در 28 ذی الحجه سال 63 هجری قمری در منطقه حرّه [1]حادثه خونینی اتفاق می افتد(کشتار مردم مدینه توسط لشکر یزیدکه صحابه و تابعین هم در بین آنها بودند) که به لحاظ همین مکان  به «واقعه حره» معروف می شود[2].

شرح ماجرا:

بعد از شهادت امام حسین علیه السلام در سال 60 هجری ، موجی از خشم و نفرت در مناطق اسلامی و خصوصا مدینه بر ضد حکومت یزید برانگیخته شد ، حاکم مدینه (عثمان  بن محمد بن ابی سفیان) گروهی از اهل مدینه را با اشاره یزید به شام فرستاد تا از مراحم یزید برخوردار شده و مردم را به اطاعت از او تشویق نمایند . این هیئت مرکب از منذر بن زبیر بن عوام ، عبیدالله بن ابی عمرو مخزومی ، عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه و چند تن دیگر از شخصیتهای بزرگ مدینه بود.
از آنجا که یزید نه از تربیت اسلامی برخوردار بود و نه مشاورانی داشت که او را توصیه به رفتار سنجیده حداقل در برابر آن جمع کنند و همچنین از تدبیر پدرش هم بی بهره بود نزد آنان نیز از شرابخواری و سگبازی و تشکیل بزمها و مجالس آواز و فسق و فجور کوتاهی نکرد.[3]

نمایندگان با چشم خود فسق و فجور یزید را دیدند ، آنها سگبازی ، شرابخواری ، قمار و ... او را از نزدیک مشاهده کردند ، بنابراین هنگامی که به مدینه برگشتند اهل مدینه را از اعمال زشت و پلید یزید آگاه نمودند؛ پسر حنظله گفت : «من از نزد شخصی برگشته ام که اگر هیچکس با من یاری و همکاری نکند با همین چند پسرم به جنگ او خواهم رفت ، او به من عطیه داد و مرا احترام کرد ولی من عطیه او را نپذیرفتم مگر اینکه در جنگ با وی از آن استفاده کنم»[4].
مردم مدینه هم حاکم مدینه عثمان را که عامل یزید بود به همراه مروان حکم و سایر امویها از مدینه بیرون کردند[5]«5» و آشکارا به سب و لعن یزید پرداختند و گفتند : «کسی که قاتل اولاد حضرت رسول صلی الله علیه واله است و با محارم خود ازدواج میکند ، تارک صلوة است و شرب خمر میکند لایق خلافت نیست» ، و با عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه بیعت کردند.

هنگامی که این خبر با نمامی مروان به گوش یزید رسید «مُسْلِم بن عُقْبَة المُرِّيّ» را كه مردی سالخورده و درآن حال بیمار بود و به او مجرم و مسرف (به دلیل اسرافش در کشتار اهل مدینه) هم می گویند[6] با لشكرى فراوان از شام به جانب مدينه گسيل داشت تا در مدینه ترس و وحشت ایجاد نموده و آنرا غارت نماید ، اقدام به قتل عام کرده و برای یزید از اهل مدینه به عنوان عبد یزید بیعت بگیرد[7] «7» . وقتی مسلم بن عقبه با لشكرش به نزديكی مدينه رسیدند در سنگستان مدينه كه مـعـروف بـه « حـرّه واقـم » اسـت با اهل مدينه که برای دفع حمله آنها  بيرون آمده بودند روبرو شدند ، پیشنهاد حمله از جانب حره از طرف مروان بن حکم بود وی پیوسته مسرف را بر كشتن اهل مدينه تحریک مى كرد ، وی به مسرف گفت: اگر پیروزی می خواهی از طرف شرق مدینه (از جانب حره واقم) لشکریانت را آماده کن ، وقتی اهل مدینه به سوی تو خروج کنند خورشید در پشت سر شما و در مقابل آنها و صورتشان خواهد بود، سپس آنها را به اطاعت از یزید دعوت کن اگر اجابت کردند که هیچ و الا از خدا کمک بخواه! و آنها را بکش که وقتی با امامشان (یزید) مخالفت نمودند و از اطاعت رویگردان شدند خدا تو را یاری خواهد کرد![8].

فرماندهی مردم مدینه را عبدالله بن مطیع العدوی (مهاجرین) و عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه(انصار) برعهده داشتند، لشكریان يزيد بر مردم  شمشیر کشيدند و جنگ بزرگی در گرفت  ، جماعت بسيارى از مردم مدينه همچون بنی هاشم ، قریش و انصار كشته شدند .

مردم مدینه به دفاع پرداختند تا اينكه نتوانستد مقاومت کنند و به ناچار به داخل شهر فرار کردند و به روضه منوره حضرت رسول صلی الله علیه واله پناه برده و قبر آن جناب را جواز پناه خود قرار دادند.لشكر شام نيز به داخل مدینه هجوم آوردند ، احترام قبر مطهر نبی گرامی را نگه نداشته  و با اسبهاى خـود داخل روضه منوره شدند ، اسبهاى خود را در مسجد حضرت رسـول صلى اللّه عليه وآله وسلم جولان دادند ، اسبهاى ايشان در روضه (كه مابين قبر و منبر اسـت و باغی از باغهای بهشت است)  روث و بول كردند ، مردم را كشتند تا اینکه روضه و مسجد پیامبر پر از خون شد و تا جایی که خون به قبر مطهر رسيد ،  چندان از مردم مدينه كشتند كه مداينى از زُهرى روايت كرده كه هفتصد نفر از سران مردم که از طوایف و قبائل گوناگون بودند كشته شدند و از ساير مردم غير معروف هم تا ده هزار نفر به قتل رسيدند[9].
از جمله کسانی که از آل ابی طالب کشته شدند دو نفر بودند : عبدالله بن جعفر بن ابی طالب  و جعفر بن محمد بن علی بن ابی طالب ، از بنی هاشم (غیر آل ابی طالب) فضل بن عباس بن ربیعه و حمزه بن عبدالله بن نوفل هر دو از فرزندان حارث بن عبدالمطلب و عباس بن عُتْبة بن أبي لهب بن عبد المطلب ، نود و اندی از سایر قریش و همچنین به همین تعداد از انصار و چهار هزار نفر از سایر مردم که شمرده شده اند و این تعداد غیر از ناشناسان است ، همچنین مسرف به فرمان یزید جان و مال و ناموس مردم را سه روز بر لشکریان خود مباح ساخت!

بعد از آن ، همه مردم به عنوان عبد با یزید بیعت کردند و هر کس از بیعت ابا می کرد مسرف او را به شمشیر می سپرد  غیر از امام علی بن الحسین علیه السلام و علی بن عبدالله بن عباس . مردم دیدند که امام به قبر پیامبر پناه برده و دعا میکند ، او را به نزد مسرف که غضبناک بود و از امام و آبائش تبری می جست آوردند ، هنگامی که مسرف امام را دید ترسید و هیبت امام او را فراگرفت فلذا از جای برخاست و امام را در کنار خود نشاند و گفت : حوائجت را از من بخواه ، امام هم شفاعت هرکس که امر او را به شمشیر وانهاده بودند را خواست ، به امام گفته شد : دیدیم (در کنار قبرپیامبر) لبانتان حرکت میکند ، چی میفرمودید؟ حضرت فرمودند :

اللهم ربَّ السموات السبع وما أقللن، والأرضين السبع وما أقللن، رب العرش العظيم، رب محمد وآله الطاهرين، أعوذ بك من شره، وأدرأ بك في نَحْره، أسألك أن تؤتيني خيره، وتكفيني شره

از مسرف هم پرسیده شد : دیدیم که داشتی این جوان و اسلافش را سب میکردی، اما وقتی او را به نزد تو آوردند بزرگ داشتی؟ گفت: این خواست من نبود ، دلم از ترس او پر شد.

اما علی بن عبدالله ؛ خویشانش که در سپاه مسلم هم بودند از کشتن او ممانعت کردند[10]

هنگامی که مسلم بن عقبه از کار مدینه فارغ شد به قصد دفع عبدالله بن زبیر[11]و اهل مکه به امر یزید عازم مکه شد ولی در محلی معروف به قدید به درکات دوزخ شتافت.[12

ابتدا سخنی درباره واقعه حره : واقعه حره عبارت است از شورش مردم مدینه در دوره یزید و علیه حکومت بنی امیه، که با سرکوب شدید سپاه ارسالی یزید به فرماندهی شخصی به نام روبرو شد و از این به بعد به مسلم به خاطر وضعیتی که در مدینه به وجود آورد و قتل عام و جنایتی که انجام داد مسرف می گفتند . جریان از این قرار بود که عده ای از اهالی مدینه به سرپرستی عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه (حنظله شهید احد ) عزم دربار یزید نمودند تا از نزدیک با خلیفه ای که جانشین رسول خداست ملاقات کنند . آنها به شام رفته اما آنچه دیدند بسیار برایشان تعجب آور بود. خلیفه مسلمانان شراب می نوشید و سگ بازی و میمون بازی می کرد و از آن گذشته رقاصان و آواز خوانان در دربار رفت و آمد داشتند و بدتر از همه اینکه دربار مامنی برای مسیحیان شده بود . عبدالله و هیات همرا در شام چیزی از خود بروز ندادند اما وقتی به مدینه بازگشتند به مردمی که به استقبال آمده بودند تا وضعیت خلیفه را برایشان تشریح کند ،گفت : بروید و منتظر باشید که از آسمان بر سرتان سنگ ببارد بخاطر این خلیفه ای که دارید . و شروع به توضیح رفتار یزید نموده و مردم را به شورش فراخواند . آنها هم پذیرفته و همراهی کردند و شورش بزرگی برپا شد به طوری که مروان بن حکم فرماندار یزید در مدینه ناچار شد از مدینه فرار کند . او قبل از فرار زن و بچه اش را نزد امام زین العابدین آورد و از حضر خواست انها را در پناه خود نگه دارد . امام بزرگواری کرده و پذیرفتند که خانواده مروان در پناه حضرت باشند . سپاه یزیدکه آمد جنگ نابرابری انجام شده و مدینه شکست خورد . سپاه ،همه چیز مدینه حتی ناموس مردم را حلال اعلام کرد و سه شبانه روز هر کاری که می خواستند به سر اهل مدینه اوردند حتی تا مدتها دختران مدینه را به شرط دختری شوهر نمی دادند چرا که جنایت فجیعی را سپاه یزید مرتکب شده بود .البته با لطفی که امام سجاد به مروان کرده بود ،امام و خانواده اش و کسانی که در خانه امام پناه گرفته بودند از این خطر رهایی یافتند

واقعۀ حرّه واقم یا قیام مردم مدینه(سال 63 ه.ق)    
یکی از وحشتناک ترین جنایات امویان پس از به شهادت رساندن امام حسین – علیه السلام – واقعه ای است که در تاریخ اسلام به نام «واقعۀ حرّه» شهرت دارد. حرّه، نام دو رشته کوهک های سنگلاخی در مدینه است که در دو سمت شرق و غرب این شهر از شمال تا جنوب کشیده شده است که این واقعه در نزدیکی حرّۀ غربی اتفاق افتاد. رخداد مزبور، مربوط به شورش مردم مدینه در 26 یا 27 ذیحجۀ سال 63 ه.ق می باشد که توسط سپاه شام به خاک و خون کشیده شد. [تاریخ خلفا/ص572]

آقای هاشم معروف الحسنی در مورد چگونگی شکل گیری و سرانجام این قیام می گوید:
شهادت امام حسین – علیه السلام – و برادران و فرزندانش و اسارت زنانش و دیگر مصیبت های وارده بر آن حضرت، پیوسته موضوع عام و خاص بود و بر دشمنی و خشم مردم نسبت به یزید و بنی امیه روز به روز افزوده می شد. مسلمانان از این که در یاری دادن به آن حضرت کوتاهی کردند و به ندای او پاسخ مثبت ندادند احساس مسئولیت می کردند؛ این امر از جمله عواملی بود که حس کینه و نفرت از بنی امیه را در نفوس آنان بر می انگیخت.

مردم در مورد این که چه کسی می تواند جانشین بنی امیه شود فکر کردند و کسی جز عبدالله بن زبیر را برای این کار نیافتند. آشکار است که تعبیر طبیعی نفرت و کینۀ نسبت به امویان، این بود که مردم به قیام مسلحانه دست زنند و خود را از بیعت خائنانه ای که معاویه با نیروی مال و سلاح بر مردم تحمیل کرده بود خلاص کنند.

از همین روی، حکومت اموی پس از کشتار کربلا با قیام های زیادی روبرو شد که شهادت امام حسین – علیه السلام – آتش این قیام ها را شعله ور ساخت. شورش مردم مدینه بر ضد امویان اگر چه رنگ شیعی به خود نگرفت لیکن انگیزه های اصلی بروز آن جز جنایتی که حزب اموی نسبت به امام حسین – علیه السلام – و یاران او مرتکب شده بودند، چیز دیگری نبود .

یزید این احساسات بر افروخته در نفوس بیشتر مسلمانان را احساس می کرد، لذا خود را از شرکت در جنایت طفّ (کربلا) تبرئه می ساخت و می کوشید سیاست خود را که در همۀ موارد مبتنی بر خشونت و سنگدلی در رفتار با مسلمانان بود، به سیاستی که به نرمش و گذشت نزدیک تر بود، تغییر دهد. از این رو «ولید بن عتبه» را از حکومت مدینه بر کنار و «عثمان بن محمد بن ابی سفیان» را به کارگزاری خود در مدینه منصوب و به او سفارش کرد که با مردم به نیکی رفتار کند.

حاکم جدید بنا به درخواست یزید هیاتی از مردم مدینه را به پایتخت، نزد یزید فرستاد و گمان می کرد اظهار مهربانی و اکرام آن ها از سوی یزید، دشمنی آن ها را کاهش خواهد داد.

این هیات که متشکل از بزرگان مدینه بود و در رأس آن ها «عبدالله بن حنظلۀ غسیل الملائکه» «منذر بن زبیر» و «عبدالله بن عمرو بن خوص» قرار داشتند از مدینه به شام حرکت کرد تا از سوی ابن میسون (یزید) پذیرایی شود. مدینه با بی صبری در انتظار هیات خود بود تا پس از بازگشت از این سفر، موضعی قطعی در برابر خلیفه و دژخیمان اتخاذ کنند.

یزید بی اندازه آن هیئت را مورد احترام و محبت قرار داد و اعضای آن از عطای فراوان برخودار شدند. یزید مطمئن بود که این هیات با روحیه ای متفاوت از آن چه با هنگام خروج از مدینه با خود داشت به آن جا (مدینه) باز خواهد گشت، اما تیرهای او به خطا رفت چرا که از آن هیات جز دشنام و بدگویی حاصلی بدست نیاورد. این هیات به مردم مدینه گفت:

ما بر مردی وارد شدیم که نه دین داشت و نه اسلام را می شناخت، شراب می نوشید و همه نوع فسخ و فجور را مرتکب می شد؛ با نوجوانان و کنیزان به شب نشینی می پردازد و با دختران و خواهران خود هم بستر می شود. ما شما را گواه می گیریم که ما او را از خلافت خلع کردیم و شما هم او را خلع کنید. عبدالله بن حنظلۀ غسیل الملائکه گفت :

به خدا سوگند اگر هیچ کس همراه من نباشد، من با جان خویش و فرزندان و کسانم با او پیکار می کنم. مردم مدینه به دور او اجتماع و به شرط جنگ با یزید با او بیعت کردند.

وقتی این خبر به گوش یزید رسید خشم سراسر وجودش را فرا گرفت و برای این که کنترل اوضاع از دستش خارج نشود، نعمان بن بشیر را به مدینه فرستاد. نعمان بر مردم مدینه وارد شد و آنان را از مخالفت و فتنه و تباهی های ناشی از آن بر حذر داشت لیکن آنان در خواست او را نپذیرفتند  و نعمان ِ شکست خورده به شام بازگشت و آن چه را دیده و شنیده بود برای یزید بیان کرد. [جنبش های شیعی در اسلام/ص521 به بعد]

شورشیان، امویان و یاران و موالی آنان را که تقریباً حدود هزار نفر بودند، در خانۀ مروان بن حکم محاصره کردند و پس از آن با خفت و خواری و در حالی که بچه ها، آنان را سنگسار می کردند، از شهر بیرون راندند. آن ها با رانده شدگان شرط کردند که اگر قسم یاد کنند تا همراه سپاه شام باز نگردند، اجازه می دهند که از شهر خارج شوند؛ آن ها هم پذیرفتند، گر چه افراد پلیدی چون مروان و بسیاری دیگر عهد خود را شکستند. واقدی این اخراج را به دست زبیر دانسته و می نویسد:

مجموع اخراج شدگان از مکه و مدینه و سایر نقاط حدود چهار هزار نفر بودند. ابن اعثم می نویسد که رهبر این شورشیان، یعنی عبدالله بن حنظلۀ غسیل الملائکه، از طرف ابن زبیر والی مدینه بوده است. [تاریخ خلفا/ص574]

امویان از مردم مدینه به یزید بن معاویه شکایت و از او خواستند به آن ها کمک کند. یزید ابتدا «عمرو بن سعد اشدق» را انتخاب کرد تا با سپاهی روانۀ مدینه کند، ولی او عذر آورد و نپذیرفت؛ لذا با پیشنهاد برخی از نزدیکان و اطرافیان، یزید «مسلم بن عقبه» را که پیرمردی بیمار اما خون ریز بود مامور این کار کرد و وی را در راس لشگری که متشکل از ده هزار سوار و پانزده هزار پیاده بود به مدینه روانه ساخت.
یعقوبی می گوید :
«یزید، مسلم بن عقبه را با پنج هزار نیرو به مدینه گسیل داشت » (تاریخ یعقوبی/ج2/ص250)

ابن اثیر می گوید :
«یزید به مسلم بن عقبه گفت: مردم مدینه را سه بار دعوت کن، اگر اجابت کردند چه بهتر و گرنه اگر غالب شدی سه روز آن ها را قتل عام کن و هر چه در آن شهر باشد برای لشگر مباح خواهد بود و چون مدت سه روز بگذرد از ادامۀ قتل و غارت دست بردار؛ علی بن حسین [امام زین العابدین – علیه السلام –] را منظور خود بدار و از آسیب او خود داری کن و دربارۀ اونیکی کن و این نیکی در حق او را به همه دستور بده و بگو؛ زیرا او با مردم در عصیان و طغیان شرکت نکرده است.» (ترجمۀ الکامل/ج11/ص245)

مردم مدینه برای دفاع از خود و این که جنگ در کوچه های مدینه واقع نشود، خندقی در پیرامون شهر حفر کردند. در نهایت دو نیرو در سمت شرقی مدینه که «حرّه» نامیده می شد با هم وارد جنگ شدند. این جنگ که به شکست مردم مدینه پایان یافت به سبب نابرابری دو نیرو بود؛ نیروهای مدینه از هزار نفر تجاوز نمی کرد. پس از این، همان گونه که نوادۀ هند و ابو سفیان دستور داده بود، مسلم بن عقبه، شهر مدینه را سه روز بر لشگریانش مباح کرد و این یغماگران، حرمتی از اسلام باقی نگذاشتند که هتک نشده باشد، تا آن جا که زنان و دختران به محراب پیامبر – صلی الله علیه و آله – پناه می بردند و این جنایتکاران پرهیز نمی کردند که به احترام مسجد پیامبر – صلی الله علیه و آله – دست از آن ها باز دارند. یک مرد شامی بر یکی از زنان انصار وارد شد که تازه از زایمان فارغ شده بود و نوزاد خود را که عمرش از پانزده روز تجاوز نمی کرد در آغوش داشت. شامی چون در خانۀ او چیزی نیافت از او طلب مال کرد؛ زن به وی گفت : به خدا سوگند این گروه چیزی برای ما باقی نگذاشت؛ آن شامی [جنایتکار] کودک نوزاد را از روی پستان او کشید و چنان او را به دیوار زد که گوشت و مغز کودک در اطراف خانه پخش شد. [جنبش های شیعی در اسلام/ص526،527]

امام سجاد – علیه السلام – و دیگر هاشمیان، موضع موافقی در این ماجرا نداشتند. به همین دلیل همراه شماری از افراد خانوادۀ خویش از شهر خارج شدند. از نظر امام سجاد – علیه السلام – افزون بر آن که حرکت مزبور ماهیت شیعی نداشت، دقیقاً در خط زبیریان بود، آن هم به رهبری «عبدالله بن زبیر» که از برپا کنندگان جنگ جمل بود. کوچک ترین موضع امام به عنوان رهبر شیعه، خطیرترین پیامد را برای شیعه داشت، به همین دلیل امام سجاد – علیه السلام – در این حادثه که چندان خط و ربط روشن، بلکه درستی نداشت، شرکت نکرد. اضافه بر آن، حتی هنگامی که مردم در آغاز، امویان را از شهر بیرون راندند امام از روی غیرت و مردانگی، همسر مروان بن حکم را بنا به درخواست خودِ مروان، پناه داد. این اقدام امام – علیه السلام – پاسخی از روی ادب به ناجوانمردی های امویان بود آن گونه که تاریخ، کردار آن ها را مقایسه کند. [حیات فکری و سیاسی امامان شیعه/ص271]

ابن اثیر می گوید :
«قبل از انتقام، مروان بن حکم با عبدالله بن عمر مذاکره کرد که خانوادۀ خود را در پناه و حمایت او بگذارد و او نپذیرفت و آن زمانی بود که اهل مدینه، حاکم یزید و خانواده های بنی امیه را از مدینه طرد و اخراج کرده بودند. ناگزیر به علی بن حسین – علیه السلام – توسل نمود و امام – علیه السلام – خانواده و زن و فرزندان مروان را به نیکی پذیرفت و پناه داد. مروان به امام – علیه السلام - گفت : من حرم دارم و آن ها با حرم تو و در حریم تو خواهند بود و امام قبول کرد. امام سجاد – علیه السلام – هم خانواده و عیال و اطفال خود را با خانوادۀ مروان که یکی از آن ها عایشه دختر عثمان بن عفان بود، متفقاً به سوی ینبع روانه کرد.» [ترجمۀ الکامل/ج11/ص245]

بدین ترتیب یکی از قیام ها بر ضد حکومت امویان به شدت سرکوب شد.


[1] . لسان العرب ، ابن منظور ، ج4 ص180 ، ریشه حرر : « حرّه  نام زمینهای سنگلاخی است که در اطراف شهر مدینه (مدینه قدیم) قرار داشته و از سنگهای سیاه بزرگی پوشیده شده بود »

[2] . النهایة فی غریب الأثر، مجد الدين ابن الأثير ، المكتبة العلمية ، بيروت ، 1399هـ ، ج1، ص931

[3] سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص254.

[4] . همان ص255

[5] . مروج الذهب، مسعودی، موقع الوراق (المکتبةالشاملة)، ج1، ص378

[6] . همان :  این نامگذاری توسط پیامبر  صلی الله علیه و اله صورت گرفته است.

[7] . همان ، إبن أثیر در الکامل فی التاریخ در حوادث سال 63 هجری ،  در واقعه حره می نویسد : «یزید به مسلم گفت : به مردم سه روز مهلت بده ، اگر تو را اجابت کردند که هیچ ، وگرنه با آنها از در جنگ وارد شو و وقتی بر آنها پیروز شدی سه روز بر لشکریانت مباح کن پس هرچه از مال و چارپا و سلاح و طعام در شهر بود برای تو و سپاهیانت است بعد از سه روز مردم را رها کن...»

[8] . البدایة و النهایة، إبن كثير ، موقع يعسوب (المکتبةالشاملة)، ج8، ص240

[9] . برگرفته از کتاب منتهی الامال ، شیخ عباس قمی، با دخل و تصرف

[10] . مروج الذهب، مسعودی، موقع الوراق (المکتبةالشاملة)، ج1، ص378

[11] . تتمةالمنتهی، شیخ عباس قمی، پیام آزادی، تهران، 1379ش، ص60 : عبدالله بن زبیر از کسانی است که بعد از مرگ معاویه با یزید بیعت نکرد و ملازم   کعبه شد و مردم را به بیعت خویش فراخواند

[12] . 12. همان

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام