عابس بن ابى شبيب شاكرى
از شهداى كربلاست.عابس،از رجال برجسته شيعه و مردى دلير،سخنور،كوشا وتلاشگر،شب زندهدار،از طايفه بنى شاكر بود.اين طايفه از شيعيان مخلص و فداكار درراه ولايت امير المؤمنين بودند و از شجاعان عرب به شمار مىآمدند.به آنان«فتيان العرب»
مىگفتند.از كسانى بود كه وقتى مسلم بن عقيل،نامه امام حسين«ع»را براى اهل كوفهخواند، به پا خاست و اعلام هوادارى و حمايت كرد و پس از بيعت كوفيان با مسلم بنعقيل،بعنوان پيك،نامهاى از سوى آنان به امام حسين«ع»در مكه رساند. (2) دلاوريهاى اودر كربلا مشهور است.وى همراه هم پيمان خود«شوذب»،در حماسه عاشورا به نبردپرداخت و شهيد شد. (3) رشادتهاى او چنان بود كه سپاه كوفه از نبرد تن به تن با وى ناتوانبودند.به دستور عمر سعد، از اطراف او را سنگباران كردند.او هم زره از تن بيرون آورد وكلاهخود از سر برداشت و ختشد و با تيغ بر دشمن حمله كرد و يك تنه آنقدر جنگيد تادر قلب ميدان و محاصره دشمن به شهادت رسيد. (4) سر او را از پيكرش جدا ساختند.سرمطهرش در دست عدهاى بود و هر كدام مدعى بودند كه من بودم كه او را كشتم،تا بهجايزهاى دستيابند. (5)
عاشورا
روز دهم محرم،روز شهادت سالار شهيدان و فرزندان و اصحاب او در كربلا.عاشورادر تاريخ جاهليت عرب،از روزهاى عيد رسمى و ملى بوده و در آن روزگار،در چنينروزى روزه مىگرفتند،روز جشن ملى و مفاخره و شادمانى بوده است و در چنين روزىلباسهاى فاخر مىپوشيدند و چراغانى و خضاب مىكردند.در جاهليت،اين روز را روزهمىگرفتند.در اسلام،با تشريع روزه رمضان،آن روزه نسخ شد.گفتهاند:علت نامگذارى.
روز دهم محرم به عاشورا آنست كه ده نفر از پيامبران با ده كرامت در اين روز،موردتكريم الهى قرار گرفتند. (6)
در فرهنگ شيعى،به خاطر واقعه شهادت امام حسين«ع»در اين روز،عظيمترين روزسوگوارى و ماتم به حساب مىآيد كه بزرگترين فاجعه و ستم در مورد خاندان پيامبر انجامگرفته و دشمنان اسلام و اهل بيت اين روز را خجسته شمرده به شادى مىپرداختند، اماپيروان خاندان رسالت،به سوگ و عزا مىنشينند و بر كشتگان اين روز مىگريند. امامصادق«ع»فرمود:«و اما يوم عاشورا فيوم اصيب فيه الحسين«ع»صريعا بين اصحابه واصحابه حوله صرعى عراة». (7) عاشورا روزى است كه حسين«ع»ميان يارانش كشته برزمين افتاد،ياران او نيز پيرامون او به خاك افتاده و عريان بودند.امام رضا«ع»فرمود:«منكان عاشورا يوم مصيبته و بكائه جعل الله عز و جل يوم القيامة يوم فرحه و سروره». (8) ،هركس را كه عاشورا روز مصيبت و اندوه و گريه باشد،خداوند قيامت را روز شادى او قرارمىدهد.در«زيارت عاشورا»در باره اين روز غمانگيز كه امويان آنرا مبارك مىدانستند،آمده است:«اللهم هذا يوم تبركت به بنو امية و ابن آكلة الاكباد...».
امامان شيعه،ياد اين روز را زنده مىداشتند،مجلس برپا مىكردند،بر حسين بنعلى«ع»مىگريستند،آن حضرت را زيارت مىكردند و به زيارت او تشويق و امرمىكردند و روز اندوهشان بود.از جمله آداب اين روز،ترك لذتها،دنبال كار نرفتن،پرداختن به سوگوارى و گريه،تا ظهر چيزى نخوردن و نياشاميدن،چيزى براى خانهذخيره نكردن،حالت صاحبان عزا و ماتم داشتن و...است. (9)
در دوران سلطه امويان و عباسيان،شرايط اجتماعى اجازه مراسم رسمى و گسترده درسوگ ابا عبد الله الحسين را نمىداد،اما هر جا كه شيعيان،قدرت و فرصتى يافتهاند،سوگوارى پرشور و دامنهدارى در ايام عاشورا به راه انداختهاند.در تاريخ است كهمعز الدوله ديلمى اهل بغداد را به برگزارى مراسم سوگ و نوحه براى سيد الشهدا«ع»وادارساخت و دستور داد كه بازارها را ببندند و كارها را تعطيل كنند و هيچ طباخى غذايى نپزد وزنان سياهپوش بيرون آيند و به عزادارى و نوحه بپردازند.اين كار را چندين سال ادامه دادو اهل سنت نتوانستند جلوى آن را بگيرند،چون كه حكومت،شيعى بود. (10)
از قرنها پيش،«عاشورا»بعنوان تجلى روز درگيرى حق و باطل و روز فداكارى وجانبازى در راه دين و عقيده،شناخته شده است.حسين بن على«ع»در اين روز،با يارانىاندك ولى با ايمان و صلابت و عزتى بزرگ و شكوهمند،با سپاه سنگدل و بىدينحكومتستم يزيدى به مقابله برخاست و كربلا را به صحنه هميشه زنده عشق خدايى وآزادگى و حريت مبدل ساخت. عاشورا گر چه يك روز بود،اما دامنه تاثير آن تا ابديتكشيده شد و چنان در عمق وجدانها و دلها اثر گذاشته كه همه ساله دهه محرم و بويژهعاشورا،اوج عشق و اخلاص نسبت به معلم حريت و اسوه جهاد و شهادت،حسين بنعلى«ع»مىگردد و همه،حتى غير شيعه،در مقابل عظمت روح آن آزاد مردان تعظيممىكنند.عاشورا،نشان دهنده معناى«حسين منى و انا من حسين»بود كه دين رسول خدابا خون سيد الشهدا آبيارى و احيا شد.به تعبير امام خمينى«ره»:«عاشورا،قيام عدالتخواهانبا عددى قليل و ايمان و عشقى بزرگ در مقابل ستمگران كاخ نشين و مستكبران غارتگربود...»،. (11) «اگر عاشورا نبود،منطق جاهليت ابو سفيانيان كه مىخواستند قلم سرخ بر وحى وكتاب بكشند و يزيد،يادگار عصر تاريك بت پرستى كه به گمان خود با كشتن و به شهادتكشيدن فرزندان وحى اميد داشت اساس اسلام را برچيند و با صراحت و اعلام«لا خبرجاء و لا وحى نزل»بنياد حكومت الهى را بركند، نمىدانستيم بر سر قرآن كريم و اسلامعزيز چه مىآمد.» (12)
امام حسين«ع»كه به دعوت اهل كوفه از مكه عازم اين شهر بود تا به شيعيان انقلابىبپيوندد و رهبرى آنان را به عهده گيرد،پيش از رسيدن به كوفه،در كربلا به محاصرهنيروهاى ابن زياد در آمد و چون حاضر نشد ذلت تسليم و بيعت با حكومت غاصب وظالم يزيدى را بپذيرد،سپاه كوفه با او جنگيدند.حسين و يارانش روز عاشورا،لب تشنه،با رشادتى شگفت تا آخرين نفر جنگيدند و به شهادت رسيدند و بازماندگان اين قافلهنور،به اسارت نيروهاى ظلمت درآمده به كوفه برده شدند.هفتاد و دو تن ياران شهيد او،بزرگترين حماسه بشرى را آفريدند و ياد خويش را در دل تاريخ و وجدان بشرهاىفضيلتخواه،ابدى ساختند. (13) به تعبير يكى از نويسندگان معاصر:«عاشورا،مائده بزرگ روحانسان است در تداوم اعصار،تجسم اعلاى وجدان بزرگ است در دادگاه روزگار،صلابتشجاعت انسان است در تجليگاه ايمان،طواف خون است در احرام فرياد،تجلى كعبهاست در ميقات خون،نقش بيدار گذرها و رهگذرهاست در كاروان دراز آهنگ زندگيها وعبورها،عاشورا،باز خوان تورات و انجيل و زبور است در معبد اقدام، ترتيل آيات قرآناست در الواح ابديت،خون خداست جارى در رگهاى تنزيل،حنجره خونين كوه«حرا»ست در ستيغ ابلاغ،درگيرى دوباره محمد«ص»است با جاهليت بنى اميه و شركقريش،تجديد مطلع رجزهاى«بدر»است و«حنين»،انفجار نماز است در شهادت وانفجار شهادت است در نماز،تبلور شكوهزاد جاودانگى حق است در تباهستان نابودباطل،هشدار خونين حسينيههاست در معبر اقوام،فرياد گستر انسانهاى مظلوم است درهمه تاريخ،دست نوازش انسانيت است بر سر بى پناهان،رواق سرخ حماسه است درتاريكستان سياهى و بيداد، قلب تپنده دادخواهان است در محكمه بشريت،طنين بلندپيروزى است در گوش آباديها، عطشى است دريا آفرين در اقيانوس حيات،«رسالتى»
است بزرگ بر دوش«اسارتى»رهايى بخش،عاشورا آبروى نمازگزاران است و عزتمسلمانان،و سرانجام،عاشورا ركن كعبه است و پايه قبله و عماد امت و حيات قرآن وروح نماز و بقاى حج و صفاى صفا و مروه و جان مشعر و منا.و عاشورا،هديه اسلاماست به بشريت و تاريخ...». (14)
عاشورا در نظر ديگران
تاثيرى كه حادثه كربلا و قيام حسين بن على«ع»بر انديشه مردم جهان،حتى غيرمسلمانان داشته،بسيار است.عظمت قيام و اوج فداكارى و ويژگيهاى ديگر امام و يارانشسبب شده كه اظهار نظرهاى بسيارى درباره اين نهضت و حماسه آفرينان عاشورا داشتهباشند.نقل سخنان همه آن كسان كتاب قطورى مىشود.بويژه كه برخى از نويسندگانغير مسلمان مستقلا كتاب درباره اين حادثه نوشتهاند.در اينجا تنها تعدادى اندك از ايننظرها(از مسلمانان و غير مسلمانان)آورده مىشود:. (15)
مهاتما گاندى(رهبر استقلال هند) :من زندگى امام حسين،آن شهيد بزرگ اسلام ابدقتخواندهام و توجه كافى به صفحات كربلا نمودهام و بر من روشن شده استكه اگر هندوستان بخواهد يك كشور پيروز گردد،بايستى از سرمشق امام حسينپيروى كند.
محمد على جناح(قاعد اعظم پاكستان) :هيچ نمونهاى از شجاعت،بهتر از آنكه امامحسين از لحاظ فداكارى و تهور نشان داد در عالم پيدا نمىشود.به عقيده من تماممسلمين بايد از سرمشق اين شهيدى كه خود را در سرزمين عراق قربان كردپيروى نمايند.
چارلز ديكنز(نويسنده معروف انگليسى) :اگر منظور امام حسين جنگ در راهخواستههاى دنيايى بود،من نمىفهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه اوبودند؟پس عقل چنين حكم مىنمايد كه او فقط بخاطر اسلام،فداكارى خويش راانجام داد.
توماس كارلايل(فيلسوف و مورخ انگليسى) :بهترين درسى كه از تراژدى كربلامىگيريم، اينست كه حسين و يارانش ايمان استوار به خدا داشتند.آنها با عملخود روشن كردند كه تفوق عددى در جايى كه حق با باطل روبرو مىشود اهميتندارد و پيروزى حسين با وجود اقليتى كه داشت،باعثشگفتى من است.
ادوارد براون(مستشرق معروف انگليسى) :آيا قلبى پيدا مىشود كه وقتى درباره كربلاسخن مىشنود،آغشته با حزن و الم نگردد؟حتى غير مسلمانان نيز نمىتوانندپاكى روحى را كه در اين جنگ اسلامى در تحت لواى آن انجام گرفت انكار كنند.
فردريك جمس :درس امام حسين و هر قهرمان شهيد ديگرى اين است كه در دنيااصول ابدى عدالت و ترحم و محبت وجود دارد كه تغيير ناپذيرند و همچنينمىرساند كه هر گاه كسى براى اين صفات مقاومت كند و بشر در راه آن پافشارىنمايد،آن اصول هميشه در دنيا باقى و پايدار خواهد ماند.
ل.م.بويد :در طى قرون،افراد بشر هميشه جرات و پردلى و عظمت روح،بزرگىقلب و شهامت روانى را دوست داشتهاند و در همينهاست كه آزادى و عدالتهرگز به نيروى ظلم و فساد تسليم نمىشود.اين بود شهامت و اين بود عظمت امامحسين.و من مسرورم كه با كسانى كه اين فداكارى عظيم را از جان و دل ثنامىگويند شركت كردهام،هر چند كه 1300 سال از تاريخ آن گذشته است.
واشنگتن ايروينگ(مورخ مشهور آمريكايى) :براى امام حسين«ع»ممكن بود كهزندگى خود را با تسليم شدن اراده يزيد نجات بخشد،ليكن مسؤوليت پيشوا ونهضت بخش اسلام اجازه نمىداد كه او يزيد را بعنوان خلافت بشناسد.او بزودىخود را براى قبول هر ناراحتى و فشارى به منظور رها ساختن اسلام از چنگالبنى اميه آماده ساخت.در زير آفتاب سوزان سرزمين خشك و در روى ريگهاىتفتيده عربستان،. (16) روح حسين فنا ناپذير است.اى پهلوان و اى نمونه شجاعت و اىشهسوار من،اى حسين!
توماس ماساريك :گر چه كشيشان ما هم از ذكر مصائب حضرت مسيح مردم رامتاثر مىسازند،ولى آن شور و هيجانى كه در پيروان حسين«ع»يافت مىشود درپيروان مسيح يافت نخواهد شد و گويا سبب اين باشد كه مصائب مسيح در برابرمصائب حسين«ع»مانند پر كاهى است در مقابل يك كوه عظيم پيكر.
موريس دوكبرى :در مجالس عزادارى حسين گفته مىشود كه حسين،براى حفظشرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه اسلام،از جان و مال و فرزند گذشت وزير بار استعمار و ماجراجويى يزيد نرفت.پس بياييد ما هم شيوه او را سرمشققرار داده،از زيردستى استعمارگران خلاصى يابيم و مرگ با عزت را بر زندگى باذلت ترجيح دهيم.
ماربين آلمانى(خاور شناس) :حسين«ع»با قربانى كردن عزيزترين افراد خود و بااثبات مظلوميت و حقانيتخود،به دنيا درس فداكارى و جانبازى آموخت و ناماسلام و اسلاميان را در تاريخ ثبت و در عالم بلند آوازه ساخت.اين سرباز رشيدعالم اسلام به مردم دنيا نشان داد كه ظلم و بيداد و ستمگرى پايدار نيست و بناىستم هر چه ظاهرا عظيم و استوار باشد،در برابر حق و حقيقت چون پر كاهى بر بادخواهد رفت.
بنت الشاطى :زينب،خواهر حسين بن على«ع»لذت پيروزى را در كام ابن زياد وبنى اميه خراب كرد و در جام پيروزى آنان قطرات زهر ريخت،در همه حوادثسياسى پس از عاشورا، همچون قيام مختار و عبد الله بن زبير و سقوط دولتامويان و برپايى حكومت عباسيان و ريشه دواندن مذهب تشيع،زينب قهرمانكربلا نقش برانگيزنده داشت.
لياقت على خان(نخستين نخست وزير پاكستان) :اين روز محرم،براى مسلمانان سراسرجهان معنى بزرگى دارد.در اين روز،يكى از حزن آورترين و تراژديكترين وقايعاسلام اتفاق افتاد،شهادت حضرت امام حسين«ع»در عين حزن،نشانه فتح نهايىروح واقعى اسلامى بود،زيرا تسليم كامل به اراده الهى به شمار مىرفت.اين درسبه ما مىآموزد كه مشكلات و خطرها هر چه باشد،نبايستى ما پروا كنيم و از راهحق و عدالت منحرف شويم.
جرج جرداق(دانشمند و اديب مسيحى) :وقتى يزيد،مردم را تشويق به قتل حسين ومامور به خونريزى مىكرد،آنها مىگفتند:«چه مبلغ مىدهى؟»اما انصار حسين بهاو گفتند:ما با تو هستيم.اگر هفتاد بار كشته شويم،باز مىخواهيم در ركابت جنگكنيم و كشته شويم.
عباس محمود عقاد(نويسنده و اديب مصرى) :جنبش حسين،يكى از بى نظيرترينجنبشهاى تاريخى است كه تاكنون در زمينه دعوتهاى دينى يا نهضتهاى سياسى پديدار گشته است...دولت اموى پس از اين جنبش،به قدر عمر يك انسان طبيعىدوام نكرد و از شهادت حسين تا انقراض آنان بيش از شصت و اندى سال نگذشت.
احمد محمود صبحى :اگر چه حسين بن على«ع»در ميدان نظامى يا سياسىشكستخورد، اما تاريخ،هرگز شكستى را سراغ ندارد كه مثل خون حسين«ع»بهنفع شكستخوردگان تمام شده باشد.خون حسين،انقلاب پسر زبير و خروجمختار و نهضتهاى ديگر را در پى داشت،تا آنجا كه حكومت اموى ساقط شد ونداى خونخواهى حسين،فريادى شد كه آن تختها و حكومتها را به لرزه درآورد.
آنطون بارا(مسيحى) :اگر حسين از آن ما بود،در هر سرزمينى براى او بيرقى برمىافراشتيم و در هر روستايى براى او منبرى بر پا مىنموديم و مردم را با نامحسين به مسيحيت فرا مىخوانديم.
گيبون(مورخ انگليسى) :با آنكه مدتى از واقعه كربلا گذشته و ما هم با صاحب واقعههم وطن نيستيم،مع ذلك مشقات و مشكلاتى كه حضرت حسين«ع»تحملنموده،احساسات سنگين دلترين خواننده را بر مىانگيزد،چندانكه يك نوععطوفت و مهربانى نسبت به آن حضرت در خود مىيابد.
نيكلسون(خاورشناس معروف) :بنى اميه،سركش و مستبد بودند،قوانين اسلامى راناديده انگاشتند و مسلمين را خوار نمودند...و چون تاريخ را بررسى كنيم،گويد:
دين بر ضد فرمانفرمايى تشريفاتى قيام كرد و حكومت دينى در مقابل امپراتورىايستادگى نمود.بنابر اين،تاريخ از روى انصاف حكم مىكند كه خون حسين«ع»بهگردن بنى اميه است.
سر پرسى سايكس(خاور شناس انگليسى) :حقيقتا آن شجاعت و دلاورى كه اين عدهقليل از خود بروز دادند،به درجهاى بوده است كه در تمام اين قرون متمادى هركسى كه آن را شنيد، بى اختيار زبان به تحسين و آفرين گشود.اين يك مشت مردمدلير غيرتمند،مانند مدافعان ترموپيل،نامى بلند غير قابل زوال براى خود تا ابدباقى گذاشتند.
تاملاس توندون(هندو،رئيس سابق كنگره ملى هندوستان) :اين فداكاريهاى عالى از قبيلشهادت امام حسين«ع»،سطح فكر بشريت را ارتقا بخشيده است و خاطره آنشايسته است هميشه باقى بماند و يادآورى شود. محمد زغلول پاشا(در مصر،در تكيه ايرانيان) : حسين«ع»در اين كار،به واجب دينى وسياسى خود قيام كرده و اينگونه مجالس عزادارى،روح شهامت را در مردمپرورش مىدهد و مايه قوت اراده آنها در راه حق و حقيقت مىگردد.
عبد الرحمان شرقاوى(نويسنده مصرى) :حسين«ع»،شهيد راه دين و آزادگى است.نهتنها شيعه بايد به نام حسين ببالد،بلكه تمام آزاد مردان دنيا بايد به اين نام شريفافتخار كنند.
طه حسين(دانشمند و اديب مصرى) :حسين«ع»براى به دست آوردن فرصت و ازسرگرفتن جهاد و دنبال كردن از جايى كه پدرش رها كرده بود،در آتش شوقمىسوخت.او زبان را درباره معاويه و عمالش آزاد كرد،تا به حدى كه معاويهتهديدش نمود.اما حسين،حزب خود را وادار كرد كه در طرفدارى حق سختگير باشند.
عبد الحميد جودة السحار(نويسنده مصرى) :حسين«ع»نمىتوانست با يزيد بيعت كندو به حكومت او تن بدهد،زيرا در آن صورت،بر فسق و فجور،صحه مىگذاشتو اركان ظلم و طغيان را محكم مىكرد و بر فرمانروايى باطل تمكين مىنمود.امامحسين به اين كارها راضى نمىشد،گر چه اهل و عيالش به اسارت افتند و خود ويارانش كشته شوند.
علامه طنطاوى(دانشمند و فيلسوف مصرى) :(داستان حسينى)عشق آزادگان را بهفداكارى در راه خدا بر مىانگيزد و استقبال مرگ را بهترين آرزوها به شمارمىآورد،چندانكه براى شتاب به قربانگاه،بر يكديگر پيشى جويند.
العبيدى(مفتى موصل) :فاجعه كربلا در تاريخ بشر نادرهاى است،همچنان كه مسببينآن نيز نادرهاند...حسين بن على«ع»سنت دفاع از حق مظلوم و مصالح عموم را بنابر فرمان خداوند در قرآن به زبان پيمبر اكرم وظيفه خويش ديد و از اقدام به آنتسامحى نورزيد.هستى خود را در آن قربانگاه بزرگ فدا كرد و بدين سبب نزدپروردگار،«سرور شهيدان»محسوب شد و در تاريخ ايام،«پيشواى اصلاح طلبان»
به شمار رفت.آرى،به آنچه خواسته بود و بلكه برتر از آن،كامياب گرديد.
جمع بندى :
«از مجموعه گفتههاى نقل شده،اين جمع بندى به دست مىآيد:
1-امام حسين«ع»بدين جهات قيام كرد:به خاطر بقا و عظمت اسلام و حكومت قرآن،به خاطر مسؤوليت امامت،براى حفظ ناموس و شرف مردم،براى اصلاححال امت،به خاطر امر به معروف و نهى از منكر،به خاطر دفاع از مظلوم و مصالحعموم.
2-وصف قيام او:نهضت امام بر اساس اخلاق و شهامت و مصلحت عامه بود وجهادى به قصد دفع رذيلت و نشر فضيلت به شمار مىرفت.
3-تاثير قيام امام:مردم بيدار شدند،تظاهر به ديانت را به تعمق و ايمان بدل كردند.
4-اين مكتب به خلق عالم چه آموخت؟درس اين آموزشگاه،ابدى و اصولى است،از آزادى و عدالت و محبتحكايت مىكند،پاكى نظر را در مبارزه مىآموزد،نحوهامتناع از قبول ستم و رد استعمار را نشان مىدهد،غيرت،شجاعت،فداكارى،پايدارى در برابر مصيبات و ثبات بر طريق حق را تعليم مىدهد،حرمتسكوت رادر برابر باطل و فساد،مدلل مىسازد و ثابت مىكند كه حق و فضيلت،عدل وايمان،در هر شرايطى مىتوانند بر خودسرى و مكر و ستم و كفر،غلبه يابند.يارانصادق امام نيز،بهترين درس ايمان به خدا را به جهانيان آموختند و راه پيروزىملتها را گشودند و نشان دادند كه مؤمنان با كمى تعداد و نيرو،همچنانپيروزند...». (17)
عاشورا و امر به معروف
در فرهنگ عاشورا،حاكميت ظلم يزيدى بزرگترين منكر اجتماعى است و مبارزهبراى حاكم ساختن حق و قطع سلطه ستم،معروفى عظيم است.امر به معروف و نهى ازمنكر،از مهمترين فلسفههاى حماسه خونين كربلاست.سيد الشهدا در وصيتى كه نوشته وبه برادرش محمد حنفيه مىسپارد،مىفرمايد:«انى ما خرجت اشرا و لا بطرا و لا مفسدا ولا ظالما،انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى،اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكرو اسير بسيرة جدى و ابى على بن ابى طالب». (18) اين به وضوح،نقش امر به معروف و نهى ازمنكر را در حركت عاشورايى امام نشان مىدهد.در زيارتنامه آن حضرت هم اين موضوعمطرح است:«اشهد انك قد اقمت الصلاة و آتيت الزكاة و امرت بالمعروف و نهيت عنالمنكر و جاهدت فى سبيل الله حتى اتاك اليقين». (19) اين تعبيرات،نشان دهنده عمق اين فريضه دينى است كه در متن جهاد خونين همجلوهگر مىشود و دامنه امر به معروف و نهى از منكر،از واجبات و محرمات جزئى وفرعى و فردى،حتى به قيام براى اقامه قسط و سرنگونى حكومت باطل و تغيير نظام فاسداجتماعى هم گسترش مىيابد. (20) سيد الشهدا،پس از امتناع از بيعت با يزيد و برخوردهايىكه با وليد و مروان داشت،كنار قبر پيامبر«ص»آمد و شب را آنجا به مناجات گذراند،درضمن مناجاتش با خدا،عشق خود را به معروف بيان كرد و خواستار آنچه«خير»است دراين مسير شد:«اللهم انى احب المعروف و انكر المنكر و انا اسالك يا ذا الجلال و الاكرامبحق القبر و من فيه الا اخترت لى ما هو لك رضى و لرسولك رضى». (21) خدايا من معروفرا دوست مىدارم و منكر را زشت مىشمارم.اى خداى بزرگوار و صاحب كرم!به حقاين قبر و مدفون در آن از تو مىخواهم راهى و سرنوشتى برايم برگزينى كه رضاى تو وپيامبرت در آن باشد.
عاشورا و انقلاب اسلامى
نهضت عاشورا به لحاظ ماهيت اسلام خواهى،اصلاح طلبى و ظلم ستيزىاش،همواره الهام بخش انقلابيون و حركتهاى اصلاحى بوده است.انقلاب اسلامى ايران نيز ازآن سرچشمه سيراب شد و از محتواى عاشورا الهام گرفت.اين الهام گيرى هم از سوىرهبر انقلاب بود،هم از ناحيه مردم.شرايط سياسى و اجتماعى ايران قبل از انقلاب،شبيهدوران بنى اميه بود.فساد و ظلم حاكميت داشت،اسلام در حال نابودى بود،تبليغات ضداسلامى در اختيار طاغوت بود، ابتذال فرهنگى و غربزدگى،معروف شدن منكر،منكرشدن معروف،به زندان افتادن آزاد مردان،حيف و ميل بيت المال در راه عياشيهاىطاغوت،همه شرايطى را به وجود آورده بود كه اصلاحى عميق را مىطلبيد.تا زور بعنوانعامل استقرار حكومت نفى شود و معيارها حاكم گردد.
امام امت«ره»،با الهام از عاشورا،روح حماسه و غيرت دينى را در مردم دميد،بهحكومت اسلامى و حاكميت ارزشهاى قرآنى فرا خواند،مفاسد رژيم طاغوت را برشمردو در دوران تبعيد هم از اين راه دست بر نداشت.مردم،مبارزات خود را بر ضد يزيد زمانهمىدانستند و از تبيين مفاسد معاويه،يزيد،ابن زياد و...ذهنها به مفاسد و مظالم طاغوتيانمنتقل مىشد. مجالس محرم،منبرها،وعظها،نوحهها رنگ و حال و هواى سياسى وانقلابى گرفت.حتى شعارهاى مردم در راهپيماييهاى ضد طاغوتى،پيوند انقلاب وعاشورا را مىرساند(رهبر ما خمينيه،نهضت ما حسينيه).عاشورا محور بسيج مردم وشور گسترى بر ضد طاغوت شد. عنصر شهادت به مبارزه مردم جان و روح بخشيد.
خانوادهها شهداى خود را به فرمان حسين زمان و محشور با شهداى كربلا مىدانستند.
امام امت،در سخنرانيهايش و نيز در مصاحبهها،مشروعيتحكومتشاه را زير سؤال بردو خواستار تشكيل حكومت اسلامى بود.آنگونه كه سيد الشهدا«ع»نيز با امتناع از بيعت، لافتيزيد را نامشروع و غاصبانه دانست.نگرش سياسى به حادثه كربلا و درسآموزى از قيام عاشورا،سر لوحه دعوت امام خمينى و همفكران او بود و اعلام اينكه همهجا كربلا و هر روز عاشوراست،تاكيدى بر اين برداشت بود.قتل عام 15 خرداد،گرچهبظاهر سركوب نهضت امام بود،اما خونهاى شهدا و افشاگريها و مبارزات بعدى،اذهان رابراى يك انقلاب آماده ساخت. عاشوراى حسينى هم در ظاهر،با شهادت امام و يارانشبه پايان رسيد،ولى همان حادثه،بذر تحركها و بيدارگريهاى عظيمى را افشاند و به بارنشست.امام امت،با توجه به قدرت جذب، الهام،سازماندهى و شور آفرينى كربلا وعزاداريهاى ايام محرم و دستههاى عزادارى،اين سنت ديرين را بشدت،حمايت كرد.
همچنانكه خطابه امام خمينى در 15 خرداد(12 محرم)آغاز اين نهضت بود، راهپيماييهاىتاسوعا و عاشورا نيز در آخرين سال حكومت رژيم پهلوى،ضربه نهايى را بر آن زد. امامتاكيد داشت كه روحانيون و خطبا،حد اعلاى استفاده را از منابر حسينى در ماه محرم وصفر داشته باشند.بهرههايى كه عاشوراى حسينى به پيروزى انقلاب رساند،فراوان بود.
به تعبير امام امت:«اگر قيام حضرت سيد الشهدا«ع»نبود،امروز ما هم نمىتوانستيم پيروزشويم.». (22) «واقعه عظيم عاشورا از 61 هجرى تا خرداد 61 و از آن تا قيام عالمى بقية اللهارواحنا لمقدمه الفداء،در هر مقطع انقلاب ساز است.». (23) عاشورا و جبههها :پس از پيروزى انقلاب نيز،آنچه ملت را در مقابل استكبار جهانى،مقاوم و بى باك ساخت و امت انقلابى و رهبرى انقلاب،تن به سازش ندادند،همان درسعزتى بود كه از«هيهات منا الذله»ابا عبد الله آموخته بودند و آنچه كه در سالهاى دفاعمقدس،جبههها را گرم نگه مىداشت و سيل نيروى عظيم انسانى به جبههها سرازيرمىشد و فتح الفتوحها مىآفريد،درسهاى آموخته از كربلا و مكتب شهادت بود.امام امتفرمود:«انقلاب اسلامى ايران،پرتوى از عاشورا و انقلاب عظيم الهى آن است.» (24) و فرمود:
«اين خون سيد الشهدا است كه خونهاى همه ملتهاى اسلامى را به جوش مىآورد.» (25) آنچه عاشورا داشت،يك بار ايدئولوژيكى و انگيزه مكتبى براى مبارزه بود.اين محتوادر ذهن رهبر انقلاب و در دل پيروان او شكل گرفت و نهضت را پديد آورد و پس ازپيروزى هم هشتسال دفاع خونين از انقلاب را اداره و تغذيه كرد.فرهنگ عاشورا والهام از اسوههاى كربلايى،حتى در وصيت نامهها،پيشانىبندها،شعارها،سرودها،نوحهها،تابلوهاى جبهه،رمز عمليات،مجالس ختم شهدا متجلى بود.وقتى فرماندهىمىگفت:«ما يك بار حسين را در كربلا تنها گذاشتيم و چهارده قرن،تحقير و تازيانه وتوهين و شكنجه چشيديم،هرگز مبادا اين بار حسين«ع»را تنها بگذاريم» (26) اين عمق تاثيرعاشورا را در دفاع مقدس ما نشان مىدهد.
رزمندگان اسلام،به عشق حسين«ع»در جبههها تشنه جان مىدادند،انتظار و اميدحضور ابا عبد الله«ع»را بر بالين خود داشتند.آنچه به پيشانى بندها يا پشت لباسهاى رزمخود مىنوشتند،پيوند جبهه و كربلا را مىرساند،از قبيل:مسافر كربلا،زائر كربلا،يازيارت يا شهادت،هيهات منا الذله،يا قمر بنى هاشم،يا ثار الله،يا حسين شهيد،يا سيدالشهدا،عاشقان كربلا،كل يوم عاشورا،يا ابا عبد الله،لبيك يا حسين و...تابلو نوشتههاىجادههاى جبهه نيز الهام از فرهنگ عاشورا داشت.غير از تعبيرات ياد شده كه گاهى درتابلو نوشتهها هم ديده مىشد،عباراتى اين چنين نيز،گوياى اين حقيقت است:هر كهدارد هوس كرب و بلا بسم الله، اگر خسته جانى بگو يا حسين،وعدهگاه حزب الله صحنابا عبد الله،رزمندگان تا كربلا راهى نمانده،راه قدس از كربلا مىگذرد،پيش به سوى حرمحسينى،بسيجى مسافر جادههاى پر پيچ و خم كربلا و...دهها جمله ديگر. (27) نامگذارى برخى از عمليات نيز با الهام از نهضت عاشورا بود.عمليات محرم،مسلم بنعقيل،عاشورا،ثار الله،كربلاى 1 تا 10 و...از اين نمونههاست. رمز عمليات نيز گاهى ازاسامى مبارك حماسهسازان كربلا بود كه رزمندگان،شورى عاشورايى پديد مىآورد،همچون:يا حسين فرماندهى،يا ابا الفضل العباس،يا زينب،يا ابا عبد الله الحسين،همين كهرزمندگان خود را در مسير اهداف عاشورا مىديدند،شور مىگرفتند و همين كهخانوادههاى آنان به جبهه حسينى سرباز مىفرستادند،صبور و مقاوم مىشدند، شهيدانجبههها را مسافران بازگشته از كربلا مىدانستند(اين گل پرپر از كجا آمده؟از سفر كرب وبلا آمده)و عزيمت به جبهه را حركت به سوى حرم حسينى مىديدند(گرفتهايم جان بهكف و به كربلا مىرويم،پيش به سوى حرم حسينى)جانبازان بى دست را،اقتدا كنندگانبه قمر بنى هاشم مىدانستند و مادران و خواهران و دختران شهدا را درس آموخته اززينب و سكينه«ع»مىيافتند و مادر چند شهيد را به«ام البنين»تشبيه مىكردند و درحمايت از رهبرى انقلاب و اطاعت فرمان جهاد او،شعار«ما اهل كوفه نيستيم حسين تنهابماند»سر مىدادند.شبهاى حمله،با نوحه خوانى و سينه زنى و عزادارى براى امامحسين«ع»روحيه مىگرفتند.
در آن سالها،عزيمت به جبهه،پاسخ به نداى«هل من ناصر»حسين زمان بود وجبهههاى غرب و جنوب كشور،«كربلاى ايران»محسوب مىشد و شهدايى كه بهعاشوراييان تاريخ مىپيوستند، سيراب شدگان از فرات عشق و علقمه يقين بودند و حتى«مفقود الاثر»ها،گمشدگانى در«حريم كربلا»تلقى مىشدند.اين باورها و برداشتها بود كهبه امت ما آرامش و اطمينان مىبخشيد و رزمندگان را براى رفتن به جبهه،بىتابمىساخت.انقلاب اسلامى ايران و دفاع مقدس،در اهداف،انگيزهها،شيوه مبارزه،روشهاى دفاع،روحيه مردم،شهادت طلبى و صبر، الهام گرفته از عاشوراست،تا پايان نيزبه اين فرهنگ وفادار مىماند.
پىنوشتها
1-عابس بن شبيب هم نوشتهاند.
2-ابصار العين فى انصار الحسين،ص 74،مقتل الحسين،مقرم،ص 167.
3-معارف و معاريف،ج 4،ص 1476.
4-سفينة البحار،ج 2،ص 147،انصار الحسين،ص 80.
5-ابصار العين،ص 74.
6-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 179 به نقل از:الانوار الحسينيه.
7-بحار الانوار،ج 45،ص 95.
8-همان،ج 44،ص 284،وسائل الشيعه،ج 10،ص 394.
9-وسائل الشيعه،ج 10،ص 394،سفينه البحار،ج 2،ص 196.
10-سفينة البحار،ج 2،ص 196.
11-صحيفه نور،ج 9،ص 57.
12-همان،ج 14،ص 265.
13-درباره عاشورا،از جمله ر.ك:«عاشورا فى الاسلام»از عبد الرزاق الموسوى المقرم.
14-تلخيص شده از«قيام جاودانه»،محمدرضا حكيمى،ص 94 به بعد.
15-نقل از كتاب«درسى كه حسين به انسانها آموخت»،شهيد هاشمىنژاد،ص 447،رهبر آزادگان و منابع ديگر.
16-البته امام حسين«ع»در صحراى كربلا شهيد شد،نه ريگزارهاى عربستان!
17-رهبر آزادگان،ص 67.
18-حياة الامام الحسين،ج 2،ص 246 و 288.
19-مفاتيح الجنان،زيارتهاى مختلف امام حسين«ع»
20-در اين زمينه ر.ك:«عنصر امر به معروف در نهضت امام حسين»از شهيد مطهرى.
21-بحار الانوار،ج 44،ص 328،مقتل خوارزمى،ج 1،ص 186.
22-صحيفه نور،ج 17،ص 60.
23-همان،ج 16،ص 219.
24-همان،ج 18،ص 12.
25-همان،ج 15،ص 204.
26-چكيده مقالات كنگره امام خمينى و فرهنگ عاشورا،ص 104.
27-در اين زمينه ر.ك:«فرهنگ جبهه»مهدى فهيمى.
عثمان بن على بن ابى طالب«ع»
يكى از شهداى كربلا.وى برادر عباس است كه مادرش ام البنين و پدرش امير المؤمنيناست. از آن حضرت نقل شده كه نام او را به ياد برادرم عثمان بن مظعون،«عثمان»ناميدم. (1) وى به تير خولى بن يزيد،در روز عاشورا مجروح شد و بر زمين افتاد و يكى ديگر از سپاهابن سعد او را كشت.هنگام شهادت 21 سال داشت.نامش در زيارت ناحيه مقدسه آمدهاست.
عثمان بن فروه(عروه)غفارى
از شهداى كربلا به شمار آمده است.نامش در زيارت رجبيه نيز آمده است.احتمالدادهاند كه او همان قرة بن ابى قره غفارى باشد. (2)
عذيب الهجانات
نام يكى از منزلگاهها نزديك كوفه،كه سيد الشهدا از آن گذشت و چون آب داشته،عذيب گفته مىشد.معناى آن آب خوشگواراست.موقعيت آن ميان قادسيه و مغيثه ازمنازل راه كوفه است كه تعلق به بنى تميم دارد.آب و بركه و چاه و خانهها و قصر ومسجدى داشته و پاسگاهى هم در آنجا بوده كه محل نگهبانى براى ايرانيان بوده است. (3) حسين بن على«ع»در اين منزل، با چهار نفر كه از كوفه مىآمدند برخورد كرد.نافع بنهلال نيز همراه جمع بود.پس از گفتگوهايى كه بين امام و آنان انجام گرفت،آنان بهحسين«ع»پيوستند و به فداكارى در ركابش پرداختند. (4) حر نيز همراه كاروان حسينىحركت مىكرد.در همينجا بود كه نامه ابن زياد به حر رسيد كه فرمان به سختگيرى دادهبود و حر نيز مانع حركت امام شد.
عراق
سرزمينى كه سيد الشهدا«ع»از حجاز به سوى آنجا رفت تا به دعوت كوفيان در مبارزهبا يزيد، پاسخ گويد و قبل از رسيدن به كوفه،در كربلا در محاصره سپاه ابن زياد به شهادترسيد. سرزمين عراق،بخصوص منطقه ميان دجله و فرات،حاصلخيز و پرجمعيت است.
وقتى سرزمين عراق،پيش از خلافت امير المؤمنين«ع»فتح شد،با آل على«ع»آشنا گشت.
كسانى همچون ابن مسعود و عمار ياسر،پيشتر در آنجا فرماندار يا امير لشكر بودند.پساز جنگ جمل كه حضرت على«ع»كوفه را مقر خلافتخويش قرار داد،مردم آن منطقهبيشتر با آن حضرت و دودمانش آشنا شدند.از اين رو معاويه و آل مروان مىكوشيدند تاتشيع و ريشههاى گرايش به خاندان نبوت را در آن سرزمين بخشكانند. (5) همواره ميانشاميان و عراقيان،نزاع و كينه بوده است.پس از شهادت امير المؤمنين«ع»در دوران امامحسن مجتبى اين منطقه نيز-به دنبال قرار داد صلح-در اختيار امويان قرار گرفت و آنانبشدت،هواداران على«ع»را سر كوب مىكردند.
عراق،همواره منطقهاى آشفته و متزلزل بوده و بين قدرتها دست به دست مىگشتهاست. مردم آن نيز از يك رفتار متذبذب و متغير برخوردار بودند.در عين حال،در آنروزگار،قلب كشور اسلامى و مركزى براى نيروهاى انسانى و سربازان رزمى و ثروت ومال بود و پايگاهى براى لشكر محسوب مىشد. (6) بخصوص كوفه در شهرهاى عراق،موقعيت ويژهترى داشت و همواره در كشمكشهاى سياسى و مبارزاتى،از پايگاههاى مهمبود.حتى در جريانهاى سياسى پس از عاشورا نيز،مثل خروج مختار و بروز شورشهاىمختلف بر ضد امويان نقش عمده داشت.شايد به خاطر اين دلايل بود كه امام حسين«ع»
پس از اقامت چند ماهه در مكه،تصميم گرفت به سرزمين عراق رود و نداى كوفيان رالبيك گويد،بخصوص كه شيعيان او و پدرش على«ع»در كوفه فراوان بودند و نامههاىدعوت بسيارى براى امام نوشتند.در رواياتى پيشگويى شهادت آن حضرت در سرزمينعراق نيز آمده است،از جمله:رسول خدا«ص»به حسين بن على«ع»فرموده بود:«انكستساق الى العراق و هى ارض قد التقى بها النبيون و اوصياء النبيين،و هى ارض تدعىعمورا،و انك تستشهد بها و يستشهد معك جماعة من اصحابك...». (7) بزودى به سوىعراق سوق داده خواهى شد،آنجا سرزمينى است كه پيامبران و اوصياء پيامبران در آن باهم برخورد كردهاند،و آن سرزمينى است كه«عمورا»هم خوانده مىشود،تو در آنسرزمين شهيد خواهى شد و همراه تو نيز،گروهى از يارانت به شهادت خواهند رسيد.
حضرت على«ع»نيز در برخى سخنان خويش،از اهل عراق،بعنوان افرادى كه در حمايتحق، كوتاهى مىكنند،سخنان نكوهش كنندهاى دارد. (8) اكنون عراق،از كشورهاى اسلامىدر خاور ميانه است و مرقد شش امام شيعه در چهار شهر عراق قرار دارد:كربلا(مدفن امامحسين) نجف(مزار امير المؤمنين)كاظمين(حرم امام كاظم و امام جواد)سامرا(حرم امامهادى و امام عسكرى).حوزه علميه دير پاى نجف اشرف نيز در اين كشور است. (9)
عراقين
تثنيه عراق است،دو عراق.عراق عرب و عراق عجم را با هم در برخى اصطلاحهاعراقين گفتهاند.همچنين عراقين به كوفه و بصره هم گفته شده است.عبيد الله بن زياد(كهفاجعه كربلا را آفريد)پيش از امارت بر كوفه،حاكم بصره بود و با نظر يزيد،با حفظسمت به امارت كوفه هم گماشته شد تا نهضت مسلم بن عقيل را فرونشاند و يارانسيد الشهدا«ع»را سركوب كند.به همين جهت او را«حاكم العراقين»مىگفتند.
عروسى قاسم
آنچه بعنوان عروسى قاسم و آراستن حجله براى او در كربلا مطرح است،واقعيت وسند ندارد، ولى از منابع ضعيف به اذهان عوام راه يافته و بر ناكامى نوجوان امام مجتبى«ع»
مىسوزند و مىگريند و در شبيه خوانى و تعزيهها هم حجله براى قاسم نوداماد مىآرايند.
از تحريفهاى عاشوراست.آنچه در برخى منابع آمده،چيزى سادهتر از عروسى است.
عروة بن بطان ثعلبى
از جنايتكاران كربلا.وى به اتفاق جانى ديگرى به نام زيد بن رقاد تغلبى،روز عاشورايكى از ياران حسين بن على«ع»را به نام«سويد بن مطاع»به شهادت رساندند.
عروة بن قيس احمس
اين ملعون،فرمانده اسب سواران سپاه عمر سعد در كربلا بود.
عريف
عنوان بزرگ و نماينده يك قبيله،كه رابط آن با حكومت و مسؤول رسيدگى به آنانبود. (10) در كوفه براى درهم شكستن نهضت مسلم بن عقيل،از عنوان و نفوذ عريفها براىفرونشاندن انقلاب،استفاده مىشد.طبقات موجود در كوفه،به واحدهاى كوچكتر تقسيممىشد و شخصى از هر گروه بعنوان سر پرست توزيع(حقوق)بر گزيده مىشد.اينگروهها«عرافه»و شخصى كه مسؤول آن بود«عريف»ناميده مىشد... (11) ابن زياد،عريفهارا مسؤول هر گونه اغتشاش دانست،كه امكان داشت در عرافه آنها رخ دهد و تهديد كردكه اگر عريفى چيزى از ابن زياد پنهان كند،مصلوب خواهد شد و تمام عرافهها از دريافتحقوق محروم خواهند گشت. بيانيه ابن زياد،كه انتشار آن،جوى از رعب ايجاد كرد،شامل بندهاى زير بود: (12)
1-عريفان،كسانى را كه مخالف بنى اميهاند،از جمله حروريه و خوارج راسرشمارى كنند.
2-عريفان،ليستى از اسامى و عملكردها را گزارش دهند.
3-نسبت به آنان كه تمايل به مسلم بن عقيل دارند،شديدا مراقب باشند.
4-هر عريفى كه در حيطه عرافت او كسانى يافتشوند كه به حكومتيزيد دلنسپرده باشند، محكوم به اعدام در مقابل در خانهاش است.
5-هر عريفى كه نام كسى را ننوشت،بايد تعهد بسپارد كه افراد او مخالفت نكنند ودست به هيچ كار موجب آشوب در دولت نزنند.عريفان هم بشدت،بندهاىاين بيانيه را به اجرا گذاشتند. (13)
عزاخانه
ماتم خانه،خانهاى كه در آن عزا برپا كنند،ماتم سرا،مصيبتسرا. (14) به حسينيهو تكيهاى هم كه در آن،عزادارى حسينى برگزار مىشود،عزاخانه حسينى گفته مىشود.
عزادارى
برپا داشتن مراسمى به ياد سيد الشهدا«ع»در ايام مختلف،بويژه دهه محرم و روزعاشورا.اين عمل،كه زنده نگهداشتن هدف حسينى و فرهنگ عاشوراست،مورد تشويقبسيار اولياء دين است و خود معصومين،در راه اقامه عزاى حسينى،مىكوشيدند. (15) زيراعزادارى،بصورت گريه، برپايى مجالس ذكر،سرودن مرثيه،گرياندن،نوحهخوانى و...
احياء خط ائمه و تبيين مظلوميت آنان است.امام باقر«ع»در زمينه برپايى عزا در خانههابراى امام حسين«ع»مىفرمايد:«ثم ليندب الحسين و يبكيه و يامر من فى داره بالبكاء عليهو يقيم عليه و يقيم فى داره مصيبته باظهار الجزع عليه و يتلاقون بالبكاء بعضهم بعضا فىالبيوت و ليعز بعضهم بعضا بمصاب الحسين.» (16) (به كسانى كه روز عاشورا نمىتوانند بهزيارت آن حضرت بروند اينگونه دستور مىدهند)بر حسين«ع»،ندبه و عزادارى و گريهكند و به اهل خانه خود دستور دهد كه بر او بگريند و در خانهاش با اظهار گريه و ناله برحسين«ع»،مراسم عزادارى برپا كنند و يكديگر را با گريه و تعزيت و تسليتگويى درسوگ حسين عليه السلام در خانههايشان ملاقات كنند.
سنت عزادارى،با برخوردارى از عشق و محبتى كه از امام حسين«ع»در دلها بوده وهست، تبديل به يك برنامه گسترده و مردمى و مقدس شده است و هرگز سستى وخاموشى ندارد و به بركت آن،اقشار بسيارى با امام حسين«ع»و دين و فرهنگ عاشوراآشنا مىشوند.فراز و نشيبهاى زيادى بر سوگوارى بر خامس آل عبا گذشته است و هر گاهكه شيعيان،قدرت و حكومتى يافتهاند،در ترويج و توسعه آن كوشيدهاند.«در زمانپادشاهى آل بويه،در دهه اول محرم،شيعيان به عزادارى حضرت سيد الشهدا قيامنمودند...معز الدوله،اولين كسى است كه فرمان داد كه مردم بغداد در دهه اول محرم،سياهبپوشند و بازارها را سياهپوش كنند و به مراسم تعزيه دارى حضرت سيد الشهدا قيامنمايند.بستن دكانها و منع طباخى و تعطيل عمومى در روز عاشورا از طرف معز الدولهديلمى در شهر بغداد به عمل آمد و تا اوايل لطنتسلسله سلجوقى در آن شهر معمولبود.اين مراسم تا انقراض دولت ديالمه در تمام كشورهاى اسلامى قلمرو آنها مرسوم وبرقرار بوده است.» (17) رمز جاودانگى نهضتحسينى نيز همين احيا و زنده نگهداشتن و تعظيم شعائر بودهاست.امام خمينى«قدس سره»فرمود:«الان هزار و چهار صد سال است كه با اين منبرها،بااين روضهها و با اين مصيبتها و با اين سينه زنيها،ما را حفظ كردهاند،تا حالا آوردهانداسلام را...هر مكتبى تا پايش سينه زن نباشد،تا پايش گريه كن نباشد،تا پايش سر و سينهزن نباشد،حفظ نمىشود...ما بايد براى يك شهيدى كه از دستمان مىرود،علم بپا كنيم،نوحه خوانى كنيم،گريه كنيم،فرياد كنيم...». (18) برپايى عزا براى سيد الشهدا،نوعى اعتراضبه ظالمان و حمايت از مظلوم است.اشگ ريختن در سوگ ابا عبد الله«ع»،عامل تقويتحس عدالتخواهى و انتقامجويى از ستمگران و زمينه سازى براى تجمع نيروهاى پيروحسين«ع»در خط دفاع از حق است.عزادارى براى شهيد،انتقال فرهنگ«شهادت»بهنسلهاى آينده است.به تعبير شهيد مطهرى:«در شرايط خشن يزيدى،در حزب حسينيهاشركت كردن و تظاهر به گريه كردن بر شهدا،نوعى اعلام وابسته بودن به گروه اهل حق واعلان جنگ با گروه باطل و در حقيقت،نوعى از خود گذشتگى است.اينجاست كهعزادارى حسين بن على«ع»يك حركت است،يك موج است،يك مبارزه اجتماعىاست.» (19) عزادارى،سبب مىشود كه شور و عاطفه،از شعور و شناخت برخوردار گردد وايمان را در ذهن جامعه هوادار،زنده نگهدارد و«مكتب عاشورا»بعنوان يك فكر سازندهو حادثه الهام بخش، همواره تاثير خود را حفظ كند.عزادارى،احياء خط خون و شهادتو رساندن صداى مظلوميت آل على به گوش تاريخ است.عزاداران حسينى،پروانگانىشيفته نورند كه شمع محفل آراى خويش را يافته،از شعله شمع،پيراهن عشق پوشيدهاندو آماده جان باختن و پر سوختن و فدا شدناند.نقش عزادارى در حفظ فرهنگ عاشورامهم است.عميقترين پيوندها را از طريق آميختگى عقل و عشق و برهان و عاطفه كه دركربلا تجسم يافته است،انتقال مىدهد.هم بر مظلوميت امام گريه مىشود و هم در سايهآن هدف امام حسين از نهضت و حركت،شناخته مىشود.روضههاى خانگى و دستههاىعزادارى و هيئتهاى زنجير زنى،پوشيدن لباس مشكى و پرچم به دست گرفتن و شربت وآب دادن و تلاش در بر پايى مجالس و نوحه خوانى و سينه زنى و...هر يك به نوعىسربازگيرى جبهه حسينى است و اين پيوند قلبى را عمق و غنا مىبخشد.
عزادارى سنتى
شيوهاى كه نسبت به زنده نگهداشتن ياد حادثه عاشورا و حماسه حسينى از ديربازمطرح بوده و جنبه مردمى يافته است.اين شيوه،شامل مرثيه سرايى،نوحهخوانى،گريستن و گرياندن،تشكيل هيئتها و دستههاى سوگوارى،سينه زنى،ذكر مصيبت،مجالسوعظ و روضه خوانى،و...است.اينگونه شيوهها،چون با روح و جان و عاطفه شيعهآميخته است،هر چه بيشتر به آن رنگ مردمى مىبخشد و عامل جذب و تجمع و تشكلانبوه شيفتگان اهل بيت مىگردد. ابو هارون مكفوف مىگويد:روزى خدمت امامصادق«ع»رسيدم.حضرت فرمود:برايم شعر(در سوگ سيد الشهدا)بخوان،من نيزخواندم.حضرت فرمود:نه،اينطور نه،بلكه همانگونه كه براى خودتان شعر خوانىمىكنيد و همانگونه كه نزد قبر حضرت سيد الشهدا مرثيه مىخوانى:«لا، كما تنشدون وكما ترثيه عند قبره». (20) اين نشان مىدهد كه شيوه خودمانى و مرسوم نزد متن مردم،بيشترمورد اهتمام ائمه«ع»بوده است.حفظ اين سنت،ضامن تداوم آن است.امام خمينى«ره»
فرموده است:«ما بايد حافظ اين سنتهاى اسلامى،حافظ اين دستجات مبارك اسلامى كهدر عاشورا،در محرم و صفر در مواقع مقتضى به راه مىافتد،تاكيد كنيم كه بيشتر دنبالشباشند... زنده نگهداشتن عاشورا با همان وضع سنتى خودش،از طرف روحانيون،ازطرف خطبا،با همان وضع سابق و از طرف تودههاى مردم با همان ترتيب سابق كهدستجات معظم و منظم، دستجات عزادارى به عنوان عزادارى راه مىافتاد.بايد بدانيد كهاگر بخواهيد نهضتشما محفوظ بماند،بايد اين سنتها را حفظ كنيد.» (21) حتى حفظ اصلعزادارى عاشورا نيز تا حد بسيارى در سايه حفظ سنتهاست و دگرگون ساختن شيوه سنتىبدون جايگزين بهتر،گاهى پيروان همان سنتها را هم از اصل ماجراى حسينى جدا مىسازد.
عشق حسينى
عظيمترين سرمايه روحى شيعه كه پيوند دهنده آنان با اهل بيت پيامبر و عاملىبازدارنده از تباهى،بر انگيزاننده به فداكارى و جهاد و تصفيه كننده دل و جان است.درسايه همين عشق، ياد حسين و عاشورا زنده مانده و سوز آن،حمايت قلبى عاشق امامحسين«ع»را همواره به نفع حق و جبهه ايثار،نيرو بخشيده است.همين عشق،ياران او راروز عاشورا به استقبال شهادت فرستاد تا با مرگ در ركاب حسين«ع»حيات ابدى يافتند.
عشق حسين«ع»را خداوند در دلها نهاده و شعلهاى خاموش نشدنى است.به فرموده امامصادق«ع»:«ان لقتل الحسين عليه السلام حرارة فى قلوب المؤمنين لا يبرد ابدا». (22) محبتحسين بن على«ع»نه تنها در دل زمينيان است،بلكه عرشيان نيز او را دوست مىدارند و بهفرموده رسول خدا«ص»،او محبوبترين چهره زمينى نزد آسمانيان است:«من احب انينظر الى احب اهل الارض الى اهل السماء فلينظر الى الحسين.» (23)
اى كه آميخته مهرت با دل كرده عشق تو مرا دريا دل بذر عشقى كه به دل كاشتهام جز هواى تو ندارد حاصل از مى عشق تو،عاقل مجنون و زخم مهر تو مجنون،عاقل گر شود كار جهان زير و زبر نشود عشق تو از دل زايل (24)
عطش
تشنگى از بارزترين جلوههاى سوز و غم در حادثه كربلاست.سيد الشهدا،عباس،على اكبر، على اصغر و ديگران،همه لب تشنه و عطشان روز عاشورا جان سپردند.محرومكردن خيمهگاه امام حسين«ع»از آب فرات و تحميل عطش به امام و يارانش،از مواردروشن پستى و عداوت سپاه كوفه و ابن زياد،نسبت به آل الله است.بزرگان،بيشتر ازكودكان تحمل تشنگى دارند و اطفال در برابر بى آبى،زودتر بى تاب مىشوند.در كربلا،عطش بيداد مىكرد و مشكها خالى، لبها خشك،جگرها سوخته،هوا گرم،راه فرات بسته،و صداى العطش بلند بود.
زان تشنگان هنوز به عيوق مىرسد فرياد«العطش»زبيابان كربلا (25)
روز عاشورا،عباس كنار خيمهها آمد،صداى«العطش،العطش»كودكان را شنيد.سواربر اسب شد و مشك را بر داشت و به طرف فرات رفت.چهار هزار نفر تير اندازان موكل برفرات،او را محاصره كردند و ابا الفضل«ع»در اين درگيرى بود كه دستها را داد و شهيد شد.
قبل از بيرون آمدن از فرات،خواست آب بنوشد ولى«فذكر عطش الحسين»به ياد تشنگىامام افتاد و آب ننوشيد و عطشان از شريعه بيرون آمد. (26) على اكبر«ع»نيز روز عاشورا پساز چندين نوبت جنگيدن،مجروح و تشنه براى آخرين وداع به خيمهگاه آمد،در حالى كهبه سيد الشهدا مىگفت:«يا ابة،العطش قد قتلنى و ثقل الحديد اجهدنى». (27) امام«ع»،براىكودك تشنه كام و شير خوار خود نيز بنا به نقلى از سپاه دشمن آب طلبيد،كه بياييد سيرابشكنيد.
اگر به زعم شما من گناهكار شمايم نكرده هيچ گناهى،على اصغرم است اين
كه تير حرمله،گلوى تشنه آن ششماهه را از هم دريد. (28)
مگر به كرب و بلا آب قيمت جان بود كه از عطش به فلك ناله يتيمان بود
خود سيد الشهدا نيز روز عاشورا،براى رفع تشنگى پس از نبرد،خواست به فراتبرود و آب بنوشد كه شمر مانع شد و گفت:اى حسين،از اين آب نخواهى نوشيد تا ازتشنگى بميرى«و الله لا تذوقه او تموت عطشا». (29) تشنگى امام حسين«ع»و شهداى كربلا،چنان داغى بر دل عاشقانش نهاده كه با هر نوشيدن آب گوارا،او را ياد مىكنند،در راه امامحسين،به آبرسانى و سقايى و نذر شربت و ساختن آب انبار مىپردازند و با هر عطشىكربلا و عاشورا در ذهنشان تداعى مىكند،گويا بين آب و عطش و كربلا پيوند خوردهاست.
بر لب دريا،لب دريا دلان خشكيده است از عطش دلها كباب است و زبان خشكيده است كربلا بستان عشق است و شهامت،اى دريغ كز سموم تشنگى،اين بوستان خشكيده است سوز بى آبى اثر كرده است بر اهل حرم هر طرف بينى لب پير و جوان خشكيده است (30)
عطشان
از القاب سيد الشهدا،كه تشنه در كربلا به شهادت رسيد.اين تعبير در روايات،تواريخو زيارتنامهها درباره آن امام آمده است.از جمله در حديث امام باقر«ع»است:«انالحسين...قتل مظلوما مكروبا عطشانا». (31) امام سجاد«ع»نيز كه براى يارى بنى اسد در دفنپيكر امام حسين و شهدا آمد،پس از دفن امام تشنه كام،بر روى قبر او نوشت:«هذا قبرالحسين بن على بن ابى طالب الذى قتلوه عطشانا غريبا.» (32) همين تشنگى و شهادت جانسوزاو و ياران و فرزندانش،قوىترين عامل تحريك عواطف و همدل ساختن انسانهاى باوجدان با عاشورائيان بوده است.
عطيه
نام عطيه،همواره در كنار نام جابر بن عبد الله انصارى مطرح مىشود كه با هم پس ازشهادت امام حسين«ع»در اربعين اول به زيارت قبر آن حضرت آمدند و چون جابر نابيناشده بود،عطيه او را در اين زيارت همراهى مىكرد.بنا به برخى نقلها،هنگام بازگشتاهل بيت از سفر شام،در كربلا با جابر و عطيه برخورد كردند.عطية بن سعد بن جنادهعوفى،از رجال علم و حديثشيعه بود.وى در زمان خلافت امير المؤمنين«ع»در كوفه بهدنيا آمد.نام عطيه،به پيشنهاد آن حضرت بر وى نهاده شد.او از راويان موثق شيعه بود كهحتى در كتب رجالى اهل سنت هم توثيق شده است.وى به جرم تشيع و هوادارىعلى«ع»از سوى حجاج بن يوسف تحت تعقيب بود و به فارس گريخت.به دستورحجاج،او را گرفتند و چون حاضر نشد على عليه السلام را لعن كند،چهار صد تازيانه بربدنش زدند و موى سر و ريش او را تراشيدند. از آن پس به خراسان رفت و پس از مدتىبه كوفه بازگشت.در كوفه بود تا در سال 111 هجرى در گذشت. (33)
عقاب
پرنده معروف قوى پنجه و تيز پرواز و شكارى كه از نيروى بسيار برخوردار است.
مجازا به اسبهاى تيز تك و چابك هم گفته شده كه در مسابقات و شكار،سريعا به هدفمىرسد. (34) در ادبيات مرثيه،اسبى كه على اكبر«ع»بر آن مىنشست،«عقاب»خوانده شدهاست و گويند كه پيش از او،از آن حسين بن على«ع»بود،چون ذو الجناح زير پاى آنحضرت قرار گرفت،عقاب را به على اكبر داد و در عاشورا على اكبر را بر آن نشاند:
«فوضع على مفرقه مغفرا فولاديا و قلده سيفا مصريا و اركبه العقاب براقا ثانويا» (35) به نقلىدر شب عاشورا نيز على اكبر سوار بر آن شد و از فرات،آب به خيمهها آورد. (36) نوشتهاند:
عقاب،اسبى بود كه سيف بن ذى يزن براى رسول خدا هديه فرستاد و آن هنگام، حضرترسول«ص»پنجساله بود.عمر طولانى كرد و اين از خصايص پيامبر بود كه بر پشت هراسب پيرى مىنشست،جوان مىشد.على«ع»و امام مجتبى و سيد الشهدا هم بر آن اسبسوار شده بودند و ظهر عاشورا نيز شبه پيغمبر،على اكبر بر آن نشست و به ميدان رفت.
پس از مجروح شدن على اكبر،اسب مىخواست او را به خيمهها بياورد،ولى بسبب لشكربسيار در ميدان،پيكر مجروح على اكبر را به سمتسپاه كوفه برد،(فاحتمله الى العسكر) واين بود كه على اكبر را قطعه قطعه كردند. (37)
چه اسبى به پرواز شاهين مرو به رفتار كبك و به رقص تذرو ركش گرم و مو نرم،ستخوان درشت همايون برو يال و فرخنده پشت
عقبه
به معناى كوه دراز.نام يكى از منازل راه كوفه،كه امام حسين«ع»در آنجا فرود آمد.درهمانجا با پير مردى به نام عمر بن لوذان برخورد و اوضاع كوفه را پرسيد.وى مىكوشيدامام را از رفتن به طرف نيزهها و شمشيرها باز دارد.امام راه خويش را به سوى كربلا ادامهداد. (38)
عقر
روستايى مستحكم و داراى برج و بار و در نزديكيهاى كربلا بود.امام حسين«ع»چوندر راه سفر به كوفه به آن روستا رسيد،از نامش پرسيد،گفتند:عقر.پرسيد:اين منطقه چهنام دارد؟ گفتند:كربلا.چون خواست از منطقه خارج شود،جلويش را گرفتند و درهمانجا ماند،تا حادثه عاشورا پيش آمد. (39) در همان روستا بود كه زهير بن قين به آنحضرت پيشنهاد كرد به آن ده رفته،آنجا را سنگر دفاعى خود قرار دهند،اما امام موافقت نكرد.
علامت
از ابزار و وسايل عزادارى امام حسين«ع»كه در هيئتها و دستههاى مذهبى به كار گرفتهمىشود.علامت به معناى نشانه است.اين علامتها هم نشانههاى گروههاى عزادارمحسوب مىشده است و كسانى هم كه آن را حمل مىكردند،«علامت كش»بودند، يعنىعلم بردار.به نوشته دهخدا:«صليب مانندى كه بر چوب يا آهن افقى آن از سوى پايينشالهاى ترمه آويزند و از سوى زبر لاله و تنديسهايى از مرغ و جز آن نصب كنند و درميان زبانهاى از فلز طويل دارد و بر نوك آن فلز پر يا گلولهاى از شيشه الوارن نصب كنندو اين زبانههاى فلزى كه به«تيغ»مشهور است،سه يا پنج باشد و در مراسم عزادارىمحرم پيشاپيش دستهها به حركت آرند». (40) «شيئى است فلزى و كار صنعتگران اصفهانكه قدمت آن به عهد سلاطين صفوى مىرسد،داراى تعدادى زبانه،گنبد،گلدان وطاووس بوده و آن را با شالهاى سبز و سياه و قهوهاى و پر طاووس و سكههاى نقره وشمشير و قمه و خنجر زينب مىكنند و در آخر دستهها به حركت در مىآورند...عدهاىاز جوانان هم نذر مىكنند كه همه ساله بايد در بردن علمات،سهم داشته باشند». (41) بهآن علمات هم مىگويند.شباهت آن به صليب،مىرساند كه پس از ارتباط ايران بااروپاييها در عصر قاجار،از آيينهاى مذهبى مسيحيت اقتباس شده است.به هرحال،نمودها و مظاهرى است كه گاهى عزاداران را از محتوا و اصل عزادارى و اقامهشعائر دينى باز مىدارد.
علقم
علقم يا علقمه،نام نهرى است از فرات،كه عباس بن على«ع»در روز عاشورا،كنار آنبه شهادت رسيد.نيز به معناى تلخى است،و هر درخت تلخ و آب بسيار سخت را همعلقم گويند،حنظل. در ادبيات عاشورا،بيشتر در پيوند با عطش و عباس و دستهاى قطعشده ابا الفضل«ع»مطرح مىشود.
از چشم سپيده خواب را مىبردند از چشمه گل،گلاب را مىبردند بر شانه خود فرشتگان آهسته از علقمه،روح آب را مىبردند (42)
علم،علمات
پرچم،رايت،بيرق،نشان لشكر،آنچه به سر نيزه بندند،درفش.در اصطلاح عزادارىحسينى، نام علم و علامتخاصى است كه هر هيئت و دسته،ويژه خود دارد و آن را ازدستههاى ديگر متمايز مىسازد.«نخل،چوب بسيار بلند همچون درخت تبريزى متوسطكه در تعزيه خوانى پيشاپيش دستهها برند و بر سر آن،گاه شكل پنجهاى از فلز باشد و گاهپارچه سياه بر آن بپوشانند.» (43)
گر چه سردار علم در خون نشست دستهايت روى رايت مانده است. (44)
در ميدان كربلا نيز،علمدار لشكر امام حسين«ع»،حضرت ابا الفضل بود.از شعار عربهاىعراقى عزادار نيز اين است:«رفع الله راية العباس»،پرچم عباس،افراشته باد.
علمدار
از لقبهاى قمر بنى هاشم است كه در كربلا،پرچم لشكر امام بر دوش او بود.نقشعلمدار در ميدان نبرد،مهم بود و عامل حفظ انسجام نيروهاى سپاه محسوب مىشد.روزعاشورا،امام حسين«ع»ياران اندك خود را به سه جناح چپ و راست و قلب تقسيم كرد وبراى هر يك فرماندهى برگزيد و پرچم را به دست برادرش عباس داد. (45) روز عاشورا نيز چون عباس«ع»خدمت امام آمد و از او اذن ميدان طلبيد،امام گريستو ابتدا اجازه نداد و فرمود:تو علمدار منى،اگر تو بروى و كشته شوى،سپاه من از هممىپاشد:«يا اخى انت صاحب لوائى و اذا مضيت تفرق عسكرى». (46)
علم كش
كسى كه در دستههاى عزادارى،نشان مخصوص هر هيئت را حمل مىكند،علامت كش.
على اصغر«ع»
يكى از فرزندان امام حسين«ع»كه شير خوار بود و از تشنگى،روز عاشورا بى تابشده بود.امام، خطاب به دشمن فرمود:از ياران و فرزندانم،كسى جز اين كودك نماندهاست.نمىبينيد كه چگونه از تشنگى بى تاب است؟در«نفس المهموم»آمده است كهفرمود:«ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل»در حال گفتگو بود كه تيرى از كمان حرملهآمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر را دريد.امام حسين«ع»خون گلوى او را گرفت وبه آسمان پاشيد. (47) در كتابهاى مقتل،هم از«على اصغر»ياد شده،هم از طفل رضيع(كودكشيرخوار)و در اينكه دو كودك بوده يا هر دو يكى است،اختلاف است.
در زيارت ناحيه مقدسه،درباره اين كودك شهيد،آمده است:«السلام على عبد الله بنالحسين، الطفل الرضيع،المرمى الصريع،المشحط دما،المصعد دمه فى السماء،المذبوحبالسهم فى حجر ابيه،لعن الله راميه حرملة بن كاهل الاسدى». (48) و در يكى از زيارتنامههاىعاشورا آمده است:«و على ولدك على الاصغر الذى فجعت به»از اين كودك،با عنوانهاىشيرخواره،ششماهه، باب الحوايج،طفل رضيع و...ياد مىشود و قنداقه و گهواره ازمفاهيمى است كه در ارتباط با او آورده مىشود.
طفل ششماهه تبسم نكند،پس چه كند آنكه بر مرگ زند خنده،على اصغر توست
«على اصغر،يعنى درخشانترين چهره كربلا،بزرگترين سند مظلوميت و معتبرترينزاويه شهادت...چشم تاريخ،هيچ وزنهاى را در تاريخ شهادت،به چنين سنگينى نديدهاست.» (49) على اصغر را«باب الحوائج»مىدانند،گر چه طفل رضيع و كودك كوچك است،اما مقامش نزد خدا والاست.
در گلخانه شهادت را مىگشايد كليد كوچك ما
پىنوشتها
1-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 247،بحار الانوار،ج 45،ص 38.
2 -انصار الحسين،ص 102.
3-الحسين فى طريقه الى الشهادة،ص 105.
4-مقتل الحسين،مقرم،ص 220.
5-تاريخ الشيعه،مظفرى،ص 67.
6-حياة الامام الحسين بن على.ج 3،ص 11.
7-بحار الانوار،ج 45،ص 80.
8-نهج البلاغه،صبحى صالح،خطبه 71.
9-درباره تاريخ معاصر عراق ر.ك:«لمحات اجتماعيه من تاريخ العراق الحديث»،على الوردى(6 جلد).
10-در تاج العروس درباره عريف آمده است:هو القائم بامر القبيلة و الجماعة من الناس يلى امورهم و يتعرف الاميرمنهم احوالهم.
11-تشيع در مسير تاريخ،سيد حسن جعفرى،ص 99.
12-همان،ص 165.
13-مع الحسين فى نهضته،اسد حيدر،ص 97.
14-لغتنامه،دهخدا.
15-تاريخچه عزادارى حسينى،ترجمه«تاريخ النياحة على الامام الشهيد»از سيد صالح الشهرستانى.
16-كامل الزيارات،ص 175.كتاب«زفرات الثقلين فى ماتم الحسين»،محمد باقر محمودى، چند جلد،به مساله گريهكردن اولياء خدا بر آن حضرت پرداخته و نيز مجموعهاى از مرثيهها در سوگ سيد الشهدا«ع»را آورده است.
17-موسيقى مذهبى ايران،حسن مشحون،ص 4.
18-صحيفه نور،ج 8،ص 69 و 70.
19-نهضتهاى اسلامى صد ساله اخير،شهيد مرتضى مطهرى،ص 89.
20-بحار الانوار،ج 44،ص 287.
21-صحيفه نور،ج 15،ص 204.
22-كامل الزيارات،ص 38.
32-مناقب،ابن شهرآشوب،ج 4،ص 73.
24-از مؤلف.
25-محتشم كاشانى.
26-بحار الانوار،ج 45،ص 41،عوالم(امام حسين)،ص 284.
27-مقتل الحسين،مقرم،ص 246.
28-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 275.
29-بحار الانوار،ج 45،ص 51.
30-از:قادر طهماسبى(فريد).
31-كامل الزيارات،ص 168.
32-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 325.
33-معارف و معاريف،ج 4،ص 1567.
34-اساس البلاغه،زمخشرى،لغت نامه دهخدا.
35-رياض القدس،صدر الدين واعظ قزوينى،ج 2،ص 21.
36-همان،ج 1،،ص 264.
37-همان،ج 2،ص 38.
38-الحسين فى طريقه الى الشهاده،ص 90.
39-موسوعة العتبات المقدسه،ج 8،ص 38،(به نقل از معجم البلدان).
40-لغت نامه،دهخدا.
41-تاريخ تكايا و عزادارى قم،ص 214.
42-محمد حسين كاظم زاده.
43-لغت نامه،دهخدا.
44-عزيز الله زيادى.
45-بحار الانوار،ج 45،ص 5 و 39.
46-معالى السبطين،ج 1،ص 441.
47-معالى السبطين،ج 1،ص 423.
48-بحار الانوار،ج 45،ص 66.
49-اولين دانشگاه و آخرين پيامبر،شهيد پاك نژاد،ج 2،ص 42.
على اكبر«ع»
فرزند بزرگ سيد الشهدا و شبيه پيامبر كه روز عاشورا فداى دين شد.مادر على اكبر،ليلا دختر ابى مره بود.در كربلا حدود 25 سال داشت.سن او را 18 سال و 20 سال همگفتهاند.او اولين شهيد عاشورا از بنى هاشم بود. (1) على اكبر شباهت بسيارى به پيامبرداشت،هم در خلقت،هم در اخلاق و هم در گفتار.به همين جهت روز عاشورا وقتى اذنميدان طلبيد و عازم جبهه پيكار شد،امام حسين«ع»چهره به آسمان گرفت و گفت:«اللهماشهد على هؤلاء القوم فقد برز اليهم غلام اشبه الناس برسولك محمد خلقا و خلقا و منطقا وكنا اذا اشتقنا الى رؤية نبيك نظرنا اليه...» (2) شجاعت و دلاورى على اكبر و رزم آورى و بصيرت دينى و سياسى او،در سفر كربلابويژه در روز عاشورا تجلى كرد.سخنان،فداكاريها و رجزهايش دليل آن است.وقتى امامحسين از منزلگاه«قصر بنى مقاتل»گذشت،روى اسب چشمان او را خوابى ربود و پس ازبيدارى«انا لله و انا اليه راجعون»گفت و سه بار اين جمله و حمد الهى را تكرار كرد.علىاكبر وقتى سبب اين حمد و استرجاع را پرسيد،حضرت فرمود:در خواب ديدم سوارىمىگويد اين كاروان به سوى مرگ مىرود.پرسيد:مگر ما بر حق نيستيم؟فرمود:چرا.
روزعاشورا (3) نيز پس از شهادت ياران امام،اولين كسى كه اجازه ميدان طلبيد تا جان را فداىدين كند او بود.گر چه به ميدان رفتن او بر اهل بيت و بر امام بسيار سخت بود،ولى از ايثارو روحيه جانبازى او جز اين انتظار نبود.وقتى به ميدان مىرفت،امام حسين«ع»درسخنانى سوزناك به آستان الهى،آن قوم ناجوانمرد را كه دعوت كردند ولى تيغ به رويشانكشيدند،نفرين كرد.
على اكبر چندين بار به ميدان رفت و رزمهاى شجاعانهاى با انبوه سپاه دشمن نمود.
هنگام جنگ،اين رجز را مىخواند كه نشان دهنده روح بلند و درك عميق اوست:
انا على بن الحسين بن على نحن و رب البيت اولى بالنبى تالله لا يحكم فينا ابن الدعى اضرب بالسيف احامى عن ابى ضرب غلام هاشمى عربى (4)
پيكار سخت،او را تشنهتر ساخت.به خيمه آمد.بى آنكه آبى بتواند بنوشد،با همانتشنگى و جراحت دوباره به ميدان رفت و جنگيد تا به شهادت رسيد.قاتل او مرة بن منقذعبدى بود. پيكر على اكبر با شمشيرهاى دشمن قطعه قطعه شد.وقتى امام بر بالين او رسيدكه جان باخته بود.صورت بر چهره خونين على اكبر نهاد و دشمن را باز هم نفرين كرد:
«قتل الله قوما قتلوك...»و تكرار مىكرد كه:«على الدنيا بعدك العفا».و جوانان هاشمىرا طلبيد تا پيكر او را به خيمه گاه حمل كنند. (5) على اكبر،نزديكترين شهيدى است كه باحسين«ع»دفن شده است.مدفن او پايين پاى ابا عبد الله الحسين«ع»قرار دارد و به اينخاطر ضريح امام،شش گوشه دارد. (6)
الگوى شجاعت و ادب،اكبر در دانه فاطمى نسب،اكبر فرزند يقين ز نسل ايمان بود پرورده دامن كريمان بود آن يوسف حسن،ماه كنعانى در خلق و خصال،احمد ثانى آن شاهد بزم،سرو قامت بود دريا دل و كوه استقامت بود آن دم كه لباس رزم مىپوشيد از كوثر عشق،جرعه مىنوشيد از فرط عطش فتاده بود از تاب گرديد ز دست جد خود سيراب در راه خدا ذبيح دين گرديد بر حلقه عاشقان نگين گرديد داغش كمر حسين را بشكست با خون سرش حناى خونين بست ديباچه داستان حق،اكبر قربانى آستان حق،اكبر (7)
على الاسلام السلام
سخنى بود كه سيد الشهدا«ع»پس از امتناع از بيعت با يزيد و بيرون آمدن از پيش والىمدينه فرمود.مروان،فرداى آن شب،امام حسين«ع»را ديد و به وى پيشنهاد كرد كه با يزيدبيعت كند و آن را به نفع دين و دنياى امام دانست.حضرت در پاسخ او چنين گفت:«انا للهو انا اليه راجعون و على الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد و لقد سمعت جدىرسول الله«ص»يقول:الخلافة محرمة على آل ابى سفيان». (8) يعنى بر اسلام،سلام باد،بايدفاتحه اسلام را خواند و با اسلام خدا حافظى كرد،آنگاه كه والى مسلمانان كسى همچونيزيد باشد.از پيامبر خدا شنيدم كه مىفرمود خلافت بر آل ابو سفيان حرام است.امام،باادامه سلطه امويان بر مقدرات مسلمين و بازى با دين خدا،تباه شدن دستاوردهاى وحىرا عيان مىديد.با توجه به اينكه رسم عرب بر اين است كه هنگام خدا حافظى و وداع همسلام مىدهد،رابطه سخن فوق روشن مىگردد.
على اوسط زين العابدين«ع»
على بن الحسين زين العابدين«ع»
عمار بن ابى سلامه دالانى
از شهداى كربلا.اهل كوفه بود،محضر رسول خدا«ع»را نيز درك كرده و از اصحابعلى«ع»بود كه در ركابش در سه جنگ جمل،صفين و نهروان شركت داشت.در كربلا درحمله اول به شهادت رسيد.نامش در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است. (9)
عمار بن حسان طائى
از شهداى كربلاست كه نامش در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است.وى از شيعيانخالص و از شجاعان معروف بود.از مكه همراه امام به كربلا آمد و در پيش روى آنحضرت به شهادت رسيد. (10)
عمارة بن صلخب ازدى
از جوانان شجاع كوفه بود كه در نهضت مسلم بن عقيل،به هوادارى او برخاست و با اوبيعت كرد و از ديگران براى مسلم بيعت مىگرفت.دستگير و زندانى شد.ابن زياد،پس ازآنكه هانى و مسلم را شهيد كرد او را هم احضار نمود و دستور داد تا وى را ميان قبيله«ازد» برده،گردن زدند. (11)
عمارة بن عبد الله سلولى
از كسانى بود كه همراه قيس بن مسهر صيداوى،پيغام و نامه ابا عبد الله الحسين«ع»را بهكوفه برد.
عمارى
صندوق مانندى كه براى نشستن سوار،آن را بر پشتشتر و فيل مىگذارند.به آنمحمل و هودج هم مىگويند،تخت روان،تابوت.عمارى دار،همان ساربان است. (12) اهل بيت عصمت را پس از عاشورا در دوران اسارت،بر شترهاى بى عمارى و كجاوه سواركرده،شهر به شهر و منزل به منزل بردند.امام سجاد«ع»را بر شتر بى جهاز سوار كردند.
جمعى كه پاس محملشان داشت جبرئيل گشتند بى عمارى و محمل،شتر سوار (13)
عمران بن كعب بن حارث اشجعى
از شهداى كربلاست كه در حمله اول به درجه شهادت رسيد.شيخ طوسى او را درزمره ياران حسين«ع»شمرده است. (14)
عمر بن جندب حضرمى
از شهداى كربلاست،از حضرموت يمن.نامش در زيارت ناحيه مقدسه هم آمدهاست. (15)
عمر بن خالد صيداوى
از شهداى كربلاست،از طايفه بنى اسد.وى پس از كشته شدن تعدادى از ياران،ازسيد الشهدا«ع»اذن گرفته،به ميدان رفت و به شهادت رسيد. (16)
عمر بن سعد
معروف به«ابن سعد»،فرمانده سپاه ابن زياد در كربلا بود كه با امام حسين«ع»جنگيدو دستور داد پس از شهادت آن حضرت،اسب بر بدن او تاختند و اهل بيت او را اسير كردهبه كوفه بردند. عمر سعد،پسر سعد بن وقاص از سرداران صدر اسلام بود.در زمان پيامبر(و به قولى در دوران عمر)به دنيا آمد.همراه پدرش در فتح عراق شركت داشت.وى ازجمله كسانى بود كه عليه«حجر بن عدى»و يارانش،شهادت به فتنهگرى داد و سبب شدكه حجر در«مرج عذراء»به شهادت برسد.وى قبل از حادثه عاشورا،آماده حركت بهسوى«رى»بود كه حكمرانى آنجا را به او داده بودند،ولى به دستور ابن زياد(والى كوفه)
همراه با سپاهى مامور جلوگيرى از ورود امام حسين«ع»به كوفه و وادار كردن او به بيعتبا يزيد و يا جنگ و كشتن او در صورت امتناع شد و به مقابله با حسين بن على«ع»به كربلارفت.
عمر سعد،در ايام قيام مختار در كوفه گريخت.اما وقتى مردم كوفه دوباره بر ضدمختار خروج كردند،بازگشت و رهبرى را به عهده گرفت،ولى باز هم به سوى بصرهگريخت و سپس دستگير و نزد مختار آورده شد.در مجلس مختار،به دستور وى او راكشتند و سرش را به مدينه نزد محمد حنفيه فرستادند و اين در سال 66 هجرى بود. (17) دركربلا،هر چه امام حسين با او گفتگو كرد تا از جنگيدن دست بر دارد و دستخويش را بهخون آن حضرت نيالايد،نپذيرفت. صبح عاشورا هم اولين كسى بود كه به طرف اردوگاهامام حسين«ع»تير افكند و فرمان حمله عمومى صادر كرد.نامش جز و لعنتشدگان درزيارت عاشورا آمده است.او بود كه پس از ورودش به كربلا در روز چهارم محرم،بر امامحسين«ع»سخت گرفت و دستور داد سوارانش آب را به روى ياران حسين«ع»ببندند.
عمر بن عبد الله ابو ثمامه صائدى
عمر سعد عمر بن سعد
عمرو بن جناده انصارى
از شهداى نوجوان كربلا،كه پدرش نيز در ركاب
سيد الشهدا«ع»شهيد شد.اين جوانچون خواست به ميدان رود،امام فرمود:پدر اين جوان كشته شد،شايد مادرش راضىنباشد كه به ميدان رود.گفت:مادرم دستور داده كه به ميدان بروم و لباس جنگ بر منپوشانده است. (18) او كه 9 ساله يا 11 ساله بود،به ميدان رفت و رجز خواند و جنگيد تا كشتهشد.سر او را به طرف سپاه امام حسين«ع»افكندند.مادرش(بحريه بنت مسعود خزرجى)
آن سر را برداشت و گفت:چه نيكو جهاد كردى،پسرم!اى شادى قلبم،اى نور چشمم!
سپس سر را پرتاب كرد و با آن كسى را كشت،سپس چوبه خيمه را برداشت و حمله كردكه به وسيله آن بجنگد.امام حسين«ع»مانع شد و او را به خيمه زنان برگرداند.نام عمرو بنجناده در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است. (19) در برخى منابع،عمر بن جناده ذكر شدهاست.
عمرو بن حجاج زبيدى
از سران سپاه عمر سعد و فرمانده جناح راست در كربلا.وقتى عمر سعد مىخواستشب عاشورا به امام حسين«ع»مهلت ندهد،اعتراض كرد و گفت:اگر از ديلم بودند و اينتقاضا را مىكردند،سزاوار بود كه مهلت دهى.وى در روز عاشورا هم در درگيرى،مسلم بن عوسجه را غافلگيرانه به شهادت رساند.
عمرو بن خالد بن حكيم ازدى
از شهداى كربلاست.از طايفه بنى اسد و از مخلصان ولاى اهل بيت بود و در كوفهموقعيتى داشت.از قيام كنندگان همراه مسلم بود و پس از شهادت مسلم،پنهان شد.پس ازشهادت قيس بن مسهر از كوفه به استقبال كاروان حسينى بيرون رفت و در منزلگاه حاجزهمراه غلامش سعد به امام پيوست.سپاه حر مىخواست از پيوستن آن دو به ياران امامجلوگيرى كند،اما با حمايت امام،به سيد الشهدا«ع»پيوستند و در عاشورا در حمله اول بهشهادت رسيدند.نام او در زيارت ناحيه هم آمده است. (20)
عمرو بن سعيد بن عاص
در ايامى كه سيد الشهدا«ع»در مكه بود،يزيد،«عمرو بن سعيد»را كه والى مدينه بود،همراه با سپاهى به مكه فرستاد و او را امير الحاج قرار داد و سرپرستى امر حج را در موسمبه او سپرد و توصيه كرد كه هر جا به حسين«ع»دستيافت،او را ترور كند.امام حسينچون از ماجرا آگاه شد،براى اين كه حرمتخانه خدا با ريختن خونش زير پا گذاشتهنشود و نقشه ترور ناكام بماند،به عمره اكتفا كرد و از مكه بيرون آمد. (21) وى از بدخواهانكينتوز نسبت به اهل بيت بود.پس از بازگشت اهل بيت به مدينه،وقتى گريهها و نالههاىبازماندگان شهداى كربلا را در سوگ حسين«ع»و كشتگان خود شنيد،خنديد و از روىشماتت و زخم زبان گفت:اين شيون، مثل شيوه روز مرگ عثمان است! (22)
عمرو بن ضبيعه تميمى
از سواركاران دلير كوفه،كه از كوفه همراه سپاه عمر سعد بيرون آمد،ولى در كربلا بهياران حسن«ع»پيوست و در ركاب آن حضرت شهيد شد.نامش در زيارت ناحيه مقدسههم آمده است. (23) علت پيوستن او به امام آن بود كه ديد سپاه كوفه نه شرايط امام را مىپذيردو نه مىگذارد كه وى از جايى كه آمده،به همان جا باز گردد. (24)
عمرو بن عبد الله جندعى ابو ثمامه صائدى
عمرو بن قرظه انصارى
از شهداى كربلاست.پدر او(قرظه)از اصحاب على«ع»و از خزرجيانى بود كه به كوفه آمد و آنجا ماندگار شد و در ركاب على«ع»با دشمنانش جنگيد.عمرو،از كوفه آمد ودر كربلا،روز ششم محرم به سيد الشهدا«ع»پيوست.امام در گفتگوهايش با عمر سعد،اورا براى مكالمه مىفرستاد و او جواب مىآورد،تا آنكه شمر از كوفه آمد و اين مذاكره قطعشد. (25) روز عاشورا جلوى امام حسين«ع»ايستاده بود و تيرهاى دشمن را با سينه و پيشانىخود به جان مىخريد و اينگونه از جان امام محافظت مىكرد.زخمهاى زيادى بر پيكرشنشست.به امام خطاب كرد كه:اى پسر پيامبر!آيا وفا كردم؟حضرت فرمود:آرى!تو پيشاز من به بهشت مىروى.از من به پيامبر سلام برسان و بگو كه من در پى تو مىآيم و...
افتاد و شهيد شد. (26) نامش در زيارت ناحيه آمده است.برخى هم شهادتش را در عرصهميدان و پس از رجز و رزم گفتهاند.رجز او چنين بود:
قد علمت كتيبة الانصار انى ساحمى حوزة الذمار ضرب غلام غير نكس شارى دون حسين مهجتى و دارى (27)
عمرو بن قيس
وى همراه پسر عمويش در منزلگاه قصر مقاتل با امام حسين«ع»ديدار كرد.امام او رابه نصرت خويش فراخواند،ليكن هم او و هم پسر عمويش بهانه آوردند كه:پير مرديم وبدهكار و عيالمند،كالاهاى مردم نيز در دست ماست.نمىدانيم چه خواهد شد؟
مىترسيم امانت مردم تباه شود!بدينگونه به امام،پاسخ سرد و رد دادند.حضرت نيز ازآنان خواست كه بروند،تا نداى يارى خواهى حضرت را در كربلا نشنوند،چون هر كهمظلوميت و تنهايى امام را ببيند و صدايش را بشنود اما پاسخ ندهد و يارى نكند،سزاواراست كه خداوند او را در دوزخ افكند. (28)
عمرو بن مطاع جعفى
نامش در شمار شهداى كربلا آمده است. (29)
عمق
نام محلى است كه غطفانيان در آن منطقه مىزيستهاند،سر راه مكه به سرزمين عراق كهچاهها و آبهايى داشته است.امام حسين«ع»نيز در راه كوفه،از اين منزل عبور كرده است.
عمود
به معناى ستون وسط خيمه.نيز به معنايى گرز و چوبدستى،كه همچون تيغ و نيزه و تيرو كمان،از ابزار جنگى قديم بوده است.در كيفيتشهادت حضرت ابا الفضل«ع»آمدهاست كه پس از آنكه حكيم بن طفيل در نخلستان كمين كرد و با شمشير دست چپ او راهم از كار انداخت، آنگاه كسى با گرزى آهنين بر عباس زد و او را كشت«فضربه ملعونبعمود من حديد فقتله». (30) در مرثيهها نيز گفته مىشود كه پس از شهادت عباس«ع»،امامحسين«ع»عمود خيمه او را خواباند،بعلامت اينكه صاحب اين خيمه به شهادت رسيدهاست.در ميدان عاشورا،نمونههايى نقل شده كه كسانى به جاى نيزه و شمشير،دست بردهو چوبها يا ستون خيمهها را برداشته و با آن به دشمن حمله كردهاند،از جمله مادر شهيد عمرو بن جناده.
عمورا
نام ديگرى براى سرزمين كربلاست.امام حسين«ع»در سخنرانى خويش با يارانش درشب عاشورا،اشاره فرمود كه جدم پيامبر خدا مرا خبر داده كه مرا به سرزمين عراق فرامىخوانند و در سرزمين كربلا فرود مىآيم و آنجا شهيد خواهم شد:«اخبرنى جدىرسول الله«ص»بانى ساساق الى العراق،فانزل ارضا يقال لها عمورا و كربلا و فيها استشهد». (31)
عمير بن عبد الله مذحجى
از شهداى كربلاست.پس از سعد بن حنظله،به ميدان رفت و پس از رجز خوانىجنگيد تا شهيد شد.رجزش چنين بود:
قد علمتسعد وحى مذحج انى لدى الهيجاء ليث محرج... (32)
عون بن جعفر
از شهداى كربلاست.پسر جعفر بن ابى طالب(جعفر طيار).مادرش«اسماء بنتعميس»بود كه در حبشه به دنيا آمد.جعفر طيار او را در جنگ خيبر به حضور رسولخدا«ص»آورد.پس از شهادت جعفر طيار در جنگ موته،پيامبر خدا فرزندان او را طلبيد.
عبد الله،عون و محمد را حاضر كردند.به دستور آن حضرت،سر هر سه را تراشيدند.
پيامبر درباره عون فرمود:در خلقت و اخلاق،شبيه من است.در دوران على«ع»به آنحضرت پيوست.حضرت دخترش ام كلثوم را به همسرى او در آورد.عون در زمان اماممجتبى و سپس امام حسين«ع»از ياران آن دو امام بود.همراه همسرش در كربلا حضورداشت.روز عاشورا از سيد الشهدا«ع»اجازه گرفت و به ميدان رفت.نبردى دلاورانه كرد وبه شهادت رسيد.هنگام شهادت 56 ساله بود. (33)
عون بن عبد الله بن جعفر
پسر حضرت زينب«ع»كه همراه برادر ديگرش محمد،روز عاشورا در نبرد تن به تنبا سپاه كوفه به شهادت رسيد.عون و برادرش،پس از حركت امام حسين«ع»از مدينه،درپى كاروان راه افتادند و در منزلگاه«ذات عرق»خدمت امام رسيدند.نامش در زيارتناحيه مقدسه هم آمده است. (34) رجزى كه هنگام نبرد مىخواند چنين بود:
ان تنكرونى فانا ابن جعفر شهيد صدق فى الجنان ازهر يطير فيها بجناح اخضر كفى بهذا شرفا فى المحشر (35)
عون بن على بن ابى طالب«ع»
از شهداى كربلاست.اولين كسى بود كه پس از شهادت جمع بسيارى از ياران امام،ازجمع برادرانش داوطلب رفتن به ميدان شد.وقتى براى اذن گرفتن آمد،برادرش امامحسين«ع»فرمود:برادرم!آيا آماده مرگ شدهاى؟گفت:چگونه آماده نشوم،در حالى كه تورا تنها و بى ياور مىبينم!امام دعايش كرد كه برو،خداوند پاداش نيكت دهد.به ميدانرفت، جنگيد و مجروح شد.از هر طرف بر سر او ريختند و او را شهيد كردند. (36)
عين التمر
در منطقه كربلا،بزرگترين آبادى به حساب مىآمد كه به صحراى سماوه(وادى ميانكوفه و شام)مشرف بود.نزديك شهر انبار در غرب كوفه قرار داشت و خرما از جاهاىديگر جذب كرده به مناطق ديگر مىفرستاد.در زمان خلافت ابو بكر به دست مسلمانانفتح شد.در سال 12 هجرى آباد بود و قلعهاى داشت كه سلاح خانه عجم بود. (37) سيد الشهدا در مسير كربلا از آنجا گذشت.
عين الوردة
محل درگيرى و جنگ شديد توابين به رهبرى سليمان بن صرد با سپاه ابن زياد.توابينبه خونخواهى حسين بن على«ع»و به جبران كوتاهى خود در نصرت امام،قيام كردهبودند. سليمان بن صرد و جمع بسيارى از يارانش در اين جنگ و در اين محل به شهادترسيدند. (38) عين الورده در شمال شرقى دمشق و منطقه غرب كوفه قرار دارد،در سرزمين شام.
پىنوشتها
1-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 245 و مقاتل الطالبيين.
2-بحار الانوار،ج 45،ص 43.
3-اعيان الشيعه،ج 8،ص 206.
4-همان،ص 207.
5-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 248.
6-از جمله براى شرح حال او ر.ك:«على الاكبر»از عبد الرزاق الموسوى،چاپ 1368 قمرى، نجف،146 صفحه.
7-از نويسنده.
8-لهوف،ص 11،سوگنامه آل محمد،ص 116(به نقل از مثير الاحزان)،عوالم(امام حسين)،ص 175.
9-عنصر شجاعت،ج 2،ص 126.
10-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 317.
11-همان،ص 323،انصار الحسين،ص 106(به نقل از تاريخ طبرى).
12-لغت نامه،دهخدا.
13-محتشم كاشانى.
14-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 351.
15-انصار الحسين،ص 87.
16-بحار الانوار،ج 45،ص 23.
17-دايرة المعارف بزرگ اسلامى(با تلخيص)ج 3 ص 682.الفتوح،ابن اعثم كوفى،ج 6،ص 272.
18-انصار الحسين،ص 86.
19-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 327.
20-عنصر شجاعت،ج 1،ص 339.
21-مقتل الحسين،مقرم ص 193،بحار الانوار،ج 45،ص 99.
22-ثورة الحسين،مهدى شمس الدين،ص 231.
23-عنصر شجاعت،ج 3،ص 19.
24-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 332.
25-عنصر شجاعت،ج 2،ص 160.
26-مقتل الحسين،مقرم،ص 306.
27-عبرات المصطفين،ج 2،ص 30.
28-موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 369،بحار الانوار،ج 45،ص 84.
29-مناقب،ابن شهرآشوب،ج 4،ص 102.
30-بحار الانوار،ج 45،ص 41.
31-ارشاد،مفيد،ص 231.
32-بحار الانوار،ج 45،ص 18.
33-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 355.
34-انصار الحسين،ص 114.
35-عوالم(امام حسين)،ص 277.
36-تنقيح المقال،ج 2،ص 355.
37-موسوعة العتبات المقدسه،ج 8،ص 26.
38-مروج الذهب،ج 3،ص 94.
عاشورا و سقيفه
ديد جريان شناسانه در حوادث،ريشه حادثه عاشورا را در انحراف نخستين دررهبرى حكومت مىبيند كه در«سقيفه بنى ساعده»اتفاق افتاد.اگر جمعى از امت پيامبر،نيم قرن پس از رحلت رسول الله«ص»در كربلا فرزند رسول الله را شهيد كردند،زمينه آندر حوادث گذشته و غصب خلافت و تصدى آل ابو سفيان نسبت به حكومت اسلامى وكنار زدن ائمه از ولايت و رهبرى بود.از اين رو در زيارت عاشورا كسانى لعن مىشوند كهآغازگر ظلم بر اهل بيت پيامبر و بنيانگذار ستم به ذريه رسول خدا«ص»بودند،و نيز كسانىكه به آن ستم نخست راضى شدند،همكارى يا سكوت كردند و زمينهساز آن بودند،تاآنجا كه براى جنگ با عترت پيامبر، تمكين كردند:«لعن الله امة اسست اساس الظلم و الجورعليكم اهل البيت و لعن الله امة دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم التى رتبكم الله فيهاو لعن الله امة قتلتكم و لعن الله الممهدين لهم بالتمكين من قتالكم...».
در ماجراى كربلا،همه آنان كه از آغاز،اهل بيت را از صحنه اجتماعى و سياسى امتكنار زدند و بر غصب حكومت اسلامى توطئه كردند،تا آنان كه بر كشتن او گرد آمدند وهمراهى و متابعت كردند،شريكند.اين نكته در جاى ديگر زيارت عاشورا مطرح است:
«اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له على ذلك،اللهم العن العصابةالتى جاهدت الحسين و شايعت و بايعت و تابعت على قتله،اللهم العنهم جميعا». (1) توطئه سقيفه،تلاشى از سوى شرك شكستخورده در جبهههاى بدر و احد و حنينبود،تا دوباره به سيادت جاهلى خود برسند و سفيانيان كوشيدند انتقام كشتههاى خود رااز آل پيامبر،از طريق سلطه يافتن بر خلافت و تار و مار كردن بنى هاشم و عترت رسولبگيرند. طرح شورا و بيعتساختگى سقيفه،ظاهرى فريبنده براى اعمال آن سياست بود.
به قول نير تبريزى:
كانكه طرح بيعتشور افكند خود همانجا طرح عاشورا افكند چرخ در يثرب رها كرد از كمان تير كاندر نينوا شد بر نشان (2)
هواداران سقيفه،در سپاه كوفه بودند.امام حسين«ع»روز عاشورا با بدن مجروح، آنانرا«شيعيان آل ابى سفيان»خطاب كرد كه نه دين داشتند،نه حريت.ابن زياد وقتى با سربريده حسين«ع»در طشت طلايى رو به رو شد،با چوبى كه در دست داشت بر لبهاى آنسر مطهر مىزد و مىگفت:«يوم بيوم بدر» (3) يزيد بن معاويه نيز پس از كشتن امام وسرمستى از پيروزى بر آن حضرت،در پيش چشم فرزندان او كه به اسارت در كاخ او بردهشده بودند،آرزو كرد كه كاش نياكان كشته شدهاش در بدر،زنده بودند و به يزيد مىگفتنددستت درد نكند. كشتن حسين«ع»و يارانش را در مقابل كشتههاى بدر دانست،منكروحى و نزول جبرئيل شد و گفت اگر از آل احمد انتقام نگيرم،از نسل خندف نيستم... (4) حضرت زينب«ع»با خطاب«يابن الطلقاء»به يزيد،اشاره به نيكان مشرك او كرد،كه درفتح مكه،پيامبر آزادشان كرد، امام سجاد«ع»نيز به يزيد گفت:جد من على بن ابى طالب،در جنگ بدر و احد و احزاب، پرچمدار رسول الله بود،اما پدر و جد تو،پرچمدار كفاربودند. (5) كربلا،صحنه تجديد كينههاى مشركان و منافقان بر ضد آل الله بود و همان قدرتسياسى را كه ميراث رسول خدا بود و غاصبانه به دست دشمن افتاد،بر ضد عترت رسولبه كار گرفتند و اين از شگفتيهاى تاريخ است!سيد الشهدا«ع»در خطابه خويش در عاشورابه سپاه كوفه چنين فرمود:شمشيرى را كه ما به دستتان داديم،عليه ما تيز كرديد و به روىما شمشير كشيديد و آتشى را كه بر دشمنان شما و ما افروخته بوديم،بر خود ما افروختيدو با دشمنان خدا بر ضد اولياء الله همدستشديد: «فشحذتم علينا سيفا كان فى ايدينا وحششتم علينا نارا اضرمناها على عدوكم و عدونا...» (6) و در نقل ديگر:«سللتم علينا سيفا فىرقابنا و حششتم علينا نار الفتن...فاصبحتم البا على اوليائكم و يدا عليهم لاعدائكم» (7) آيا اينهمان سخن ابو بكر بن عربى نيست كه حسين«ع»به شمشير جدش كشته شد«ان حسيناقتل بسيف جده»؟ (8) تيرى را كه عمر سعد،صبح عاشورا به سوى اردوى حسينى رها مىكند و تيرى را كهحرمله بر گلوى على اصغر«ع»مىزند،تيرى نيست كه در سقيفه رها شد و بر قلب پيامبرنشست؟و آيا آن تير،بر حنجره اصغر نشستيا بر جگر دين فرود آمد؟چه خوب وعميق دريافته و سروده است،مرحوم آية الله كمپانى:
فما رماه اذ رماه حرمله و انما رماه من مهد له سهم اتى من جانب السقيفه و قوسه على يد الخليفه و ما اصاب سهمه نحر الصبى بل كبد الدين و مهجة النبى (9)
اگر واقعه شوم سقيفه نبود،هرگز جنايتهاى بعدى كه اوج آن در عاشورا بود،پيشنمىآمد و مسير تاريخ اسلام و شيعه به گونه ديگرى بود.
اگر پيمان مردم با«ولى»بود اگر پيوند با آل على بود نه فرمان نبى از ياد مىرفت نه رنج و زحمتش بر باد مىرفت نه زهرا كشته مىشد در جوانى نه مىشد خسته از اين زندگانى نه خون دل نصيب مجتبى بود نه پرپر لالهها در كربلا بود نه زينب بذر غم مىكاشت در دل نه مىزد سر ز غم بر چوب محمل بقيع ما نه غم افزاى جان بود نه ويران و چنين بىسايه بان بود (10)
عاشورا و شعر فارسى
نام كتابى است كه مجموعه«تركيب بند»هاى معروف شعراى بزرگ را درباره امامحسين«ع»و حادثه عاشورا در بر دارد.اين كتاب كه به اهتمام«حسن گل محمدى»فراهمشده است،14 تركيب بند معروف را از محتشم كاشانى و ديگران دارد و 263 صفحه است.
درباره سيد الشهدا و حادثه عاشورا،مجموعههاى شعرى متعددى به زبان عربى،فارسى،تركى و...تدوين شده است و شاعران در طول تاريخ،با زبان ماندگار شعر،به ترسيم اينحماسه جديد و مظلوميتهاى اهل بيت پرداختهاند.شاعرانى چون محتشم كاشانى،صباحىبيدگلى،وصال شيرازى،قاآنى شيرازى،سروش اصفهانى،نير تبريزى،عمان سامانى و...
از جمله اينانند كه در قالب تركيب بند يا مثنوى و قطعه به مرثيه سرايى دربارهسيد الشهدا«ع»پرداختهاند. (11) با توجه به تشويقى كه امامان نسبت به سرودن شعر دربارهحادثه كربلا و مظلوميت دودمان پيامبر و نشر فضايل اهل بيت داشتهاند،راز اينهمه سروده،ديوان، مجموعههاى شعر و مدايح و مراثى پيرامون مصائب و فضايل عترت،آشكارمىشود.
ورود حماسه كربلا به حيطه شعر و ادب،يكى از عوامل ماندگارى آن نهضت بودهاست،چرا كه قالب تاثير گذار و نافذ شعر و مرثيه،ميان دلها و حادثه عاشورا پيونده زده واحساسها و عواطف علاقهمندان را به آن ماجرا وصل كرده است.اين ويژگى در شعرهاىغير فارسى نيز وجود دارد و ادبيات عاشورايى،از غنىترين ذخيرههاى فكرى واحساسى شيعه است.از سوى ديگر حماسه كربلا در زبان شعرى شاعران تاثير نهاده وادبيات را پر بار ساخته است.رابطهاى متقابل ميان شعر فارسى و عاشورا وجود دارد و هردو به ماندگارى و جلوه يكديگر كمك كردهاند.برخى شاعران نيز ماندگارى نام خود رامديون شعر سرودن درباره اهل بيت و عاشورا و مظلوميت ابا عبد الله«ع»اند و گاهى با يكشعر،شهره و جاويد شدهاند،همچون محتشم.
عامر بن جليده(خليده)
او را از شهداى كربلا دانستهاند.در زيارت رجبيه نام او آمده است. (12)
عامر بن حسان بن شريح طائى
از اصحاب امام حسين«ع»بود كه از مكه همراه آن حضرت آمد و در كربلا در حملهاول به شهادت رسيد (13) .وى از شجاعان معروف و شيعيان خالص بود.پدرش نيز در جنگجمل و صفين،در ركاب حضرت على«ع»جنگيده بود.
عامر بن مالك
از شهداى كربلا بود.نامش در زيارت رجبيه نيز آمده است (14) .
عامر بن مسلم عبدى
از شهداى كربلا بود.عامر كه اهل بصره بود،همراه غلامش«سالم»از بصره به مكه آمدو به سيد الشهدا«ع»پيوست و از آنجا همراه امام تا كربلا آمد و روز عاشورا در حمله اول بهشهادت رسيد. (15) شرافت ديگر او آن است كه در زيارت ناحيه مقدسه نام او آمده است وسلام به او داده شده است (16) .
عباس بن على«ع»
فرزند امير المؤمنين،برادر سيد الشهدا،فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسين«ع»در روزعاشورا.عباس در لغت،به معناى شير بيشه،شيرى كه شيران از او بگريزند است. (17) مادرش«فاطمه كلابيه»بود كه بعدها با كنيه«ام البنين»شهرت يافت.على«ع»پس ازشهادت فاطمه زهرا با ام البنين ازدواج كرد.عباس،ثمره اين ازدواج بود.ولادتش را در (18) شعبان سال 26 هجرى در مدينه نوشتهاند و بزرگترين فرزند ام البنين بود و اين چهارفرزند رشيد،همه در كربلا در ركاب امام حسين«ع»به شهادت رسيدند.وقتىامير المؤمنين شهيد شد،عباس چهارده ساله بود و در كربلا 34 سال داشت.كنيهاش«ابو الفضل»و«ابو فاضل»بود و از معروفترين لقبهايش،قمر بنى هاشم،سقاء،صاحب لواءالحسين،علمدار،ابو القربه،عبد صالح، باب الحوايج و...است.
عباس با لبابه،دختر عبيد الله بن عباس(پسر عموى پدرش)ازدواج كرد و از اينازدواج،دو پسر به نامهاى عبيد الله و فضل يافت.بعضى دو پسر ديگر براى او به نامهاىمحمد و قاسم ذكر كردهاند.
آن حضرت،قامتى رشيد،چهرهاى زيبا و شجاعتى كم نظير داشت و به خاطر سيماىجذابش او را«قمر بنى هاشم»مىگفتند.در حادثه كربلا،سمت پرچمدارى سپاهحسين«ع»و سقايى خيمههاى اطفال و اهل بيت امام را داشت و در ركاب برادر،غير ازتهيه آب،نگهبانى خيمهها و امور مربوط به آسايش و امنيتخاندان حسين«ع»نير برعهده او بود و تا زنده بود،دودمان امامت،آسايش و امنيت داشتند (19) .
روز عاشورا،سه برادر ديگر عباس پيش از او به شهادت رسيدند.وقتى علمدار كربلااز امام حسين«ع»اذن ميدان طلبيد حضرت از او خواست كه براى كودكان تشنه وخيمههاى بىآب، آب تهيه كند.ابو الفضل«ع»به فرات رفت و مشك آب را پر كرد و دربازگشت به خيمهها با سپاه دشمن كه فرات را در محاصره داشتند درگير شد و دستهايشقطع گرديد و به شهادت رسيد. البته پيش از آن نيز چندين نوبت.همركاب با سيد الشهدا بهميدان رفته و با سپاه يزيد جنگيده بود.عباس،مظهر ايثار و وفادارى و گذشت بود.وقتىوارد فرات شد،با آنكه تشنه بود، اما بخاطر تشنگى برادرش حسين«ع»آب نخورد وخطاب به خويش چنين گفت:
يا نفس من بعد الحسين هونى و بعده لا كنت ان تكونى هذا الحسين وارد المنون و تشربين بارد المعين تالله ما هذا فعال دينى
و سوگند ياد كرد كه آب ننوشد. (20) وقتى دست راستش قطع شد،اين رجز را مىخواند:
و الله ان قطعتموا يمينى انى احامى ابدا عن دينى و عن امام صادق اليقين نجل النبى الطاهر الامين
و چون دست چپش قطع شد،چنين گفت:
يا نفس لا تخشى من الكفار و ابشرى برحمة الجبار مع النبى السيد المختار قد قطعوا ببغيهم يسارى فاصلهم يا رب حر النار
شهادت عباس،براى امام حسين بسيار ناگوار و شكننده بود.جمله پر سوز امام،وقتىكه به بالين عباس رسيد،اين بود:«الآن انكسر ظهرى و قلتحيلتى و شمت بى عدوى». (21) وپيكرش، كنار«نهر علقمه»ماند و سيد الشهدا به سوى خيمه آمد و شهادت او را به اهل بيتخبر داد. هنگام دفن شهداى كربلا نيز،در همان محل دفن شد.از اين رو امروز حرمابا الفضل«ع»با حرم سيد الشهدا فاصله دارد.
مقام والاى عباس بن على«ع»بسيار است.تعابير بلندى كه در زيارتنامه اوست،گوياىآن است. اين زيارت كه از قول حضرت صادق«ع»روايتشده،از جمله چنين دارد:
«السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لامير المؤمنين و الحسن و الحسين...
اشهد الله انك مضيت على ما مضى به البدريون و المجاهدون فى سبيل الله المناصحون فىجهاد اعدائه المبالغون فى نصرة اوليائه الذابون عن احبائه...» (22) كه تاييد و تاكيدى بر مقامعبوديت و صلاح و طاعت او و نيز تداوم خط مجاهدان بدر و مبارزان با دشمن و ياوراناولياء خدا و مدافعان از دوستان خداست.امام سجاد«ع»نيز سيماى درخشان عباس بنعلى را اينگونه ترسيم فرموده است:«رحم الله عمى العباس فلقد آثر و ابلى و فدا اخاهبنفسه حتى قطعتيداه فابدله الله عز و جل بهما جناحين يطير بهما مع الملائكة فى الجنة كماجعل جعفر بن ابى طالب.و ان للعباس عند الله تبارك و تعالى منزلة يغبطه بها جميع الشهداءيوم القيامة» (23) .كه در آن نيز مقام ايثار،گذشت،فداكارى،جانبازى،قطع شدن دستانش ويافتن بال پرواز در بهشت،همبال با جعفر طيار و فرشتگان مطرح است و اينكه:عمويمعباس،نزد خداى متعال،مقامى دارد كه روز قيامت،همه شهيدان به آن غبطه مىخورند ورشك مىبرند.
عباس يعنى تا شهادت يكه تازى عباس يعنى عشق،يعنى پاكبازى عباس يعنى با شهيدان همنوازى عباس يعنى يك نيستان تكنوازى عباس يعنى رنگ سرخ پرچم عشق يعنى مسير سبز پر پيچ و خم عشق جوشيدن بحر وفا،معناى عباس لب تشنه رفتن تا خدا،معناى عباس (24)
در زيارت ناحيه مقدسه نيز از زبان حضرت مهدى«ع»به او اينگونه سلام داده شدهاست: «السلام على ابى الفضل العباس بن امير المؤمنين،المواسى اخاه بنفسه،الآخذ لغده منامسه، الفادى له،الواقى الساعى اليه بمائه،المقطوعة يداه...» (25) .
كربلا كعبه عشق است و من اندر احرام شد در اين قبله عشاق،دو تا تقصيرم دست من خورد به آبى كه نصيب تو نشد چشم من داد از آن آب روان تصويرم بايد اين ديده و اين دست دهم قربانى تا كه تكميل شود حج من و تقديرم (26)
عبد الاعلى بن يزيد كلبى
از شهداى نهضتحسينى در كوفه.وى از جوانان كوفه بود كه با مسلم بن عقيل بيعتكرد.پس از دستگير شدن«هانى»توسط ابن زياد،هنگامى كه مسلم اعلان قيام كرد،عبد الاعلى سلاح بر گرفت و از خانه بيرون آمد تا در محله«بنى فتيان»به مسلم بپيوندد.اورا دستگير كرده،نزد ابن زياد بردند.دستور داد تا به زندانش افكنند.پس از شهادت هانىو مسلم،به دستور ابن زياد احضارش كردند و گردن زدند. (27) سلام خدا بر او باد.
عبد الرحمن بن ابى سبره جعفى
يكى از فرماندهان سپاه«عمر سعد»كه يك چهارم از نيروهاى شهر كوفه را تحتفرمان داشت.
عبد الرحمن بن عبد الله ارحبى
از شهداى كربلاست.وى از جمله كسانى بود كه دعوتنامه كوفيان را به حضور امامحسين«ع»رسانيد و خود از همراهان مسلم بن عقيل در كوفه بود.مردى بود شجاع، موجهو محترم و تابعى.در مكه همراه امام شد و به كربلا آمد.گفتهاند كه در حمله نخست بهشهادت رسيد (28) .نام او در زيارت رجبيه و زيارت ناحيه مقدسه آمده است.
عبد الرحمن بن عبد الله ازدى
از پيكهاى سيد الشهدا.او همراه قيس بن مسهر صيداوى ماموريتيافته بود كه نامه امامحسين«ع»را به مردم كوفه برساند.
عبد الرحمن بن عبد ربه انصارى خزرجى
از شهداى كربلاست.وى از اصحاب رسول خدا«ص»بود و پس از رحلت آنحضرت نيز از كسانى بود كه به امير المؤمنين،اخلاص داشت و از آن حضرت قرآنآموخته بود.به نصب على«ع»در غدير به امامت گواهى داد.روز تاسوعا با«برير»شوخىمىكرد.وقتى گفتند:الآن چه وقتشوخى است،گفت:چرا خوشحال نباشم؟ميان ما وبهشت،جز درگيرى با اين كافران و شهادت فاصلهاى نيست (29) .او از شخصيتهاى بارزشيعى كوفه محسوب مىشد و در ايام نهضت مسلم بن عقيل،از مردم به نفع حسين بنعلى«ع»بيعت مىگرفت. (30)
عبد الرحمن بن عرزة بن حراق غفارى
از شهداى كربلا.جد او از ياران على«ع»بود كه در جنگ جمل،صفين و نهروانشركت داشت. خودش نيز از جوانان نام آور و برجسته كوفه بود.به حسين بن علىپيوست و روز عاشورا شهيد شد. (31) نامش در زيارت رجبيه هم آمده است.
بعيد نيست كه اين،همان عبد الرحمن بن عروه غفارى باشد و تشابه اسمى ميان عروه وعزره در استنساخ پيش آمده باشد (32) .
عبد الرحمن بن عروه غفارى
او و برادرش عبد الله،كه هر دو در كربلا شهيد شدند،از اشراف و شجاعان كوفه بودندو به خاندان پيامبر عشق مىورزيدند.جدشان حراق نيز از ياران على«ع»بود كه در سهجنگ،در ركاب آن حضرت حضور داشت.اين دو برادر با هم از كوفه به كربلا آمدهبودند.هر دو با هم روز عاشورا از سيد الشهدا اذن پيكار گرفتند و با هم به ميدان رفتند.دررفتن به ميدان نبرد،از هم سبقت مىجستند.هنگام جنگ،هر كدام يك مصرع از رجز رامىخواند و نفر ديگر،مصرع دوم شعر را تمام مىكرد.اين دو برادر با هم نيز به شهادت رسيدند. (33)
عبد الرحمن بن عقيل بن ابى طالب
از شهداى كربلا و از اولاد عقيل است.مادر او كنيز بود.نام عبد الرحمن در زيارتناحيه مقدسه و رجبيه آمده است (34) .
عبد الرحمن بن يزيد
از شهداى كربلا به حساب آمده است.نامش در زيارت رجبيه است (35) .
العبد الصالح
صفت و لقبى است كه در زيارت حضرت ابا الفضل«ع»از قول امام صادق«ع»براى آنسردار شهيد كربلا آمده است:«السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله...» (36)
عبد الله بن ابى بكر
در شمار شهداى كربلا ذكر شده است (37) .
عبد الله بن بقطر(يقطر)
از شهداى نهضت امام حسين«ع»در كوفه.وى صحابى پيامبر و برادر رضاعى امامحسين«ع»بود.سه روز قبل از امام حسين«ع»به دنيا آمد.پدرش بقطر(يقطر)خادم پيامبربود و همسرش ميمونه در خانه على«ع»بود و ميمونه هر دو را شير مىداد (38) .او از صحابيانشهيد و از فرستادگان امام حسين«ع»بود كه نامهاى از سوى آن حضرت براى مسلم بنعقيل در كوفه مىبرد.دستگير شد،وى را نزد ابن زياد بردند،سپس او را از بالاى قصر بهزمين افكندند و استخوانهايش خورد شد.رمقى در بدن داشت كه عبد الملك بن عميرلخمى او را كشت (39) .
عبد الله بن جعفر
همسر زينب كبرى و داماد على«ع»و پسر جعفر طيار.وى،نخستين نوزاد مسلمان درحبشه بود.در ايامى كه پدرش جعفر بن ابى طالب به حبشه هجرت كرده بود،در آن كشوربه دنيا آمد. مادرش«اسماء بنت عميس»بود.اسماء،پس از شهادت جعفر طيار در جنگموته،به همسرى ابو بكر،سپس على بن ابى طالب در آمد.عبد الله بن جعفر،مورد عنايتخاص پيامبر اكرم بود، بويژه كه پدرش سردار بزرگ شهيد جبهه اسلام به شمار مىآمد.
همچنين مورد علاقه امير المؤمنين بود و ارادتى شايان به امام حسن و امام حسين«ع»
داشت.مردى سخاوتمند و اهل جود و بخشش بود. (40) عبد الله جعفر،از جمله كسانى بود كه به سيد الشهدا نامه نوشت و از او خواست كه ازسفر به عراق منصرف شود.گر چه خود در كربلا حضور نداشت،اما دو پسرش عون ومحمد را همراه مادرشان حضرت زينب«ع»به كربلا فرستاد و اين دو فرزند،در ركابسالار شهيدان روز عاشورا به شهادت رسيدند.او از اينكه نتوانسته بود در واقعه كربلاشركت كند تاسف مىخورد.پس از حادثه عاشورا و شهادت حسين بن على«ع»وى درمدينه به سوگ نشست و مردم براى تسليت گويى نزد او مىآمدند. (41) وى در سن90 سالگى،در سال 80 هجرى در مدينه درگذشت و در بقيع به خاك سپرده شد (42) . برخىهم درگذشت او را در شام و قبر وى را در«باب الصغير»دمشق،كنار قبر بلال مىدانند (43) .
عبد الله بن حسن بن على«ع»
نوجوان 11 ساله،فرزند امام حسن مجتبى«ع»كه روز عاشورا،وقتى ديد سيد الشهدا برزمين افتاده است،براى دفاع از عمو به سوى ميدان شتافت و در دفاع از عموى مظلومشجنگيد و عدهاى را كشت و با تيغ بحر بن كعب به شهادت رسيد.برخى هم نقل كردهاندحرمله،با شمشير،دست او را كه در آغوش عمويش حسين قرار گرفته بود قطع نمودههمانجا شهيدش كرد (44) .رجز او هنگام پيكار،چنين بود:
ان تنكرونى فانا ابن حيدرة ضرغام آجام و ليث قسورةعلى الاعادى مثل ريح صرصره (45)
عبد الله بن حسين بن على«ع»
كودكى شيرخوار،فرزند سيد الشهدا«ع»كه روز عاشورا در آغوش پدر،با تير حرمله(يا عقبة بن بشر)به شهادت رسيد.مادرش رباب،دختر امرء القيس بود.وقتى امام،براىوداع آخر مقابل خيمهها آمد،زينب،عبد الله را آورد.وى در آغوش حسين بن على«ع»بودكه تيرى بر گلوى او خورد و شهيدش كرد.امام،خون گلوى او را به آسمان پاشيد.آنگاهجسد آن كودك را كنار خيمهها در گودالى كه حفر كرد،به خاك سپرد (46) .از اين كودكشير خوار شهيد،به نام عبد الله رضيع و على اصغر هم ياد شده است.نام وى در زيارتناحيه مقدسه نيز آمده است. (47)
عبد الله بن زبير
او نيز از مخالفت كنندگان با بيعتيزيد بود.به دنبال آن،از مدينه به مكه پناهنده شد.
وى از جمله كسانى بود كه مىخواست امام حسين«ع»در مكه نماند،زيرا با حضور امام وتجمع مردم بر گرد آن حضرت،زمينهاى براى توفيق او نبود (48) .اين نكته در سخن خودسيد الشهدا هم ديده مىشود كه در پاسخ به پيشنهاد عبد الله بن زبير(كه على رغم خواستباطنىاش، مىگفت به عراق نرو)سخنانى گفت،از جمله در پايان آن افزود:«ان هذا ليسشيى من الدنيا احب اليه من ان اخرج من الحجاز و قد علم ان الناس لا يعدلونه بى فود انىخرجتحتى يخلوله» (49) .عبد الله بن زبير،پس از مرگ يزيد،ادعاى خلافت كرد و گروهى بااو بيعت كردند.تا اينكه در سال 73 در دوره خلافت عبد الملك،به دست نيروهاىحجاج بن يوسف كه براى سركوبى او به مكه هجوم آوردند،كشته شد (50) .
عبد الله بن زهير ازدى
از سپاه عمر سعد،كه فرمانده يك چهارم نيروهاى نظامى شهر كوفه بود.
عبد الله بن عباس
از جمله كسانى بود كه پس از تصميم امام حسين«ع»براى رفتن به كوفه،تلاش مىكردآن حضرت را از اين سفر بازدارد و بىوفايى كوفيان را يادآورى مىكرد و چون كلماتشدر اراده امام تاثير نگذاشت،بشدت متاثر شد. (51) از كسانى بود كه از شهادت سيد الشهداپيشاپيش خبر داشت و روز عاشورا در مدينه بود و با ديدن خواب و تبديل مشكى كهداشت به خون،از كشته شدن حسين با خبر شد (52) .
ابن عباس،پسر عموى امير المؤمنين و پيامبر اكرم«ص»بود و از چهرههاى بارز مفسراناسلام محسوب مىشد كه تفسير را از حضرت على«ع»آموخته بود.مجالس ابن عباس،آميخته به بحثهاى قرآنى بود.وى از بزرگان اسلام بود،اما نسبت به مواضع سياسى اودرباره عثمان و امويان و مسائل حكومت و خلافت،نظرهاى متناقضى ابراز شده است.بهلحاظ علمى،به او«حبر امت»مىگفتند.در جنگهاى على«ع»در ركاب او بود،اما برخىآشفتگيها در عملكرد او ديده مىشود.وى در اواخر عمر نابينا شده بود.در سال 68هجرى،در فتنه پسر زبير،در طائف درگذشت،در حالى كه هفتاد سال عمر داشت.محمدحنفيه بر او نماز گزارد. (53)
عبد الله بن عروه غفارى
نامش را در شمار شهداى حمله اول در روز عاشورا آوردهاند.او و برادرشعبد الرحمن،از شجاعان و اشراف كوفه و صاحبان ولايت اهل بيت بودند و در كربلا خودرا به حسين بن على«ع»رساندند.هر دو با هم به ميدان رفتند و جنگيدند و شهيد شدند (54) .
عبد الله بن عفيف ازدى
از بزرگان شيعه،كه در مجلس ابن زياد در كوفه،به او اعتراض كرد.وى از شيعيانبرجسته و زاهدان روزگار در كوفه بود،نابينايى روشندل و آگاه و شجاع.چشم چپ خودرا در جنگ جمل و چشم راستخود را در جنگ صفين از دست داده بود.پس ازشهادت حسين«ع»وقتى ابن زياد بر منبر كوفه بالا رفت و در نكوهش خاندان پيامبر وسيد الشهدا سخن آغاز كرد،عبد الله بن عفيف با شدت و شجاعت،پاسخ ياوههاى او راداد.ابن زياد دستور داد دستگيرش كنند. بستگانش او را از مجلس بيرون بردند.سربازانحكومت براى دستگيرى او،خانهاش را محاصره كردند.وى با آنكه نابينا بود،با راهنمايىدخترش،در مبارزهاى دليرانه و شمشير به دست،با مهاجمان درگير شد.او را دستگيركرده و به شهادت رساندند.اعتراض او در مجلس ابن زياد،نوعى مبارزه آشكار با والىكوفه و حكومتيزيدى محسوب شد و شجاعت و بى باكى او در دفاع از محرمات ومقدسات،الگويى براى حقگويى در برابر جباران گشت.رجزهاى حماسى او هنگام نبردبا مهاجمان به خانهاش،نشان دهنده روح بلند و با شهامت اوست.از جمله شمشير رامىچرخاند و فرياد مىزد:
و الله لو فرج لى عن بصرى ضاق عليكم موردى و مصدرى
حركت انقلابى فرزند عفيف رانخستين (55) جرقه انقلاب بر ضد سلطه اموى پس از حادثه كربلا دانستهاند.
عبد الله بن عقيل بن ابى طالب
از شهداى بنى هاشم در روز عاشورا.عقيل دو پسر داشت كه نام هر دو عبد الله بود،يكى بعنوان اكبر ياد مىشد،ديگرى اصغر.هر دو در كربلا با امام حسين«ع»شهيد شدند.
نامش در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است. (56)
عبد الله بن على بن ابى طالب«ع»
از شهداى كربلاست.وى فرزند امير المؤمنين و برادر عباس و مادرش«ام البنين»بود.
هنگام شهادت 25 سال داشت.قاتل او هانى بن ثبيتحضرمى بود.نام گرامى اين شهيد درزيارت ناحيه مقدسه و زيارت رجبيه آمده است (57) .
عبد الله بن عمير كلبى
جزء اولين شهداست كه از جبهه امام حسين«ع»در روز عاشورا به ميدان نبرد رفت.
وى كه كنيهاش ابو وهب بود،جوانى دلاور و حماسى از شيعيان كوفه بود.به كوفه آمده،در نزديكى بئر العبد خانهاى گرفت و با همسرش به آنجا منتقل شد.وقتى ديد عمر سعد،نيرو آماده و سازماندهى مىكند تا از نخيله به جنگ حسين بن على«ع»در كربلا بروند،پيش خود گفت:به خدا قسم شيفته جهاد با مشركان بودم.اميدوارم جنگ با اينان كه بهنبرد فرزند پيامبر مىروند،نزد خداوند كم ثوابتر از جهاد با مشركان نباشد.پيشهمسرش رفت و يتخود را با او در ميان گذاشت،شبانه هر دو از كوفه بيرون رفتند وشب هشتم محرم به ياوران حسين در كربلا پيوستند. (58) همسر او نيز از شهداى كربلا بود.
پس از شهادت عبد الله،زنش خود را به بالين او رساند و خاك از چهره او مىزدود كه بهدستور شمر،يكى از غلامانش(به نام رستم)با گرزى بر سر او زد و كنار شوهرش بهشهادت رسيد.عبد الله،دومين شهيد از اصحاب امام حسين«ع»بود. (59) نامش در زيارتناحيه مقدسه هم آمده است.
عبد الله بن مسلم بن عقيل
از شهداى بنى هاشم در كربلا،مادرش رقيه دختر على عليه السلام بود.گفتهاند درحالى كه دست بر پيشانى نهاده بود،تيرى آمد و دست و پيشانى را به هم دوخت.برخى اورا هنگام شهادت 14 ساله دانستهاند.نامش در زيارت رجبيه و زيارت ناحيه مقدسه همآمده است (60) .
عبد الله بن مسمع همدانى
از تلاشگران در راه نهضت عاشورا.پيكى بود كه نامه سليمان بن صرد و جمعى ازبزرگان كوفه را در مكه به امام حسين«ع»رساند.محتواى نامه،دعوت به آمدن آن حضرتبه كوفه بود.وى نامه را در 10 رمضان سال 60 به امام رساند.
عبد الله بن يزيد بن نبيط(ثبيط)عبدى
او و برادرش عبيد الله،همراه پدرشان يزيد بن نبيط،پس از آنكه اهل بصره نامه كمكخواهى سيد الشهدا«ع»را دريافت كردند،از بصره به كمك امام حسين رفتند تا به رسالت«نصرت امام»قيام كنند.به نقلى در حمله اول در روز عاشورا شهيد شدند. (61) نام او وبرادرش عبيد الله در زيارت ناحيه مقدسه آمده است.
عبد الله رضيع على اصغر
عبيد الله بن حر جعفى
كسى كه سيد الشهدا«ع»از او يارى خواست،اما توفيق همراه شدن در كاروان كربلانيافت و امام را يارى نكرد.امام در منزلگاه قصر مقاتل،خيمه او را ديد،حجاج بن مسروقرا فرستاد تا او را دعوت كند تا به اردوى امام بپيوندد و ياريش كند.وى بهانه آورد كه ازكوفه به اين خاطر بيرون آمدم كه با حسين نباشم،چون در كوفه ياورى براى او نيست.
پاسخ او را كه به امام گفتند،حضرت همراه عدهاى نزد او رفت و پس از گفتگوهايىپيرامون اوضاع كوفه،امام از او خواست تا با آب توبه خطاهاى گذشتهاش را بشويد و بهنصرت اهل بيت بشتابد.عبيد الله باز هم نپذيرفت و اين كرامت و توفيق را رد كرد و ازروى خير خواهى!حاضر شد كه اسب زين شده و شمشير بران خويش را به امام دهد.
چون امام مايوس شد كه او سعادت را دريابد،فرمود:اسب و شمشيرت از آن خودت،مااز خودت يارى و فداكارى مىخواستيم.اگر حاضر به جانبازى نيستى،ما را نيازى به مالتو نيست:«يا بن الحر!ما جئناك لفرسك و سيفك،انما آتيناك لنسالك النصرة،فان كنتبخلت علينا بنفسك فلا حاجة لنا فى شىء من مالك و لم اكن بالذى اتخذ المضلين عضدا،لانى قد سمعت رسول الله«ص»و هو يقول:من سمع داعية اهل بيتى و لم ينصرهم علىحقهم الا اكبه الله على وجهه فى النار». (62) آنگاه امام از پيش او به خيمه خويش برگشت!...
وى پس از حادثه كربلا،بشدت از آن كوتاهى در يارى كردن امام پشيمان شده بود وخود را ملامت مىكرد و با شعرى كه با مطلع«فيا لك حسرة ما دمتحيا...»
شروع مىشود،اين اندوه و ندامت را بيان كرده است (63) .در برخى نقلها نام او عبد الله بن حرنقل شده است.
عمرو بن قيس نيز از كسانى بود كه در همين منزلگاه امام حسين«ع»از او يارىخواست و او بهانه آورد.نصرت خواهى امام،تكليف مىآورد و هر كه نداى«هل منناصر»امام را بشنود و پاسخ ندهد،جهنمى است.اين نداى استنصار،همواره در تاريخوجود دارد.همه جا كربلا و هر روز عاشوراست و سعادت،در فدا كردن هستى و مال وجان در راه دين و به فرمان امام و رهبر الهى است و چه شقاوتى بالاتر از آنكه انسان،دعوت امام معصوم را پاسخ ندهد و نسبت به جان خويش در راه خدا بخل ورزد،جانىكه امانت الهى است!
عبيد الله بن زياد
والى كوفه در زمان حادثه عاشورا،كه شهادت امام حسين«ع»و يارانش به دستور اوانجام گرفت.ابن زياد را«ابن مرجانه»هم مىگويند،زيرا نام مادرش كنيزى زناكار ومجوسى به نام«مرجانه»بود.در كوفه پس از عاشورا كه اسراى اهل بيت را وارد دار الامارهكردند،حضرت زينب«ع»در خطاب به ابن زياد،او را«يابن مرجانه»خواند و اين اشاره بهنسبت ناپاك او بود و رسواگر حاكم مغرور كوفه.او از سرداران مشهور اموى بود كه درسال 54 هجرى از طرف معاويه به حكومتخراسان منصوب شد.در سال 56 از آنجامعزول و به حكمرانى بصره منصوب گشت.پس از مرگ معاويه و روى كار آمدن يزيد،وقتى نهضت مسلم بن عقيل در كوفه آغاز شد،با حفظ سمت،والى كوفه نيز شد و اوضاعرا تحت كنترل در آورد و مسلم بن عقيل را به شهادت رساند.
پس از حركت امام حسين«ع»از مكه به سوى عراق،وى عمر سعد را با لشكرى گسيلداشت تا با آن حضرت بجنگد يا او را به بيعت با يزيد وا دارد.فرمان كشتن سيد الشهدا ويارانش و اسير گرفتن اهل بيت او را به عمر سعد(كه فرمانده سپاه كوفه در كربلا بود)داد. (64) ابن زياد،پس از مرگ يزيد،ادعاى خلافت كرد و اهل بصره و كوفه را به بيعت فراخواند،ولى كوفيان دعوتگران او را از شهر بيرون كردند،وى سپس از بيم انتقام فرارى شد و مدتىبه شام رفت،همزمان با نهضت توابين،ماموريتسركوب توابين را يافت (65) .در سال 65هجرى با لشكرى به جنگ سليمان بن صرد رفت و در عين الورده با او درگير شد.سرانجامدر يكى از درگيريها با سپاه مختار،در سال 67 هجرى خودش و جمعى از همراهانشكشته شدند و باقى سپاهيانش پراكنده گشتند.سر ابن زياد را نزد مختار بردند.مختار هم آنسر را نزد محمد حنفيه و امام سجاد«ع»فرستاد.برخى هم گفتهاند كه سر را پيش عبد اللهزبير فرستاد (66) .
وى از كسانى است كه در زيارت عاشورا،مورد لعن قرار گرفته است:«لعن الله ابنمرجانة»و«العن عبيد الله بن زياد و ابن مرجانة».
عبيد الله بن يزيد بن نبيط(ثبيط)عبدى
او و برادرش عبد الله و پدرش از شهداى كربلا بودند.از بصره به مكه رفته و به كاروانحسين«ع»پيوستند و همراه آن حضرت به كربلا رفتند.شهادتشان در حمله اول بود. (67) ناماين جمع،در زيارت ناحيه مقدسه،همراه با سلام بر اين سه شهيد چنين آمده است:
«السلام على عبد الله و عبيد الله،ابنى يزيد بن ثبيت القيسى» (68) .
عبيط خون تازه
عتبات عاليه
عتبه،به معنى آستانه در است،چه بالا يا پايين.عتبات،نام بالغلبه است مشاهد متبركهرا، مانند مشهد حضرت على«ع»و حضرت حسين«ع»و ديگر مزارات امامان (69) .
عتبه در معناى كلى خود،شامل همه حرمهاى معصومين و آستانههاى مقدسه مىشودكه درگاه آنها مورد تكريم و بوسيدن و زيارت شيفتگان قرار مىگيرد،اما زيارت عتبات،كهاغلب همراه با زيارت حج مطرح مىشود،بيشتر زيارت كربلا،نجف،كاظمين و سامرا مراد است (70) .
عتبه بوسى
بوسيدن آستان در حرم.زيارت رفتن،بيشتر براى تشرف به حرمهاى مطهرمعصومين«ع»به كار مىرود.
ا عترت
خاندان پيغمبر اكرم،اهل بيت عصمت و طهارت،ائمه شيعه.عترت به فرزندانى كه از نسل كسى باشد گفته مىشود.از امير المؤمنين پرسيدند:«عترت»كيست؟فرمود:من،حسن، حسين و امامان نهگانه از فرزندان حسين«ع»كه نهمين آنان مهدى و قائم ايشاناست،از قرآن جدا نمىشوند و قرآن از آنان جدا نمىشود،تا كنار حوض(كوثر)بر پيامبروارد شوند. (71) عترت پيامبر،همتاى قرآن كريمند و رسول خدا«قرآن و عترت»را بعنوانميراث و يادگار خويش براى امت معرفى كرده است:«انى تارك فيكم الثقلين،كتاب الله وعترتى اهل بيتى...» (72) .
اما«عترت»در لغت،قطعههاى درشت مشك در نافه آهوست،نيز به معناى لعابشيرين است. همچنين عترت به معناى فرزندان و نوادگان نسبى و نسل يك شخص استو به همين جهت به ذريه پيامبر از نسل على و فاطمه،عترت مىگويند.معناى ديگرعترت،ريشه درختى كه بريده شده و دوباره روييده باشد.مرحوم محدث قمى با توجه بههمه معانى ياد شده براى عترت،چنين مىگويد:ائمه،همچون قطعههاى بزرگ مشك ازنافهاند و علومشان آب گوارا نزد اهل حكمت و انديشه است و اينان درختى هستند كهرسول خدا ريشهاش،على تنهاش و ائمه از نسل او،شاخههاى اين درخت،و شيعيانشانبرگ اين درختند و علوم اهل بيت،ميوه اين درخت است. (73) از«ابن اعرابى»تعبيرهاى جالبى در باره عترت نقل شده است.مىگويد: «عترت،بهمعناى شهر و مركز است،اهل بيت نيز مركز اصلى اسلامند.عترت،صخره عظيمى است كهسوسمار،لانه خود را كنار آن قرار مىدهد تا با علامت قرار دادن آن،خانه خود را گمنكند.ائمه نيز هاديان خلقند.عترت،ريشه درخت قطع شده است،اهل بيت نيز مورد ستمقرار گرفته،قطع و بريده شدند.عترت،به يك قطعه بزرگ مشك و نافه آهو گفته مىشود.
آنان نيز در ميان بنى هاشم و فرزندان ابو طالب،همچون قطعه بزرگ نافه،خوشبويند.
عترت،به چشمه زلال و گوارا و شيرين گفته مىشود.علوم اهل بيت نيز،نزد اهل خرد وفرزانگان،گواراتر از هر چيز است.عترت،به معناى باد است.آنان نيز همچون باد،سپاه وحزب خدايند.عترت،گياهى متفرق است،مثل مرزنجوش.عترت پيامبر نيز مزارهاىپراكنده در هر سو دارند و بركاتشان در شرق و غرب جهان گسترده است.عترت،دوستان،طايفه و قبيله هر كس را گويند.اهل بيت نيز گروه و طايفه و رهط رسول الله«ص»هستند. (74)
پىنوشتها
1-مفاتيح الجنان،زيارت عاشورا،ص 457.
2-ديوان«آتشكده»،نير تبريزى،ص 59.
3-بحار الانوار،ج 45،ص 154.
4-همان،ص 167،البداية و النهاية،ج 8،ص 192(ليت اشياخى ببدر شهدوا...).
5-بحار الانوار،ج 45،ص 135.
6-مقتل الحسين،خوارزمى،ج 2،ص 6،مناقب،ج 4،ص 110،(با اندكى تفاوت در لفظ).
7-بحار الانوار،ج 45،ص 8،موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 424.
8-الامام الحسين،علائلى،ص 62.
9-الانوار القدسية،محمد حسين الغروى الاصفهانى،ص 99،(چاپ حيدريه).
10-از مؤلف،در شعر«اهل بيت آفتاب».
11-در اين زمينهها از جمله ر.ك:«نگرشى به مرثيه سرايى در ايران»،عبد الرضا افسرى كرمانى، «چند مرثيه از شاعرانپارسىگوى»،ابو القاسم رادفر.
12-انصار الحسين،ص 101.
13-همان،ص 80.
14-همان،ص 103.
15-عنصر شجاعت،ج 1،ص 78،انصار الحسين،ص 81.
16-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 117.
17-لغت نامه دهخدا.
18-اليوم نامت اعين بك لم تنم و تسهدت اخرى فعز منامها
19-بحار الانوار،ج 45،ص 41.
20-معالى السبطين،ج 1،ص 446.مقتل خوارزمى،ج 2،ص 30.
21-مفاتيح الجنان،ص 435.
22-سفينة البحار،ج 2،ص 155.
23-خليل شفيعى.
24-بحار الانوار،ج 45،ص 66.
25-اى اشكها بريزيد،حسان،ص 210.درباره زندگى عباس بن على عليه السلام.ر.ك:«العباس بن على»،باقر شريفالقرشى،214 صفحه،دار الكتاب الاسلامى.
26-انصار الحسين،ص 105،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 133.
27-همان،ص 81،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 145.
28-عنصر شجاعت،ج 1،ص 127.
29-انصار الحسين،ص 82،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 145.
30-انصار الحسين،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 146).
31-مرحوم مامقانى هم اين نظر را دارد.(تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 146).
32-معارف و معاريف،ج 4،ص 1501.انصار الحسين،ص 83،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 146.
33-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 146.
34-انصار الحسين،ص 102.
35-بحار الانوار،ج 98،ص 277.
36-انصار الحسين،ص 102.
37-الحسين فى طريقه الى الشهادة،ص 48،(پاورقى).
38-انصار الحسين،ص 106.
39-سفينة البحار،ج 2،ص 126.
40-معارف و معاريف،ج 4،ص 1508.
41-همان.
42-درباره او از جمله ر.ك:«شام،سرزمين خاطرهها»،مهدى پيشوايى،ص 77،تنقيح المقال، مامقانى،ج 2،ص 173.
43-بحار الانوار،ج 45،ص 54.
44-عوالم(امام حسين)،ص 279.
45-همان،ص 49.
46-همان،ص 66.
47-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 27،و سخنان ابن عباس در اين باره.
48-سخنان حسين بن على از مدينه تا كربلا،ص 66 به نقل از تاريخ طبرى و ابن اثير.
49-همان،ص 69 به نقل از تاريخ الخلفاء و البداية و النهاية.
50-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 25.
51-امالى صدوق،ص 480.
52-براى شرح حال مفصل او از جمله ر.ك:«اعيان الشيعة»،ج 8،ص 55.«ابن عباس و مكانته فى التفسير و المعارفالاخرى»از دكتر محمد باقر حجتى.
53-عنصر شجاعت،ج 2،ص 218.
54-بحار الانوار،ج 45،ص 119،سفينة البحار،ج 2،ص 135.
55-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 199.
56-همان.
57-همان،ص 201،عبرات المصطفين،ج 2،ص 24.
58-انصار الحسين،ص 84،موسوعة العتبات المقدسه،ج 8،ص 66.
59-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 217.
60-انصار الحسين،ص 85.
61-الفتوح،ابن اعثم كوفى،ج 5،ص 84،موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 365.
62-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 363 به نقل از مقتل خوارزمى.
63-سفينة البحار،ج 1،ص 580.
64-معارف و معاريف،ج 4،ص 1530.
65-دائرة المعارف بزرگ اسلامى،ج 3،ص 640.
66-انصار الحسين،ص 85.
67-بحار الانوار،ج 45،ص 72.
68-لغت نامه،دهخدا.
69-مجموعه 11 جلدى«موسوعة العتبات المقدسه»،به معرفى تاريخچه و مختصات اينگونه عتبات مقدسه در ايران،حجاز،عراق،شام و فلسطين پرداخته است.
70-سفينة البحار،ج 2،ص 156.
71-اثبات الهداة ج 1،ص 735.
72-سفينة البحار،ج 2،ص 157.
74-مجمع البحرين،طريحى،واژه«عتر».نزديك به اين بيان در«سفينة البحار»واژه عترت.
نظر خود را اضافه کنید.