشدار خونين حسينيه‏هاست در معبر اقوام،فرياد گستر انسانهاى مظلوم است درهمه تاريخ،دست نوازش انسانيت است بر سر بى پناهان،رواق سرخ حماسه است درتاريكستان سياهى و بيداد، قلب تپنده دادخواهان است در محكمه بشريت،طنين بلندپيروزى است در گوش آباديها، عطشى است دريا آفرين در اقيانوس حيات،«رسالتى‏»

است بزرگ بر دوش‏«اسارتى‏»رهايى بخش،عاشورا آبروى نمازگزاران است و عزت‏مسلمانان،و سرانجام،عاشورا ركن كعبه است و پايه قبله و عماد امت و حيات قرآن وروح نماز و بقاى حج و صفاى صفا و مروه و جان مشعر و منا.و عاشورا،هديه اسلام‏است به بشريت و تاريخ...». (14)
عاشورا در نظر ديگران

تاثيرى كه حادثه كربلا و قيام حسين بن على‏«ع‏»بر انديشه مردم جهان،حتى غيرمسلمانان داشته،بسيار است.عظمت قيام و اوج فداكارى و ويژگيهاى ديگر امام و يارانش‏سبب شده كه اظهار نظرهاى بسيارى درباره اين نهضت و حماسه آفرينان عاشورا داشته‏باشند.نقل سخنان همه آن كسان كتاب قطورى مى‏شود.بويژه كه برخى از نويسندگان‏غير مسلمان مستقلا كتاب درباره اين حادثه نوشته‏اند.در اينجا تنها تعدادى اندك از اين‏نظرها(از مسلمانان و غير مسلمانان)آورده مى‏شود:. (15)

مهاتما گاندى(رهبر استقلال هند) :من زندگى امام حسين،آن شهيد بزرگ اسلام ابدقت‏خوانده‏ام و توجه كافى به صفحات كربلا نموده‏ام و بر من روشن شده است‏كه اگر هندوستان بخواهد يك كشور پيروز گردد،بايستى از سرمشق امام حسين‏پيروى كند.

محمد على جناح(قاعد اعظم پاكستان) :هيچ نمونه‏اى از شجاعت،بهتر از آنكه امام‏حسين از لحاظ فداكارى و تهور نشان داد در عالم پيدا نمى‏شود.به عقيده من تمام‏مسلمين بايد از سرمشق اين شهيدى كه خود را در سرزمين عراق قربان كردپيروى نمايند.

چارلز ديكنز(نويسنده معروف انگليسى) :اگر منظور امام حسين جنگ در راه‏خواسته‏هاى دنيايى بود،من نمى‏فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه اوبودند؟پس عقل چنين حكم مى‏نمايد كه او فقط بخاطر اسلام،فداكارى خويش راانجام داد.

توماس كارلايل(فيلسوف و مورخ انگليسى) :بهترين درسى كه از تراژدى كربلامى‏گيريم، اينست كه حسين و يارانش ايمان استوار به خدا داشتند.آنها با عمل‏خود روشن كردند كه تفوق عددى در جايى كه حق با باطل روبرو مى‏شود اهميت‏ندارد و پيروزى حسين با وجود اقليتى كه داشت،باعث‏شگفتى من است.

ادوارد براون(مستشرق معروف انگليسى) :آيا قلبى پيدا مى‏شود كه وقتى درباره كربلاسخن مى‏شنود،آغشته با حزن و الم نگردد؟حتى غير مسلمانان نيز نمى‏توانندپاكى روحى را كه در اين جنگ اسلامى در تحت لواى آن انجام گرفت انكار كنند.

فردريك جمس :درس امام حسين و هر قهرمان شهيد ديگرى اين است كه در دنيااصول ابدى عدالت و ترحم و محبت وجود دارد كه تغيير ناپذيرند و همچنين‏مى‏رساند كه هر گاه كسى براى اين صفات مقاومت كند و بشر در راه آن پافشارى‏نمايد،آن اصول هميشه در دنيا باقى و پايدار خواهد ماند.

ل.م.بويد :در طى قرون،افراد بشر هميشه جرات و پردلى و عظمت روح،بزرگى‏قلب و شهامت روانى را دوست داشته‏اند و در همينهاست كه آزادى و عدالت‏هرگز به نيروى ظلم و فساد تسليم نمى‏شود.اين بود شهامت و اين بود عظمت امام‏حسين.و من مسرورم كه با كسانى كه اين فداكارى عظيم را از جان و دل ثنامى‏گويند شركت كرده‏ام،هر چند كه 1300 سال از تاريخ آن گذشته است.

واشنگتن ايروينگ(مورخ مشهور آمريكايى) :براى امام حسين‏«ع‏»ممكن بود كه‏زندگى خود را با تسليم شدن اراده يزيد نجات بخشد،ليكن مسؤوليت پيشوا ونهضت بخش اسلام اجازه نمى‏داد كه او يزيد را بعنوان خلافت بشناسد.او بزودى‏خود را براى قبول هر ناراحتى و فشارى به منظور رها ساختن اسلام از چنگال‏بنى اميه آماده ساخت.در زير آفتاب سوزان سرزمين خشك و در روى ريگهاى‏تفتيده عربستان،. (16) روح حسين فنا ناپذير است.اى پهلوان و اى نمونه شجاعت و اى‏شهسوار من،اى حسين!

توماس ماساريك :گر چه كشيشان ما هم از ذكر مصائب حضرت مسيح مردم رامتاثر مى‏سازند،ولى آن شور و هيجانى كه در پيروان حسين‏«ع‏»يافت مى‏شود درپيروان مسيح يافت نخواهد شد و گويا سبب اين باشد كه مصائب مسيح در برابرمصائب حسين‏«ع‏»مانند پر كاهى است در مقابل يك كوه عظيم پيكر.

موريس دوكبرى :در مجالس عزادارى حسين گفته مى‏شود كه حسين،براى حفظشرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه اسلام،از جان و مال و فرزند گذشت وزير بار استعمار و ماجراجويى يزيد نرفت.پس بياييد ما هم شيوه او را سرمشق‏قرار داده،از زيردستى استعمارگران خلاصى يابيم و مرگ با عزت را بر زندگى باذلت ترجيح دهيم.

ماربين آلمانى(خاور شناس) :حسين‏«ع‏»با قربانى كردن عزيزترين افراد خود و بااثبات مظلوميت و حقانيت‏خود،به دنيا درس فداكارى و جانبازى آموخت و نام‏اسلام و اسلاميان را در تاريخ ثبت و در عالم بلند آوازه ساخت.اين سرباز رشيدعالم اسلام به مردم دنيا نشان داد كه ظلم و بيداد و ستمگرى پايدار نيست و بناى‏ستم هر چه ظاهرا عظيم و استوار باشد،در برابر حق و حقيقت چون پر كاهى بر بادخواهد رفت.

بنت الشاطى :زينب،خواهر حسين بن على‏«ع‏»لذت پيروزى را در كام ابن زياد وبنى اميه خراب كرد و در جام پيروزى آنان قطرات زهر ريخت،در همه حوادث‏سياسى پس از عاشورا، همچون قيام مختار و عبد الله بن زبير و سقوط دولت‏امويان و برپايى حكومت عباسيان و ريشه دواندن مذهب تشيع،زينب قهرمان‏كربلا نقش برانگيزنده داشت.

لياقت على خان(نخستين نخست وزير پاكستان) :اين روز محرم،براى مسلمانان سراسرجهان معنى بزرگى دارد.در اين روز،يكى از حزن آورترين و تراژديك‏ترين وقايع‏اسلام اتفاق افتاد،شهادت حضرت امام حسين‏«ع‏»در عين حزن،نشانه فتح نهايى‏روح واقعى اسلامى بود،زيرا تسليم كامل به اراده الهى به شمار مى‏رفت.اين درس‏به ما مى‏آموزد كه مشكلات و خطرها هر چه باشد،نبايستى ما پروا كنيم و از راه‏حق و عدالت منحرف شويم.

جرج جرداق(دانشمند و اديب مسيحى) :وقتى يزيد،مردم را تشويق به قتل حسين ومامور به خونريزى مى‏كرد،آنها مى‏گفتند:«چه مبلغ مى‏دهى؟»اما انصار حسين به‏او گفتند:ما با تو هستيم.اگر هفتاد بار كشته شويم،باز مى‏خواهيم در ركابت جنگ‏كنيم و كشته شويم.

عباس محمود عقاد(نويسنده و اديب مصرى) :جنبش حسين،يكى از بى نظيرترين‏جنبشهاى تاريخى است كه تاكنون در زمينه دعوتهاى دينى يا نهضتهاى سياسى پديدار گشته است...دولت اموى پس از اين جنبش،به قدر عمر يك انسان طبيعى‏دوام نكرد و از شهادت حسين تا انقراض آنان بيش از شصت و اندى سال نگذشت.

احمد محمود صبحى :اگر چه حسين بن على‏«ع‏»در ميدان نظامى يا سياسى‏شكست‏خورد، اما تاريخ،هرگز شكستى را سراغ ندارد كه مثل خون حسين‏«ع‏»به‏نفع شكست‏خوردگان تمام شده باشد.خون حسين،انقلاب پسر زبير و خروج‏مختار و نهضتهاى ديگر را در پى داشت،تا آنجا كه حكومت اموى ساقط شد ونداى خونخواهى حسين،فريادى شد كه آن تختها و حكومتها را به لرزه درآورد.

آنطون بارا(مسيحى) :اگر حسين از آن ما بود،در هر سرزمينى براى او بيرقى برمى‏افراشتيم و در هر روستايى براى او منبرى بر پا مى‏نموديم و مردم را با نام‏حسين به مسيحيت فرا مى‏خوانديم.

گيبون(مورخ انگليسى) :با آنكه مدتى از واقعه كربلا گذشته و ما هم با صاحب واقعه‏هم وطن نيستيم،مع ذلك مشقات و مشكلاتى كه حضرت حسين‏«ع‏»تحمل‏نموده،احساسات سنگين دل‏ترين خواننده را بر مى‏انگيزد،چندانكه يك نوع‏عطوفت و مهربانى نسبت به آن حضرت در خود مى‏يابد.

نيكلسون(خاورشناس معروف) :بنى اميه،سركش و مستبد بودند،قوانين اسلامى راناديده انگاشتند و مسلمين را خوار نمودند...و چون تاريخ را بررسى كنيم،گويد:

دين بر ضد فرمانفرمايى تشريفاتى قيام كرد و حكومت دينى در مقابل امپراتورى‏ايستادگى نمود.بنابر اين،تاريخ از روى انصاف حكم مى‏كند كه خون حسين‏«ع‏»به‏گردن بنى اميه است.

سر پرسى سايكس(خاور شناس انگليسى) :حقيقتا آن شجاعت و دلاورى كه اين عده‏قليل از خود بروز دادند،به درجه‏اى بوده است كه در تمام اين قرون متمادى هركسى كه آن را شنيد، بى اختيار زبان به تحسين و آفرين گشود.اين يك مشت مردم‏دلير غيرتمند،مانند مدافعان ترموپيل،نامى بلند غير قابل زوال براى خود تا ابدباقى گذاشتند.

تاملاس توندون(هندو،رئيس سابق كنگره ملى هندوستان) :اين فداكاريهاى عالى از قبيل‏شهادت امام حسين‏«ع‏»،سطح فكر بشريت را ارتقا بخشيده است و خاطره آن‏شايسته است هميشه باقى بماند و يادآورى شود. محمد زغلول پاشا(در مصر،در تكيه ايرانيان) : حسين‏«ع‏»در اين كار،به واجب دينى وسياسى خود قيام كرده و اينگونه مجالس عزادارى،روح شهامت را در مردم‏پرورش مى‏دهد و مايه قوت اراده آنها در راه حق و حقيقت مى‏گردد.

عبد الرحمان شرقاوى(نويسنده مصرى) :حسين‏«ع‏»،شهيد راه دين و آزادگى است.نه‏تنها شيعه بايد به نام حسين ببالد،بلكه تمام آزاد مردان دنيا بايد به اين نام شريف‏افتخار كنند.

طه حسين(دانشمند و اديب مصرى) :حسين‏«ع‏»براى به دست آوردن فرصت و ازسرگرفتن جهاد و دنبال كردن از جايى كه پدرش رها كرده بود،در آتش شوق‏مى‏سوخت.او زبان را درباره معاويه و عمالش آزاد كرد،تا به حدى كه معاويه‏تهديدش نمود.اما حسين،حزب خود را وادار كرد كه در طرفدارى حق سختگير باشند.

عبد الحميد جودة السحار(نويسنده مصرى) :حسين‏«ع‏»نمى‏توانست با يزيد بيعت كندو به حكومت او تن بدهد،زيرا در آن صورت،بر فسق و فجور،صحه مى‏گذاشت‏و اركان ظلم و طغيان را محكم مى‏كرد و بر فرمانروايى باطل تمكين مى‏نمود.امام‏حسين به اين كارها راضى نمى‏شد،گر چه اهل و عيالش به اسارت افتند و خود ويارانش كشته شوند.

علامه طنطاوى(دانشمند و فيلسوف مصرى) :(داستان حسينى)عشق آزادگان را به‏فداكارى در راه خدا بر مى‏انگيزد و استقبال مرگ را بهترين آرزوها به شمارمى‏آورد،چندانكه براى شتاب به قربانگاه،بر يكديگر پيشى جويند.

العبيدى(مفتى موصل) :فاجعه كربلا در تاريخ بشر نادره‏اى است،همچنان كه مسببين‏آن نيز نادره‏اند...حسين بن على‏«ع‏»سنت دفاع از حق مظلوم و مصالح عموم را بنابر فرمان خداوند در قرآن به زبان پيمبر اكرم وظيفه خويش ديد و از اقدام به آن‏تسامحى نورزيد.هستى خود را در آن قربانگاه بزرگ فدا كرد و بدين سبب نزدپروردگار،«سرور شهيدان‏»محسوب شد و در تاريخ ايام،«پيشواى اصلاح طلبان‏»

به شمار رفت.آرى،به آنچه خواسته بود و بلكه برتر از آن،كامياب گرديد.

جمع بندى :

«از مجموعه گفته‏هاى نقل شده،اين جمع بندى به دست مى‏آيد:

1-امام حسين‏«ع‏»بدين جهات قيام كرد:به خاطر بقا و عظمت اسلام و حكومت قرآن،به خاطر مسؤوليت امامت،براى حفظ ناموس و شرف مردم،براى اصلاح‏حال امت،به خاطر امر به معروف و نهى از منكر،به خاطر دفاع از مظلوم و مصالح‏عموم.

2-وصف قيام او:نهضت امام بر اساس اخلاق و شهامت و مصلحت عامه بود وجهادى به قصد دفع رذيلت و نشر فضيلت به شمار مى‏رفت.

3-تاثير قيام امام:مردم بيدار شدند،تظاهر به ديانت را به تعمق و ايمان بدل كردند.

4-اين مكتب به خلق عالم چه آموخت؟درس اين آموزشگاه،ابدى و اصولى است،از آزادى و عدالت و محبت‏حكايت مى‏كند،پاكى نظر را در مبارزه مى‏آموزد،نحوه‏امتناع از قبول ستم و رد استعمار را نشان مى‏دهد،غيرت،شجاعت،فداكارى،پايدارى در برابر مصيبات و ثبات بر طريق حق را تعليم مى‏دهد،حرمت‏سكوت رادر برابر باطل و فساد،مدلل مى‏سازد و ثابت مى‏كند كه حق و فضيلت،عدل وايمان،در هر شرايطى مى‏توانند بر خودسرى و مكر و ستم و كفر،غلبه يابند.ياران‏صادق امام نيز،بهترين درس ايمان به خدا را به جهانيان آموختند و راه پيروزى‏ملتها را گشودند و نشان دادند كه مؤمنان با كمى تعداد و نيرو،همچنان‏پيروزند...». (17)
عاشورا و امر به معروف

در فرهنگ عاشورا،حاكميت ظلم يزيدى بزرگترين منكر اجتماعى است و مبارزه‏براى حاكم ساختن حق و قطع سلطه ستم،معروفى عظيم است.امر به معروف و نهى ازمنكر،از مهمترين فلسفه‏هاى حماسه خونين كربلاست.سيد الشهدا در وصيتى كه نوشته وبه برادرش محمد حنفيه مى‏سپارد،مى‏فرمايد:«انى ما خرجت اشرا و لا بطرا و لا مفسدا ولا ظالما،انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى،اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكرو اسير بسيرة جدى و ابى على بن ابى طالب‏». (18) اين به وضوح،نقش امر به معروف و نهى ازمنكر را در حركت عاشورايى امام نشان مى‏دهد.در زيارتنامه آن حضرت هم اين موضوع‏مطرح است:«اشهد انك قد اقمت الصلاة و آتيت الزكاة و امرت بالمعروف و نهيت عن‏المنكر و جاهدت فى سبيل الله حتى اتاك اليقين‏». (19) اين تعبيرات،نشان دهنده عمق اين فريضه دينى است كه در متن جهاد خونين هم‏جلوه‏گر مى‏شود و دامنه امر به معروف و نهى از منكر،از واجبات و محرمات جزئى وفرعى و فردى،حتى به قيام براى اقامه قسط و سرنگونى حكومت باطل و تغيير نظام فاسداجتماعى هم گسترش مى‏يابد. (20) سيد الشهدا،پس از امتناع از بيعت با يزيد و برخوردهايى‏كه با وليد و مروان داشت،كنار قبر پيامبر«ص‏»آمد و شب را آنجا به مناجات گذراند،درضمن مناجاتش با خدا،عشق خود را به معروف بيان كرد و خواستار آنچه‏«خير»است دراين مسير شد:«اللهم انى احب المعروف و انكر المنكر و انا اسالك يا ذا الجلال و الاكرام‏بحق القبر و من فيه الا اخترت لى ما هو لك رضى و لرسولك رضى‏». (21) خدايا من معروف‏را دوست مى‏دارم و منكر را زشت مى‏شمارم.اى خداى بزرگوار و صاحب كرم!به حق‏اين قبر و مدفون در آن از تو مى‏خواهم راهى و سرنوشتى برايم برگزينى كه رضاى تو وپيامبرت در آن باشد.
عاشورا و انقلاب اسلامى

نهضت عاشورا به لحاظ ماهيت اسلام خواهى،اصلاح طلبى و ظلم ستيزى‏اش،همواره الهام بخش انقلابيون و حركتهاى اصلاحى بوده است.انقلاب اسلامى ايران نيز ازآن سرچشمه سيراب شد و از محتواى عاشورا الهام گرفت.اين الهام گيرى هم از سوى‏رهبر انقلاب بود،هم از ناحيه مردم.شرايط سياسى و اجتماعى ايران قبل از انقلاب،شبيه‏دوران بنى اميه بود.فساد و ظلم حاكميت داشت،اسلام در حال نابودى بود،تبليغات ضداسلامى در اختيار طاغوت بود، ابتذال فرهنگى و غربزدگى،معروف شدن منكر،منكرشدن معروف،به زندان افتادن آزاد مردان،حيف و ميل بيت المال در راه عياشيهاى‏طاغوت،همه شرايطى را به وجود آورده بود كه اصلاحى عميق را مى‏طلبيد.تا زور بعنوان‏عامل استقرار حكومت نفى شود و معيارها حاكم گردد.

امام امت‏«ره‏»،با الهام از عاشورا،روح حماسه و غيرت دينى را در مردم دميد،به‏حكومت اسلامى و حاكميت ارزشهاى قرآنى فرا خواند،مفاسد رژيم طاغوت را برشمردو در دوران تبعيد هم از اين راه دست بر نداشت.مردم،مبارزات خود را بر ضد يزيد زمانه‏مى‏دانستند و از تبيين مفاسد معاويه،يزيد،ابن زياد و...ذهنها به مفاسد و مظالم طاغوتيان‏منتقل مى‏شد. مجالس محرم،منبرها،وعظها،نوحه‏ها رنگ و حال و هواى سياسى وانقلابى گرفت.حتى شعارهاى مردم در راهپيماييهاى ضد طاغوتى،پيوند انقلاب وعاشورا را مى‏رساند(رهبر ما خمينيه،نهضت ما حسينيه).عاشورا محور بسيج مردم وشور گسترى بر ضد طاغوت شد. عنصر شهادت به مبارزه مردم جان و روح بخشيد.

خانواده‏ها شهداى خود را به فرمان حسين زمان و محشور با شهداى كربلا مى‏دانستند.

امام امت،در سخنرانيهايش و نيز در مصاحبه‏ها،مشروعيت‏حكومت‏شاه را زير سؤال بردو خواستار تشكيل حكومت اسلامى بود.آنگونه كه سيد الشهدا«ع‏»نيز با امتناع از بيعت، لافت‏يزيد را نامشروع و غاصبانه دانست.نگرش سياسى به حادثه كربلا و درس‏آموزى از قيام عاشورا،سر لوحه دعوت امام خمينى و همفكران او بود و اعلام اينكه همه‏جا كربلا و هر روز عاشوراست،تاكيدى بر اين برداشت بود.قتل عام 15 خرداد،گرچه‏بظاهر سركوب نهضت امام بود،اما خونهاى شهدا و افشاگريها و مبارزات بعدى،اذهان رابراى يك انقلاب آماده ساخت. عاشوراى حسينى هم در ظاهر،با شهادت امام و يارانش‏به پايان رسيد،ولى همان حادثه،بذر تحركها و بيدارگريهاى عظيمى را افشاند و به بارنشست.امام امت،با توجه به قدرت جذب، الهام،سازماندهى و شور آفرينى كربلا وعزاداريهاى ايام محرم و دسته‏هاى عزادارى،اين سنت ديرين را بشدت،حمايت كرد.

همچنانكه خطابه امام خمينى در 15 خرداد(12 محرم)آغاز اين نهضت بود، راهپيماييهاى‏تاسوعا و عاشورا نيز در آخرين سال حكومت رژيم پهلوى،ضربه نهايى را بر آن زد. امام‏تاكيد داشت كه روحانيون و خطبا،حد اعلاى استفاده را از منابر حسينى در ماه محرم وصفر داشته باشند.بهره‏هايى كه عاشوراى حسينى به پيروزى انقلاب رساند،فراوان بود.

به تعبير امام امت:«اگر قيام حضرت سيد الشهدا«ع‏»نبود،امروز ما هم نمى‏توانستيم پيروزشويم.». (22) «واقعه عظيم عاشورا از 61 هجرى تا خرداد 61 و از آن تا قيام عالمى بقية الله‏ارواحنا لمقدمه الفداء،در هر مقطع انقلاب ساز است.». (23) عاشورا و جبهه‏ها :پس از پيروزى انقلاب نيز،آنچه ملت را در مقابل استكبار جهانى،مقاوم و بى باك ساخت و امت انقلابى و رهبرى انقلاب،تن به سازش ندادند،همان درس‏عزتى بود كه از«هيهات منا الذله‏»ابا عبد الله آموخته بودند و آنچه كه در سالهاى دفاع‏مقدس،جبهه‏ها را گرم نگه مى‏داشت و سيل نيروى عظيم انسانى به جبهه‏ها سرازيرمى‏شد و فتح الفتوح‏ها مى‏آفريد،درسهاى آموخته از كربلا و مكتب شهادت بود.امام امت‏فرمود:«انقلاب اسلامى ايران،پرتوى از عاشورا و انقلاب عظيم الهى آن است.» (24) و فرمود:

«اين خون سيد الشهدا است كه خونهاى همه ملتهاى اسلامى را به جوش مى‏آورد.» (25) آنچه عاشورا داشت،يك بار ايدئولوژيكى و انگيزه مكتبى براى مبارزه بود.اين محتوادر ذهن رهبر انقلاب و در دل پيروان او شكل گرفت و نهضت را پديد آورد و پس ازپيروزى هم هشت‏سال دفاع خونين از انقلاب را اداره و تغذيه كرد.فرهنگ عاشورا والهام از اسوه‏هاى كربلايى،حتى در وصيت نامه‏ها،پيشانى‏بندها،شعارها،سرودها،نوحه‏ها،تابلوهاى جبهه،رمز عمليات،مجالس ختم شهدا متجلى بود.وقتى فرماندهى‏مى‏گفت:«ما يك بار حسين را در كربلا تنها گذاشتيم و چهارده قرن،تحقير و تازيانه وتوهين و شكنجه چشيديم،هرگز مبادا اين بار حسين‏«ع‏»را تنها بگذاريم‏» (26) اين عمق تاثيرعاشورا را در دفاع مقدس ما نشان مى‏دهد.

رزمندگان اسلام،به عشق حسين‏«ع‏»در جبهه‏ها تشنه جان مى‏دادند،انتظار و اميدحضور ابا عبد الله‏«ع‏»را بر بالين خود داشتند.آنچه به پيشانى بندها يا پشت لباسهاى رزم‏خود مى‏نوشتند،پيوند جبهه و كربلا را مى‏رساند،از قبيل:مسافر كربلا،زائر كربلا،يازيارت يا شهادت،هيهات منا الذله،يا قمر بنى هاشم،يا ثار الله،يا حسين شهيد،يا سيدالشهدا،عاشقان كربلا،كل يوم عاشورا،يا ابا عبد الله،لبيك يا حسين و...تابلو نوشته‏هاى‏جاده‏هاى جبهه نيز الهام از فرهنگ عاشورا داشت.غير از تعبيرات ياد شده كه گاهى درتابلو نوشته‏ها هم ديده مى‏شد،عباراتى اين چنين نيز،گوياى اين حقيقت است:هر كه‏دارد هوس كرب و بلا بسم الله، اگر خسته جانى بگو يا حسين،وعده‏گاه حزب الله صحن‏ابا عبد الله،رزمندگان تا كربلا راهى نمانده،راه قدس از كربلا مى‏گذرد،پيش به سوى حرم‏حسينى،بسيجى مسافر جاده‏هاى پر پيچ و خم كربلا و...دهها جمله ديگر. (27) نامگذارى برخى از عمليات نيز با الهام از نهضت عاشورا بود.عمليات محرم،مسلم بن‏عقيل،عاشورا،ثار الله،كربلاى 1 تا 10 و...از اين نمونه‏هاست. رمز عمليات نيز گاهى ازاسامى مبارك حماسه‏سازان كربلا بود كه رزمندگان،شورى عاشورايى پديد مى‏آورد،همچون:يا حسين فرماندهى،يا ابا الفضل العباس،يا زينب،يا ابا عبد الله الحسين،همين كه‏رزمندگان خود را در مسير اهداف عاشورا مى‏ديدند،شور مى‏گرفتند و همين كه‏خانواده‏هاى آنان به جبهه حسينى سرباز مى‏فرستادند،صبور و مقاوم مى‏شدند، شهيدان‏جبهه‏ها را مسافران بازگشته از كربلا مى‏دانستند(اين گل پرپر از كجا آمده؟از سفر كرب وبلا آمده)و عزيمت به جبهه را حركت به سوى حرم حسينى مى‏ديدند(گرفته‏ايم جان به‏كف و به كربلا مى‏رويم،پيش به سوى حرم حسينى)جانبازان بى دست را،اقتدا كنندگان‏به قمر بنى هاشم مى‏دانستند و مادران و خواهران و دختران شهدا را درس آموخته اززينب و سكينه‏«ع‏»مى‏يافتند و مادر چند شهيد را به‏«ام البنين‏»تشبيه مى‏كردند و درحمايت از رهبرى انقلاب و اطاعت فرمان جهاد او،شعار«ما اهل كوفه نيستيم حسين تنهابماند»سر مى‏دادند.شبهاى حمله،با نوحه خوانى و سينه زنى و عزادارى براى امام‏حسين‏«ع‏»روحيه مى‏گرفتند.

در آن سالها،عزيمت به جبهه،پاسخ به نداى‏«هل من ناصر»حسين زمان بود وجبهه‏هاى غرب و جنوب كشور،«كربلاى ايران‏»محسوب مى‏شد و شهدايى كه به‏عاشوراييان تاريخ مى‏پيوستند، سيراب شدگان از فرات عشق و علقمه يقين بودند و حتى‏«مفقود الاثر»ها،گمشدگانى در«حريم كربلا»تلقى مى‏شدند.اين باورها و برداشتها بود كه‏به امت ما آرامش و اطمينان مى‏بخشيد و رزمندگان را براى رفتن به جبهه،بى‏تاب‏مى‏ساخت.انقلاب اسلامى ايران و دفاع مقدس،در اهداف،انگيزه‏ها،شيوه مبارزه،روشهاى دفاع،روحيه مردم،شهادت طلبى و صبر، الهام گرفته از عاشوراست،تا پايان نيزبه اين فرهنگ وفادار مى‏ماند.

پى‏نوشتها

1-عابس بن شبيب هم نوشته‏اند.

2-ابصار العين فى انصار الحسين،ص 74،مقتل الحسين،مقرم،ص 167.

3-معارف و معاريف،ج 4،ص 1476.

4-سفينة البحار،ج 2،ص 147،انصار الحسين،ص 80.

5-ابصار العين،ص 74.

6-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 179 به نقل از:الانوار الحسينيه.

7-بحار الانوار،ج 45،ص 95.

8-همان،ج 44،ص 284،وسائل الشيعه،ج 10،ص 394.

9-وسائل الشيعه،ج 10،ص 394،سفينه البحار،ج 2،ص 196.

10-سفينة البحار،ج 2،ص 196.

11-صحيفه نور،ج 9،ص 57.

12-همان،ج 14،ص 265.

13-درباره عاشورا،از جمله ر.ك:«عاشورا فى الاسلام‏»از عبد الرزاق الموسوى المقرم.

14-تلخيص شده از«قيام جاودانه‏»،محمدرضا حكيمى،ص 94 به بعد.

15-نقل از كتاب‏«درسى كه حسين به انسانها آموخت‏»،شهيد هاشمى‏نژاد،ص 447،رهبر آزادگان و منابع ديگر.

16-البته امام حسين‏«ع‏»در صحراى كربلا شهيد شد،نه ريگزارهاى عربستان!

17-رهبر آزادگان،ص 67.

18-حياة الامام الحسين،ج 2،ص 246 و 288.

19-مفاتيح الجنان،زيارتهاى مختلف امام حسين‏«ع‏»

20-در اين زمينه ر.ك:«عنصر امر به معروف در نهضت امام حسين‏»از شهيد مطهرى.

21-بحار الانوار،ج 44،ص 328،مقتل خوارزمى،ج 1،ص 186.

22-صحيفه نور،ج 17،ص 60.

23-همان،ج 16،ص 219.

24-همان،ج 18،ص 12.

25-همان،ج 15،ص 204.

26-چكيده مقالات كنگره امام خمينى و فرهنگ عاشورا،ص 104.

27-در اين زمينه ر.ك:«فرهنگ جبهه‏»مهدى فهيمى.

 


 


 


عثمان بن على بن ابى طالب‏«ع‏»

يكى از شهداى كربلا.وى برادر عباس است كه مادرش ام البنين و پدرش امير المؤمنين‏است. از آن حضرت نقل شده كه نام او را به ياد برادرم عثمان بن مظعون،«عثمان‏»ناميدم. (1) وى به تير خولى بن يزيد،در روز عاشورا مجروح شد و بر زمين افتاد و يكى ديگر از سپاه‏ابن سعد او را كشت.هنگام شهادت 21 سال داشت.نامش در زيارت ناحيه مقدسه آمده‏است.
عثمان بن فروه(عروه)غفارى

از شهداى كربلا به شمار آمده است.نامش در زيارت رجبيه نيز آمده است.احتمال‏داده‏اند كه او همان قرة بن ابى قره غفارى باشد. (2)
عذيب الهجانات

نام يكى از منزلگاهها نزديك كوفه،كه سيد الشهدا از آن گذشت و چون آب داشته،عذيب گفته مى‏شد.معناى آن آب خوشگواراست.موقعيت آن ميان قادسيه و مغيثه ازمنازل راه كوفه است كه تعلق به بنى تميم دارد.آب و بركه و چاه و خانه‏ها و قصر ومسجدى داشته و پاسگاهى هم در آنجا بوده كه محل نگهبانى براى ايرانيان بوده است. (3) حسين بن على‏«ع‏»در اين منزل، با چهار نفر كه از كوفه مى‏آمدند برخورد كرد.نافع بن‏هلال نيز همراه جمع بود.پس از گفتگوهايى كه بين امام و آنان انجام گرفت،آنان به‏حسين‏«ع‏»پيوستند و به فداكارى در ركابش پرداختند. (4) حر نيز همراه كاروان حسينى‏حركت مى‏كرد.در همينجا بود كه نامه ابن زياد به حر رسيد كه فرمان به سختگيرى داده‏بود و حر نيز مانع حركت امام شد.
عراق

سرزمينى كه سيد الشهدا«ع‏»از حجاز به سوى آنجا رفت تا به دعوت كوفيان در مبارزه‏با يزيد، پاسخ گويد و قبل از رسيدن به كوفه،در كربلا در محاصره سپاه ابن زياد به شهادت‏رسيد. سرزمين عراق،بخصوص منطقه ميان دجله و فرات،حاصلخيز و پرجمعيت است.

وقتى سرزمين عراق،پيش از خلافت امير المؤمنين‏«ع‏»فتح شد،با آل على‏«ع‏»آشنا گشت.

كسانى همچون ابن مسعود و عمار ياسر،پيشتر در آنجا فرماندار يا امير لشكر بودند.پس‏از جنگ جمل كه حضرت على‏«ع‏»كوفه را مقر خلافت‏خويش قرار داد،مردم آن منطقه‏بيشتر با آن حضرت و دودمانش آشنا شدند.از اين رو معاويه و آل مروان مى‏كوشيدند تاتشيع و ريشه‏هاى گرايش به خاندان نبوت را در آن سرزمين بخشكانند. (5) همواره ميان‏شاميان و عراقيان،نزاع و كينه بوده است.پس از شهادت امير المؤمنين‏«ع‏»در دوران امام‏حسن مجتبى اين منطقه نيز-به دنبال قرار داد صلح-در اختيار امويان قرار گرفت و آنان‏بشدت،هواداران على‏«ع‏»را سر كوب مى‏كردند.

عراق،همواره منطقه‏اى آشفته و متزلزل بوده و بين قدرتها دست به دست مى‏گشته‏است. مردم آن نيز از يك رفتار متذبذب و متغير برخوردار بودند.در عين حال،در آن‏روزگار،قلب كشور اسلامى و مركزى براى نيروهاى انسانى و سربازان رزمى و ثروت ومال بود و پايگاهى براى لشكر محسوب مى‏شد. (6) بخصوص كوفه در شهرهاى عراق،موقعيت ويژه‏ترى داشت و همواره در كشمكشهاى سياسى و مبارزاتى،از پايگاههاى مهم‏بود.حتى در جريانهاى سياسى پس از عاشورا نيز،مثل خروج مختار و بروز شورشهاى‏مختلف بر ضد امويان نقش عمده داشت.شايد به خاطر اين دلايل بود كه امام حسين‏«ع‏»

پس از اقامت چند ماهه در مكه،تصميم گرفت به سرزمين عراق رود و نداى كوفيان رالبيك گويد،بخصوص كه شيعيان او و پدرش على‏«ع‏»در كوفه فراوان بودند و نامه‏هاى‏دعوت بسيارى براى امام نوشتند.در رواياتى پيشگويى شهادت آن حضرت در سرزمين‏عراق نيز آمده است،از جمله:رسول خدا«ص‏»به حسين بن على‏«ع‏»فرموده بود:«انك‏ستساق الى العراق و هى ارض قد التقى بها النبيون و اوصياء النبيين،و هى ارض تدعى‏عمورا،و انك تستشهد بها و يستشهد معك جماعة من اصحابك...». (7) بزودى به سوى‏عراق سوق داده خواهى شد،آنجا سرزمينى است كه پيامبران و اوصياء پيامبران در آن باهم برخورد كرده‏اند،و آن سرزمينى است كه‏«عمورا»هم خوانده مى‏شود،تو در آن‏سرزمين شهيد خواهى شد و همراه تو نيز،گروهى از يارانت به شهادت خواهند رسيد.

حضرت على‏«ع‏»نيز در برخى سخنان خويش،از اهل عراق،بعنوان افرادى كه در حمايت‏حق، كوتاهى مى‏كنند،سخنان نكوهش كننده‏اى دارد. (8) اكنون عراق،از كشورهاى اسلامى‏در خاور ميانه است و مرقد شش امام شيعه در چهار شهر عراق قرار دارد:كربلا(مدفن امام‏حسين) نجف(مزار امير المؤمنين)كاظمين(حرم امام كاظم و امام جواد)سامرا(حرم امام‏هادى و امام عسكرى).حوزه علميه دير پاى نجف اشرف نيز در اين كشور است. (9)
عراقين

تثنيه عراق است،دو عراق.عراق عرب و عراق عجم را با هم در برخى اصطلاحهاعراقين گفته‏اند.همچنين عراقين به كوفه و بصره هم گفته شده است.عبيد الله بن زياد(كه‏فاجعه كربلا را آفريد)پيش از امارت بر كوفه،حاكم بصره بود و با نظر يزيد،با حفظسمت به امارت كوفه هم گماشته شد تا نهضت مسلم بن عقيل را فرونشاند و ياران‏سيد الشهدا«ع‏»را سركوب كند.به همين جهت او را«حاكم العراقين‏»مى‏گفتند.
عروسى قاسم

آنچه بعنوان عروسى قاسم و آراستن حجله براى او در كربلا مطرح است،واقعيت وسند ندارد، ولى از منابع ضعيف به اذهان عوام راه يافته و بر ناكامى نوجوان امام مجتبى‏«ع‏»

مى‏سوزند و مى‏گريند و در شبيه خوانى و تعزيه‏ها هم حجله براى قاسم نوداماد مى‏آرايند.

از تحريفهاى عاشوراست.آنچه در برخى منابع آمده،چيزى ساده‏تر از عروسى است.
عروة بن بطان ثعلبى

از جنايتكاران كربلا.وى به اتفاق جانى ديگرى به نام زيد بن رقاد تغلبى،روز عاشورايكى از ياران حسين بن على‏«ع‏»را به نام‏«سويد بن مطاع‏»به شهادت رساندند.
عروة بن قيس احمس

اين ملعون،فرمانده اسب سواران سپاه عمر سعد در كربلا بود.
عريف

عنوان بزرگ و نماينده يك قبيله،كه رابط آن با حكومت و مسؤول رسيدگى به آنان‏بود. (10) در كوفه براى درهم شكستن نهضت مسلم بن عقيل،از عنوان و نفوذ عريفها براى‏فرونشاندن انقلاب،استفاده مى‏شد.طبقات موجود در كوفه،به واحدهاى كوچكتر تقسيم‏مى‏شد و شخصى از هر گروه بعنوان سر پرست توزيع(حقوق)بر گزيده مى‏شد.اين‏گروهها«عرافه‏»و شخصى كه مسؤول آن بود«عريف‏»ناميده مى‏شد... (11) ابن زياد،عريفهارا مسؤول هر گونه اغتشاش دانست،كه امكان داشت در عرافه آنها رخ دهد و تهديد كردكه اگر عريفى چيزى از ابن زياد پنهان كند،مصلوب خواهد شد و تمام عرافه‏ها از دريافت‏حقوق محروم خواهند گشت. بيانيه ابن زياد،كه انتشار آن،جوى از رعب ايجاد كرد،شامل بندهاى زير بود: (12)

1-عريفان،كسانى را كه مخالف بنى اميه‏اند،از جمله حروريه و خوارج راسرشمارى كنند.

2-عريفان،ليستى از اسامى و عملكردها را گزارش دهند.

3-نسبت به آنان كه تمايل به مسلم بن عقيل دارند،شديدا مراقب باشند.

4-هر عريفى كه در حيطه عرافت او كسانى يافت‏شوند كه به حكومت‏يزيد دل‏نسپرده باشند، محكوم به اعدام در مقابل در خانه‏اش است.

5-هر عريفى كه نام كسى را ننوشت،بايد تعهد بسپارد كه افراد او مخالفت نكنند ودست به هيچ كار موجب آشوب در دولت نزنند.عريفان هم بشدت،بندهاى‏اين بيانيه را به اجرا گذاشتند. (13)
عزاخانه

ماتم خانه،خانه‏اى كه در آن عزا برپا كنند،ماتم سرا،مصيبت‏سرا. (14) به حسينيه‏و تكيه‏اى هم كه در آن،عزادارى حسينى برگزار مى‏شود،عزاخانه حسينى گفته مى‏شود.
عزادارى

برپا داشتن مراسمى به ياد سيد الشهدا«ع‏»در ايام مختلف،بويژه دهه محرم و روزعاشورا.اين عمل،كه زنده نگهداشتن هدف حسينى و فرهنگ عاشوراست،مورد تشويق‏بسيار اولياء دين است و خود معصومين،در راه اقامه عزاى حسينى،مى‏كوشيدند. (15) زيراعزادارى،بصورت گريه، برپايى مجالس ذكر،سرودن مرثيه،گرياندن،نوحه‏خوانى و...

احياء خط ائمه و تبيين مظلوميت آنان است.امام باقر«ع‏»در زمينه برپايى عزا در خانه‏هابراى امام حسين‏«ع‏»مى‏فرمايد:«ثم ليندب الحسين و يبكيه و يامر من فى داره بالبكاء عليه‏و يقيم عليه و يقيم فى داره مصيبته باظهار الجزع عليه و يتلاقون بالبكاء بعضهم بعضا فى‏البيوت و ليعز بعضهم بعضا بمصاب الحسين.» (16) (به كسانى كه روز عاشورا نمى‏توانند به‏زيارت آن حضرت بروند اينگونه دستور مى‏دهند)بر حسين‏«ع‏»،ندبه و عزادارى و گريه‏كند و به اهل خانه خود دستور دهد كه بر او بگريند و در خانه‏اش با اظهار گريه و ناله برحسين‏«ع‏»،مراسم عزادارى برپا كنند و يكديگر را با گريه و تعزيت و تسليت‏گويى درسوگ حسين عليه السلام در خانه‏هايشان ملاقات كنند.

سنت عزادارى،با برخوردارى از عشق و محبتى كه از امام حسين‏«ع‏»در دلها بوده وهست، تبديل به يك برنامه گسترده و مردمى و مقدس شده است و هرگز سستى وخاموشى ندارد و به بركت آن،اقشار بسيارى با امام حسين‏«ع‏»و دين و فرهنگ عاشوراآشنا مى‏شوند.فراز و نشيبهاى زيادى بر سوگوارى بر خامس آل عبا گذشته است و هر گاه‏كه شيعيان،قدرت و حكومتى يافته‏اند،در ترويج و توسعه آن كوشيده‏اند.«در زمان‏پادشاهى آل بويه،در دهه اول محرم،شيعيان به عزادارى حضرت سيد الشهدا قيام‏نمودند...معز الدوله،اولين كسى است كه فرمان داد كه مردم بغداد در دهه اول محرم،سياه‏بپوشند و بازارها را سياهپوش كنند و به مراسم تعزيه دارى حضرت سيد الشهدا قيام‏نمايند.بستن دكانها و منع طباخى و تعطيل عمومى در روز عاشورا از طرف معز الدوله‏ديلمى در شهر بغداد به عمل آمد و تا اوايل لطنت‏سلسله سلجوقى در آن شهر معمول‏بود.اين مراسم تا انقراض دولت ديالمه در تمام كشورهاى اسلامى قلمرو آنها مرسوم وبرقرار بوده است.» (17) رمز جاودانگى نهضت‏حسينى نيز همين احيا و زنده نگهداشتن و تعظيم شعائر بوده‏است.امام خمينى‏«قدس سره‏»فرمود:«الان هزار و چهار صد سال است كه با اين منبرها،بااين روضه‏ها و با اين مصيبتها و با اين سينه زنيها،ما را حفظ كرده‏اند،تا حالا آورده‏انداسلام را...هر مكتبى تا پايش سينه زن نباشد،تا پايش گريه كن نباشد،تا پايش سر و سينه‏زن نباشد،حفظ نمى‏شود...ما بايد براى يك شهيدى كه از دستمان مى‏رود،علم بپا كنيم،نوحه خوانى كنيم،گريه كنيم،فرياد كنيم...». (18) برپايى عزا براى سيد الشهدا،نوعى اعتراض‏به ظالمان و حمايت از مظلوم است.اشگ ريختن در سوگ ابا عبد الله‏«ع‏»،عامل تقويت‏حس عدالتخواهى و انتقامجويى از ستمگران و زمينه سازى براى تجمع نيروهاى پيروحسين‏«ع‏»در خط دفاع از حق است.عزادارى براى شهيد،انتقال فرهنگ‏«شهادت‏»به‏نسلهاى آينده است.به تعبير شهيد مطهرى:«در شرايط خشن يزيدى،در حزب حسينيهاشركت كردن و تظاهر به گريه كردن بر شهدا،نوعى اعلام وابسته بودن به گروه اهل حق واعلان جنگ با گروه باطل و در حقيقت،نوعى از خود گذشتگى است.اينجاست كه‏عزادارى حسين بن على‏«ع‏»يك حركت است،يك موج است،يك مبارزه اجتماعى‏است.» (19) عزادارى،سبب مى‏شود كه شور و عاطفه،از شعور و شناخت برخوردار گردد وايمان را در ذهن جامعه هوادار،زنده نگهدارد و«مكتب عاشورا»بعنوان يك فكر سازنده‏و حادثه الهام بخش، همواره تاثير خود را حفظ كند.عزادارى،احياء خط خون و شهادت‏و رساندن صداى مظلوميت آل على به گوش تاريخ است.عزاداران حسينى،پروانگانى‏شيفته نورند كه شمع محفل آراى خويش را يافته،از شعله شمع،پيراهن عشق پوشيده‏اندو آماده جان باختن و پر سوختن و فدا شدن‏اند.نقش عزادارى در حفظ فرهنگ عاشورامهم است.عميقترين پيوندها را از طريق آميختگى عقل و عشق و برهان و عاطفه كه دركربلا تجسم يافته است،انتقال مى‏دهد.هم بر مظلوميت امام گريه مى‏شود و هم در سايه‏آن هدف امام حسين از نهضت و حركت،شناخته مى‏شود.روضه‏هاى خانگى و دسته‏هاى‏عزادارى و هيئتهاى زنجير زنى،پوشيدن لباس مشكى و پرچم به دست گرفتن و شربت وآب دادن و تلاش در بر پايى مجالس و نوحه خوانى و سينه زنى و...هر يك به نوعى‏سربازگيرى جبهه حسينى است و اين پيوند قلبى را عمق و غنا مى‏بخشد.
عزادارى سنتى

شيوه‏اى كه نسبت به زنده نگهداشتن ياد حادثه عاشورا و حماسه حسينى از ديربازمطرح بوده و جنبه مردمى يافته است.اين شيوه،شامل مرثيه سرايى،نوحه‏خوانى،گريستن و گرياندن،تشكيل هيئتها و دسته‏هاى سوگوارى،سينه زنى،ذكر مصيبت،مجالس‏وعظ و روضه خوانى،و...است.اينگونه شيوه‏ها،چون با روح و جان و عاطفه شيعه‏آميخته است،هر چه بيشتر به آن رنگ مردمى مى‏بخشد و عامل جذب و تجمع و تشكل‏انبوه شيفتگان اهل بيت مى‏گردد. ابو هارون مكفوف مى‏گويد:روزى خدمت امام‏صادق‏«ع‏»رسيدم.حضرت فرمود:برايم شعر(در سوگ سيد الشهدا)بخوان،من نيزخواندم.حضرت فرمود:نه،اينطور نه،بلكه همانگونه كه براى خودتان شعر خوانى‏مى‏كنيد و همانگونه كه نزد قبر حضرت سيد الشهدا مرثيه مى‏خوانى:«لا، كما تنشدون وكما ترثيه عند قبره‏». (20) اين نشان مى‏دهد كه شيوه خودمانى و مرسوم نزد متن مردم،بيشترمورد اهتمام ائمه‏«ع‏»بوده است.حفظ اين سنت،ضامن تداوم آن است.امام خمينى‏«ره‏»

فرموده است:«ما بايد حافظ اين سنتهاى اسلامى،حافظ اين دستجات مبارك اسلامى كه‏در عاشورا،در محرم و صفر در مواقع مقتضى به راه مى‏افتد،تاكيد كنيم كه بيشتر دنبالش‏باشند... زنده نگهداشتن عاشورا با همان وضع سنتى خودش،از طرف روحانيون،ازطرف خطبا،با همان وضع سابق و از طرف توده‏هاى مردم با همان ترتيب سابق كه‏دستجات معظم و منظم، دستجات عزادارى به عنوان عزادارى راه مى‏افتاد.بايد بدانيد كه‏اگر بخواهيد نهضت‏شما محفوظ بماند،بايد اين سنتها را حفظ كنيد.» (21) حتى حفظ اصل‏عزادارى عاشورا نيز تا حد بسيارى در سايه حفظ سنتهاست و دگرگون ساختن شيوه سنتى‏بدون جايگزين بهتر،گاهى پيروان همان سنتها را هم از اصل ماجراى حسينى جدا مى‏سازد.
عشق حسينى

عظيمترين سرمايه روحى شيعه كه پيوند دهنده آنان با اهل بيت پيامبر و عاملى‏بازدارنده از تباهى،بر انگيزاننده به فداكارى و جهاد و تصفيه كننده دل و جان است.درسايه همين عشق، ياد حسين و عاشورا زنده مانده و سوز آن،حمايت قلبى عاشق امام‏حسين‏«ع‏»را همواره به نفع حق و جبهه ايثار،نيرو بخشيده است.همين عشق،ياران او راروز عاشورا به استقبال شهادت فرستاد تا با مرگ در ركاب حسين‏«ع‏»حيات ابدى يافتند.

عشق حسين‏«ع‏»را خداوند در دلها نهاده و شعله‏اى خاموش نشدنى است.به فرموده امام‏صادق‏«ع‏»:«ان لقتل الحسين عليه السلام حرارة فى قلوب المؤمنين لا يبرد ابدا». (22) محبت‏حسين بن على‏«ع‏»نه تنها در دل زمينيان است،بلكه عرشيان نيز او را دوست مى‏دارند و به‏فرموده رسول خدا«ص‏»،او محبوبترين چهره زمينى نزد آسمانيان است:«من احب ان‏ينظر الى احب اهل الارض الى اهل السماء فلينظر الى الحسين.» (23)

اى كه آميخته مهرت با دل كرده عشق تو مرا دريا دل بذر عشقى كه به دل كاشته‏ام جز هواى تو ندارد حاصل از مى عشق تو،عاقل مجنون و زخم مهر تو مجنون،عاقل گر شود كار جهان زير و زبر نشود عشق تو از دل زايل (24)
عطش

تشنگى از بارزترين جلوه‏هاى سوز و غم در حادثه كربلاست.سيد الشهدا،عباس،على اكبر، على اصغر و ديگران،همه لب تشنه و عطشان روز عاشورا جان سپردند.محروم‏كردن خيمه‏گاه امام حسين‏«ع‏»از آب فرات و تحميل عطش به امام و يارانش،از مواردروشن پستى و عداوت سپاه كوفه و ابن زياد،نسبت به آل الله است.بزرگان،بيشتر ازكودكان تحمل تشنگى دارند و اطفال در برابر بى آبى،زودتر بى تاب مى‏شوند.در كربلا،عطش بيداد مى‏كرد و مشكها خالى، لبها خشك،جگرها سوخته،هوا گرم،راه فرات بسته،و صداى العطش بلند بود.

زان تشنگان هنوز به عيوق مى‏رسد فرياد«العطش‏»زبيابان كربلا (25)

روز عاشورا،عباس كنار خيمه‏ها آمد،صداى‏«العطش،العطش‏»كودكان را شنيد.سواربر اسب شد و مشك را بر داشت و به طرف فرات رفت.چهار هزار نفر تير اندازان موكل برفرات،او را محاصره كردند و ابا الفضل‏«ع‏»در اين درگيرى بود كه دستها را داد و شهيد شد.

قبل از بيرون آمدن از فرات،خواست آب بنوشد ولى‏«فذكر عطش الحسين‏»به ياد تشنگى‏امام افتاد و آب ننوشيد و عطشان از شريعه بيرون آمد. (26) على اكبر«ع‏»نيز روز عاشورا پس‏از چندين نوبت جنگيدن،مجروح و تشنه براى آخرين وداع به خيمه‏گاه آمد،در حالى كه‏به سيد الشهدا مى‏گفت:«يا ابة،العطش قد قتلنى و ثقل الحديد اجهدنى‏». (27) امام‏«ع‏»،براى‏كودك تشنه كام و شير خوار خود نيز بنا به نقلى از سپاه دشمن آب طلبيد،كه بياييد سيرابش‏كنيد.

اگر به زعم شما من گناهكار شمايم نكرده هيچ گناهى،على اصغرم است اين

كه تير حرمله،گلوى تشنه آن ششماهه را از هم دريد. (28)

مگر به كرب و بلا آب قيمت جان بود كه از عطش به فلك ناله يتيمان بود

خود سيد الشهدا نيز روز عاشورا،براى رفع تشنگى پس از نبرد،خواست به فرات‏برود و آب بنوشد كه شمر مانع شد و گفت:اى حسين،از اين آب نخواهى نوشيد تا ازتشنگى بميرى‏«و الله لا تذوقه او تموت عطشا». (29) تشنگى امام حسين‏«ع‏»و شهداى كربلا،چنان داغى بر دل عاشقانش نهاده كه با هر نوشيدن آب گوارا،او را ياد مى‏كنند،در راه امام‏حسين،به آبرسانى و سقايى و نذر شربت و ساختن آب انبار مى‏پردازند و با هر عطشى‏كربلا و عاشورا در ذهنشان تداعى مى‏كند،گويا بين آب و عطش و كربلا پيوند خورده‏است.

بر لب دريا،لب دريا دلان خشكيده است از عطش دلها كباب است و زبان خشكيده است كربلا بستان عشق است و شهامت،اى دريغ كز سموم تشنگى،اين بوستان خشكيده است سوز بى آبى اثر كرده است بر اهل حرم هر طرف بينى لب پير و جوان خشكيده است (30)
عطشان

از القاب سيد الشهدا،كه تشنه در كربلا به شهادت رسيد.اين تعبير در روايات،تواريخ‏و زيارتنامه‏ها درباره آن امام آمده است.از جمله در حديث امام باقر«ع‏»است:«ان‏الحسين...قتل مظلوما مكروبا عطشانا». (31) امام سجاد«ع‏»نيز كه براى يارى بنى اسد در دفن‏پيكر امام حسين و شهدا آمد،پس از دفن امام تشنه كام،بر روى قبر او نوشت:«هذا قبرالحسين بن على بن ابى طالب الذى قتلوه عطشانا غريبا.» (32) همين تشنگى و شهادت جانسوزاو و ياران و فرزندانش،قوى‏ترين عامل تحريك عواطف و همدل ساختن انسانهاى باوجدان با عاشورائيان بوده است.
عطيه

نام عطيه،همواره در كنار نام جابر بن عبد الله انصارى مطرح مى‏شود كه با هم پس ازشهادت امام حسين‏«ع‏»در اربعين اول به زيارت قبر آن حضرت آمدند و چون جابر نابيناشده بود،عطيه او را در اين زيارت همراهى مى‏كرد.بنا به برخى نقلها،هنگام بازگشت‏اهل بيت از سفر شام،در كربلا با جابر و عطيه برخورد كردند.عطية بن سعد بن جناده‏عوفى،از رجال علم و حديث‏شيعه بود.وى در زمان خلافت امير المؤمنين‏«ع‏»در كوفه به‏دنيا آمد.نام عطيه،به پيشنهاد آن حضرت بر وى نهاده شد.او از راويان موثق شيعه بود كه‏حتى در كتب رجالى اهل سنت هم توثيق شده است.وى به جرم تشيع و هوادارى‏على‏«ع‏»از سوى حجاج بن يوسف تحت تعقيب بود و به فارس گريخت.به دستورحجاج،او را گرفتند و چون حاضر نشد على عليه السلام را لعن كند،چهار صد تازيانه بربدنش زدند و موى سر و ريش او را تراشيدند. از آن پس به خراسان رفت و پس از مدتى‏به كوفه بازگشت.در كوفه بود تا در سال 111 هجرى در گذشت. (33)
عقاب

پرنده معروف قوى پنجه و تيز پرواز و شكارى كه از نيروى بسيار برخوردار است.

مجازا به اسبهاى تيز تك و چابك هم گفته شده كه در مسابقات و شكار،سريعا به هدف‏مى‏رسد. (34) در ادبيات مرثيه،اسبى كه على اكبر«ع‏»بر آن مى‏نشست،«عقاب‏»خوانده شده‏است و گويند كه پيش از او،از آن حسين بن على‏«ع‏»بود،چون ذو الجناح زير پاى آن‏حضرت قرار گرفت،عقاب را به على اكبر داد و در عاشورا على اكبر را بر آن نشاند:

«فوضع على مفرقه مغفرا فولاديا و قلده سيفا مصريا و اركبه العقاب براقا ثانويا» (35) به نقلى‏در شب عاشورا نيز على اكبر سوار بر آن شد و از فرات،آب به خيمه‏ها آورد. (36) نوشته‏اند:

عقاب،اسبى بود كه سيف بن ذى يزن براى رسول خدا هديه فرستاد و آن هنگام، حضرت‏رسول‏«ص‏»پنجساله بود.عمر طولانى كرد و اين از خصايص پيامبر بود كه بر پشت هراسب پيرى مى‏نشست،جوان مى‏شد.على‏«ع‏»و امام مجتبى و سيد الشهدا هم بر آن اسب‏سوار شده بودند و ظهر عاشورا نيز شبه پيغمبر،على اكبر بر آن نشست و به ميدان رفت.

پس از مجروح شدن على اكبر،اسب مى‏خواست او را به خيمه‏ها بياورد،ولى بسبب لشكربسيار در ميدان،پيكر مجروح على اكبر را به سمت‏سپاه كوفه برد،(فاحتمله الى العسكر) واين بود كه على اكبر را قطعه قطعه كردند. (37)

چه اسبى به پرواز شاهين مرو به رفتار كبك و به رقص تذرو ركش گرم و مو نرم،ستخوان درشت همايون برو يال و فرخنده پشت
عقبه

به معناى كوه دراز.نام يكى از منازل راه كوفه،كه امام حسين‏«ع‏»در آنجا فرود آمد.درهمانجا با پير مردى به نام عمر بن لوذان برخورد و اوضاع كوفه را پرسيد.وى مى‏كوشيدامام را از رفتن به طرف نيزه‏ها و شمشيرها باز دارد.امام راه خويش را به سوى كربلا ادامه‏داد. (38)
عقر

روستايى مستحكم و داراى برج و بار و در نزديكيهاى كربلا بود.امام حسين‏«ع‏»چون‏در راه سفر به كوفه به آن روستا رسيد،از نامش پرسيد،گفتند:عقر.پرسيد:اين منطقه چه‏نام دارد؟ گفتند:كربلا.چون خواست از منطقه خارج شود،جلويش را گرفتند و درهمانجا ماند،تا حادثه عاشورا پيش آمد. (39) در همان روستا بود كه زهير بن قين به آن‏حضرت پيشنهاد كرد به آن ده رفته،آنجا را سنگر دفاعى خود قرار دهند،اما امام موافقت نكرد.
علامت

از ابزار و وسايل عزادارى امام حسين‏«ع‏»كه در هيئتها و دسته‏هاى مذهبى به كار گرفته‏مى‏شود.علامت به معناى نشانه است.اين علامتها هم نشانه‏هاى گروههاى عزادارمحسوب مى‏شده است و كسانى هم كه آن را حمل مى‏كردند،«علامت كش‏»بودند، يعنى‏علم بردار.به نوشته دهخدا:«صليب مانندى كه بر چوب يا آهن افقى آن از سوى پايين‏شالهاى ترمه آويزند و از سوى زبر لاله و تنديسهايى از مرغ و جز آن نصب كنند و درميان زبانه‏اى از فلز طويل دارد و بر نوك آن فلز پر يا گلوله‏اى از شيشه الوارن نصب كنندو اين زبانه‏هاى فلزى كه به‏«تيغ‏»مشهور است،سه يا پنج باشد و در مراسم عزادارى‏محرم پيشاپيش دسته‏ها به حركت آرند». (40) «شيئى است فلزى و كار صنعتگران اصفهان‏كه قدمت آن به عهد سلاطين صفوى مى‏رسد،داراى تعدادى زبانه،گنبد،گلدان وطاووس بوده و آن را با شالهاى سبز و سياه و قهوه‏اى و پر طاووس و سكه‏هاى نقره وشمشير و قمه و خنجر زينب مى‏كنند و در آخر دسته‏ها به حركت در مى‏آورند...عده‏اى‏از جوانان هم نذر مى‏كنند كه همه ساله بايد در بردن علمات،سهم داشته باشند». (41) به‏آن علمات هم مى‏گويند.شباهت آن به صليب،مى‏رساند كه پس از ارتباط ايران بااروپاييها در عصر قاجار،از آيينهاى مذهبى مسيحيت اقتباس شده است.به هرحال،نمودها و مظاهرى است كه گاهى عزاداران را از محتوا و اصل عزادارى و اقامه‏شعائر دينى باز مى‏دارد.
علقم

علقم يا علقمه،نام نهرى است از فرات،كه عباس بن على‏«ع‏»در روز عاشورا،كنار آن‏به شهادت رسيد.نيز به معناى تلخى است،و هر درخت تلخ و آب بسيار سخت را هم‏علقم گويند،حنظل. در ادبيات عاشورا،بيشتر در پيوند با عطش و عباس و دستهاى قطع‏شده ابا الفضل‏«ع‏»مطرح مى‏شود.

از چشم سپيده خواب را مى‏بردند از چشمه گل،گلاب را مى‏بردند بر شانه خود فرشتگان آهسته از علقمه،روح آب را مى‏بردند (42)
علم،علمات

پرچم،رايت،بيرق،نشان لشكر،آنچه به سر نيزه بندند،درفش.در اصطلاح عزادارى‏حسينى، نام علم و علامت‏خاصى است كه هر هيئت و دسته،ويژه خود دارد و آن را ازدسته‏هاى ديگر متمايز مى‏سازد.«نخل،چوب بسيار بلند همچون درخت تبريزى متوسطكه در تعزيه خوانى پيشاپيش دسته‏ها برند و بر سر آن،گاه شكل پنجه‏اى از فلز باشد و گاه‏پارچه سياه بر آن بپوشانند.» (43)

گر چه سردار علم در خون نشست دستهايت روى رايت مانده است. (44)

در ميدان كربلا نيز،علمدار لشكر امام حسين‏«ع‏»،حضرت ابا الفضل بود.از شعار عربهاى‏عراقى عزادار نيز اين است:«رفع الله راية العباس‏»،پرچم عباس،افراشته باد.
علمدار

از لقبهاى قمر بنى هاشم است كه در كربلا،پرچم لشكر امام بر دوش او بود.نقش‏علمدار در ميدان نبرد،مهم بود و عامل حفظ انسجام نيروهاى سپاه محسوب مى‏شد.روزعاشورا،امام حسين‏«ع‏»ياران اندك خود را به سه جناح چپ و راست و قلب تقسيم كرد وبراى هر يك فرماندهى برگزيد و پرچم را به دست برادرش عباس داد. (45) روز عاشورا نيز چون عباس‏«ع‏»خدمت امام آمد و از او اذن ميدان طلبيد،امام گريست‏و ابتدا اجازه نداد و فرمود:تو علمدار منى،اگر تو بروى و كشته شوى،سپاه من از هم‏مى‏پاشد:«يا اخى انت صاحب لوائى و اذا مضيت تفرق عسكرى‏». (46)
علم كش

كسى كه در دسته‏هاى عزادارى،نشان مخصوص هر هيئت را حمل مى‏كند،علامت كش.
على اصغر«ع‏»

يكى از فرزندان امام حسين‏«ع‏»كه شير خوار بود و از تشنگى،روز عاشورا بى تاب‏شده بود.امام، خطاب به دشمن فرمود:از ياران و فرزندانم،كسى جز اين كودك نمانده‏است.نمى‏بينيد كه چگونه از تشنگى بى تاب است؟در«نفس المهموم‏»آمده است كه‏فرمود:«ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل‏»در حال گفتگو بود كه تيرى از كمان حرمله‏آمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر را دريد.امام حسين‏«ع‏»خون گلوى او را گرفت وبه آسمان پاشيد. (47) در كتابهاى مقتل،هم از«على اصغر»ياد شده،هم از طفل رضيع(كودك‏شيرخوار)و در اينكه دو كودك بوده يا هر دو يكى است،اختلاف است.

در زيارت ناحيه مقدسه،درباره اين كودك شهيد،آمده است:«السلام على عبد الله بن‏الحسين، الطفل الرضيع،المرمى الصريع،المشحط دما،المصعد دمه فى السماء،المذبوح‏بالسهم فى حجر ابيه،لعن الله راميه حرملة بن كاهل الاسدى‏». (48) و در يكى از زيارتنامه‏هاى‏عاشورا آمده است:«و على ولدك على الاصغر الذى فجعت به‏»از اين كودك،با عنوانهاى‏شيرخواره،ششماهه، باب الحوايج،طفل رضيع و...ياد مى‏شود و قنداقه و گهواره ازمفاهيمى است كه در ارتباط با او آورده مى‏شود.

طفل ششماهه تبسم نكند،پس چه كند آنكه بر مرگ زند خنده،على اصغر توست

«على اصغر،يعنى درخشانترين چهره كربلا،بزرگترين سند مظلوميت و معتبرترين‏زاويه شهادت...چشم تاريخ،هيچ وزنه‏اى را در تاريخ شهادت،به چنين سنگينى نديده‏است.» (49) على اصغر را«باب الحوائج‏»مى‏دانند،گر چه طفل رضيع و كودك كوچك است،اما مقامش نزد خدا والاست.

در گلخانه شهادت را مى‏گشايد كليد كوچك ما

پى‏نوشتها

1-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 247،بحار الانوار،ج 45،ص 38.

2 -انصار الحسين،ص 102.

3-الحسين فى طريقه الى الشهادة،ص 105.

4-مقتل الحسين،مقرم،ص 220.

5-تاريخ الشيعه،مظفرى،ص 67.

6-حياة الامام الحسين بن على.ج 3،ص 11.

7-بحار الانوار،ج 45،ص 80.

8-نهج البلاغه،صبحى صالح،خطبه 71.

9-درباره تاريخ معاصر عراق ر.ك:«لمحات اجتماعيه من تاريخ العراق الحديث‏»،على الوردى(6 جلد).

10-در تاج العروس درباره عريف آمده است:هو القائم بامر القبيلة و الجماعة من الناس يلى امورهم و يتعرف الاميرمنهم احوالهم.

11-تشيع در مسير تاريخ،سيد حسن جعفرى،ص 99.

12-همان،ص 165.

13-مع الحسين فى نهضته،اسد حيدر،ص 97.

14-لغت‏نامه،دهخدا.

15-تاريخچه عزادارى حسينى،ترجمه‏«تاريخ النياحة على الامام الشهيد»از سيد صالح الشهرستانى.

16-كامل الزيارات،ص 175.كتاب‏«زفرات الثقلين فى ماتم الحسين‏»،محمد باقر محمودى، چند جلد،به مساله گريه‏كردن اولياء خدا بر آن حضرت پرداخته و نيز مجموعه‏اى از مرثيه‏ها در سوگ سيد الشهدا«ع‏»را آورده است.

17-موسيقى مذهبى ايران،حسن مشحون،ص 4.

18-صحيفه نور،ج 8،ص 69 و 70.

19-نهضتهاى اسلامى صد ساله اخير،شهيد مرتضى مطهرى،ص 89.

20-بحار الانوار،ج 44،ص 287.

21-صحيفه نور،ج 15،ص 204.

22-كامل الزيارات،ص 38.

32-مناقب،ابن شهرآشوب،ج 4،ص 73.

24-از مؤلف.

25-محتشم كاشانى.

26-بحار الانوار،ج 45،ص 41،عوالم(امام حسين)،ص 284.

27-مقتل الحسين،مقرم،ص 246.

28-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 275.

29-بحار الانوار،ج 45،ص 51.

30-از:قادر طهماسبى(فريد).

31-كامل الزيارات،ص 168.

32-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 325.

33-معارف و معاريف،ج 4،ص 1567.

34-اساس البلاغه،زمخشرى،لغت نامه دهخدا.

35-رياض القدس،صدر الدين واعظ قزوينى،ج 2،ص 21.

36-همان،ج 1،،ص 264.

37-همان،ج 2،ص 38.

38-الحسين فى طريقه الى الشهاده،ص 90.

39-موسوعة العتبات المقدسه،ج 8،ص 38،(به نقل از معجم البلدان).

40-لغت نامه،دهخدا.

41-تاريخ تكايا و عزادارى قم،ص 214.

42-محمد حسين كاظم زاده.

43-لغت نامه،دهخدا.

44-عزيز الله زيادى.

45-بحار الانوار،ج 45،ص 5 و 39.

46-معالى السبطين،ج 1،ص 441.

47-معالى السبطين،ج 1،ص 423.

48-بحار الانوار،ج 45،ص 66.

49-اولين دانشگاه و آخرين پيامبر،شهيد پاك نژاد،ج 2،ص 42.

 


 



على اكبر«ع‏»

فرزند بزرگ سيد الشهدا و شبيه پيامبر كه روز عاشورا فداى دين شد.مادر على اكبر،ليلا دختر ابى مره بود.در كربلا حدود 25 سال داشت.سن او را 18 سال و 20 سال هم‏گفته‏اند.او اولين شهيد عاشورا از بنى هاشم بود. (1) على اكبر شباهت بسيارى به پيامبرداشت،هم در خلقت،هم در اخلاق و هم در گفتار.به همين جهت روز عاشورا وقتى اذن‏ميدان طلبيد و عازم جبهه پيكار شد،امام حسين‏«ع‏»چهره به آسمان گرفت و گفت:«اللهم‏اشهد على هؤلاء القوم فقد برز اليهم غلام اشبه الناس برسولك محمد خلقا و خلقا و منطقا وكنا اذا اشتقنا الى رؤية نبيك نظرنا اليه...» (2) شجاعت و دلاورى على اكبر و رزم آورى و بصيرت دينى و سياسى او،در سفر كربلابويژه در روز عاشورا تجلى كرد.سخنان،فداكاريها و رجزهايش دليل آن است.وقتى امام‏حسين از منزلگاه‏«قصر بنى مقاتل‏»گذشت،روى اسب چشمان او را خوابى ربود و پس ازبيدارى‏«انا لله و انا اليه راجعون‏»گفت و سه بار اين جمله و حمد الهى را تكرار كرد.على‏اكبر وقتى سبب اين حمد و استرجاع را پرسيد،حضرت فرمود:در خواب ديدم سوارى‏مى‏گويد اين كاروان به سوى مرگ مى‏رود.پرسيد:مگر ما بر حق نيستيم؟فرمود:چرا.

روزعاشورا (3) نيز پس از شهادت ياران امام،اولين كسى كه اجازه ميدان طلبيد تا جان را فداى‏دين كند او بود.گر چه به ميدان رفتن او بر اهل بيت و بر امام بسيار سخت بود،ولى از ايثارو روحيه جانبازى او جز اين انتظار نبود.وقتى به ميدان مى‏رفت،امام حسين‏«ع‏»درسخنانى سوزناك به آستان الهى،آن قوم ناجوانمرد را كه دعوت كردند ولى تيغ به رويشان‏كشيدند،نفرين كرد.

على اكبر چندين بار به ميدان رفت و رزمهاى شجاعانه‏اى با انبوه سپاه دشمن نمود.

هنگام جنگ،اين رجز را مى‏خواند كه نشان دهنده روح بلند و درك عميق اوست:

انا على بن الحسين بن على نحن و رب البيت اولى بالنبى تالله لا يحكم فينا ابن الدعى اضرب بالسيف احامى عن ابى ضرب غلام هاشمى عربى (4)

پيكار سخت،او را تشنه‏تر ساخت.به خيمه آمد.بى آنكه آبى بتواند بنوشد،با همان‏تشنگى و جراحت دوباره به ميدان رفت و جنگيد تا به شهادت رسيد.قاتل او مرة بن منقذعبدى بود. پيكر على اكبر با شمشيرهاى دشمن قطعه قطعه شد.وقتى امام بر بالين او رسيدكه جان باخته بود.صورت بر چهره خونين على اكبر نهاد و دشمن را باز هم نفرين كرد:

«قتل الله قوما قتلوك...»و تكرار مى‏كرد كه:«على الدنيا بعدك العفا».و جوانان هاشمى‏را طلبيد تا پيكر او را به خيمه گاه حمل كنند. (5) على اكبر،نزديكترين شهيدى است كه باحسين‏«ع‏»دفن شده است.مدفن او پايين پاى ابا عبد الله الحسين‏«ع‏»قرار دارد و به اين‏خاطر ضريح امام،شش گوشه دارد. (6)

الگوى شجاعت و ادب،اكبر در دانه فاطمى نسب،اكبر فرزند يقين ز نسل ايمان بود پرورده دامن كريمان بود آن يوسف حسن،ماه كنعانى در خلق و خصال،احمد ثانى آن شاهد بزم،سرو قامت بود دريا دل و كوه استقامت بود آن دم كه لباس رزم مى‏پوشيد از كوثر عشق،جرعه مى‏نوشيد از فرط عطش فتاده بود از تاب گرديد ز دست جد خود سيراب در راه خدا ذبيح دين گرديد بر حلقه عاشقان نگين گرديد داغش كمر حسين را بشكست با خون سرش حناى خونين بست ديباچه داستان حق،اكبر قربانى آستان حق،اكبر (7)
على الاسلام السلام

سخنى بود كه سيد الشهدا«ع‏»پس از امتناع از بيعت با يزيد و بيرون آمدن از پيش والى‏مدينه فرمود.مروان،فرداى آن شب،امام حسين‏«ع‏»را ديد و به وى پيشنهاد كرد كه با يزيدبيعت كند و آن را به نفع دين و دنياى امام دانست.حضرت در پاسخ او چنين گفت:«انا لله‏و انا اليه راجعون و على الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد و لقد سمعت جدى‏رسول الله‏«ص‏»يقول:الخلافة محرمة على آل ابى سفيان‏». (8) يعنى بر اسلام،سلام باد،بايدفاتحه اسلام را خواند و با اسلام خدا حافظى كرد،آنگاه كه والى مسلمانان كسى همچون‏يزيد باشد.از پيامبر خدا شنيدم كه مى‏فرمود خلافت بر آل ابو سفيان حرام است.امام،باادامه سلطه امويان بر مقدرات مسلمين و بازى با دين خدا،تباه شدن دستاوردهاى وحى‏را عيان مى‏ديد.با توجه به اينكه رسم عرب بر اين است كه هنگام خدا حافظى و وداع هم‏سلام مى‏دهد،رابطه سخن فوق روشن مى‏گردد.
على اوسط زين العابدين‏«ع‏»
على بن الحسين زين العابدين‏«ع‏»
عمار بن ابى سلامه دالانى

از شهداى كربلا.اهل كوفه بود،محضر رسول خدا«ع‏»را نيز درك كرده و از اصحاب‏على‏«ع‏»بود كه در ركابش در سه جنگ جمل،صفين و نهروان شركت داشت.در كربلا درحمله اول به شهادت رسيد.نامش در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است. (9)
عمار بن حسان طائى

از شهداى كربلاست كه نامش در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است.وى از شيعيان‏خالص و از شجاعان معروف بود.از مكه همراه امام به كربلا آمد و در پيش روى آن‏حضرت به شهادت رسيد. (10)
عمارة بن صلخب ازدى

از جوانان شجاع كوفه بود كه در نهضت مسلم بن عقيل،به هوادارى او برخاست و با اوبيعت كرد و از ديگران براى مسلم بيعت مى‏گرفت.دستگير و زندانى شد.ابن زياد،پس ازآنكه هانى و مسلم را شهيد كرد او را هم احضار نمود و دستور داد تا وى را ميان قبيله‏«ازد» برده،گردن زدند. (11)
عمارة بن عبد الله سلولى

از كسانى بود كه همراه قيس بن مسهر صيداوى،پيغام و نامه ابا عبد الله الحسين‏«ع‏»را به‏كوفه برد.
عمارى

صندوق مانندى كه براى نشستن سوار،آن را بر پشت‏شتر و فيل مى‏گذارند.به آن‏محمل و هودج هم مى‏گويند،تخت روان،تابوت.عمارى دار،همان ساربان است. (12) اهل بيت عصمت را پس از عاشورا در دوران اسارت،بر شترهاى بى عمارى و كجاوه سواركرده،شهر به شهر و منزل به منزل بردند.امام سجاد«ع‏»را بر شتر بى جهاز سوار كردند.

جمعى كه پاس محملشان داشت جبرئيل گشتند بى عمارى و محمل،شتر سوار (13)
عمران بن كعب بن حارث اشجعى

از شهداى كربلاست كه در حمله اول به درجه شهادت رسيد.شيخ طوسى او را درزمره ياران حسين‏«ع‏»شمرده است. (14)
عمر بن جندب حضرمى

از شهداى كربلاست،از حضرموت يمن.نامش در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده‏است. (15)
عمر بن خالد صيداوى

از شهداى كربلاست،از طايفه بنى اسد.وى پس از كشته شدن تعدادى از ياران،ازسيد الشهدا«ع‏»اذن گرفته،به ميدان رفت و به شهادت رسيد. (16)
عمر بن سعد

معروف به‏«ابن سعد»،فرمانده سپاه ابن زياد در كربلا بود كه با امام حسين‏«ع‏»جنگيدو دستور داد پس از شهادت آن حضرت،اسب بر بدن او تاختند و اهل بيت او را اسير كرده‏به كوفه بردند. عمر سعد،پسر سعد بن وقاص از سرداران صدر اسلام بود.در زمان پيامبر(و به قولى در دوران عمر)به دنيا آمد.همراه پدرش در فتح عراق شركت داشت.وى ازجمله كسانى بود كه عليه‏«حجر بن عدى‏»و يارانش،شهادت به فتنه‏گرى داد و سبب شدكه حجر در«مرج عذراء»به شهادت برسد.وى قبل از حادثه عاشورا،آماده حركت به‏سوى‏«رى‏»بود كه حكمرانى آنجا را به او داده بودند،ولى به دستور ابن زياد(والى كوفه)

همراه با سپاهى مامور جلوگيرى از ورود امام حسين‏«ع‏»به كوفه و وادار كردن او به بيعت‏با يزيد و يا جنگ و كشتن او در صورت امتناع شد و به مقابله با حسين بن على‏«ع‏»به كربلارفت.

عمر سعد،در ايام قيام مختار در كوفه گريخت.اما وقتى مردم كوفه دوباره بر ضدمختار خروج كردند،بازگشت و رهبرى را به عهده گرفت،ولى باز هم به سوى بصره‏گريخت و سپس دستگير و نزد مختار آورده شد.در مجلس مختار،به دستور وى او راكشتند و سرش را به مدينه نزد محمد حنفيه فرستادند و اين در سال 66 هجرى بود. (17) دركربلا،هر چه امام حسين با او گفتگو كرد تا از جنگيدن دست بر دارد و دست‏خويش را به‏خون آن حضرت نيالايد،نپذيرفت. صبح عاشورا هم اولين كسى بود كه به طرف اردوگاه‏امام حسين‏«ع‏»تير افكند و فرمان حمله عمومى صادر كرد.نامش جز و لعنت‏شدگان درزيارت عاشورا آمده است.او بود كه پس از ورودش به كربلا در روز چهارم محرم،بر امام‏حسين‏«ع‏»سخت گرفت و دستور داد سوارانش آب را به روى ياران حسين‏«ع‏»ببندند.
عمر بن عبد الله ابو ثمامه صائدى
عمر سعد عمر بن سعد
عمرو بن جناده انصارى

از شهداى نوجوان كربلا،كه پدرش نيز در ركاب سيد الشهدا«ع‏»شهيد شد.اين جوان‏چون خواست به ميدان رود،امام فرمود:پدر اين جوان كشته شد،شايد مادرش راضى‏نباشد كه به ميدان رود.گفت:مادرم دستور داده كه به ميدان بروم و لباس جنگ بر من‏پوشانده است. (18) او كه 9 ساله يا 11 ساله بود،به ميدان رفت و رجز خواند و جنگيد تا كشته‏شد.سر او را به طرف سپاه امام حسين‏«ع‏»افكندند.مادرش(بحريه بنت مسعود خزرجى)

آن سر را برداشت و گفت:چه نيكو جهاد كردى،پسرم!اى شادى قلبم،اى نور چشمم!

سپس سر را پرتاب كرد و با آن كسى را كشت،سپس چوبه خيمه را برداشت و حمله كردكه به وسيله آن بجنگد.امام حسين‏«ع‏»مانع شد و او را به خيمه زنان برگرداند.نام عمرو بن‏جناده در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است. (19) در برخى منابع،عمر بن جناده ذكر شده‏است.
عمرو بن حجاج زبيدى

از سران سپاه عمر سعد و فرمانده جناح راست در كربلا.وقتى عمر سعد مى‏خواست‏شب عاشورا به امام حسين‏«ع‏»مهلت ندهد،اعتراض كرد و گفت:اگر از ديلم بودند و اين‏تقاضا را مى‏كردند،سزاوار بود كه مهلت دهى.وى در روز عاشورا هم در درگيرى،مسلم بن عوسجه را غافلگيرانه به شهادت رساند.
عمرو بن خالد بن حكيم ازدى

از شهداى كربلاست.از طايفه بنى اسد و از مخلصان ولاى اهل بيت بود و در كوفه‏موقعيتى داشت.از قيام كنندگان همراه مسلم بود و پس از شهادت مسلم،پنهان شد.پس ازشهادت قيس بن مسهر از كوفه به استقبال كاروان حسينى بيرون رفت و در منزلگاه حاجزهمراه غلامش سعد به امام پيوست.سپاه حر مى‏خواست از پيوستن آن دو به ياران امام‏جلوگيرى كند،اما با حمايت امام،به سيد الشهدا«ع‏»پيوستند و در عاشورا در حمله اول به‏شهادت رسيدند.نام او در زيارت ناحيه هم آمده است. (20)
عمرو بن سعيد بن عاص

در ايامى كه سيد الشهدا«ع‏»در مكه بود،يزيد،«عمرو بن سعيد»را كه والى مدينه بود،همراه با سپاهى به مكه فرستاد و او را امير الحاج قرار داد و سرپرستى امر حج را در موسم‏به او سپرد و توصيه كرد كه هر جا به حسين‏«ع‏»دست‏يافت،او را ترور كند.امام حسين‏چون از ماجرا آگاه شد،براى اين كه حرمت‏خانه خدا با ريختن خونش زير پا گذاشته‏نشود و نقشه ترور ناكام بماند،به عمره اكتفا كرد و از مكه بيرون آمد. (21) وى از بدخواهان‏كين‏توز نسبت به اهل بيت بود.پس از بازگشت اهل بيت به مدينه،وقتى گريه‏ها و ناله‏هاى‏بازماندگان شهداى كربلا را در سوگ حسين‏«ع‏»و كشتگان خود شنيد،خنديد و از روى‏شماتت و زخم زبان گفت:اين شيون، مثل شيوه روز مرگ عثمان است! (22)
عمرو بن ضبيعه تميمى

از سواركاران دلير كوفه،كه از كوفه همراه سپاه عمر سعد بيرون آمد،ولى در كربلا به‏ياران حسن‏«ع‏»پيوست و در ركاب آن حضرت شهيد شد.نامش در زيارت ناحيه مقدسه‏هم آمده است. (23) علت پيوستن او به امام آن بود كه ديد سپاه كوفه نه شرايط امام را مى‏پذيردو نه مى‏گذارد كه وى از جايى كه آمده،به همان جا باز گردد. (24)
عمرو بن عبد الله جندعى ابو ثمامه صائدى
عمرو بن قرظه انصارى
از شهداى كربلاست.پدر او(قرظه)از اصحاب على‏«ع‏»و از خزرجيانى بود كه به كوفه آمد و آنجا ماندگار شد و در ركاب على‏«ع‏»با دشمنانش جنگيد.عمرو،از كوفه آمد ودر كربلا،روز ششم محرم به سيد الشهدا«ع‏»پيوست.امام در گفتگوهايش با عمر سعد،اورا براى مكالمه مى‏فرستاد و او جواب مى‏آورد،تا آنكه شمر از كوفه آمد و اين مذاكره قطع‏شد. (25) روز عاشورا جلوى امام حسين‏«ع‏»ايستاده بود و تيرهاى دشمن را با سينه و پيشانى‏خود به جان مى‏خريد و اينگونه از جان امام محافظت مى‏كرد.زخمهاى زيادى بر پيكرش‏نشست.به امام خطاب كرد كه:اى پسر پيامبر!آيا وفا كردم؟حضرت فرمود:آرى!تو پيش‏از من به بهشت مى‏روى.از من به پيامبر سلام برسان و بگو كه من در پى تو مى‏آيم و...

افتاد و شهيد شد. (26) نامش در زيارت ناحيه آمده است.برخى هم شهادتش را در عرصه‏ميدان و پس از رجز و رزم گفته‏اند.رجز او چنين بود:

قد علمت كتيبة الانصار انى ساحمى حوزة الذمار ضرب غلام غير نكس شارى دون حسين مهجتى و دارى (27)
عمرو بن قيس

وى همراه پسر عمويش در منزلگاه قصر مقاتل با امام حسين‏«ع‏»ديدار كرد.امام او رابه نصرت خويش فراخواند،ليكن هم او و هم پسر عمويش بهانه آوردند كه:پير مرديم وبدهكار و عيالمند،كالاهاى مردم نيز در دست ماست.نمى‏دانيم چه خواهد شد؟

مى‏ترسيم امانت مردم تباه شود!بدينگونه به امام،پاسخ سرد و رد دادند.حضرت نيز ازآنان خواست كه بروند،تا نداى يارى خواهى حضرت را در كربلا نشنوند،چون هر كه‏مظلوميت و تنهايى امام را ببيند و صدايش را بشنود اما پاسخ ندهد و يارى نكند،سزاواراست كه خداوند او را در دوزخ افكند. (28)
عمرو بن مطاع جعفى

نامش در شمار شهداى كربلا آمده است. (29)
عمق

نام محلى است كه غطفانيان در آن منطقه مى‏زيسته‏اند،سر راه مكه به سرزمين عراق كه‏چاهها و آبهايى داشته است.امام حسين‏«ع‏»نيز در راه كوفه،از اين منزل عبور كرده است.
عمود

به معناى ستون وسط خيمه.نيز به معنايى گرز و چوبدستى،كه همچون تيغ و نيزه و تيرو كمان،از ابزار جنگى قديم بوده است.در كيفيت‏شهادت حضرت ابا الفضل‏«ع‏»آمده‏است كه پس از آنكه حكيم بن طفيل در نخلستان كمين كرد و با شمشير دست چپ او راهم از كار انداخت، آنگاه كسى با گرزى آهنين بر عباس زد و او را كشت‏«فضربه ملعون‏بعمود من حديد فقتله‏». (30) در مرثيه‏ها نيز گفته مى‏شود كه پس از شهادت عباس‏«ع‏»،امام‏حسين‏«ع‏»عمود خيمه او را خواباند،بعلامت اينكه صاحب اين خيمه به شهادت رسيده‏است.در ميدان عاشورا،نمونه‏هايى نقل شده كه كسانى به جاى نيزه و شمشير،دست برده‏و چوبها يا ستون خيمه‏ها را برداشته و با آن به دشمن حمله كرده‏اند،از جمله مادر شهيد عمرو بن جناده.
عمورا

نام ديگرى براى سرزمين كربلاست.امام حسين‏«ع‏»در سخنرانى خويش با يارانش درشب عاشورا،اشاره فرمود كه جدم پيامبر خدا مرا خبر داده كه مرا به سرزمين عراق فرامى‏خوانند و در سرزمين كربلا فرود مى‏آيم و آنجا شهيد خواهم شد:«اخبرنى جدى‏رسول الله‏«ص‏»بانى ساساق الى العراق،فانزل ارضا يقال لها عمورا و كربلا و فيها استشهد». (31)
عمير بن عبد الله مذحجى

از شهداى كربلاست.پس از سعد بن حنظله،به ميدان رفت و پس از رجز خوانى‏جنگيد تا شهيد شد.رجزش چنين بود:

قد علمت‏سعد وحى مذحج انى لدى الهيجاء ليث محرج... (32)
عون بن جعفر

از شهداى كربلاست.پسر جعفر بن ابى طالب(جعفر طيار).مادرش‏«اسماء بنت‏عميس‏»بود كه در حبشه به دنيا آمد.جعفر طيار او را در جنگ خيبر به حضور رسول‏خدا«ص‏»آورد.پس از شهادت جعفر طيار در جنگ موته،پيامبر خدا فرزندان او را طلبيد.

عبد الله،عون و محمد را حاضر كردند.به دستور آن حضرت،سر هر سه را تراشيدند.

پيامبر درباره عون فرمود:در خلقت و اخلاق،شبيه من است.در دوران على‏«ع‏»به آن‏حضرت پيوست.حضرت دخترش ام كلثوم را به همسرى او در آورد.عون در زمان امام‏مجتبى و سپس امام حسين‏«ع‏»از ياران آن دو امام بود.همراه همسرش در كربلا حضورداشت.روز عاشورا از سيد الشهدا«ع‏»اجازه گرفت و به ميدان رفت.نبردى دلاورانه كرد وبه شهادت رسيد.هنگام شهادت 56 ساله بود. (33)
عون بن عبد الله بن جعفر

پسر حضرت زينب‏«ع‏»كه همراه برادر ديگرش محمد،روز عاشورا در نبرد تن به تن‏با سپاه كوفه به شهادت رسيد.عون و برادرش،پس از حركت امام حسين‏«ع‏»از مدينه،درپى كاروان راه افتادند و در منزلگاه‏«ذات عرق‏»خدمت امام رسيدند.نامش در زيارت‏ناحيه مقدسه هم آمده است. (34) رجزى كه هنگام نبرد مى‏خواند چنين بود:

ان تنكرونى فانا ابن جعفر شهيد صدق فى الجنان ازهر يطير فيها بجناح اخضر كفى بهذا شرفا فى المحشر (35)
عون بن على بن ابى طالب‏«ع‏»

از شهداى كربلاست.اولين كسى بود كه پس از شهادت جمع بسيارى از ياران امام،ازجمع برادرانش داوطلب رفتن به ميدان شد.وقتى براى اذن گرفتن آمد،برادرش امام‏حسين‏«ع‏»فرمود:برادرم!آيا آماده مرگ شده‏اى؟گفت:چگونه آماده نشوم،در حالى كه تورا تنها و بى ياور مى‏بينم!امام دعايش كرد كه برو،خداوند پاداش نيكت دهد.به ميدان‏رفت، جنگيد و مجروح شد.از هر طرف بر سر او ريختند و او را شهيد كردند. (36)
عين التمر

در منطقه كربلا،بزرگترين آبادى به حساب مى‏آمد كه به صحراى سماوه(وادى ميان‏كوفه و شام)مشرف بود.نزديك شهر انبار در غرب كوفه قرار داشت و خرما از جاهاى‏ديگر جذب كرده به مناطق ديگر مى‏فرستاد.در زمان خلافت ابو بكر به دست مسلمانان‏فتح شد.در سال 12 هجرى آباد بود و قلعه‏اى داشت كه سلاح خانه عجم بود. (37) سيد الشهدا در مسير كربلا از آنجا گذشت.
عين الوردة

محل درگيرى و جنگ شديد توابين به رهبرى سليمان بن صرد با سپاه ابن زياد.توابين‏به خونخواهى حسين بن على‏«ع‏»و به جبران كوتاهى خود در نصرت امام،قيام كرده‏بودند. سليمان بن صرد و جمع بسيارى از يارانش در اين جنگ و در اين محل به شهادت‏رسيدند. (38) عين الورده در شمال شرقى دمشق و منطقه غرب كوفه قرار دارد،در سرزمين شام.

پى‏نوشتها

1-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 245 و مقاتل الطالبيين.

2-بحار الانوار،ج 45،ص 43.

3-اعيان الشيعه،ج 8،ص 206.

4-همان،ص 207.

5-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 248.

6-از جمله براى شرح حال او ر.ك:«على الاكبر»از عبد الرزاق الموسوى،چاپ 1368 قمرى، نجف،146 صفحه.

7-از نويسنده.

8-لهوف،ص 11،سوگنامه آل محمد،ص 116(به نقل از مثير الاحزان)،عوالم(امام حسين)،ص 175.

9-عنصر شجاعت،ج 2،ص 126.

10-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 317.

11-همان،ص 323،انصار الحسين،ص 106(به نقل از تاريخ طبرى).

12-لغت نامه،دهخدا.

13-محتشم كاشانى.

14-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 351.

15-انصار الحسين،ص 87.

16-بحار الانوار،ج 45،ص 23.

17-دايرة المعارف بزرگ اسلامى(با تلخيص)ج 3 ص 682.الفتوح،ابن اعثم كوفى،ج 6،ص 272.

18-انصار الحسين،ص 86.

19-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 327.

20-عنصر شجاعت،ج 1،ص 339.

21-مقتل الحسين،مقرم ص 193،بحار الانوار،ج 45،ص 99.

22-ثورة الحسين،مهدى شمس الدين،ص 231.

23-عنصر شجاعت،ج 3،ص 19.

24-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 332.

25-عنصر شجاعت،ج 2،ص 160.

26-مقتل الحسين،مقرم،ص 306.

27-عبرات المصطفين،ج 2،ص 30.

28-موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 369،بحار الانوار،ج 45،ص 84.

29-مناقب،ابن شهرآشوب،ج 4،ص 102.

30-بحار الانوار،ج 45،ص 41.

31-ارشاد،مفيد،ص 231.

32-بحار الانوار،ج 45،ص 18.

33-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 355.

34-انصار الحسين،ص 114.

35-عوالم(امام حسين)،ص 277.

36-تنقيح المقال،ج 2،ص 355.

37-موسوعة العتبات المقدسه،ج 8،ص 26.

38-مروج الذهب،ج 3،ص 94.

 


 


عاشورا و سقيفه

ديد جريان شناسانه در حوادث،ريشه حادثه عاشورا را در انحراف نخستين دررهبرى حكومت مى‏بيند كه در«سقيفه بنى ساعده‏»اتفاق افتاد.اگر جمعى از امت پيامبر،نيم قرن پس از رحلت رسول الله‏«ص‏»در كربلا فرزند رسول الله را شهيد كردند،زمينه آن‏در حوادث گذشته و غصب خلافت و تصدى آل ابو سفيان نسبت به حكومت اسلامى وكنار زدن ائمه از ولايت و رهبرى بود.از اين رو در زيارت عاشورا كسانى لعن مى‏شوند كه‏آغازگر ظلم بر اهل بيت پيامبر و بنيانگذار ستم به ذريه رسول خدا«ص‏»بودند،و نيز كسانى‏كه به آن ستم نخست راضى شدند،همكارى يا سكوت كردند و زمينه‏ساز آن بودند،تاآنجا كه براى جنگ با عترت پيامبر، تمكين كردند:«لعن الله امة اسست اساس الظلم و الجورعليكم اهل البيت و لعن الله امة دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم التى رتبكم الله فيهاو لعن الله امة قتلتكم و لعن الله الممهدين لهم بالتمكين من قتالكم...».

در ماجراى كربلا،همه آنان كه از آغاز،اهل بيت را از صحنه اجتماعى و سياسى امت‏كنار زدند و بر غصب حكومت اسلامى توطئه كردند،تا آنان كه بر كشتن او گرد آمدند وهمراهى و متابعت كردند،شريكند.اين نكته در جاى ديگر زيارت عاشورا مطرح است:

«اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له على ذلك،اللهم العن العصابة‏التى جاهدت الحسين و شايعت و بايعت و تابعت على قتله،اللهم العنهم جميعا». (1) توطئه سقيفه،تلاشى از سوى شرك شكست‏خورده در جبهه‏هاى بدر و احد و حنين‏بود،تا دوباره به سيادت جاهلى خود برسند و سفيانيان كوشيدند انتقام كشته‏هاى خود رااز آل پيامبر،از طريق سلطه يافتن بر خلافت و تار و مار كردن بنى هاشم و عترت رسول‏بگيرند. طرح شورا و بيعت‏ساختگى سقيفه،ظاهرى فريبنده براى اعمال آن سياست بود.

به قول نير تبريزى:

كانكه طرح بيعت‏شور افكند خود همانجا طرح عاشورا افكند چرخ در يثرب رها كرد از كمان تير كاندر نينوا شد بر نشان (2)

هواداران سقيفه،در سپاه كوفه بودند.امام حسين‏«ع‏»روز عاشورا با بدن مجروح، آنان‏را«شيعيان آل ابى سفيان‏»خطاب كرد كه نه دين داشتند،نه حريت.ابن زياد وقتى با سربريده حسين‏«ع‏»در طشت طلايى رو به رو شد،با چوبى كه در دست داشت بر لبهاى آن‏سر مطهر مى‏زد و مى‏گفت:«يوم بيوم بدر» (3) يزيد بن معاويه نيز پس از كشتن امام وسرمستى از پيروزى بر آن حضرت،در پيش چشم فرزندان او كه به اسارت در كاخ او برده‏شده بودند،آرزو كرد كه كاش نياكان كشته شده‏اش در بدر،زنده بودند و به يزيد مى‏گفتنددستت درد نكند. كشتن حسين‏«ع‏»و يارانش را در مقابل كشته‏هاى بدر دانست،منكروحى و نزول جبرئيل شد و گفت اگر از آل احمد انتقام نگيرم،از نسل خندف نيستم... (4) حضرت زينب‏«ع‏»با خطاب‏«يابن الطلقاء»به يزيد،اشاره به نيكان مشرك او كرد،كه درفتح مكه،پيامبر آزادشان كرد، امام سجاد«ع‏»نيز به يزيد گفت:جد من على بن ابى طالب،در جنگ بدر و احد و احزاب، پرچمدار رسول الله بود،اما پدر و جد تو،پرچمدار كفاربودند. (5) كربلا،صحنه تجديد كينه‏هاى مشركان و منافقان بر ضد آل الله بود و همان قدرت‏سياسى را كه ميراث رسول خدا بود و غاصبانه به دست دشمن افتاد،بر ضد عترت رسول‏به كار گرفتند و اين از شگفتيهاى تاريخ است!سيد الشهدا«ع‏»در خطابه خويش در عاشورابه سپاه كوفه چنين فرمود:شمشيرى را كه ما به دستتان داديم،عليه ما تيز كرديد و به روى‏ما شمشير كشيديد و آتشى را كه بر دشمنان شما و ما افروخته بوديم،بر خود ما افروختيدو با دشمنان خدا بر ضد اولياء الله همدست‏شديد: «فشحذتم علينا سيفا كان فى ايدينا وحششتم علينا نارا اضرمناها على عدوكم و عدونا...» (6) و در نقل ديگر:«سللتم علينا سيفا فى‏رقابنا و حششتم علينا نار الفتن...فاصبحتم البا على اوليائكم و يدا عليهم لاعدائكم‏» (7) آيا اين‏همان سخن ابو بكر بن عربى نيست كه حسين‏«ع‏»به شمشير جدش كشته شد«ان حسيناقتل بسيف جده‏»؟ (8) تيرى را كه عمر سعد،صبح عاشورا به سوى اردوى حسينى رها مى‏كند و تيرى را كه‏حرمله بر گلوى على اصغر«ع‏»مى‏زند،تيرى نيست كه در سقيفه رها شد و بر قلب پيامبرنشست؟و آيا آن تير،بر حنجره اصغر نشست‏يا بر جگر دين فرود آمد؟چه خوب وعميق دريافته و سروده است،مرحوم آية الله كمپانى:

فما رماه اذ رماه حرمله و انما رماه من مهد له سهم اتى من جانب السقيفه و قوسه على يد الخليفه و ما اصاب سهمه نحر الصبى بل كبد الدين و مهجة النبى (9)

اگر واقعه شوم سقيفه نبود،هرگز جنايتهاى بعدى كه اوج آن در عاشورا بود،پيش‏نمى‏آمد و مسير تاريخ اسلام و شيعه به گونه ديگرى بود.

اگر پيمان مردم با«ولى‏»بود اگر پيوند با آل على بود نه فرمان نبى از ياد مى‏رفت نه رنج و زحمتش بر باد مى‏رفت نه زهرا كشته مى‏شد در جوانى نه مى‏شد خسته از اين زندگانى نه خون دل نصيب مجتبى بود نه پرپر لاله‏ها در كربلا بود نه زينب بذر غم مى‏كاشت در دل نه مى‏زد سر ز غم بر چوب محمل بقيع ما نه غم افزاى جان بود نه ويران و چنين بى‏سايه بان بود (10)
عاشورا و شعر فارسى

نام كتابى است كه مجموعه‏«تركيب بند»هاى معروف شعراى بزرگ را درباره امام‏حسين‏«ع‏»و حادثه عاشورا در بر دارد.اين كتاب كه به اهتمام‏«حسن گل محمدى‏»فراهم‏شده است،14 تركيب بند معروف را از محتشم كاشانى و ديگران دارد و 263 صفحه است.

درباره سيد الشهدا و حادثه عاشورا،مجموعه‏هاى شعرى متعددى به زبان عربى،فارسى،تركى و...تدوين شده است و شاعران در طول تاريخ،با زبان ماندگار شعر،به ترسيم اين‏حماسه جديد و مظلوميتهاى اهل بيت پرداخته‏اند.شاعرانى چون محتشم كاشانى،صباحى‏بيدگلى،وصال شيرازى،قاآنى شيرازى،سروش اصفهانى،نير تبريزى،عمان سامانى و...

از جمله اينانند كه در قالب تركيب بند يا مثنوى و قطعه به مرثيه سرايى درباره‏سيد الشهدا«ع‏»پرداخته‏اند. (11) با توجه به تشويقى كه امامان نسبت به سرودن شعر درباره‏حادثه كربلا و مظلوميت دودمان پيامبر و نشر فضايل اهل بيت داشته‏اند،راز اينهمه سروده،ديوان، مجموعه‏هاى شعر و مدايح و مراثى پيرامون مصائب و فضايل عترت،آشكارمى‏شود.

ورود حماسه كربلا به حيطه شعر و ادب،يكى از عوامل ماندگارى آن نهضت بوده‏است،چرا كه قالب تاثير گذار و نافذ شعر و مرثيه،ميان دلها و حادثه عاشورا پيونده زده واحساسها و عواطف علاقه‏مندان را به آن ماجرا وصل كرده است.اين ويژگى در شعرهاى‏غير فارسى نيز وجود دارد و ادبيات عاشورايى،از غنى‏ترين ذخيره‏هاى فكرى واحساسى شيعه است.از سوى ديگر حماسه كربلا در زبان شعرى شاعران تاثير نهاده وادبيات را پر بار ساخته است.رابطه‏اى متقابل ميان شعر فارسى و عاشورا وجود دارد و هردو به ماندگارى و جلوه يكديگر كمك كرده‏اند.برخى شاعران نيز ماندگارى نام خود رامديون شعر سرودن درباره اهل بيت و عاشورا و مظلوميت ابا عبد الله‏«ع‏»اند و گاهى با يك‏شعر،شهره و جاويد شده‏اند،همچون محتشم.
عامر بن جليده(خليده)

او را از شهداى كربلا دانسته‏اند.در زيارت رجبيه نام او آمده است. (12)
عامر بن حسان بن شريح طائى

از اصحاب امام حسين‏«ع‏»بود كه از مكه همراه آن حضرت آمد و در كربلا در حمله‏اول به شهادت رسيد (13) .وى از شجاعان معروف و شيعيان خالص بود.پدرش نيز در جنگ‏جمل و صفين،در ركاب حضرت على‏«ع‏»جنگيده بود.
عامر بن مالك

از شهداى كربلا بود.نامش در زيارت رجبيه نيز آمده است (14) .
عامر بن مسلم عبدى

از شهداى كربلا بود.عامر كه اهل بصره بود،همراه غلامش‏«سالم‏»از بصره به مكه آمدو به سيد الشهدا«ع‏»پيوست و از آنجا همراه امام تا كربلا آمد و روز عاشورا در حمله اول به‏شهادت رسيد. (15) شرافت ديگر او آن است كه در زيارت ناحيه مقدسه نام او آمده است وسلام به او داده شده است (16) .
عباس بن على‏«ع‏»

فرزند امير المؤمنين،برادر سيد الشهدا،فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسين‏«ع‏»در روزعاشورا.عباس در لغت،به معناى شير بيشه،شيرى كه شيران از او بگريزند است. (17) مادرش‏«فاطمه كلابيه‏»بود كه بعدها با كنيه‏«ام البنين‏»شهرت يافت.على‏«ع‏»پس ازشهادت فاطمه زهرا با ام البنين ازدواج كرد.عباس،ثمره اين ازدواج بود.ولادتش را در (18) شعبان سال 26 هجرى در مدينه نوشته‏اند و بزرگترين فرزند ام البنين بود و اين چهارفرزند رشيد،همه در كربلا در ركاب امام حسين‏«ع‏»به شهادت رسيدند.وقتى‏امير المؤمنين شهيد شد،عباس چهارده ساله بود و در كربلا 34 سال داشت.كنيه‏اش‏«ابو الفضل‏»و«ابو فاضل‏»بود و از معروفترين لقبهايش،قمر بنى هاشم،سقاء،صاحب لواءالحسين،علمدار،ابو القربه،عبد صالح، باب الحوايج و...است.

عباس با لبابه،دختر عبيد الله بن عباس(پسر عموى پدرش)ازدواج كرد و از اين‏ازدواج،دو پسر به نامهاى عبيد الله و فضل يافت.بعضى دو پسر ديگر براى او به نامهاى‏محمد و قاسم ذكر كرده‏اند.

آن حضرت،قامتى رشيد،چهره‏اى زيبا و شجاعتى كم نظير داشت و به خاطر سيماى‏جذابش او را«قمر بنى هاشم‏»مى‏گفتند.در حادثه كربلا،سمت پرچمدارى سپاه‏حسين‏«ع‏»و سقايى خيمه‏هاى اطفال و اهل بيت امام را داشت و در ركاب برادر،غير ازتهيه آب،نگهبانى خيمه‏ها و امور مربوط به آسايش و امنيت‏خاندان حسين‏«ع‏»نير برعهده او بود و تا زنده بود،دودمان امامت،آسايش و امنيت داشتند (19) .

روز عاشورا،سه برادر ديگر عباس پيش از او به شهادت رسيدند.وقتى علمدار كربلااز امام حسين‏«ع‏»اذن ميدان طلبيد حضرت از او خواست كه براى كودكان تشنه وخيمه‏هاى بى‏آب، آب تهيه كند.ابو الفضل‏«ع‏»به فرات رفت و مشك آب را پر كرد و دربازگشت به خيمه‏ها با سپاه دشمن كه فرات را در محاصره داشتند درگير شد و دستهايش‏قطع گرديد و به شهادت رسيد. البته پيش از آن نيز چندين نوبت.همركاب با سيد الشهدا به‏ميدان رفته و با سپاه يزيد جنگيده بود.عباس،مظهر ايثار و وفادارى و گذشت بود.وقتى‏وارد فرات شد،با آنكه تشنه بود، اما بخاطر تشنگى برادرش حسين‏«ع‏»آب نخورد وخطاب به خويش چنين گفت:

يا نفس من بعد الحسين هونى و بعده لا كنت ان تكونى هذا الحسين وارد المنون و تشربين بارد المعين تالله ما هذا فعال دينى

و سوگند ياد كرد كه آب ننوشد. (20) وقتى دست راستش قطع شد،اين رجز را مى‏خواند:

و الله ان قطعتموا يمينى انى احامى ابدا عن دينى و عن امام صادق اليقين نجل النبى الطاهر الامين

و چون دست چپش قطع شد،چنين گفت:

يا نفس لا تخشى من الكفار و ابشرى برحمة الجبار مع النبى السيد المختار قد قطعوا ببغيهم يسارى فاصلهم يا رب حر النار

شهادت عباس،براى امام حسين بسيار ناگوار و شكننده بود.جمله پر سوز امام،وقتى‏كه به بالين عباس رسيد،اين بود:«الآن انكسر ظهرى و قلت‏حيلتى و شمت بى عدوى‏». (21) وپيكرش، كنار«نهر علقمه‏»ماند و سيد الشهدا به سوى خيمه آمد و شهادت او را به اهل بيت‏خبر داد. هنگام دفن شهداى كربلا نيز،در همان محل دفن شد.از اين رو امروز حرم‏ابا الفضل‏«ع‏»با حرم سيد الشهدا فاصله دارد.

مقام والاى عباس بن على‏«ع‏»بسيار است.تعابير بلندى كه در زيارتنامه اوست،گوياى‏آن است. اين زيارت كه از قول حضرت صادق‏«ع‏»روايت‏شده،از جمله چنين دارد:

«السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لامير المؤمنين و الحسن و الحسين...

اشهد الله انك مضيت على ما مضى به البدريون و المجاهدون فى سبيل الله المناصحون فى‏جهاد اعدائه المبالغون فى نصرة اوليائه الذابون عن احبائه...» (22) كه تاييد و تاكيدى بر مقام‏عبوديت و صلاح و طاعت او و نيز تداوم خط مجاهدان بدر و مبارزان با دشمن و ياوران‏اولياء خدا و مدافعان از دوستان خداست.امام سجاد«ع‏»نيز سيماى درخشان عباس بن‏على را اينگونه ترسيم فرموده است:«رحم الله عمى العباس فلقد آثر و ابلى و فدا اخاه‏بنفسه حتى قطعت‏يداه فابدله الله عز و جل بهما جناحين يطير بهما مع الملائكة فى الجنة كماجعل جعفر بن ابى طالب.و ان للعباس عند الله تبارك و تعالى منزلة يغبطه بها جميع الشهداءيوم القيامة‏» (23) .كه در آن نيز مقام ايثار،گذشت،فداكارى،جانبازى،قطع شدن دستانش ويافتن بال پرواز در بهشت،همبال با جعفر طيار و فرشتگان مطرح است و اينكه:عمويم‏عباس،نزد خداى متعال،مقامى دارد كه روز قيامت،همه شهيدان به آن غبطه مى‏خورند ورشك مى‏برند.

عباس يعنى تا شهادت يكه تازى عباس يعنى عشق،يعنى پاكبازى عباس يعنى با شهيدان همنوازى عباس يعنى يك نيستان تكنوازى عباس يعنى رنگ سرخ پرچم عشق يعنى مسير سبز پر پيچ و خم عشق جوشيدن بحر وفا،معناى عباس لب تشنه رفتن تا خدا،معناى عباس (24)

در زيارت ناحيه مقدسه نيز از زبان حضرت مهدى‏«ع‏»به او اينگونه سلام داده شده‏است: «السلام على ابى الفضل العباس بن امير المؤمنين،المواسى اخاه بنفسه،الآخذ لغده من‏امسه، الفادى له،الواقى الساعى اليه بمائه،المقطوعة يداه...» (25) .

كربلا كعبه عشق است و من اندر احرام شد در اين قبله عشاق،دو تا تقصيرم دست من خورد به آبى كه نصيب تو نشد چشم من داد از آن آب روان تصويرم بايد اين ديده و اين دست دهم قربانى تا كه تكميل شود حج من و تقديرم (26)
عبد الاعلى بن يزيد كلبى

از شهداى نهضت‏حسينى در كوفه.وى از جوانان كوفه بود كه با مسلم بن عقيل بيعت‏كرد.پس از دستگير شدن‏«هانى‏»توسط ابن زياد،هنگامى كه مسلم اعلان قيام كرد،عبد الاعلى سلاح بر گرفت و از خانه بيرون آمد تا در محله‏«بنى فتيان‏»به مسلم بپيوندد.اورا دستگير كرده،نزد ابن زياد بردند.دستور داد تا به زندانش افكنند.پس از شهادت هانى‏و مسلم،به دستور ابن زياد احضارش كردند و گردن زدند. (27) سلام خدا بر او باد.
عبد الرحمن بن ابى سبره جعفى

يكى از فرماندهان سپاه‏«عمر سعد»كه يك چهارم از نيروهاى شهر كوفه را تحت‏فرمان داشت.
عبد الرحمن بن عبد الله ارحبى

از شهداى كربلاست.وى از جمله كسانى بود كه دعوتنامه كوفيان را به حضور امام‏حسين‏«ع‏»رسانيد و خود از همراهان مسلم بن عقيل در كوفه بود.مردى بود شجاع، موجه‏و محترم و تابعى.در مكه همراه امام شد و به كربلا آمد.گفته‏اند كه در حمله نخست به‏شهادت رسيد (28) .نام او در زيارت رجبيه و زيارت ناحيه مقدسه آمده است.
عبد الرحمن بن عبد الله ازدى

از پيكهاى سيد الشهدا.او همراه قيس بن مسهر صيداوى ماموريت‏يافته بود كه نامه امام‏حسين‏«ع‏»را به مردم كوفه برساند.
عبد الرحمن بن عبد ربه انصارى خزرجى

از شهداى كربلاست.وى از اصحاب رسول خدا«ص‏»بود و پس از رحلت آن‏حضرت نيز از كسانى بود كه به امير المؤمنين،اخلاص داشت و از آن حضرت قرآن‏آموخته بود.به نصب على‏«ع‏»در غدير به امامت گواهى داد.روز تاسوعا با«برير»شوخى‏مى‏كرد.وقتى گفتند:الآن چه وقت‏شوخى است،گفت:چرا خوشحال نباشم؟ميان ما وبهشت،جز درگيرى با اين كافران و شهادت فاصله‏اى نيست (29) .او از شخصيتهاى بارزشيعى كوفه محسوب مى‏شد و در ايام نهضت مسلم بن عقيل،از مردم به نفع حسين بن‏على‏«ع‏»بيعت مى‏گرفت. (30)
عبد الرحمن بن عرزة بن حراق غفارى

از شهداى كربلا.جد او از ياران على‏«ع‏»بود كه در جنگ جمل،صفين و نهروان‏شركت داشت. خودش نيز از جوانان نام آور و برجسته كوفه بود.به حسين بن على‏پيوست و روز عاشورا شهيد شد. (31) نامش در زيارت رجبيه هم آمده است.

بعيد نيست كه اين،همان عبد الرحمن بن عروه غفارى باشد و تشابه اسمى ميان عروه وعزره در استنساخ پيش آمده باشد (32) .
عبد الرحمن بن عروه غفارى

او و برادرش عبد الله،كه هر دو در كربلا شهيد شدند،از اشراف و شجاعان كوفه بودندو به خاندان پيامبر عشق مى‏ورزيدند.جدشان حراق نيز از ياران على‏«ع‏»بود كه در سه‏جنگ،در ركاب آن حضرت حضور داشت.اين دو برادر با هم از كوفه به كربلا آمده‏بودند.هر دو با هم روز عاشورا از سيد الشهدا اذن پيكار گرفتند و با هم به ميدان رفتند.دررفتن به ميدان نبرد،از هم سبقت مى‏جستند.هنگام جنگ،هر كدام يك مصرع از رجز رامى‏خواند و نفر ديگر،مصرع دوم شعر را تمام مى‏كرد.اين دو برادر با هم نيز به شهادت رسيدند. (33)
عبد الرحمن بن عقيل بن ابى طالب

از شهداى كربلا و از اولاد عقيل است.مادر او كنيز بود.نام عبد الرحمن در زيارت‏ناحيه مقدسه و رجبيه آمده است (34) .
عبد الرحمن بن يزيد

از شهداى كربلا به حساب آمده است.نامش در زيارت رجبيه است (35) .
العبد الصالح

صفت و لقبى است كه در زيارت حضرت ابا الفضل‏«ع‏»از قول امام صادق‏«ع‏»براى آن‏سردار شهيد كربلا آمده است:«السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله...» (36)
عبد الله بن ابى بكر

در شمار شهداى كربلا ذكر شده است (37) .
عبد الله بن بقطر(يقطر)

از شهداى نهضت امام حسين‏«ع‏»در كوفه.وى صحابى پيامبر و برادر رضاعى امام‏حسين‏«ع‏»بود.سه روز قبل از امام حسين‏«ع‏»به دنيا آمد.پدرش بقطر(يقطر)خادم پيامبربود و همسرش ميمونه در خانه على‏«ع‏»بود و ميمونه هر دو را شير مى‏داد (38) .او از صحابيان‏شهيد و از فرستادگان امام حسين‏«ع‏»بود كه نامه‏اى از سوى آن حضرت براى مسلم بن‏عقيل در كوفه مى‏برد.دستگير شد،وى را نزد ابن زياد بردند،سپس او را از بالاى قصر به‏زمين افكندند و استخوانهايش خورد شد.رمقى در بدن داشت كه عبد الملك بن عميرلخمى او را كشت (39) .
عبد الله بن جعفر

همسر زينب كبرى و داماد على‏«ع‏»و پسر جعفر طيار.وى،نخستين نوزاد مسلمان درحبشه بود.در ايامى كه پدرش جعفر بن ابى طالب به حبشه هجرت كرده بود،در آن كشوربه دنيا آمد. مادرش‏«اسماء بنت عميس‏»بود.اسماء،پس از شهادت جعفر طيار در جنگ‏موته،به همسرى ابو بكر،سپس على بن ابى طالب در آمد.عبد الله بن جعفر،مورد عنايت‏خاص پيامبر اكرم بود، بويژه كه پدرش سردار بزرگ شهيد جبهه اسلام به شمار مى‏آمد.

همچنين مورد علاقه امير المؤمنين بود و ارادتى شايان به امام حسن و امام حسين‏«ع‏»

داشت.مردى سخاوتمند و اهل جود و بخشش بود. (40) عبد الله جعفر،از جمله كسانى بود كه به سيد الشهدا نامه نوشت و از او خواست كه ازسفر به عراق منصرف شود.گر چه خود در كربلا حضور نداشت،اما دو پسرش عون ومحمد را همراه مادرشان حضرت زينب‏«ع‏»به كربلا فرستاد و اين دو فرزند،در ركاب‏سالار شهيدان روز عاشورا به شهادت رسيدند.او از اينكه نتوانسته بود در واقعه كربلاشركت كند تاسف مى‏خورد.پس از حادثه عاشورا و شهادت حسين بن على‏«ع‏»وى درمدينه به سوگ نشست و مردم براى تسليت گويى نزد او مى‏آمدند. (41) وى در سن‏90 سالگى،در سال 80 هجرى در مدينه درگذشت و در بقيع به خاك سپرده شد (42) . برخى‏هم درگذشت او را در شام و قبر وى را در«باب الصغير»دمشق،كنار قبر بلال مى‏دانند (43) .
عبد الله بن حسن بن على‏«ع‏»

نوجوان 11 ساله،فرزند امام حسن مجتبى‏«ع‏»كه روز عاشورا،وقتى ديد سيد الشهدا برزمين افتاده است،براى دفاع از عمو به سوى ميدان شتافت و در دفاع از عموى مظلومش‏جنگيد و عده‏اى را كشت و با تيغ بحر بن كعب به شهادت رسيد.برخى هم نقل كرده‏اندحرمله،با شمشير،دست او را كه در آغوش عمويش حسين قرار گرفته بود قطع نموده‏همانجا شهيدش كرد (44) .رجز او هنگام پيكار،چنين بود:

ان تنكرونى فانا ابن حيدرة ضرغام آجام و ليث قسورة‏على الاعادى مثل ريح صرصره (45)
عبد الله بن حسين بن على‏«ع‏»

كودكى شيرخوار،فرزند سيد الشهدا«ع‏»كه روز عاشورا در آغوش پدر،با تير حرمله(يا عقبة بن بشر)به شهادت رسيد.مادرش رباب،دختر امرء القيس بود.وقتى امام،براى‏وداع آخر مقابل خيمه‏ها آمد،زينب،عبد الله را آورد.وى در آغوش حسين بن على‏«ع‏»بودكه تيرى بر گلوى او خورد و شهيدش كرد.امام،خون گلوى او را به آسمان پاشيد.آنگاه‏جسد آن كودك را كنار خيمه‏ها در گودالى كه حفر كرد،به خاك سپرد (46) .از اين كودك‏شير خوار شهيد،به نام عبد الله رضيع و على اصغر هم ياد شده است.نام وى در زيارت‏ناحيه مقدسه نيز آمده است. (47)
عبد الله بن زبير

او نيز از مخالفت كنندگان با بيعت‏يزيد بود.به دنبال آن،از مدينه به مكه پناهنده شد.

وى از جمله كسانى بود كه مى‏خواست امام حسين‏«ع‏»در مكه نماند،زيرا با حضور امام وتجمع مردم بر گرد آن حضرت،زمينه‏اى براى توفيق او نبود (48) .اين نكته در سخن خودسيد الشهدا هم ديده مى‏شود كه در پاسخ به پيشنهاد عبد الله بن زبير(كه على رغم خواست‏باطنى‏اش، مى‏گفت به عراق نرو)سخنانى گفت،از جمله در پايان آن افزود:«ان هذا ليس‏شيى من الدنيا احب اليه من ان اخرج من الحجاز و قد علم ان الناس لا يعدلونه بى فود انى‏خرجت‏حتى يخلوله‏» (49) .عبد الله بن زبير،پس از مرگ يزيد،ادعاى خلافت كرد و گروهى بااو بيعت كردند.تا اينكه در سال 73 در دوره خلافت عبد الملك،به دست نيروهاى‏حجاج بن يوسف كه براى سركوبى او به مكه هجوم آوردند،كشته شد (50) .
عبد الله بن زهير ازدى

از سپاه عمر سعد،كه فرمانده يك چهارم نيروهاى نظامى شهر كوفه بود.
عبد الله بن عباس

از جمله كسانى بود كه پس از تصميم امام حسين‏«ع‏»براى رفتن به كوفه،تلاش مى‏كردآن حضرت را از اين سفر بازدارد و بى‏وفايى كوفيان را يادآورى مى‏كرد و چون كلماتش‏در اراده امام تاثير نگذاشت،بشدت متاثر شد. (51) از كسانى بود كه از شهادت سيد الشهداپيشاپيش خبر داشت و روز عاشورا در مدينه بود و با ديدن خواب و تبديل مشكى كه‏داشت به خون،از كشته شدن حسين با خبر شد (52) .

ابن عباس،پسر عموى امير المؤمنين و پيامبر اكرم‏«ص‏»بود و از چهره‏هاى بارز مفسران‏اسلام محسوب مى‏شد كه تفسير را از حضرت على‏«ع‏»آموخته بود.مجالس ابن عباس،آميخته به بحثهاى قرآنى بود.وى از بزرگان اسلام بود،اما نسبت به مواضع سياسى اودرباره عثمان و امويان و مسائل حكومت و خلافت،نظرهاى متناقضى ابراز شده است.به‏لحاظ علمى،به او«حبر امت‏»مى‏گفتند.در جنگهاى على‏«ع‏»در ركاب او بود،اما برخى‏آشفتگيها در عملكرد او ديده مى‏شود.وى در اواخر عمر نابينا شده بود.در سال 68هجرى،در فتنه پسر زبير،در طائف درگذشت،در حالى كه هفتاد سال عمر داشت.محمدحنفيه بر او نماز گزارد. (53)
عبد الله بن عروه غفارى

نامش را در شمار شهداى حمله اول در روز عاشورا آورده‏اند.او و برادرش‏عبد الرحمن،از شجاعان و اشراف كوفه و صاحبان ولايت اهل بيت بودند و در كربلا خودرا به حسين بن على‏«ع‏»رساندند.هر دو با هم به ميدان رفتند و جنگيدند و شهيد شدند (54) .
عبد الله بن عفيف ازدى

از بزرگان شيعه،كه در مجلس ابن زياد در كوفه،به او اعتراض كرد.وى از شيعيان‏برجسته و زاهدان روزگار در كوفه بود،نابينايى روشندل و آگاه و شجاع.چشم چپ خودرا در جنگ جمل و چشم راست‏خود را در جنگ صفين از دست داده بود.پس ازشهادت حسين‏«ع‏»وقتى ابن زياد بر منبر كوفه بالا رفت و در نكوهش خاندان پيامبر وسيد الشهدا سخن آغاز كرد،عبد الله بن عفيف با شدت و شجاعت،پاسخ ياوه‏هاى او راداد.ابن زياد دستور داد دستگيرش كنند. بستگانش او را از مجلس بيرون بردند.سربازان‏حكومت براى دستگيرى او،خانه‏اش را محاصره كردند.وى با آنكه نابينا بود،با راهنمايى‏دخترش،در مبارزه‏اى دليرانه و شمشير به دست،با مهاجمان درگير شد.او را دستگيركرده و به شهادت رساندند.اعتراض او در مجلس ابن زياد،نوعى مبارزه آشكار با والى‏كوفه و حكومت‏يزيدى محسوب شد و شجاعت و بى باكى او در دفاع از محرمات ومقدسات،الگويى براى حقگويى در برابر جباران گشت.رجزهاى حماسى او هنگام نبردبا مهاجمان به خانه‏اش،نشان دهنده روح بلند و با شهامت اوست.از جمله شمشير رامى‏چرخاند و فرياد مى‏زد:

و الله لو فرج لى عن بصرى ضاق عليكم موردى و مصدرى

حركت انقلابى فرزند عفيف رانخستين (55) جرقه انقلاب بر ضد سلطه اموى پس از حادثه كربلا دانسته‏اند.
عبد الله بن عقيل بن ابى طالب

از شهداى بنى هاشم در روز عاشورا.عقيل دو پسر داشت كه نام هر دو عبد الله بود،يكى بعنوان اكبر ياد مى‏شد،ديگرى اصغر.هر دو در كربلا با امام حسين‏«ع‏»شهيد شدند.

نامش در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است. (56)
عبد الله بن على بن ابى طالب‏«ع‏»

از شهداى كربلاست.وى فرزند امير المؤمنين و برادر عباس و مادرش‏«ام البنين‏»بود.

هنگام شهادت 25 سال داشت.قاتل او هانى بن ثبيت‏حضرمى بود.نام گرامى اين شهيد درزيارت ناحيه مقدسه و زيارت رجبيه آمده است (57) .
عبد الله بن عمير كلبى

جزء اولين شهداست كه از جبهه امام حسين‏«ع‏»در روز عاشورا به ميدان نبرد رفت.

وى كه كنيه‏اش ابو وهب بود،جوانى دلاور و حماسى از شيعيان كوفه بود.به كوفه آمده،در نزديكى بئر العبد خانه‏اى گرفت و با همسرش به آنجا منتقل شد.وقتى ديد عمر سعد،نيرو آماده و سازماندهى مى‏كند تا از نخيله به جنگ حسين بن على‏«ع‏»در كربلا بروند،پيش خود گفت:به خدا قسم شيفته جهاد با مشركان بودم.اميدوارم جنگ با اينان كه به‏نبرد فرزند پيامبر مى‏روند،نزد خداوند كم ثواب‏تر از جهاد با مشركان نباشد.پيش‏همسرش رفت و يت‏خود را با او در ميان گذاشت،شبانه هر دو از كوفه بيرون رفتند وشب هشتم محرم به ياوران حسين در كربلا پيوستند. (58) همسر او نيز از شهداى كربلا بود.

پس از شهادت عبد الله،زنش خود را به بالين او رساند و خاك از چهره او مى‏زدود كه به‏دستور شمر،يكى از غلامانش(به نام رستم)با گرزى بر سر او زد و كنار شوهرش به‏شهادت رسيد.عبد الله،دومين شهيد از اصحاب امام حسين‏«ع‏»بود. (59) نامش در زيارت‏ناحيه مقدسه هم آمده است.
عبد الله بن مسلم بن عقيل

از شهداى بنى هاشم در كربلا،مادرش رقيه دختر على عليه السلام بود.گفته‏اند درحالى كه دست بر پيشانى نهاده بود،تيرى آمد و دست و پيشانى را به هم دوخت.برخى اورا هنگام شهادت 14 ساله دانسته‏اند.نامش در زيارت رجبيه و زيارت ناحيه مقدسه هم‏آمده است (60) .
عبد الله بن مسمع همدانى

از تلاشگران در راه نهضت عاشورا.پيكى بود كه نامه سليمان بن صرد و جمعى ازبزرگان كوفه را در مكه به امام حسين‏«ع‏»رساند.محتواى نامه،دعوت به آمدن آن حضرت‏به كوفه بود.وى نامه را در 10 رمضان سال 60 به امام رساند.
عبد الله بن يزيد بن نبيط(ثبيط)عبدى

او و برادرش عبيد الله،همراه پدرشان يزيد بن نبيط،پس از آنكه اهل بصره نامه كمك‏خواهى سيد الشهدا«ع‏»را دريافت كردند،از بصره به كمك امام حسين رفتند تا به رسالت‏«نصرت امام‏»قيام كنند.به نقلى در حمله اول در روز عاشورا شهيد شدند. (61) نام او وبرادرش عبيد الله در زيارت ناحيه مقدسه آمده است.
عبد الله رضيع على اصغر
عبيد الله بن حر جعفى

كسى كه سيد الشهدا«ع‏»از او يارى خواست،اما توفيق همراه شدن در كاروان كربلانيافت و امام را يارى نكرد.امام در منزلگاه قصر مقاتل،خيمه او را ديد،حجاج بن مسروق‏را فرستاد تا او را دعوت كند تا به اردوى امام بپيوندد و ياريش كند.وى بهانه آورد كه ازكوفه به اين خاطر بيرون آمدم كه با حسين نباشم،چون در كوفه ياورى براى او نيست.

پاسخ او را كه به امام گفتند،حضرت همراه عده‏اى نزد او رفت و پس از گفتگوهايى‏پيرامون اوضاع كوفه،امام از او خواست تا با آب توبه خطاهاى گذشته‏اش را بشويد و به‏نصرت اهل بيت بشتابد.عبيد الله باز هم نپذيرفت و اين كرامت و توفيق را رد كرد و ازروى خير خواهى!حاضر شد كه اسب زين شده و شمشير بران خويش را به امام دهد.

چون امام مايوس شد كه او سعادت را دريابد،فرمود:اسب و شمشيرت از آن خودت،مااز خودت يارى و فداكارى مى‏خواستيم.اگر حاضر به جانبازى نيستى،ما را نيازى به مال‏تو نيست:«يا بن الحر!ما جئناك لفرسك و سيفك،انما آتيناك لنسالك النصرة،فان كنت‏بخلت علينا بنفسك فلا حاجة لنا فى شى‏ء من مالك و لم اكن بالذى اتخذ المضلين عضدا،لانى قد سمعت رسول الله‏«ص‏»و هو يقول:من سمع داعية اهل بيتى و لم ينصرهم على‏حقهم الا اكبه الله على وجهه فى النار». (62) آنگاه امام از پيش او به خيمه خويش برگشت!...

وى پس از حادثه كربلا،بشدت از آن كوتاهى در يارى كردن امام پشيمان شده بود وخود را ملامت مى‏كرد و با شعرى كه با مطلع‏«فيا لك حسرة ما دمت‏حيا...»

شروع مى‏شود،اين اندوه و ندامت را بيان كرده است (63) .در برخى نقلها نام او عبد الله بن حرنقل شده است.

عمرو بن قيس نيز از كسانى بود كه در همين منزلگاه امام حسين‏«ع‏»از او يارى‏خواست و او بهانه آورد.نصرت خواهى امام،تكليف مى‏آورد و هر كه نداى‏«هل من‏ناصر»امام را بشنود و پاسخ ندهد،جهنمى است.اين نداى استنصار،همواره در تاريخ‏وجود دارد.همه جا كربلا و هر روز عاشوراست و سعادت،در فدا كردن هستى و مال وجان در راه دين و به فرمان امام و رهبر الهى است و چه شقاوتى بالاتر از آنكه انسان،دعوت امام معصوم را پاسخ ندهد و نسبت به جان خويش در راه خدا بخل ورزد،جانى‏كه امانت الهى است!
عبيد الله بن زياد

والى كوفه در زمان حادثه عاشورا،كه شهادت امام حسين‏«ع‏»و يارانش به دستور اوانجام گرفت.ابن زياد را«ابن مرجانه‏»هم مى‏گويند،زيرا نام مادرش كنيزى زناكار ومجوسى به نام‏«مرجانه‏»بود.در كوفه پس از عاشورا كه اسراى اهل بيت را وارد دار الاماره‏كردند،حضرت زينب‏«ع‏»در خطاب به ابن زياد،او را«يابن مرجانه‏»خواند و اين اشاره به‏نسبت ناپاك او بود و رسواگر حاكم مغرور كوفه.او از سرداران مشهور اموى بود كه درسال 54 هجرى از طرف معاويه به حكومت‏خراسان منصوب شد.در سال 56 از آنجامعزول و به حكمرانى بصره منصوب گشت.پس از مرگ معاويه و روى كار آمدن يزيد،وقتى نهضت مسلم بن عقيل در كوفه آغاز شد،با حفظ سمت،والى كوفه نيز شد و اوضاع‏را تحت كنترل در آورد و مسلم بن عقيل را به شهادت رساند.

پس از حركت امام حسين‏«ع‏»از مكه به سوى عراق،وى عمر سعد را با لشكرى گسيل‏داشت تا با آن حضرت بجنگد يا او را به بيعت با يزيد وا دارد.فرمان كشتن سيد الشهدا ويارانش و اسير گرفتن اهل بيت او را به عمر سعد(كه فرمانده سپاه كوفه در كربلا بود)داد. (64) ابن زياد،پس از مرگ يزيد،ادعاى خلافت كرد و اهل بصره و كوفه را به بيعت فراخواند،ولى كوفيان دعوتگران او را از شهر بيرون كردند،وى سپس از بيم انتقام فرارى شد و مدتى‏به شام رفت،همزمان با نهضت توابين،ماموريت‏سركوب توابين را يافت (65) .در سال 65هجرى با لشكرى به جنگ سليمان بن صرد رفت و در عين الورده با او درگير شد.سرانجام‏در يكى از درگيريها با سپاه مختار،در سال 67 هجرى خودش و جمعى از همراهانش‏كشته شدند و باقى سپاهيانش پراكنده گشتند.سر ابن زياد را نزد مختار بردند.مختار هم آن‏سر را نزد محمد حنفيه و امام سجاد«ع‏»فرستاد.برخى هم گفته‏اند كه سر را پيش عبد الله‏زبير فرستاد (66) .

وى از كسانى است كه در زيارت عاشورا،مورد لعن قرار گرفته است:«لعن الله ابن‏مرجانة‏»و«العن عبيد الله بن زياد و ابن مرجانة‏».
عبيد الله بن يزيد بن نبيط(ثبيط)عبدى

او و برادرش عبد الله و پدرش از شهداى كربلا بودند.از بصره به مكه رفته و به كاروان‏حسين‏«ع‏»پيوستند و همراه آن حضرت به كربلا رفتند.شهادتشان در حمله اول بود. (67) نام‏اين جمع،در زيارت ناحيه مقدسه،همراه با سلام بر اين سه شهيد چنين آمده است:

«السلام على عبد الله و عبيد الله،ابنى يزيد بن ثبيت القيسى‏» (68) .
عبيط خون تازه
عتبات عاليه

عتبه،به معنى آستانه در است،چه بالا يا پايين.عتبات،نام بالغلبه است مشاهد متبركه‏را، مانند مشهد حضرت على‏«ع‏»و حضرت حسين‏«ع‏»و ديگر مزارات امامان (69) .

عتبه در معناى كلى خود،شامل همه حرمهاى معصومين و آستانه‏هاى مقدسه مى‏شودكه درگاه آنها مورد تكريم و بوسيدن و زيارت شيفتگان قرار مى‏گيرد،اما زيارت عتبات،كه‏اغلب همراه با زيارت حج مطرح مى‏شود،بيشتر زيارت كربلا،نجف،كاظمين و سامرا مراد است (70) .
عتبه بوسى

بوسيدن آستان در حرم.زيارت رفتن،بيشتر براى تشرف به حرمهاى مطهرمعصومين‏«ع‏»به كار مى‏رود.
ا عترت

خاندان پيغمبر اكرم،اهل بيت عصمت و طهارت،ائمه شيعه.عترت به فرزندانى كه از نسل كسى باشد گفته مى‏شود.از امير المؤمنين پرسيدند:«عترت‏»كيست؟فرمود:من،حسن، حسين و امامان نهگانه از فرزندان حسين‏«ع‏»كه نهمين آنان مهدى و قائم ايشان‏است،از قرآن جدا نمى‏شوند و قرآن از آنان جدا نمى‏شود،تا كنار حوض(كوثر)بر پيامبروارد شوند. (71) عترت پيامبر،همتاى قرآن كريمند و رسول خدا«قرآن و عترت‏»را بعنوان‏ميراث و يادگار خويش براى امت معرفى كرده است:«انى تارك فيكم الثقلين،كتاب الله وعترتى اهل بيتى...» (72) .
اما«عترت‏»در لغت،قطعه‏هاى درشت مشك در نافه آهوست،نيز به معناى لعاب‏شيرين است. همچنين عترت به معناى فرزندان و نوادگان نسبى و نسل يك شخص است‏و به همين جهت به ذريه پيامبر از نسل على و فاطمه،عترت مى‏گويند.معناى ديگرعترت،ريشه درختى كه بريده شده و دوباره روييده باشد.مرحوم محدث قمى با توجه به‏همه معانى ياد شده براى عترت،چنين مى‏گويد:ائمه،همچون قطعه‏هاى بزرگ مشك ازنافه‏اند و علومشان آب گوارا نزد اهل حكمت و انديشه است و اينان درختى هستند كه‏رسول خدا ريشه‏اش،على تنه‏اش و ائمه از نسل او،شاخه‏هاى اين درخت،و شيعيانشان‏برگ اين درختند و علوم اهل بيت،ميوه اين درخت است. (73) از«ابن اعرابى‏»تعبيرهاى جالبى در باره عترت نقل شده است.مى‏گويد: «عترت،به‏معناى شهر و مركز است،اهل بيت نيز مركز اصلى اسلامند.عترت،صخره عظيمى است كه‏سوسمار،لانه خود را كنار آن قرار مى‏دهد تا با علامت قرار دادن آن،خانه خود را گم‏نكند.ائمه نيز هاديان خلقند.عترت،ريشه درخت قطع شده است،اهل بيت نيز مورد ستم‏قرار گرفته،قطع و بريده شدند.عترت،به يك قطعه بزرگ مشك و نافه آهو گفته مى‏شود.

آنان نيز در ميان بنى هاشم و فرزندان ابو طالب،همچون قطعه بزرگ نافه،خوشبويند.

عترت،به چشمه زلال و گوارا و شيرين گفته مى‏شود.علوم اهل بيت نيز،نزد اهل خرد وفرزانگان،گواراتر از هر چيز است.عترت،به معناى باد است.آنان نيز همچون باد،سپاه وحزب خدايند.عترت،گياهى متفرق است،مثل مرزنجوش.عترت پيامبر نيز مزارهاى‏پراكنده در هر سو دارند و بركاتشان در شرق و غرب جهان گسترده است.عترت،دوستان،طايفه و قبيله هر كس را گويند.اهل بيت نيز گروه و طايفه و رهط رسول الله‏«ص‏»هستند. (74)

پى‏نوشتها

1-مفاتيح الجنان،زيارت عاشورا،ص 457.

2-ديوان‏«آتشكده‏»،نير تبريزى،ص 59.

3-بحار الانوار،ج 45،ص 154.

4-همان،ص 167،البداية و النهاية،ج 8،ص 192(ليت اشياخى ببدر شهدوا...).

5-بحار الانوار،ج 45،ص 135.

6-مقتل الحسين،خوارزمى،ج 2،ص 6،مناقب،ج 4،ص 110،(با اندكى تفاوت در لفظ).

7-بحار الانوار،ج 45،ص 8،موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 424.

8-الامام الحسين،علائلى،ص 62.

9-الانوار القدسية،محمد حسين الغروى الاصفهانى،ص 99،(چاپ حيدريه).

10-از مؤلف،در شعر«اهل بيت آفتاب‏».

11-در اين زمينه‏ها از جمله ر.ك:«نگرشى به مرثيه سرايى در ايران‏»،عبد الرضا افسرى كرمانى، «چند مرثيه از شاعران‏پارسى‏گوى‏»،ابو القاسم رادفر.

12-انصار الحسين،ص 101.

13-همان،ص 80.

14-همان،ص 103.

15-عنصر شجاعت،ج 1،ص 78،انصار الحسين،ص 81.

16-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 117.

17-لغت نامه دهخدا.

18-اليوم نامت اعين بك لم تنم و تسهدت اخرى فعز منامها

19-بحار الانوار،ج 45،ص 41.

20-معالى السبطين،ج 1،ص 446.مقتل خوارزمى،ج 2،ص 30.

21-مفاتيح الجنان،ص 435.

22-سفينة البحار،ج 2،ص 155.

23-خليل شفيعى.

24-بحار الانوار،ج 45،ص 66.

25-اى اشكها بريزيد،حسان،ص 210.درباره زندگى عباس بن على عليه السلام.ر.ك:«العباس بن على‏»،باقر شريف‏القرشى،214 صفحه،دار الكتاب الاسلامى.

26-انصار الحسين،ص 105،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 133.

27-همان،ص 81،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 145.

28-عنصر شجاعت،ج 1،ص 127.

29-انصار الحسين،ص 82،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 145.

30-انصار الحسين،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 146).

31-مرحوم مامقانى هم اين نظر را دارد.(تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 146).

32-معارف و معاريف،ج 4،ص 1501.انصار الحسين،ص 83،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 146.

33-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 146.

34-انصار الحسين،ص 102.

35-بحار الانوار،ج 98،ص 277.

36-انصار الحسين،ص 102.

37-الحسين فى طريقه الى الشهادة،ص 48،(پاورقى).

38-انصار الحسين،ص 106.

39-سفينة البحار،ج 2،ص 126.

40-معارف و معاريف،ج 4،ص 1508.

41-همان.

42-درباره او از جمله ر.ك:«شام،سرزمين خاطره‏ها»،مهدى پيشوايى،ص 77،تنقيح المقال، مامقانى،ج 2،ص 173.

43-بحار الانوار،ج 45،ص 54.

44-عوالم(امام حسين)،ص 279.

45-همان،ص 49.

46-همان،ص 66.

47-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 27،و سخنان ابن عباس در اين باره.

48-سخنان حسين بن على از مدينه تا كربلا،ص 66 به نقل از تاريخ طبرى و ابن اثير.

49-همان،ص 69 به نقل از تاريخ الخلفاء و البداية و النهاية.

50-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 25.

51-امالى صدوق،ص 480.

52-براى شرح حال مفصل او از جمله ر.ك:«اعيان الشيعة‏»،ج 8،ص 55.«ابن عباس و مكانته فى التفسير و المعارف‏الاخرى‏»از دكتر محمد باقر حجتى.

53-عنصر شجاعت،ج 2،ص 218.

54-بحار الانوار،ج 45،ص 119،سفينة البحار،ج 2،ص 135.

55-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 199.

56-همان.

57-همان،ص 201،عبرات المصطفين،ج 2،ص 24.

58-انصار الحسين،ص 84،موسوعة العتبات المقدسه،ج 8،ص 66.

59-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 217.

60-انصار الحسين،ص 85.

61-الفتوح،ابن اعثم كوفى،ج 5،ص 84،موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 365.

62-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 363 به نقل از مقتل خوارزمى.

63-سفينة البحار،ج 1،ص 580.

64-معارف و معاريف،ج 4،ص 1530.

65-دائرة المعارف بزرگ اسلامى،ج 3،ص 640.

66-انصار الحسين،ص 85.

67-بحار الانوار،ج 45،ص 72.

68-لغت نامه،دهخدا.

69-مجموعه 11 جلدى‏«موسوعة العتبات المقدسه‏»،به معرفى تاريخچه و مختصات اينگونه عتبات مقدسه در ايران،حجاز،عراق،شام و فلسطين پرداخته است.

70-سفينة البحار،ج 2،ص 156.

71-اثبات الهداة ج 1،ص 735.

72-سفينة البحار،ج 2،ص 157.

74-مجمع البحرين،طريحى،واژه‏«عتر».نزديك به اين بيان در«سفينة البحار»واژه عترت.


 

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام