فهرست مطلب

 

ابا عبد الله‏«ع‏»

كنيه امام حسين‏«ع‏»بود كه رسول خدا«ص‏»از هنگام ولادت،بر آن حضرت نهاد.

كنيه‏اى كه شنيدنش،دل را مى‏لرزاند و اشك در چشم مى‏آورد.
ابراهيم بن حصين ازدى



از شهداى كربلا و اصحاب دلاور امام حسين‏«ع‏»بود،از جمله كسانى كه‏سيد الشهدا«ع‏»در لحظات تنهايى،نام برخى از ياران را مى‏برده و صدا مى‏زده است:«و ياابراهيم بن الحصين...». رجز او در ميدان نبرد چنين بود:

اضرب منكم مفصلا و ساقا ليهرق اليوم دمي اهراقا و يرزق الموت ابو اسحاقا اعنى بنى الفاجرة الفساقا

وى بعد از ظهر عاشورا در كنار امام حسين‏«ع‏»به شهادت رسيد. (5)
ابن الزرقاء وليد بن عتبه
ابن جوزه


از هتاكان سپاه عمر سعد كه در كربلا به امام حسين‏«ع‏»اهانت كرد و ناسزا گفت وگرفتار نفرين آن حضرت شد و اسبش به درون نهرى رميد و پايش در ركاب اسب ماند وخودش آن قدر به زمين كشيده شد تا هلاك گرديد. (6)
ابن زياد عبيد الله بن زياد
ابن سعد عمر بن سعد
ابن عباس عبدالله بن عباس
ابن مرجانه عبيد الله بن زياد
ابو الشهداء

پدر شهيدان.كنيه‏اى كه بر حسين بن على‏«ع‏»اطلاق مى‏شود.از آنجا كه امام حسين‏«ع‏»

الهام بخش شهيدان راه حق بود و كربلايش دانشگاه شهادت محسوب مى‏شده و مى‏شود،به آن حضرت اين عنوان را داده‏اند،او هم ابو الاحرار است،هم ابو الشهداء،هم‏ابو المجاهدين.نيز نام كتابى است در باره سيد الشهدا«ع‏»از نويسنده اديب و شاعر مصرى،عباس محمود عقاد(م 1964)كه به شيوه‏اى ادبى و نثرى شاعرانه به تحليل حادثه كربلاپرداخته است.
ابو الفضل عباس بن على ع
ابو بكر بن حسين بن على‏«ع‏»

از شهداى كربلا،فرزند امام مجتبى‏«ع‏».مادر او كنيز(ام ولد)بود.از مدينه همراه‏عمويش امام حسين‏«ع‏»به كربلا آمد و روز عاشورا پس از شهادت قاسم بن حسن،خدمت‏سيد الشهدا آمد و اجازه ميدان طلبيد و به ميدان رفت و پس از نبردى دلاورانه به‏شهادت رسيد.قاتلش عبد الله بن عقبه بود.نام اين شهيد بزرگوار در زيارت ناحيه مقدسه‏هم آمده است.
ابو بكر مخزومى

يكى از فقهاى هفتگانه و از كسانى بود كه از روى خير خواهى و نصيحت،از امام‏حسين‏«ع‏»خواست كه به سوى عراق نرود و در اين راه،بى‏وفايى مردم را نسبت به پدر وبرادر امام حسين‏«ع‏»ياد آورى مى‏كرد. (7) وى از سادات قريش بود.در ايام خلافت عمر به‏دنيا آمد.به خاطر نماز بسيار،به او راهب قريش مى‏گفتند.در سال 95 هجرى در گذشت. (8)
ابو ثمامه صائدى

از ياران سيد الشهدا و شهيد نماز،كه روز عاشورا به فيض شهادت رسيد.وى ازچهره‏هاى سرشناس شيعه در كوفه و مردى آگاه و شجاع و اسلحه شناس بود.مسلم بن‏عقيل در ايام بيعت گرفتن از مردم براى نهضت‏حسينى،او را مسؤول دريافت اموال وخريد اسلحه قرار داده بود.نامش عمر بن عبد الله بود. (9) پيش از شروع درگيريهاى كربلاخود را از كوفه به كربلا رساند و به امام پيوست.

روز عاشورا،كه ياران حسين بن على‏«ع‏»بتدريج‏شهيد مى‏شدند و از تعدادشان كاسته‏مى‏شد و اين كاهش محسوس بود،ابو ثمامه هنگام ظهر خدمت امام آمد و گفت:جانم‏فداى تو!چنين مى‏بينم كه دشمنان به تو نزديك شده‏اند.به خدا قسم تو كشته نخواهى شدمگر آنكه من پيش از تو كشته شوم.دوست دارم خداى خويش را در حالى ديدار كنم كه‏اين نماز را كه وقتش نزديك شده بخوانم.امام،نگاهى به بالا افكند،فرمود:نماز را به يادآوردى،خدا تو را از نماز گزاران ذاكر قرار دهد.آرى،اينك اول وقت نماز است.مهلتى ازسپاه دشمن خواستند.آنگاه ابو ثمامه و جمعى ديگر،با امام حسين‏«ع‏»نماز جماعت‏خواندند. (10) وى جزء آخرين سه نفرى بود كه از ياران امام تا عصر عاشورا زنده مانده‏بودند.برخى گفته‏اند كه در اثر جراحتهاى بسيار بر زمين افتاد،خويشانش او را به دوش‏كشيده و از ميدان به در بردند و مدتها بعد از دنيا رفت. (11)
ابو عمرو نهشلى(يا:خثعمى)

از شهداى كربلاست كه به قولى در حمله اول و به نقلى در نبرد تن به تن شهيد شد. ازشخصيت‏هاى كوفه و مردى متهجد و شب زنده‏دار بود. (12)
ابو فاضل عباس بن على ع
ابو مخنف

مقتل نويس معروف اسلام،لوط بن يحيى بن سعيد بن مخنف كوفى،مؤلف كتابهايى‏چند،از جمله‏«مقتل الحسين‏»كه در باره حوادث عاشوراست و طبرى در تاريخ خويش‏فراوان از او و كتابش نقل كرده است.وى كه در سال 75 هجرى در گذشت،از مورخان ومحدثان شيعه بود. كتاب او(مقتل ابى مخنف)به دست نيامده و آنچه اكنون به اين نام‏است،برگرفته از كتب تاريخ است كه از كتاب مقتل او نقل كرده‏اند.
ابو هارون مكفوف

از شعراى شيعه در عصر امام صادق‏«ع‏»كه به دستور آن حضرت در سوگ حسين بن‏على‏«ع‏»شعر سرود و در محضر امام خواند:«امرر على جدث الحسين و قل لاعظمه‏الزكيه...» (13) بر مزار حسين‏«ع‏»بگذر و به استخوانهاى پاكش بگو....

نام ابو هارون،موسى بن عمير و اهل كوفه بود.
اجفر

به معناى چاه وسيع.نام منطقه‏اى در اطراف كوفه كه آب و درخت داشته و قبلا از آن‏بنى يربوع بوده است.در آن محل،قصر و مسجدى بوده است.حسين‏«ع‏»در مسير رفتن‏به كوفه در اين مكان هم توقفى داشته است. (14) فاصله آن تا مكه 36 فرسخ است. (15)
ادب الطف

به معناى ادبيات عاشوراست.طف،نام سرزمين كربلاست.«ادب الطف‏»،نام كتابى‏است در ده جلد به زبان عربى،گرد آورى‏«جواد شبر»كه به معرفى شاعرانى كه در باره امام‏حسين‏«ع‏»و حادثه كربلا و شهداى عاشورا شعر و مرثيه سروده‏اند پرداخته است.اين‏مجموعه،از قرن اول هجرى تا قرن 14 را شامل مى‏شود و ضمن معرفى كوتاه صاحبان‏اثر،نمونه‏هايى از شعرهاى آنان را هم به صورت برگزيده آورده است.كتاب،به نحوى دربردارنده ادبيات شيعه و عقايد و احساسات و جهتگيريهاى شاعران شيعه نيز مى‏باشد،بخصوص بر محور حادثه جانسوز كربلا. ناشر كتاب،«دار المرتضى‏»است،بيروت،1409 ق. (16)
ادبيات عاشورا

مقصود،مجموعه آثارى است كه در قالبهاى مختلف ادبى و هنرى،بر محور حادثه وقهرمانان كربلا،در طول چهارده قرن پديد آمده است.اين آثار،شامل شعر و مرثيه،نوحه‏و تعزيه،مقتل و مصيبت نامه،نمايشنامه و فيلمنامه،داستان،فيلم،عكس و اسلايد،كتب ومقالات و نثرهاى ادبى،شرح حال قهرمانان كربلا،تابلوها،طرحها،پوسترها،ماكت و...

مى‏تواند باشد.عاشورا هم داراى محتواست(كه:چه شد؟)هم داراى پيام است(كه:چه‏بايد كرد؟ )و ادبيات و هنر،رسالت پرداختن به هر دو را دارد.گاهى يك تابلو از يك‏كتاب،گوياتر است. خطاطان،كتيبه‏ها و شعارها را مى‏توانند سرشار از پيام و جهت بسازندو با اسامى عاشورايى، هنر نمايى كنند و از اين طريق به خط و نقش،بعد متافيزيكى بدهندو شاعران و نويسندگان با خلق آثار ماندگار پيرامون حادثه و پيام آن،آن جلوه‏هاى متجلى‏در كربلا را جاودان سازند.

شايسته است كه موزه يا نمايشگاهى عظيم از آنچه به نحوى به اين حماسه جاودان‏مربوط مى‏شود پديد آيد كه منبعى براى هر گونه تحقيق و الهام گيرى گردد.در زمينه‏شناخت محتواى عاشورا و پيامها و اهدافش،به منابعى همچون زيارتنامه‏ها،دعاها ومقتلها هم مى‏توان مراجعه كرد و در زيارتها،به سبك،مضامين،تعبيرات و واژه‏ها و نيزحالات روحى خواننده دعا و زيارت دقت داشت. (17) با عنوان‏«ادبيات عاشورا»يك سرى مجموعه‏هاى شعر از شاعران مختلف گرد آمده‏كه پيرامون شهداى كربلا و حادثه عاشوراست.ناشر آن‏«حوزه هنرى‏»و با كوشش‏محمد على مردانى است.تا سال 1372 تعداد 6 جلد از اين مجموعه‏ها منتشر شده است.
ادهم بن اميه عبدى

از شيعيان بصره بود كه در منزل‏«مارية بنت منقذ»نيز حضور مى‏يافت.روز عاشورا درحمله اول به شهادت رسيد. (18)
اذان

اعلام.شعار فراخوانى مسلمين به نماز كه در اوايل هجرت تشريع شد.در حادثه كربلاچند مورد،به كار گرفته شده است.يكى آنگاه كه كاروان حسين‏«ع‏»با سپاه حر در«ذوحسم‏»در مسير كربلا مواجه شد.هنگام ظهر فرا رسيد.امام حسين‏«ع‏»به حجاج بن‏مسروق(و به گفته برخى منابع،به پسر خويش)فرمود:اذان بگو.اذان گفته شد و امام‏حسين‏«ع‏»نماز جماعت‏خواند.سپاه حر نيز به آن حضرت اقتدا كرد. (19) مورد ديگر در شام‏و بارگاه يزيد،وقتى امام سجاد«ع‏»آن خطبه افشاگر و كوبنده را ايراد كرد و پياپى فضايل‏خويش را بر شمرد و حاضران به گريه افتادند و افكارشان دگرگون شد و يزيد بيم آن‏داشت كه فتنه‏اى پيش آيد كه پايانش ناخوشانيد باشد،به مؤذن اشاره كرد كه اذان بگويد تابدينوسيله خطبه امام را قطع كند. مؤذن چون تكبير گفت،حضرت فرمود:خدا بزرگتر ازهر چيز است و برتر از حواس.مؤذن چون گفت:اشهد ان لا اله الا الله،حضرت فرمود:موو پوست و گوشت و خون و مغز و استخوانم به يگانگى خدا گواهى مى‏دهد.چون ماذن‏گفت:اشهد ان محمدا رسول الله،حضرت سجاد خطاب به يزيد كرد:اى يزيد!اين‏«محمد»آيا جد من است‏يا جد تو؟اگر بگويى جد توست،دروغ گفته‏اى و اگر بگويى جدمن است،پس چرا عترت او را كشتى؟ (20) و اينگونه بود كه حضرت زين العابدين‏«ع‏»،روش‏يزيد را در به كار گرفتن اذان براى خاموش كردن فرياد اذان مجسم خنثى كرد و از همان‏موقعيت،بهترين بهره بردارى سياسى را نمود.
اذن دخول

اذن ورود،هم در آداب معاشرت اسلامى است،كه انسان سر زده و بى اذن و اجازه واردمنزل و اتاق كسى نشود و قبلا اعلام كند،كه به اين،استيذان و استيناس هم مى‏گويند و درآيات 28-26 سوره نور،مطرح شده است،و هم در آداب زيارت حرمهاى مطهر پيامبر وائمه و بقاع متبركه،آمده است كه بعنوان رعايت ادب نسبت به حريم اولياى خدا،متن‏خاص اذن دخول در آستانه ورود به حرم،خوانده شود.در متن اذن دخول به حرم رسول‏خدا(ص)آمده است: «اللهم انى وقفت على باب بيت من بيوت نبيك و آل نبيك...باذن‏الله و اذن رسوله و اذن خلفائه و اذنكم صلوات الله عليكم اجمعين ادخل هذا البيت...» (21)
اذن ميدان

رخصت و اجازه براى ميدان رفتن.رسم جنگاورى در قديم بوده كه براى نبرد تن به‏تن،افراد از فرمانده رخصت مى‏گرفتند تا به ميدان كار زار روند.در حماسه عاشورا،ياران‏سيد الشهدا«ع‏»براى رفتن به ميدان از آن حضرت،رخصت مى‏گرفتند.معمولا اذن‏گرفتنشان با«سلام‏»بود،جلوى خيمه امام مى‏آمدند و به عنوان سلام وداع مى‏گفتند:السلام‏عليك يا ابن رسول الله.امام نيز در پاسخ مى‏فرمود:«و عليك السلام و نحن خلفك‏»سلام‏بر تو،ما نيز در پى تو مى‏آييم.آنگاه آيه‏«فمنهم من قضى نحبه...»(احزاب 23)رامى‏خواند. (22) امام نيز گاهى به كسى اذن ميدان نمى‏داد(مثل مادر يا همسر بعضى از ياران)وبه بعضى دير اجازه مى‏داد و آن شخص با اصرار زياد،موافقت امام را جلب مى‏كرد،مثل‏ميدان رفتن حضرت قاسم‏«ع‏»،جون غلام ابو ذر،فرزندان مسلم بن عقيل و...گاهى نيزبعضى اذن مى‏طلبيدند تا به ميدان رفته،با دشمن حرف بزنند و اتمام حجت كنند،مثل‏رخصت‏خواهى يزيد بن حصين همدانى. (23) در ميدان رفتن ابا الفضل‏«ع‏»نيز امام حسين‏«ع‏»

دير اجازه داد،چرا كه او سقاى خيمه‏ها و اطفال و علمدار سپاه امام بود.
اربعين

چهل،چهلم.در فرهنگ اسلامى و در معارف عرفانى،عدد چهل(اربعين)جايگاه‏خاصى دارد. چله نشينى براى رفع حاجت‏يا رسيدن به مقامات سلوك و عرفان معروف‏است.حفظ كردن چهل حديث،اخلاص چهل صباح،كمال عقل در چهل سالگى،دعابراى چهل مؤمن،چهل شب چهارشنبه و...بسيارى از اين نمونه‏ها و موارد. (24) در فرهنگ عاشورا،اربعين به چهلمين روز شهادت حسين بن على‏«ع‏»گفته مى‏شودكه مصادف با روز بيستم ماه صفر است.از سنتهاى مردمى،گراميداشت چهلم مردگان‏است كه،به ياد عزيز فوت شده خويش،خيرات و صدقات مى‏دهند و مجلس ياد بود بپامى‏كنند.در روز بيستم صفر نيز،شيعيان،عظيمترين مراسم سوگوارى را در كشورها وشهرهاى مختلف به ياد عاشوراى حسينى بر پا مى‏كنند و همراه با دسته‏هاى سينه زنى وعزادارى به تعظيم شعائر دينى مى‏پردازند.در شهر كربلا،اربعين حسينى عظمت و شكوه‏خاصى دارد و دسته‏هاى عزادار،مراسمى پرشور بر پا مى‏كنند.

در نخستين اربعين شهادت امام حسين‏«ع‏»،جابر بن عبد الله انصارى و عطيه عوفى‏موفق به زيارت تربت و قبر سيد الشهدا شدند.بنا به برخى نقلها،در همان اربعين،كاروان‏اسراى اهل بيت‏«ع‏»در باز گشت از شام و سر راه مدينه،از كربلا گذشتند و با جابر ديداركردند.البته برخى از مورخان هم آن را نفى كرده و نپذيرفته‏اند.از جمله مرحوم محدث‏قمى در«منتهى الآمال‏»دلايلى ذكر مى‏كند كه ديدار اهل بيت از كربلا در اربعين اول نبوده‏است. (25) بعضى از علما نيز در اين باره تحقيق مبسوط و مستقلى انجام داده‏اند كه منتشرشده است. (26) به هر حال،تكريم اين روز و احياى خاطره غمبار عاشورا،رمز تداوم شورعاشورايى در زمانهاى بعد بوده است.در تاريخ انقلاب اسلامى ايران نيز،سنت احياى‏اربعين تاثير مهمى در شور گسترى در شهرها داشت و در چهلم شهداى حادثه قم(درتاريخ 19 دى 1356 ش)مردم مسلمان تبريز قيام كردند و شهيد دادند.در اربعين شهداى‏تبريز،شهرهاى ديگر مجلس يادبود گرفته، تظاهرات كردند و همين گونه اربعينها به هم‏وصل شد و سراسر ايران به نهضت پيوست،تا آنكه انقلاب اسلامى در 22 بهمن سال‏1357 ش به پيروزى رسيد.اين به بركت الهام گيرى از فرهنگ شهادت و ايثار خون بود كه‏ملت قهرمان ايران،از عاشورا گرفته بود.«اربعين‏»، تداوم‏«عاشورا»بود و«ذكر»،رسالت‏بازماندگان پس از«خون‏»و«شهادت‏».

به ياد كربلا دلها غمين است دلا خون گريه كن چون اربعين است پيام خون،خطاب آتشين است بقاء دين،رهين اربعين است كه تاريخ پر از خون و شهادت سراسر اربعين در اربعين است بسوز اى دل كه امروز اربعين است عزاى پور ختم المرسلين است مرام شيعه در خون ريشه دارد نگهبانى ز خط خون چنين است
اربعين خونين

در عراق،بويژه در مناسبتهاى خاص،عزاداران حسينى به صورت دسته جمعى و درقالب كاروانهاى كوچك و بزرگ،پياده به سوى‏«كربلا»مى‏روند.اين حركت مقدس،بويژه از نجف به كربلا،كه اغلب با شركت علماى دينى انجام مى‏گرفت،چندين نوبت ازطرف رژيم بعثى عراق، جلوگيرى يا به خاك و خون كشيده شد.يكى از اين نوبتها در سال‏1397 ق.بود.زائران،براى بهره برداريهاى تبليغى و سياسى بر ضد طاغوت عراق،برنامه ريزيهاى مفصل كرده بودند. حكومت عراق هم به شدت و خشونت متوسل شد وراهپيمايان را در طول راه،از آسمان و زمين به گلوله بست.حادثه،بصورت پياپى،درسالهاى 1390،1395،1396 ق.در ايام عاشورا و اربعين پيش آمده بود،اما انتفاضه وحركت گسترده سال 1397 ق.بى سابقه بود و نجف،آن سال بسيج كننده اين نيروى عظيم‏مردمى بود كه از كنار مرقد امير المؤمنين،به راه افتاد و پس از چهار روز پياده روى به كربلارسيد.حركت موكبهاى پياده و شعارهاى طول راه و سخنرانيهاى متعدد،همه نوعى‏معارضه با حكومت بعث بود.امواج گسترده مردمى با شعار«ابد و الله ما ننسى حسينا»(به‏خدا قسم،هرگز حسين را فراموش نخواهيم كرد)به راه افتاده بود.نيروهاى دولتى براى‏جلوگيرى از رسيدن زائران به كربلا،برنامه‏هاى مختلفى داشتند و درگيريهايى پيش آمد وشهدايى بر خاك افتادند.وقتى هم به كربلا رسيدند،حوادثى شديدتر پيش آمد و كسانى‏كشته و جمع بسيارى دستگير شدند و نهضت‏شيعى اربعين آن سال،در خاطره تاريخ‏ثبت‏شد و مبدا الهام و شور گسترى براى سالهاى بعد گرديد.اين حادثه در سال 1356 ش‏بود. (27)
ازد

نام يكى از قبايل مشهور و بزرگ عرب،كه ابتدا در يمن مى‏زيستند،سپس به مكانهاى‏مختلف پراكنده شدند و گروهى هم به عراق آمدند كه به آنان‏«ازد العراق‏»گفته مى‏شد (28) وساكن كوفه شدند.انصار شاخه‏اى از همين قبيله‏اند.تعدادى از شهداى كربلا نيز از اين‏قبيله بودند.
اسارت

دستگير كردن،افرادى از لشكر مخالف يا افراد عادى را در جنگها بعنوان‏«اسير»

گرفتن و برده ساختن.در جنگهاى صدر اسلام نيز گروهى از كفار،اسير گرفته مى‏شدند، يابعضى از مسلمانان به اسارت مشركين در مى‏آمدند.

در حادثه كربلا،اين فاجعه كه اهل بيت امام حسين‏«ع‏»را پس از عاشورا اسير گرفته وشهر به شهر گرداندند (29) و در كوفه و شام به نمايش گذاشتند،نقض آشكار قوانين اسلام‏بود،چرا كه هم اسير گرفتن مسلمان صحيح نيست و هم اسير كردن زن مسلمان.آنگونه‏كه على‏«ع‏»نيز در جنگ جمل،اسير كردن را روانشمرد و عايشه را همراه عده‏اى زن‏به شهر خودش باز گرداند. البته بسر بن ارطاة به دستور معاويه بر يمن حمله كرد و زنان‏مسلمان را به اسارت گرفت.به اسيرى بردن عترت پيامبر در دوره حكومت اموى،اهانت‏به مقدسات دين بود،تا آنجا كه در دربار شام،يكى از شاميان از يزيد مى‏خواست كه‏فاطمه دختر سيد الشهدا را بعنوان كنيز،به او ببخشد!كه با اخطار حضرت زينب رو به رو شد. (30) گر چه يزيد،اهل بيت امام حسين‏«ع‏»را براى ترساندن مردم ديگر اسير كرد و شهر به‏شهر با خفت و خوارى گرداند،ولى اين دودمان عزت و آزادگى،از«اسارت‏»هم بعنوان‏سلاحى در مبارزه با باطل و افشاى چهره دشمن استفاده كردند و با خطبه‏ها و سخنرانيهاى‏بيدارگرشان حيله دشمن را نقش بر آب كردند.خطابه‏هاى زينب كبرى و امام سجاد«ع‏»ودختر امام حسين‏«ع‏»در كوفه و شام،نمونه‏اى از«مبارزه در اسارت‏»بود.حضرت زينب،حتى در مجلس يزيد و پيش روى او به اين اسير گرفتن و عمل ظالمانه و خارج از دين اواعتراض كرد:«اظننت‏يا يزيد حيث اخذت علينا اقطار الارض و آفاق السماء،فاصبحنانساق كما تساق الاسارى ان بنا على الله هوانا...امن العدل يابن الطلقاء تخديرك حرائرك‏و امائك و سوقك بنات رسول الله سبايا قد هتكت‏ستورهن و ابديت وجوههن تحدوبهن‏الاعداء من بلد الى بلد و يستشرفهن اهل المناهل و المعاقل...» (31) مى‏توان گفت امام حسين‏«ع‏»با تدبير و حسابگرى دقيق،زنان و فرزندان را همراه خودبه كربلا برد،تا راوى رنجها و گزارشگر صحنه‏هاى عاشورا و پيام رسان خون شهيدان‏باشند و سلطه يزيدى نتواند بر آن جنايت عظيم،پرده بكشد يا قضايا را به گونه‏اى وانمودكند.از اين رو،وقتى ابن عباس به سيد الشهدا گفت چرا زنان و كودكان را به عراق مى‏برى،پاسخ داد:«قد شاء الله ان يراهن سبايا...» (32) خدا خواسته كه آنان را اسير ببيند.اين اشاره به‏همان برنامه حساب شده است.به گفته مرحوم كاشف الغطاء:اگر حسين و فرزندان اوكشته مى‏شدند،ولى آن سخنرانيها و افشاگريهاى اهل بيت در آن موقعيتهاى حساس نبود،آن آثار و اهدافى كه امام حسين در واژگون ساختن حكومت‏يزيدى داشت محقق نمى‏شد. (33) اسارت اهل بيت با آن وضع رقت بار،عواطف مردم را به نفع جبهه حق و به زيان‏حكومت‏يزيد برانگيخت و سخنان زينب و سجاد«ع‏»در طول اسارت،لذت پيروزى‏نظامى را در ذائقه يزيد و ابن زياد،چون زهر، تلخ ساخت و جلوى تحريف تاريخ راگرفت و به بازماندگان و خانواده‏هاى شهدا درس داد كه شهيدان با خونشان و بازماندگان‏با رساندن پيام خون،بايد حق را يارى كنند،شهيدان كارى حسينى كنند و ماندگان،كارى‏زينبى!اسارت،هرگز به معناى تسليم شدن و انگيزه و هدف را فراموش كردن نيست.

آزادگان سرافراز دفاع مقدس در ايران نيز،در اسارتگاههاى عراق،ادامه دهنده جهادرزمندگان بودند و صبر و استقامتشان را از كاروان اسراى اهل بيت آموخته بودند.

زينب‏«ع‏»قافله سالار كاروان اسارت بود و مردانه و صبورانه،آن دوران تلخ را به پايان رساند.

ما وارث شهادت و ايثاريم بنيانگذار عزت و آزادى ما شور پر شراره ايمانيم آنجا كه نيست جرات فريادى در بطن اين اسارت ما خفته است آزادى تمام گرفتاران مرگ پر افتخار پدرهامان سرمايه حيات هدفداران رفتيم پيشواز اسارتها تا كاخهاى ظلم براندازيم تا در زمان قحطى حق جويان آبى به آسياب حق اندازيم ما رهسپار شهر خموشانيم شهرى كه سايه‏بان زده از وحشت شايد به تازيانه يك فرياد بيدارشان كنيم،از اين غفلت در كوفه و دمشق به پاسازيم طوفانى از وزيدن صرصرها هر جا كه شهر خفته و تاريكى است روشن كنيم جلوه اخگرها (34)

پى‏نوشتها

1-مروج الذهب،ج 3 ص 59.

2-حوادث خلفاى آل مروان را در مروج الذهب،ج 3،ص 91 به بعد،مطالعه كنيد.

3-بخش عمده‏اى از اين آمار از كتاب‏«زندگى ابا عبد الله الحسين‏»،عماد زاده،«وسيلة الدارين فى انصار الحسين‏»،سيد ابراهيم موسوى و«ابصار العين‏»،سماوى است.

4-محتشم كاشانى.

5-دايرة المعارف تشيع،ج 1،ص 271.

6-موسوعة العتبات المقدسه،ج 8،ص 63.

7-مروج الذهب،ج 3،ص 6.

8-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 28 به نقل از تهذيب التهذيب.

9-مقتل الحسين،مقرم،ص 177.برخى هم‏«عمرو بن عبد الله‏»نوشته‏اند.مثل تنقيح المقال، مامقانى،ج 2،ص 333.

10-سفينة البحار،ج 1،ص 136،بحار الانوار،ج 45،ص 21.

11-عنصر شجاعت،ج 2،ص 151.

12-انصار الحسين،ص 98.

13-بحار الانوار،ج 44،ص 288.

14-الحسين فى طريقه الى الشهاده،ص 61.

15-لغت نامه،دهخدا.

16-در اين زمينه نيز ر.ك:«شعراء كربلا،او الحائريات‏»على الخاقانى،محتوى معرفى 84 شاعر اين شهر(الذريعه،ج 14،ص 194)نيز:«عاشورا فى الادب العاملى المعاصر»،سيد حسن نور الدين پيرامون شاعران جبل عامل و محتوا وسبكهاى شعرى آنان پيرامون حادثه كربلا با نمونه‏هايى از اشعارشان.

17-در اين زمينه ر.ك:مقاله‏«ادبيات عاشورا در دوره حضور امامان‏»از محمود رضا افتخار زاده، «چشمه خورشيد»،ج 1،ص 81 تا 104 نيز«عاشورا فى الادب العاملى المعاصر»سيد حسين نور الدين،الدار الاسلامية،لبنان.

18-وسيلة الدارين فى انصار الحسين،ص 99.

19-بحار الانوار،ج 44،ص 376،عوالم(الامام الحسين)،بحرانى،ص 163.

20-حياة الامام زين العابدين،باقر شريف القرشى،ص 177 به نقل از مقتل خوارزمى.

21-بحار الانوار،ج 97،ص 160.

22-عوالم(امام حسين)،ص 258.

23-بحار الانوار،ج 44،ص 318.

24-ر.ك:«اربعين در فرهنگ اسلامى‏»،سيد رضا تقوى،انتشارات سازمان تبليغات اسلامى.

25-منتهى الآمال،ج 1،حوادث بازگشت اسرا.

26-تحقيقى در باره اولين اربعين حضرت سيد الشهداء،شهيد قاضى طباطبايى.

27-در كتاب‏«انتفاضة صفر الاسلاميه‏»به قلم رعد الموسوى كه خود از شاهدان حادثه بوده است،مبسوط اين حادثه‏نقل شده است.در مجله پيام انقلاب نيز در سال 64 و 65(شماره‏هاى 156 تا 163)گزارشى مفصل از آن اربعين سرخ‏آمده است،در سلسله مقالات‏«زيارت‏»به قلم نويسنده.

28-لغت نامه،دهخدا،مروج الذهب،ج 2،ص 161.

29-بحار الانوار،ج 45،ص 58.

30-تاريخ طبرى(چاپ قاهره)،ج 4،ص 353.

31-مقتل الحسين،مقرم،ص 462.

32-حياة الامام الحسين،ج 2،ص 297.

33-همان،ص 298.

34-قبله اين قبيله(از مؤلف)،ص 96.



اسب تاختن بر بدن امام‏«ع‏»

از جنايتهاى فجيع سپاه كوفه،اسب تاختن بر جسد مطهر سيد الشهدا«ع‏»پس ازشهادت آن حضرت بود.ابن زياد در پى تحريك شمر،در پاسخ نامه عمر سعد از جبهه‏كربلا كه نامه‏اى مسالمت آميز بود،نامه‏اى تند به عمر سعد نوشت كه تو را براى مماشات وسازش و... نفرستاده‏ايم.اگر حسين و يارانش تسليم شدند،پيش من بفرست وگرنه برآنان بتاز تا آنها را كشته و مثله كنى كه شايسته آنند.اگر حسين كشته شد،بر پيكرش(برسينه و پشتش)اسب بتاز...اگر اجراى فرمان كردى پاداش مطيعان را خواهى يافت‏و گرنه،كناره بگير و سپاه را به شمر واگذار.شمر نامه را به كربلا آورد و تسليم عمر سعدكرد. (1)

عصر عاشورا،پس از شهادت سيد الشهدا و غارت خيمه‏ها،عمر سعد گفت:

داوطلب اسب تاختن بر پيكر حسين بن على‏«ع‏»كيست؟ده نفر داوطلب شدند و با سم‏اسبها بر سينه و پشت امام تاختند.پيكر امام زير سم اسبهان شد.اين ده نفر خبيث عبارت‏بودند از: اسحاق بن حويه،اخنس بن مرثد،حكيم بن طفيل،عمرو بن صبيح،رجاء بن منقذ،سالم بن خيثمه،واحظ بن ناعم،صالح بن وهب،هانى بن ثبيت و اسيد بن مالك.سپس دركوفه،اينان نزد ابن زياد آمدند و يكى از آنان(اسيد)در بيان اين جنايت چنين سرود:

نحن رضضنا الصدر بعد الظهر بكل يعسوب شديد الاسر

و جايزه گرفتند.ابو عمرو زاهد مى‏گويد:به اين ده نفر نگاه كرديم،همه زنا زاده بودند.

مختار وقتى قيام كرد همه آنان را گرفت و دست و پايشان را به زنجير بست و بر پشت آنان‏اسب تازاند تا مردند. (2)
استرجاع

در اصطلاح،اين كلمه به گفتن‏«انا لله و انا اليه راجعون‏»گفته مى‏شود(ما براى خدا واز سوى اوييم و به سوى او باز مى‏گرديم)و كسى كه با مصيبتى يا خبر مرگى مواجه شود،آن را بر زبان جارى مى‏كند و با حكايت از اينكه باز گشت همه به سوى خداست،بر داغ‏خويش يا ديگرى تسكينى مى‏دهد.در باره استرجاع هنگام مصيبت،احاديثى است،ازجمله امام باقر«ع‏»فرمود: «ما من مؤمن يصاب بمصيبة فى الدنيا فيسترجع عند مصيبته و يصبر حين‏تفجاه المصيبة،الا غفر الله له ما مضى من ذنوبه الا الكبائر التى اوجب الله عليها النار.» (3)

هيچ مؤمن مصيبت زده‏اى در دنيا نيست كه هنگام مصيبت،«انا لله و انا اليه راجعون‏»

گويد و بر مصيبت ناگهانى شكيبا باشد،مگر آنكه خداوند گناهان گذشته‏اش رامى‏بخشايد، مگر گناهان كبيره كه خداوند بر آنها وعده دوزخ داده است.

امام حسين‏«ع‏»بارها در طول راه كربلا و در خود كربلا و عاشورا اين جمله را بر زبان‏راند.از جمله هنگام شنيدن خبر شهادت مسلم بن عقيل در منزلگاه‏«زرود»،و نيز شبى كه‏در«قصر بنى مقاتل‏»منزل كرده بودند،على اكبر اين جمله را مكرر از پدر شنيد.چون علت‏آن را پرسيد، سيد الشهدا فرمود:در خواب ديدم كه صدايى مى‏گويد:اين قافله به سوى‏مرگ مى‏رود... (4) پيش از آن در مدينه نيز هنگام گفتگو با مروان حكم،امام حسين‏«ع‏»

ضمن بيان فاجعه بار بودن خلافت‏يزيد،«انا لله و انا اليه راجعون‏»گفت. (5) اين اعتقاد،يعنى‏«از اويى و به سوى اويى‏»هم زندگى را بر انسان مى‏سازد و از بندتعلقات مى‏رهاند،هم مرگ را هموار و پذيرفتنى مى‏كند و او را به منزلگاه ابدى مشتاق‏مى‏سازد و تنها نفسهاى مطمئنه در برابر مصيبتها و داغ شهيدان،آرامش دارند مرگ راكوچيدن به خانه هميشگى و جوار خدا مى‏دانند.
اسحاق بن حيوه حضرمى

يكى از سنگدلان سپاه كوفه كه در كربلا حضور داشت و پس از شهادت امام‏حسين‏«ع‏»اقدام به در آوردن پيراهن از پيكر پاك آن حضرت كرد.وى به دستور عمرسعد،همراه جمعى پس از شهادت حسين‏«ع‏»،اسبها را بر بدنها تاختند. (6) نامش اسحاق بن‏حويه هم آمده است.
اسرار الشهاده

نام كتابى در مقتل شهداى كربلا و حادثه عاشوراست كه فاضل در بندى(م 1286)آن‏را نگاشته است.محققان برخى از مطالب آن را ضعيف مى‏دانند.
اسراى اهل بيت‏«ع‏»

بازماندگان كاروان شهادت را،پس از عاشورا به اسارت گرفته،به كوفه،سپس به شام‏بردند. اسيران،تعدادى از دودمان پيامبر«ص‏»بودند،برخى هم همسران يا فرزندان‏شهداى ديگر كربلا.زنان بنى هاشم به شام برده شدند و از آنجا به مدينه باز گشتند.برخى‏از زنان غير بنى هاشم به خاطر وساطت بستگان خود از اسارت رها شده،در كوفه ماندگارشدند و به قبيله خود پيوستند. (7) در منابع تاريخى و تعبيرات روايى و اشعار،از آنان به نام‏«سبايا»و«اسارى‏»ياد شده است.به اسيرى گرفتن افرادى از اهل بيت‏«ع‏»هم بر خلاف‏مقررات جنگهاى اسلامى بود، هم جسارت و توهين به رسول الله‏«ص‏»به شمار مى‏آمد.

اما امويان بر اساس كينه‏اى كه از عترت پيامبر خدا داشتند،چنان كردند.اين گستاخى درحق عترت پيامبر خدا ريشه در همان سقيفه و زير پا گذاشتن سخن آن حضرت داشت. به‏قول نير تبريزى:

دانى چه روز دختر زهرا اسير شد؟ روزى كه طرح بيعت‏«منا امير»شد (8)

حضرت زينب و حضرت سجاد«عليهما السلام‏»دو چهره بارز آن جمع بودند و بانطقها و خطابه‏هاى خويش،امويان را رسوا و شهداى كربلا را معرفى كردند.

اسامى اسراى كربلا از اهل بيت و ديگران(طبق آنچه در منتخب التواريخ آمده است)

چنين است: (9) امام زين العابدين‏«ع‏»،امام محمد باقر«ع‏»(چهار ساله)،محمد بن حسين بن‏على،عمر بن حسين،حسن بن حسين،زيد بن الحسن المجتبى،عمر بن الحسن المجتبى(مجروح شد و به كوفه بردند)محمد بن عمر بن الحسن المجتبى.

اما از بانوان:زينب كبرى‏«ع‏»،ام كلثوم،فاطمه،رقيه،صفيه،ام هانى(اين 6 نفر ازدختران على‏«ع‏»بودند)فاطمه دختر امام حسين،سكينه دختر امام حسين،دخترى كه‏مى‏گويند در خرابه شام جان داد،رباب همسر امام حسين،شاه زنان همسر امام سجاد،مادر محسن فرزند سيد الشهدا(اين فرزند در راه شام سقط شد)دختر مسلم بن عقيل،فضه كنيز فاطمه‏«ع‏»،يكى از كنيزان امام حسين،مادر وهب بن عبد الله.نسبت به برخى ازاين 25 نفر،نقلهاى ديگر هم وجود دارد و همه مورد اتفاق نيست.
اسلم تركى

يكى از شهداى كربلا،وى غلام سيد الشهدا«ع‏»و ترك زبان بود،تير انداز و كماندار بودو كاتب امام حسين‏«ع‏»به شمار مى‏رفت.قارى قرآن و آشنا به عربى بود.برخى نام او راسليمان و سليم هم نوشته‏اند. (10) روز عاشورا كه اذن ميدان گرفت،اينگونه رجز مى‏خواند:

البحر من طعنى و ضربى يصطلى و الجو من سهمى و نبلى يمتلى اذا حسامى فى يمينى ينجلى ينشق قلب الحاسد المبجل (11)

دريا از ضربت نيزه و شمشيرم مى‏جوشد و آسمان از تيرم پر مى‏شود،آنگاه كه تيغ دركفم آشكار شود،قلب حسود متكبر را مى‏شكافد.وى دلاورانه جنگيد و بر زمين افتاد.

امام به بالين او آمد و گريست و چهره بر چهره‏اش نهاد.اسلم،چشم گشود و حسين‏«ع‏»رابر بالين خود ديد،تبسمى كرد و جان داد. (12)

يكجا رخ غلام و پسر بوسه داد و گفت:در دين ما سيه نكند فرق با سفيد
اسيد خضرمى

مردى كه چون فهميد همسرش‏«طوعه‏»،مسلم بن عقيل را در خانه خود پناه داده‏است،صبح به دار الاماره رفت و حضور مسلم را به ابن زياد گزارش داد و جايزه گرفت.
اشك گريه
اصحاب امام حسين‏«ع‏»

اصحاب شهادت طلب و با وفاى سيد الشهدا«ع‏»،نمونه بارز آگاهى،ايمان،شجاعت وفداكارى بودند و فضيلت آنان بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد.رواياتى درفضيلت‏ياران امام وارد شده است. (13) خصوصيات آنان نيز در برخى كتب آمده است. (14)

مرورى بر زيارتنامه‏هاى شهداى كربلا،فضيلتهايى چون وفاى به عهد،بذل جان درنصرت حجت‏خدا،وفا دارى به امام و...را ياد آور مى‏شود.ويژگيهاى افراد جبهه حسينى‏به تعبير يكى از پژوهشگران چنين است:

1-اطاعت محض و عاشقانه 2-هماهنگى كامل با رهبرى(تا جايى كه بدون اجازه‏نمى‏جنگيدند)3-خطر پذيرى و شهادت طلبى 4-شجاعت ويژه 5-صباريت و مقاومت‏جاودانه 6-سازش ناپذيرى 7-جديت،قاطعيت و عزم راسخ 8-خدا بين و خدا خواه‏9-از همه چيز بريده و به خدا پيوسته 10-دقيق،منظم،منضبط 11-نهايت رشد و كمال، صلاح(سياسى،فرهنگى)12-الگوى عملى دفاع و مقاومت(لكم فى اسوة)

13-باوفاترين و پاى بندترين ياران بر پيمان 14-آزادگى(هيهات منا الذلة)15-فرماندهى‏ويژه، مديريت نمونه 16-غناى روحى از ما سوى الله(انطلقوا جميعا)17-شركت درميدانهاى جنگ سياسى،فرهنگى،اقتصادى،نظامى در طفوليت و سنين پايين 18-«كل‏»

بينى نه‏«جزء»بينى(كل يوم عاشورا...مثلى لا يبايع مثله)19-سازنده حركتهاى تاريخساز20-مقاومت و مبارزه نابرابر در تنهايى 21-يقين و بصيرت كامل،شك شكن‏22-پافشارى و استقامت در حق با اقليت،در برابر اكثريت مخالف(لا تستوحشوافى طريق الهدى لقلة اهله)23-نقش زن در سرنوشت مبارزات سياسى،فرهنگى بشريت‏24-سپر دين بودن،نه دين سپرى 25-اصالت با جهاد اكبر 26-ساختار روحى و جسمى‏مناسب و هماهنگ با استراتژى عاشورا. (15)

آنان كه در ركاب سيد الشهدا به فيض شهادت رسيدند،جمعى از بنى هاشم بودند،جمعى از مدينه با آن حضرت آمده بودند،برخى در مكه و طول راه به وى پيوستند،برخى‏هم از كوفه توانستند به جمع آن حماسه سازان شهيد بپيوندند.كسانى هم در راه نهضت‏حسينى،پيش از عاشورا شهيد شدند كه آنان نيز جزء اصحاب او به شمار مى‏آيند.تعداد 6نفر از ياران امام كه در كوفه شهيد شدند،عبارتند از:عبد الاعلى بن يزيد كلبى،عبد الله بن‏بقطر،عمارة بن صلخب، قيس بن مسهر صيداوى،مسلم بن عقيل و هانى بن عروه.

شهداى بنى هاشم:تعداد 17 نفر از شهداى كربلا كه شهادتشان اجماعى است،عبارتند از:

على بن الحسين الاكبر،عباس بن على بن ابى طالب،عبد الله بن على بن ابى طالب،جعفر بن‏على بن ابى طالب،عثمان بن على بن ابى طالب،محمد بن على بن ابى طالب،عبد الله بن‏حسين بن على،ابو بكر بن حسن بن على،قاسم بن حسن بن على،عبد الله بن حسن بن على،عون بن عبد الله بن جعفر،محمد بن عبد الله بن جعفر،جعفر بن عقيل،عبد الرحمن بن عقيل،عبد الله بن مسلم بن عقيل،عبد الله بن عقيل،محمد بن ابى سعيد بن عقيل. (16) نام ده نفر ديگرنيز نقل شده كه البته يقينى نيست،آنان عبارتند از:ابو بكر بن على بن ابى طالب، عبيد الله بن‏عبد الله بن جعفر،محمد بن مسلم بن عقيل،عبد الله بن على بن ابى طالب،عمر بن على بن‏ابى طالب،ابراهيم بن على بن ابى طالب،عمر بن حسن بن على،محمد بن عقيل و جعفر بن‏محمد بن عقيل. (17)

شهداى ديگر:نام كسانى غير از بنى هاشم كه در كربلا در ركاب امام حسين‏«ع‏»به شهادت‏رسيدند و توضيح مختصرى در باره هر يك،در جاى مناسب هر كدام در اين كتاب(به‏ترتيب الفبا)آمده است.در اينجا فهرستى از همه آنان را يكجا بر اساس نقل كتاب‏«انصار الحسين‏»مى‏آوريم.

در كتاب ياد شده،دو جدول نام است.يكى نامهايى كه در زيارت ناحيه مقدسه و نيزدر منابع ديگرى همچون رجال شيخ،يا رجال طبرى آمده است.اين جدول كه نام 82 نفررا در بر دارد چنين است:اسلم تركى،انس بن حارث كاهلى،انيس بن معقل اصبحى،ام وهب،برير بن خضير، بشير بن عمر حضرمى،جابر بن حارث سلمانى،جبلة بن على‏شيبانى،جنادة بن حارث انصارى، جندب بن حجير خولانى،جون مولى ابو ذر غفارى،جوين بن مالك ضبعى،حبيب بن مظاهر، حجاج بن مسروق،حر بن يزيد رياحى،حلاس بن عمرو راسبى،حنظلة بن اسعد شبامى،خالد بن عمرو بن خالد،زاهر مولى‏عمرو بن حمق خزاعى،زهير بن بشر خثعمى،زهير بن قين بجلى، زيد بن معقل جعفى،سالم مولى بنى المدينة كلبى،سالم مولى عامر بن مسلم عبدى،سعد بن حنظله تميمى،سعد بن عبد الله،سعيد بن عبد الله،سوار بن منعم بن حابس،سويد بن عمرو خثعمى،سيف بن حارث بن سريع جابرى،سيف بن مالك عبدى،حبيب بن عبد الله نهشلى، شوذب‏مولى شاكر،ضرغامة بن مالك،عابس بن ابى شبيب شاكرى،عامر بن حسان بن شريح، عامر بن مسلم،عبد الرحمان بن عبد الرحمان بن عبد الله ارحبى،عبد الرحمان بن عبد ربه‏انصارى،عبد الرحمان بن عبد الله بن يزيد عبدى،عبيد الله بن يزيد عبدى،عمران بن كعب،عمار بن ابى سلامه،عمار بن حسان،عمرو بن جناده،عمر بن جندب،عمرو بن خالد ازدى، عمر بن خالد صيداوى،عمرو بن عبد الله جندعى،عمرو بن ضبيعه،عمرو بن قرضه،عمر بن‏قرضه،عمر بن عبد الله ابو ثمامه صائدى،عمرو بن مطاع،عمير بن عبد الله مذحجى، قارب‏مولى الحسين‏«ع‏»،قاسط بن زهير،قاسم بن حبيب،قرة بن ابى قره غفارى،قعنب بن عمر، كردوس بن زهير،كنانة بن عتيق،مالك بن عبد بن سريع،مجمع بن عبد الله عائذى،مسعود بن حجاج و پسرش،مسلم بن عوسجه،مسلم بن كثير،منجح مولى الحسين‏«ع‏»،نافع بن هلال، نعمان بن عمرو،نعيم بن عجلان،وهب بن عبد الله،يحيى بن سليم،يزيد بن‏حصين همدانى، يزيد بن زياد كندى،يزيد بن نبيط.

جدول دوم،اسامى كسانى است كه در منابع متاخرترى مانند زيارت رجبيه،«مناقب‏»

ابن شهرآشوب،«مثير الاحزان‏»يا«لهوف‏»آمده است كه عبارتند از:(29 نفر)ابراهيم بن‏حصين، ابو عمرو نهشلى،حماد بن حماد،حنظلة بن عمرو شيبانى،رميث بن عمرو،زائد بن‏مهاجر،زهير بن سائب،زهير بن سليمان،زهير بن سليم ازدى،سلمان بن مضارب،سليمان بن سليمان ازدى، سليمان بن عون،سليمان بن كثير،عامر بن جليده(يا:خليده)،عامر بن مالك،عبد الرحمان بن يزيد،عثمان بن فروه،عمر بن كناد،عبد الله بن ابى بكر،عبد الله بن عروه،غيلان بن عبد الرحمان،قاسم بن حارث،قيس بن عبد الله،مالك بن دودان،مسلم بن كناد،مسلم مولى عامر بن مسلم،منيع بن زياد،نعمان بن عمرو،يزيد بن مهاجر جعفى.

از نظر سن و سال،تعدادى از اين شهدا جوان بودند.نام اين جوانان شهيد در ركاب‏حسين‏«ع‏»از بنى هاشم و ديگران اينهاست:على اكبر،عباس بن على،قاسم،عون بن على، عبد الله بن مسلم،عون و محمد(پسران زينب كبرى)،وهب،عمرو بن قرظه،بكير بن حر،عبد الله بن عمير،نافع بن هلال،سيف بن حارث،اسلم،عمرو بن جناده،مالك بن عبد و....

ستايش عظيمى را كه سيد الشهدا«ع‏»شب عاشورا از ياران خويش كرد،نام آنان را جاويدان و مقامشان را جلوه‏گر ساخت.آنجا كه فرمود:من اصحابى شايسته‏تر و بهتر ازياران خود نمى‏شناسم‏«فانى لا اعلم اصحابا اولى و لا خيرا من اصحابى و لا اهل بيت ابر و لااوصل من اهل بيتى،فجزاكم الله عنى جميعا خيرا». (18) در زيارت ناحيه مقدسه هم امام‏زمان‏«ع‏»به آنان اينگونه سلام داده است:«السلام عليكم يا خير انصار...».

در توصيف آن شير مردان عارف،بسيار سخن مى‏توان گفت.از زبان دشمن هم‏مى‏توان حقايق را شناخت.به مردى كه روز عاشورا همراه عمر سعد در كربلا شركت‏داشته،گفتند:واى بر تو!آيا ذريه رسول خدا«ص‏»را كشتيد؟گفت:...اگر تو شاهد چيزى‏بودى كه ما ديديم،تو هم همچون ما مى‏كردى.گروهى بر ما تاختند كه دستهاشان بر قبضه‏شمشيرها بود،همچون شيران خشمگين،سواران را از چپ و راست درهم مى‏نورديدندو خويش را به كام مرگ مى‏افكندند. نه امان مى‏پذيرفتند،نه علاقه به مال داشتند و نه‏چيزى مى‏توانست مانع ورودشان بر بركه‏هاى مرگ گردد!اگر اندكى از آنان دست‏بر مى‏داشتيم،جان همه سپاه را مى‏گرفتند.اى بى مادر،پس مى‏خواستى چه كنيم؟!... (19) براى‏آشنايى با برخى فضايل آنان،كه حواريين امام حسين‏«ع‏»بودند،رجوع كنيد به‏«منتخب‏التواريخ‏»،ص 245 تا 255 كه بيست و شش فضيلت براى آنان بر شمرده است،از جمله:

رضايت از خدا،با وفاترين اصحاب،ثبت بودن نامشان در لوح محفوظ،برتر بودن‏مقامشان از همه شهدا،همت والا با عده كم،توفيق باز گشت به دنيا در عصر رجعت،معروف بودنشان در آسمانها،شوق شهادت در ركاب امام حسين‏«ع‏»،ياران واقعى دين‏خدا،وارستگى و زهد و عبادت،دفن در سرزمين مقدس كربلا و....همين فضيلتهاست‏كه آنان را محبوب دلها ساخته و در دنيا و آخرت،مورد غبطه جهانيانند.قبر شهداى كربلاهمه يكجا در حرم سيد الشهدا«ع‏»است.

در راه دوست كشته شدن آرزوى ماست دشمن اگر چه تشنه به خون گلوى ماست گرديم دور يار،چو پروانه گرد شمع چون سوختن در آتش عشق آرزوى ماست از جان گذشته‏ايم و به جانان رسيده‏ايم در راه وصل،اين تن خاكى عدوى ماست خاموش گشته‏ايم و فراموش كى شويم بس اين قدر كه در همه جا گفتگوى ماست ما را طواف كعبه بجز دور يار نيست كز هر طرف رويم،خدا روبروى ماست
اصحاب كساء خامس آل عبا
اقامه ماتم عزادارى
اقساس

نام روستايى در نزديكى كوفه كه در بيابان واقع شده است.خاندان اقساسى ازخاندانهاى ريشه‏دار علوى بوده‏اند كه در عراق زيسته‏اند.حسين بن على‏«ع‏»در مسيرخويش به كوفه از آن گذشته است. (20)
الوداع

بدرود گفتن،خدا حافظى كردن،نيايشى كه در هنگام مسافرت و مفارقت از يكديگر برزبان مى‏آورند،به معناى‏«خدا نگهدار». (21) در حادثه نهضت عاشورا،وداع در مواردى ديده‏مى‏شود. امام حسين‏«ع‏»هنگامى كه پس از مرگ معاويه و اصرار والى مدينه براى بيعت‏گرفتن از او، مى‏خواهد از مدينه خارج شود،به زيارت قبر پيامبر رفته و با او خداحافظى‏مى‏كند و عازم مكه مى‏شود،وداعى آميخته با اشك و اندوه فراق،كه در همانجا به خواب‏مى‏رود و رسول خدا را در خواب مى‏بيند.با قبر مادرش و برادرش هم وداع مى‏كند. (22) وداع‏ديگر در روز عاشورا و كربلاست.فرزندان اهل بيت نيز در آخرين بارى كه از امام و خيمه‏گاه‏خداحافظى مى‏كنند، سلام آخر را مى‏دهند.وداع واپسين،همراه با سلامى خاص است.

سيد الشهدا روز عاشورا چندين بار وداع كرد.وداع اول،آنگاه بود كه به خيمه‏ها آمد واز خواهرش زينب،پيراهنى كهنه طلبيد تا از زير لباس بپوشد و در اين وداع بود كه‏على اصغر را به آغوش گرفت تا با او نيز وداع كند،تيرى گلوى او را از هم دريد.وداع ديگربا فرزندش امام سجاد«ع‏»بود كه درون خيمه انجام گرفت.وداعى هم با دخترش سكينه‏داشت كه بسى جانسوز بود و اين در همان وداع آخر بود كه حضرت با زخمهايى كه ازآنها خون مى‏آمد براى خداحافظى به ميان اهل بيت آمد و با جمله‏«استعدوا للبلاء و اعلمواان الله تعالى حاميكم و حافظكم...»آنان را به صبر دعوت كرد (23) و چون خواست براى‏كارزار نهايى به ميدان رود،همه را اينگونه خطاب كرد:«يا سكينة يا فاطمة يا زينب و ياام كلثوم!عليكن منى السلام...» (24) و اين نشان ديدار آخر بود.اهل بيت چون يقين كردند كه‏ديگر او را نخواهند ديد،بشدت گريستند.

آمدن زينب‏«ع‏»از پى برادر و بوسيدن زير گلوى او و نيز صدا كردن سكينه،پدر را و درخواست اينكه مرا بر دامن بنشان و...از جزئيات همين وداع است.«روضه وداع‏»ازسوزناكترين مرثيه‏هاى حادثه عاشوراست،و نيز وداع امام حسين‏«ع‏»با على اكبر،آنگاه كه‏عازم ميدان بود. هنگام ميدان رفتن يكايك اصحاب،با آن حضرت وداع مى‏كردندوداعشان با سلام كردن بود كه اذن ميدان هم حساب مى‏شد.

بگذار تا بگرييم چون ابر در بهاران كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران هر كو شراب فرقت روزى چشيده باشد داند كه سخت باشد قطع اميدواران با ساربان بگوييد احوال آب چشمم تا بر شتر نبندد محمل به روز باران (25)
امارت رى حكومت رى
ام البنين

مادر حضرت ابا الفضل‏«ع‏»و همسر امير المؤمنين پس از شهادت حضرت فاطمه بودكه به معرفى عقيل،برادر حضرت امير،به همسرى على‏«ع‏»در آمد.نامش‏«فاطمه بنت‏حزام‏»،از قبيله‏«بنى كلاب‏»و خواهر«لبيد»شاعر بود.زنى بود با شرافت،از خانواده‏اى‏ريشه‏دار و دلاور و نسبت به فرزندان حضرت زهرا نيز بسيار مهربان بود.ثمره ازدواج‏على‏«ع‏»با او چهار پسر بود، به نامهاى:عباس،جعفر،عبد الله و عثمان،كه هر چهارفرزندش روز عاشورا در ركاب سيد الشهدا به شهادت رسيدند. (26)

ام البنين،پس از شهادت فرزندانش،همه روزه به بقيع مى‏رفت و بچه‏هاى عباس را نيزبه همراه مى‏برد و به ياد فرزندان شهيدش مرثيه و نوحه مى‏خواند.زنان مدينه نيز به ندبه ونوحه سوزناك او جمع مى‏شدند و مى‏گريستند.اشعارى هم در باره عباس سروده بود. (27) وقتى زنان به ام البنين تسليت مى‏گفتند،مى‏گفت ديگر مرا«ام البنين‏»خطاب نكنيد،چرا كه‏امروز ديگر آن فرزندانم نيستند و شهيد شده‏اند:

لا تدعونى و يك ام البنين تذكرينى بليوث العرين كانت بنون لى ادعى بهم و اليوم اصبحت و لا من بنين... (28)

به اين بانوى بزرگوار و مادر چهار شهيد،قبل از ولادت فرزندانش فاطمه مى‏گفتند،اماپس از آنكه داراى آن فرزندان شد،«ام البنين‏»خطابش كردند،يعنى مادر پسران.عباس 34سال داشت،عبد الله 25 سال،عثمان 21 سال و جعفر 19 سال.
امام خمينى و فرهنگ عاشورا

عنوان كنگره‏اى كه در ششمين سالگرد رحلت امام خمينى كه مقارن با ماه محرم بود،برگزار شد.در«كنگره بين المللى امام خمينى و فرهنگ عاشورا»محققانى از ايران وكشورهاى ديگر شركت داشتند و به ارائه مقالات تحقيقى خويش پيرامون:فرهنگ‏عاشورا،تاثير نهضت امام حسين بر فكر و مبارزات امام امت،روشهاى احياى عاشورا درفرهنگ و تاريخ اسلام،ادبيات عاشورا،امام و احياى نگرش سياسى به عاشورا،تربيت‏يافتگان فرهنگ عاشورا و...پرداختند. اين كنگره در روزهاى 2 و 3 محرم 1416 ق(11 و12 خرداد 74)برگزار شد.برگزارى آن از سوى‏«مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى‏»

بود.مجموعه مقالات كنگره در چند جلد با عنوان‏«چشمه خورشيد»منتشر شد.
امام سجاد«ع‏» زين العابدين‏«ع‏»
امان نامه

امان دادن يعنى كسى را در كنف حمايت‏خود گرفتن.«امان نامه‏»يا خط امان،نامه‏اى‏است كه در ضمن آن زنهار و امان دهند. (29) در فرهنگ عرب،امان دادن نيز مثل‏«جوار»وپناه دادن، سبب مصونيت جانى شخص امان يافته مى‏شد.به امانى كه مى‏دادند،حتى‏نسبت به دشمن خويش،پايبند بودند و نقض آن را ناجوانمردى و نشانه فرومايگى‏مى‏دانستند.به همين خاطر، امام حسين‏«ع‏»در نامه اعتراض آميزى كه به معاويه نوشت واو را بخاطر كشتن‏«حجر بن عدى‏»ملامت كرد،از جمله بر اين نكته تاكيد داشت كه باآنكه به او امان داده بود،او را كشت. (30) به مسلم بن عقيل نيز پس از درگيرى تن به تن درميدان و كوچه‏هاى كوفه امان دادند.امان دهنده محمد بن اشعث بود.اما به امان وفا نشد واو را نزد ابن زياد برده و سر انجام به قتل رساندند. (31) در كربلا نيز شمر،براى عباس‏«ع‏»امان‏نامه آورد ولى ناكام شد.شمر،پس از آنكه فرمان قتل حسين‏«ع‏»و تاختن بر بدن امام را ازابن زياد گرفت تا به كربلا آيد،عبد الله بن ابى محل(كه از طايفه ام البنين مادر عباس بود)

آنجا بود.براى عباس و برادرانش دستخط امان گرفت و توسط غلامى نزد آنان فرستاد.

آنان با ديدن امان نامه گفتند:ما را به امان شما نيازى نيست،امان الهى بهتر از امان ابن زياداست:«لا حاجة لنا فى امانكم،امان الله خير من امان ابن سمية‏». (32) قبل از روز عاشورا هم‏وقتى شمر پشت‏خيمه اصحاب امام آمد و عباس و برادرانش را اينگونه صدا زد: خواهرزادگان ما كجايند؟عباس و جعفر و عثمان(فرزندان امير المؤمنين‏«ع‏»)بيرون آمدند كه:

چه مى‏خواهى؟گفت:«انتم يا بنى اختى امنون‏».شمر مى‏خواست به بهاى رها كردن‏حسين‏«ع‏»به عباس و برادرانش امان دهد.آنان نيز در پاسخ گفتند:لعنت‏خدا بر تو و امان‏تو باد.آيا به ما امان مى‏دهى در حالى كه پسر پيامبر را امانى نيست؟«لعنك الله و لعن‏امانك،اتؤمننا و ابن رسول الله لا امان له؟» (33)
ام خلف

همسر مسلم بن عوسجه،از زنان برجسته شيعه كه در كربلا از ياران حضرت‏سيد الشهدا«ع‏»بود.پس از شهادت مسلم بن عوسجه،پسرش خلف آماده جنگ شد.امام‏حسين از او خواست كه به سرپرستى مادرش بپردازد.ولى مادرش او را تشويق به جنگ‏كرد و گفت:جز با يارى پسر پيغمبر،از تو راضى نخواهم شد.خلف پس از نبردى دليرانه‏به شهادت رسيد.پس از شهادتش،سر او را به طرف مادرش پر تاب كردند.او هم سر رابرداشته،بوسيد و گريست. (34) ماجرايى نظير اين،در باره‏«ام وهب‏»و پسرش وهب بن‏عبد الله كلبى نقل شده است.از آنجا كه در ميان شهداى كربلا كسى به نام خلف بن مسلم‏نيست،احتمالا اشتباهى در نقل پيش آمده و ام وهب و پسرش وهب صحيحتر باشد.

پى‏نوشتها

1-كامل ابن اثير،ج 2،ص 558.

2-بحار الانوار،ج 45،ص 59.

3-وسائل الشيعه،ج 2،ص 898.

4-مقتل الحسين،مقرم،ص 227،عوالم(امام حسين)،ص 230.

5-عوالم،ص 175.

6-مروج الذهب،ج 3،ص 62.

7-ابصار العين،ص 133.

8-آتشكده،نير تبريزى،(چاپ 1372 ق)ص 116.

9-منتخب التواريخ،محمد هاشم خراسانى،ص 297(همراه با تفصيل و ذكر ماخذ هر سخن).

10-انصار الحسين،ص 58.

11-مقتل خوارزمى،ج 2،ص 24.

12-بحار الانوار،ج 45،ص 30،عوالم(امام حسين)،ص 273.

13-از جمله در سفينة البحار،ج 2،ص 11.

14-ر.ك:انصار الحسين،الدوافع الذاتية لانصار الحسين،ابصار العين فى انصار الحسين،فرسان الهيجاء،عنصرشجاعت،اسوه‏هاى جاويد،مقاتل الطالبيين،موسوعة المصطفى و العترة،ج 6، ص 201 و....

15-جزوه‏«تشكيلات توحيدى عاشورا»،فاطمى پناه،ص 23.

16-انصار الحسين،محمد مهدى شمس الدين،ص 111.

17-همان،ص 117،در باره شهداى عاشورا،از جمله ر.ك:مجله‏«تراثنا»،شماره 2،مقاله‏«تسمية من قتل‏مع الحسين‏».

18-مقتل خوارزمى،ج 1،ص 246،لهوف،ص 79.

19-شرح نهج البلاغه،ابن ابى الحديد،ج 3،ص 263.

20-الحسين فى طريقه الى الشهاده،ص 114.

21-لغت نامه،دهخدا.

22-حياة الامام الحسين،ج 2،ص 259 و 261.

23-مقتل الحسين،مقرم،ص 337.

24-معالى السبطين،ج 2،ص 25.

25-سعدى.

26-الكامل،ابن اثير،ج 3،ص 333،ادب الطف،ج 1،ص 72.

27-سفينة البحار،ج 1،ص 510.

28-رياحين الشريعه،ج 3،ص 294.

29-لغت نامه،دهخدا.

30-حياة الامام الحسين،ج 2،ص 365.

31-همان،ج 3،ص 397.

32-كامل،ابن اثير،ج 2،ص 558.

33-وقعة الطف(چاپ جامعه مدرسين)،ص 190.

34-ر.ك:رياحين الشريعه،ذبيح الله محلاتى،ج 3،ص 305.




ام سلمه

همسر گرامى رسول خدا«ص‏»و از سابقين در اسلام و از مهاجران به حبشه بود.اززنان خردمند عصر خويش به شمار مى‏رفت.نامش هند بود.پس از باز گشت از حبشه،به‏مدينه هجرت كرد.شوهرش ابو سلمه در جنگ احد مجروح و سپس شهيد شد.پيش ازجنگ احزاب به همسرى پيامبر در آمد و سرپرستى فاطمه زهرا«ع‏»را بر عهده گرفت.

«چون حسين‏«ع‏»به دنيا آمد،عهده‏دار نگهدارى او شد». (1) ام سلمه پس از رحلت رسول‏خدا«ص‏»همواره هوادار اهل بيت ماند و سالها بعد،از مخالفان سر سخت معاويه بود وطى نامه‏اى از برنامه‏هاى معاويه در سب و لعن امير المؤمنين‏«ع‏»انتقاد كرد. (2) اين بانوى‏بزرگوار،از راويان حديث از پيامبر بود.حسين بن على پيش از سفر به كربلا،علم و سلاح‏پيامبر و ودايع امامت را به او سپرد تا از بين نرود.درخواست آنها نشانه امامت بود.او هم‏آنها را به امام سجاد تحويل داد. (3) اين،مكانت عظيم او را نزد اهل بيت مى‏رساند.

ام سلمه،از طريق رسول خدا«ص‏»پيشاپيش از ماجراى كربلا و شهادت امام‏حسين‏«ع‏»خبر داشت.پيامبر،مقدارى از خاك كربلا را به ام سلمه داده بود و در شيشه‏اى‏نگهدارى مى‏شد. حضرت فرموده بود هر گاه ديدى كه اين خاك،به خون تبديل شد،بدان‏كه فرزندم حسين‏«ع‏»كشته شده است.روزى ام سلمه در خواب،رسول خدا را با چهره‏اى‏غمگين و لباسى خاك آلود ديد،كه حضرت به او فرمود:از كربلا و از دفن شهدا مى‏آيم.

ناگهان از خواب برخاست،نگاه به آن شيشه كرد،خاك را خونين يافت،دانست كه‏حسين‏«ع‏»شهيد شده است و صدايش به صيحه و شيون بلند شد و همسايگان آمدند وماجرا را باز گفت. (4) آن روز را به ياد سپردند كه دهم عاشورا بود،بعد از بازگشت اهل بيت‏به مدينه،روز خواب را با روز شهادت امام،مطابق يافتند.اين ماجرا در روايات،به‏«حديث قاروره‏»معروف است.

پس از واقعه كربلا،وى به عزادارى بر شهيدان كربلا پرداخت و بنى هاشم به تعزيت وتسليت گويى او كه تنها همسر باز مانده پيامبر بود،مى‏رفتند.ام سلمه در 84 سالگى،چندسال پس از واقعه كربلا(به نقلى در سال 62)در گذشت و در بقيع،مدفون شد. (5)
ام كلثوم

دختر امير المؤمنين‏«ع‏»و خواهر زينب و حسين‏«ع‏».وى در سالهاى آخر عمرپيامبر خدا«ص‏»به دنيا آمد.زنى با فضيلت،فصيح،سخنور و دانا بود.نامش را زينب‏صغرى هم گفته‏اند. وى در طول زندگى،شاهد شهادت مظلومانه عترت پيامبر بود.درسال 61 هجرى نيز در ركاب سيد الشهدا به كربلا آمد و پس از عاشورا،در مدت اسارت‏نيز با سخنانش عترت رسول خدا را معرفى و ستمهاى حكام را افشا مى‏كرد.از جمله‏وقتى كاروان اسيران را به كوفه وارد كردند،در جمع انبوه حاضران،ام كلثوم به مردم‏دستور سكوت داد.چون نفسها آرام گرفت و همه ساكت‏شدند به سخن پرداخت وكوفيان را به خاطر سستى در يارى امام و آلودن دست به خون سيد الشهدا ملامت كرد.

آغاز خطبه‏اش چنين است:

«يا اهل الكوفة!سواة لكم،ما لكم خذلتم حسينا و قتلتموه و انتهبتم امواله و ورثتموه‏و سبيتم نساءه و نكبتموه،فتبا لكم و سحقا!و يلكم اتدرون اى دواه دهتكم...» (6) و صداى‏گريه همه برخاست و زنان صورت خراشيدند و موى كندند و مويه كردند.هنگام ورود به‏شام نيز شمر را طلبيد و از او خواست كه آنان را از دروازه‏اى وارد كنند كه اجتماع كمترى‏باشد و سرهاى شهدا را دورتر نگهدارند تا مردم به تماشاى آنها پرداخته،كمتر به چهره‏اهل بيت پيامبر نگاه كنند.شمر دقيقا بر خلاف خواسته او عمل كرد و اسيران را از دروازه‏ساعات وارد دمشق كردند. (7) در ايام حضور در دمشق نيز هرگز از بيان حقايق و افشاى‏جنايات امويان كوتاهى نكرد.پس از باز گشت اهل بيت به مدينه نيز،ام كلثوم از كسانى بودكه گزارش اين سفر خونين را به مردم مى‏داد.شعر معروف‏«مدينة جدنا لا تقبلينا،فبالحسرات و الاحزان جئنا»كه هنگام ورود به مدينه خوانده شده از ام كلثوم است. (8) البته‏بعضى معتقدند ام كلثوم كه دختر حضرت فاطمه‏«ع‏»بوده،در زمان امام مجتبى‏«ع‏»از دنيا رفت.

اين بانو كه نامش در حادثه كربلا مطرح است،از يكى ديگر از همسران امير المؤمنين است.
ام وهب

وى دختر«عبد»و همسر عبد الله بن عمير كلبى از طايفه‏«بنى عليم‏»بود.چون شوهرش‏تصميم گرفت از كوفه به يارى حسين‏«ع‏»بيرون آيد،ام وهب نيز اصرار كرد تا او را هم باخود ببرد.شبانه به ياران حسين‏«ع‏»در كربلا پيوستند.روز عاشورا وقتى شوهرش‏عبد الله بن عمير به ميدان رفت،او نيز چوبى به دست گرفت و به ميدان شتافت ولى امام‏حسين‏«ع‏»مانع او شد و فرمود:بر زنان جهاد نيست.اما پس از شهادت شوهرش به بالين‏او رفت و صورت او را پاك مى‏كرد كه شمر،غلامى را سراغ او فرستاد.آن غلام،با گرزى‏بر سر آن زن كوبيد و او را شهيد كرد. (9)
امويان بنى اميه
امية بن سعد طائى

از شهداى كربلا به شمار آمده كه خود را در كربلا به امام حسين‏«ع‏»رساند و روزعاشورا،به نقلى در حمله اول شهيد شد.سوار كارى نامى و شجاع از كوفيان و از اصحاب‏امير المؤمنين‏«ع‏»بوده است.و در جنگ صفين هم حضور داشته است.گفته‏اند ساكن كوفه‏بود،روز هشتم محرم به سيد الشهدا پيوست. (10)
انس بن حارث كاهلى

از شهداى كربلاست.وى از اصحاب پيامبر خدا«ص‏»،از طايفه بنى كاهل از بنى اسدبود كه از عربهاى شمال محسوب مى‏شدند.گفته‏اند در جنگ بدر و حنين هم شركت‏داشت.پير مردى سالخورده،از شيعيان كوفه بود كه موقعيتى والا داشت.شبانه خود را به‏كربلا رساند و روز عاشورا در ركاب حسين‏«ع‏»به سعادت شهادت رسيد.رجزى كه‏مى‏خواند،چنين بود:

قد علمت كاهلها و دودان و الخندفيون و قيس عيلان بان قومى آفة للاقران (11)

در برخى منابع،نام او مالك بن انس كاهلى آمده است.
انقلاب مدينه واقعه حره
انگشت و انگشتر ساربان
انيس بن معقل اصبحى

در كتابهاى مقتل،نام او در عداد شهداى كربلا آمده است.وى در كربلا به ياران امام‏حسين‏«ع‏»پيوست.به نقل مناقب،بعد از ظهر عاشورا پس از شهادت‏«جون‏»غلام ابو ذر،او به ميدان آمد و در حالى كه رجز زير را مى‏خواند،پيكار كرد و بيست و چند نفر را گشت‏و به شهادت رسيد:

انا انيس و انا ابن معقل و فى يمينى نصل سيف مصقل اعلوبها الهامات وسط القسطل عن الحسين الماجد المفضل ابن رسول الله خير مرسل (12)
اوصاف سيد الشهدا«ع‏»

در اوصاف،القاب و عناوينى كه نسبت به حسين بن على‏«ع‏»به كار رفته،بخصوص‏آنچه در زيارتنامه‏هاى آن حضرت ديده مى‏شود،يك جهان مطلب است.همه،نشان‏دهنده مقام والا و جايگاه رفيع او نزد خدا و رسول و ائمه است.برخى از اين اوصاف،كه‏از يك نگاه اجمالى و گذرا به زيارتنامه‏هاى‏«مفاتيح الجنان‏»بر مى‏آيد،چنين است:

امام،شهيد،رشيد،مظلوم،مقتول،مخذول،مهتضم،مجاهد،عابد،ذائد،قتيل العبرات،اسير الكربات،صريع العبرة الساكبة،قتيل الكفره،طريح الفجره،قتيل الله،ثار الله،حجة الله،باب الله، خالصة الله،ولى الله،صفى الله،حبيب الله،سفير الله،امين الله،عبد الله،وتر الله،الدليل على الله، الداعى الى الله،عيبة علم الله،موضع سر الله،نور،ثائر،طيب،صديق،طهر،طاهر،مطهر،عمود دين،دليل عالم،شريك قرآن،وصى مبلغ،سبط منتجب،سفينه نجات،خامس اصحاب كساء، سبط الرسول،سيد شباب اهل الجنة،قتيل الظماء،غريب الغرباء،باب المقام،باب حكمة رب العالمين،شاهد،وارث،وتر الموتور،خازن الكتاب المسطور،وارث التوراة و الانجيل و الزبور، سيد الشهدا،و...بسيارى از القاب و اوصاف ديگر. (13) در سخنرانيهاى آن حضرت نيز نمونه‏هايى وجود دارد كه اوصاف و ويژگيهاى خود رابر مى‏شمارد،از جمله خطبه‏اى كه روز عاشورا خطاب به كوفيان ايراد كرد و خصوصيات‏خود را بيان كرد،كه در بخشى از آن است:«اما بعد، فانسبونى فانظروا من انا؟ثم ارجعواالى انفسكم و عاتبوها،فانظروا هل يحل لكم قتلى و انتهاك حرمتى؟الست ابن بنت نبيكم وابن وصيه و ابن عمه...» (14)
اهداف نهضت عاشورا

مقصود از«هدف‏»امام حسين‏«ع‏»در حادثه كربلا،چيزى است كه آن حضرت براى‏دست‏يافتن به آنها يا تحقق آنها هر چند در زمانهاى بعد،دست به آن قيام زد و در اين راه،شهيد شد. فهرستى از اين اهداف مقدس به اين صورت است:

1-زنده كردن اسلام‏2-آگاه ساختن مسلمانان و افشاى ماهيت واقعى امويان‏3-احياى سنت نبوى و سيره علوى‏4-اصلاح جامعه و به حركت در آوردن امت‏5-از بين بردن سلطه استبدادى بنى اميه بر جهان اسلام‏6-آزاد سازى اراده ملت از محكوميت‏سلطه و زور7-حاكم ساختن حق و نيرو بخشيدن به حق پرستان‏8-تامين قسط و عدل اجتماعى و اجراى قانون شرع‏9-از بين بردن بدعتها و كجرويها10-تاسيس يك مكتب عالى تربيتى و شخصيت بخشيدن به جامعه‏اين هدفها،هم در انديشه و عمل سيد الشهدا،جلوه‏گر بود،هم در ياران و سربازانش.

از جمله سخنان امام حسين‏«ع‏»كه گوياى اهداف اوست،عبارت است از:

«...انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى،اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكرو اسير لبسيرة جدى و ابى على بن ابى طالب‏». (15) و در نامه خود به بزرگان بصره نوشت:«...انا ادعوكم الى كتاب الله و سنة نبيه،فان‏السنة قد اميتت و البدعة قد احييت فان تسمعوا قولى اهدكم سبيل الرشاد». (16) و در نامه‏اى كه همراه مسلم بن عقيل به كوفيان نوشت،رسالت امامت را اينگونه ترسيم‏فرمود:«...فلعمرى ما الامام الا العامل بالكتاب و الاخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس‏نفسه على ذات الله،و السلام‏». (17) و در كربلا به ياران خويش فرمود:«الا ترون الى الحق لا يعمل به والى الباطل لا يتناهى‏عنه،ليرغب المؤمن فى لقاء الله،فانى لا ارى الموت الا سعادة و الحياة مع الظالمين الابرما». (18)

از حسين اكتفا به نام حسين نبود در خور مقام حسين بلكه يابد كه خلق دريابند علت اصلى قيام حسين كشته شد زير بار ظلم نرفت به به از قدرت تمام حسين بهر احياى دين شهادت يافت زنده شد نام دين زنام حسين (19)
اهل بيت‏«ع‏»

خاندان،دودمان،آل محمد،عترت.منظور،دودمان پاك رسول خدا«ص‏»و اصحاب‏كساء و ذريه مطهر پيامبر اسلام است و در حادثه عاشورا،امام حسين‏«ع‏»و برادران وخواهران و فرزندان و بستگانش كه از نسل پيامبر اكرم در كربلا حضور داشتند،اهل بيت‏محسوب مى‏شوند كه در پى شهادت آن امام،به اسارت رفتند.محبت ورزيدن به اهل بيت‏پيامبر،سفارش خدا و رسول است.در قرآن كريم،اجر رسالت پيامبر،مودت با اهل بيت‏دانسته شده است:«قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى‏». (20) و جايگاهشان درهدايت امت و نجات پيروان،چون كشتى نوح به حساب آمده است.ابوذر از رسول خدانقل كرده كه فرمود:«انما مثل اهل بيتى فيكم كمثل سفينة نوح من دخلها نجا و من تخلف‏عنها غرق‏». (21) طبق روايات،اطاعت ائمه فرض است و مودتشان لازم و نافرمانى آنان گناه،و هر كه بامحبت آنان بميرد،شهيد مرده است. ولايت آنان فريضه است و عامل قبولى اعمال و جوازعبور از صراط.دشمنشان،دشمن خداست. ابو بصير،از امام صادق‏«ع‏»پرسيد:«آل محمد»

كيانند؟فرمود:ذريه و نسل او.پرسيد:«اهل بيت محمد»كيانند؟فرمود:امامانى كه اوصياى‏اويند.پرسيد:«عترت‏»او چه كسانند؟فرمود:اصحاب عبا. (22) اهل بيت،بمنزله رابط حياتبخش بين ما و خدايند،كه اگر اين رابطه قطع شود،ارتباطمان با خدا قطع شده است.در تعليم و تبيين معارف دين هم اين نقش را دارند وشناخت قرآن و درك حقايق آن را بايد از آنان آموخت،كه علمشان از سوى خداوند است‏و پرورده خانه وحى و وارثان علوم پيامبرند. شفاعت و توسل،به دست آنان و به آنان‏انجام مى‏گيرد و زدودن تحريف از چهره دين و مقابله با بدعتها از رسالتهاى آنان است.

آنگونه كه دانش آموز،از طريق معلم با كتاب آشنا مى‏شود،ائمه اهل بيت،معلمان اين‏كتابند. اگر از كلاسى معلم را بردارند،از كتاب تنها كارى ساخته نيست.تفكر«حسبنا كتاب‏الله‏»به همين دليل،اشتباه است.اين دو«ثقلين‏»،از هم جدايى ناپذيرند،تا روز قيامت وحضور در كنار كوثر.

شما اى عترت مبعوث خاتم شما اى برترين اولاد آدم شما از اهل بيت آفتابيد گل جان محمد را گلابيد امير كشور دلها شماييد شما آيينه‏هاى حق نماييد ديانت بى شما كامل نگردد بجز با عشقتان دل،دل نگردد شما تفسير«نور»و«و الضحى‏»ييد شما معناى قرآن و دعاييد اماميد و شهيديد و گواهيد مصون از هر خطا و اشتباهيد شما راه خدا را باز كرديد شهادت را شما آغاز كرديد فدا كرديد جان تا دين بماند به خون خفتيد تا آيين بماند شما شيرازه ام الكتابيد شما ميزان حق روز حسابيد تولاى شما فرض خدايى است قبول و رد آن مرز جدايى است هر آنكس را كه در دين رسول است ولايت،مهر و امضاى قبول است ولايت،گنج عشقى در دل ماست محبت هم سرشته با گل ماست دل و جان جهانى عاشق آباد فداى نام شيرين شما باد (23)

(24)
ايثار

از بارزترين مفاهيم و درسهاى عاشورا،«ايثار»است.ايثار يعنى فداكارى و ديگرى رابر خود مقدم داشتن و جان و مال خود را فداى چيزى برتر از خويش كردن.در كربلا،فداكردن جان در راه دين،فدا كردن خود در راه امام حسين‏«ع‏»،به خاطر حسين،تشنه جان‏دادن و...ديده مى‏شود.امام حسين‏«ع‏»جان خود را فداى دين مى‏كند،اصحاب او،تازنده‏اند،نمى‏گذارند كسى از بنى هاشم به ميدان رود،تا بنى هاشم زنده‏اند،آسيبى به‏حسين‏«ع‏»نمى‏رسد.شب عاشورا كه امام،بيعت را از آنان بر مى‏دارد كه جان خويش رانجات دهند،يكايك برخاسته،اعلام فداكارى مى‏كنند و مى‏گويند:زندگى پس از تو رانمى‏خواهيم و خود را فداى تو مى‏كنيم. (25) وقتى مسلم بن عوسجه بر زمين مى‏افتد،درآخرين لحظات به حبيب بن مظاهر وصيت مى‏كند كه تا زنده‏اى مبادا دست از يارى حسين‏بردارى،جانت را فداى او كن. (26) برخى از ياران امام حسين،هنگام نماز ظهر،جان خويش‏را سپر تيرهاى دشمن مى‏كنند و امام نماز مى‏خواند. عباس‏«ع‏»بالب تشنه وارد فرات‏مى‏شود و چون مى‏خواهد آب بنوشد،ياد لبهاى تشنه حسين و اطفال افتاده،آب‏نمى‏نوشد و به خويش نهيب مى‏زند كه آيا آب بنوشى،در حالى كه حسين‏«ع‏»تشنه و درآستانه مرگ است؟ (27)

آب،شرمنده ايثار علمدار تو شد كه چرا تشنه از او اينهمه بى تاب گذشت (28)

زينب،براى نجات جان امام سجاد«ع‏»،خويش را به خيمه آتشگرفته مى‏زند.وقتى هم‏كه در مجلس يزيد،فرمان مى‏دهند كه امام سجاد«ع‏»را بكشند،زينب جان خويش را سپربلا قرار مى‏دهد و دهها صحنه ديگر كه هر كدام زيباتر از ديگرى الفباى ايثار را به آزادگان‏مى‏آموزد. اين كه كسى حاضر باشد جان خويش را فداى جان ديگرى و فداى مكتب كند،نشانه ايمان والا به آخرت و بهشت و پاداش الهى است.امام حسين نيز در آغاز حركت به‏كربلا،فرمود هر كه آماده است جان خويش را در راه ما نثار و ايثار كند،با ما حركت كند:

«من كان باذلا فينا مهجته...فليرحل معنا...». (29) همين فرهنگ بود كه نوجوانى چون‏حضرت قاسم را وامى‏داشت كه روز عاشورا خطاب به امام حسين‏«ع‏»بگويد:«روحى‏لروحك الفداء و نفسى لنفسك الوقاء» (30) جانم فداى جانت.در زيارت عاشورا نيز به‏صفت ايثار ياران حسين‏«ع‏»تصريح شده است:«الذين بذلوا مهجهم دون الحسين‏عليه السلام‏» (31) آنان كه از جان و خون خويش در راه حسين‏«ع‏»گذشتند.

پى‏نوشتها

1-بحار الانوار،ج 43،ص 245.

2-دائرة المعارف تشيع،واژه‏«ام سلمه‏».

3-بحار الانوار،ج 26،ص 209،اصول كافى،ج 1،ص 235،اثبات الهداة،ج 5،ص 216.

4-همان،ج 45،ص 89،227 و 232،ج 44،ص 225،231،236 و 239،اثبات الهداة،ج 5،ص 192، امالى‏صدوق،ص 120.

5-دايرة المعارف تشيع.

6-بحار الانوار،ج 45،ص 112،اعيان الشيعه،ج 3،ص 485.

7-اعيان الشيعه،ج 3،ص 485.

8-تمام شعر كه 38 بيت است در«عوالم‏»جلد امام حسين(ع)،ص 423 آمده است.

9-همان،ص 482،انصار الحسين،ص 61 به نقل از تاريخ طبرى.

10-اعيان الشيعه،ج 3،ص 498،عنصر شجاعت،ج 2،ص 298.

11-انصار الحسين،ص 60،اعيان الشيعه،ج 3،ص 499.

12-مناقب،ابن شهرآشوب،ج 4،ص 103،اعيان الشيعه،ج 3،ص 507.

13-در«مناقب‏»ابن شهرآشوب،ج 4،ص 78،دهها لقب براى آن حضرت آورده است،ليكن چون ما از متن زيارتهاالقاب فوق را استخراج كرده‏ايم،دليلى بر نقل آنها نديديم،از قبيل:الشهيد السعيد و السبط الثانى و الامام الثالث و المبارك و التابع لمرضات الله و....

14-بحار الانوار،ج 45،ص 6.

15-حياة الامام الحسين بن على،ج 2،ص 264.

16-همان،ص 322.

17-همان،ص 340.

18-حياة الامام الحسين بن على،ج 3،ص 98.

19-حسين،پيشواى انسانها،ص 53.

20-شورى،آيه 23.

21-بحار الانوار،ج 23،ص 121،كنز العمال،ج 12،حديث 34144.

22-بحار الانوار،ج 25،ص 216.

23-تلخيصى از مثنوى‏«اهل بيت آفتاب‏»از:نويسنده.

24-در باره اهل بيت،از جمله ر.ك:«اهل البيت،مقامهم،منهجهم،مسارهم‏»از:مؤسسة البلاغ.

25-موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 100.

26-بحار الانوار،ج 45،ص 20.

27-همان،ص 41.

28-نصر الله مردانى.

29-بحار الانوار،ج 44،ص 366.

30-موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 467.

31-بحار الانوار،ج 98،ص 293 و 296،مفاتيح الجنان،زيارت عاشورا.

 

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام