دعای کمیل را همه ما میشناسیم و بارها توفیق خواندنش را یافته ایم اما کمیل معروف دعای کمیل که بود؟

چند سال قبل از هجرت ، در خانواده (زياد نخعى )، فرزندى متولد شد كه نام او را كميل گذاشتند.



كميل در خاندانى بود كه به خاندان نخع معروف بود و در يمن زندگى مى كردند، و از ارجمندترين خاندانها بودند.

خدمت اين دودمان به اسلام درخشنده است .

افراد برجسته اى مانند مالك اشتر، هلال ، سوادة بن عام و… از اين خاندان برخاستند.

بسيارى از افراد اين دودمان ، پس از اسلام در كوفه سكونت نمودند.

كميل را جز (تابعين ) شمرده اند؛ يعنى از افرادى كه از اصحاب پيامبر صلى اللّه عليه و آله نبوده و پس از پيامبر، جزء ياران على عليه السلام بوده است .

زندگى درخشان كميل پس از پيامبر صلى اللّه عليه و آله آغاز مى شود، زيرا كميل در زمان پيامبر هنوز به حد تكليف نرسيده بود و يا هنوز، در آن سنى نبود كه از اصحاب پيامبر به شمار آيد.

پس از پيامبر صلى اللّه عليه و آله در تاريخ ديده نشده كه كميل با خليفه اول و دوم و سوم ، محشور بوده باشد، تنها اين مطلب آمده چنانكه خواهيم گفت ، حجاج او را به بهانه اينكه در قتل عثمان شركت كرده ، كشت .

به هر حال بروز زندگى درخشنده كميل از زمان خلافت على عليه السلام به بعد شروع مى شود.

او را از ياران مخصوص و از بزرگترين حاميان ويژه على عليه السلام در دوران خلافت آن حضرت مى نامند.

كميل آنقدر به على عليه السلام نزديك بود كه حتى گاهى نيمه هاى شب ، با هم از خانه بيرون آمده و به گشت و گذار در كوچه ها و باغهاى تاريك مى پرداختند و زمانى به عبادت مشغول مى شدند.

على عليه السلام وقتى كه رهبريت مسلمانان را به دست گرفت ، استانداران و فرماندهان نالايق شهرها را عوض كرد و به جاى آنها افراد شايسته گذاشت .

كميل از مردان شايسته و لايقى است كه على عليه السلام او را فرماندار شهر (هيت ) يكى از شهرهاى كنار فرات نمود، و از او خواست در آن نقطه حساس ، با كمال هوشيارى در برابر نفوذ معاويه ، ايستادگى كند و سنگر را رها نسازد.

او آنچنان مورد اطمينان على عليه السلام بود، كه روزى على عليه السلام به عبيداللّه بن ابى رافع كه منشى بيت المال بود، فرمود:

ده نفر از افراد مورد اطمينان من ، براى رسيدگى به بيت المال بر تو وارد مى شوند، عبيداللّه پرسيد آن ده نفر چه نام دارند؟ على عليه السلام نام آنها را كه كميل نيز جز آنها بود بر شمرد. و مدتى هم خود كميل سرپرست بيت المال و رسيدگى و تقسيم عادلانه آن از طرف على عليه السلام بوده است .

كميل در سطح بسيار عالى علم و دانش و معرفت بود، در عين حال مسلمانى متعهد، عابد و احتياط كار به شمار مى آمد.

حضرت على عليه السلام او را در اين جهات مرد پر جنبه و شايسته مى ديد، از اين رو، به سؤ الات علمى او با توجه مخصوصى ، پاسخ مى داد، و گاهى او را با عاليترين پندها، موعظه مى كرد.

آموختن دعاى كميل ، به كميل بهترين دليل است كه كميل در سطح عالى از معنويت بود، و لياقت آن را داشت كه چنان دعاى بزرگ و پر معنايى به كميل آموخته شود.

كميل پاى منبر على عليه السلام زياد مى نشست و گاهى مطالبى مى پرسيد كه پاسخ آن براى شنوندگان بسيار سودمند بود.

در اينجا به عنوان نمونه : چند پند على عليه السلام را به كميل ذكر مى كنيم :

روزى على عليه السلام دست كميل را گرفت و به بيرون شهر كوفه برد؛ و همچون آن دردمندان پر رنج ، آه پر سوز كشيد سپس فرمود: اى كميل ! مردم سه دسته اند:

1- دانشمندى كه متعهد است و به دستورات عمل مى كند.

2 -دانش آموزى كه در راه نجات قدم بر مى دارد.

3 -مگسان كوچك و ناتوانى كه هر صدايى برخاست ، به دنبال آن صدا كوركورانه راه مى افتند؛ و با هر بادى كه وزيد؛ همراهى مى كنند؛ آنها به نور دانش نرسيده اند و بر پايه محكمى تكيه نكرده اند.

اى كميل ! دانش از مال بهتر است ، به جهت اينكه : دانش تو را نگهدارد؛ اما تو مال را نگه مى دارى .

دانش با بخشيدن زياد مى شود ولى مال با بخشيدن كم مى شود.

اى كميل ! شناخت علم ؛ همان دين است كه به وسيله آن انسان زندگى خداگونه مى يابد؛ و پس از مرگ از ياد خير مردم فراموش نمى شود.

اى كميل ! ثروت اندوزان هلاك مى شوند؛ ولى دانش پژوهان همچنان تا جهان باقى است زنده اند…

اى كميل ! زمين از مردان خدا و شايسته و پارسا خالى نيست ، كه حجت مردمند، آنها براى تحصيل خشنودى خدا تمام رنجها را تحمل مى كنند؛ علاقه به دنيا آنها را نفريبد، علم و شناخت سراسر وجودشان را گرفته است ، چنين افرادى شايسته اند كه خليفه و نماينده خدا در زمين باشند آه آه چقدر مشتاق ديدار چنين افراد برازنده هستم .

اى كميل ! بستگان خود را بر آن بدار كه روزها براى به دست آوردن خصلتهاى نيك بروند، و شبها به رفع نياز نيازمندان بپردازند.

سوگند به آن خدايى كه همه چيز را مى شنود، هيچ كس دلى را خوشحال نكرد مگر اينكه خداوند به خاطر آن ، به او لطف خاصى كند كه هرگاه اندوهى به او برسد، آن لطف خاص مثل آبى كه در سرازيرى جارى مى شود به سراغ او آمده و اندوه او را برطرف خواهد كرد.

اى كميل ! دو دسته اند كه شبيه ترين موجودات به چهارپايان چراگاه هستند.

1 آنانكه پيرو هوا و هوسها و لذتهاى زودگذر مى باشند.

2 آنانكه حرص و ولع به ثروت اندوزى دارند.

اى كميل ! هيچ تلاش و حركتى درست نيست مگر آنكه در انجام آن به دانش و شناخت نيازمندى !

روزى على عليه السلام بر شتر سوار بود، و كميل هم در رديف على عليه السلام بر همان شتر سوار بود و از سفر مى آمدند، كميل از فرصت استفاده كرد و پرسيد:

(حقيقت چيست ؟) على عليه السلام نخست به او فرمود، تو قدرت فهميدن آن را ندارى ، او را اصرار كرد كه برايم شرح بده ، على عليه السلام مطالبى فرمود، او مكرر مى گفت شرح بيشتر بده . سرانجام على عليه السلام به او فرمود چراغ را خاموش كن كه صبح روشن شد، يعنى آنچه كه تو مى توانستى درك كنى گفتم . كميل به قدرى به على عليه السلام نزديك بود كه على عليه السلام در اواخر عمرش ، به خصوص به او وصيت كرد از جمله به او فرمود:

اى كميل ! از منافقان و دورويان دورى كن ، با افراد خيانتكار همنشينى و دوستى نكن ، با ستمگران رفت و آمد نكن ، هرگز پيرو ستمگران مباش ، و در مجالس آنها شركت نكن ، تا مبادا خدايت تو را مورد غضب و خشم خود قرار دهد. در هر حال حق بگو، افراد پاك را دوست بدار، و از گنهكاران بپرهيز.

كميل در محضر على عليه السلام همچون ستاره اى كنار ماه بود، كه عاشقانه شب و روز در محضر على عليه السلام بهره مند مى شد، حتى شبها در مسجد كوفه ، كنار على عليه السلام مى نشست و از آن حضرت استفاده علمى و معنوى مى كرد، و گاهى نشست آنها تا نيمه شب طول مى كشيد.

در يكى از شبها كه پاسى از شب گذشته بود؛ كميل همراه على از مسجد بيرون آمدند، در تاريكى شب از كوچه هاى كوفه عبور مى كردند، تا به در خانه اى رسيدند در آن خانه آنوقت شب ، صداى قرآن مى آمد، از اين صدا معلوم مى شد كه مرد پارسايى از بستر برخاسته و با صدايى دلنشين و پر شور قرآن مى خواند، آن چنان كه گريه گلويش را گرفته بود، كميل سخت تحت تاءثير قرار گرفت ، او اين آيه را مى خواند

امّن هو قانت اناء الليل ساجدا و قائما يحذر الاخرة و يرجوا رحمة ربّه قل هل يستوى الّذين يعلمون و الّذين لا يعلمون انّما يتذكروا الوالالباب ؛ آيا كسانى كه غرق در زيورهاى دنيا هستند بهترند يا آن كس كه در ساعت هاى شب به عبادت و سجده به سر مى برد، و از حساب و كتاب آخرت مى ترسد؛ و به رحمت خدايش اميد دارد؛ بگو آيا كسانى كه دانا و متوجه هستند با كسانى كه نادان و غافلند يكسانند؟ تنها خردمندان مى دانند كه اين دو دسته ؛ يكسان نيستند. (زمر: 9)

كميل كه اين آيه را با آن صداى پر سوز مى شنيد، آنچنان در درون ، دگرگون شد كه با خود مى گفت اى كاش مويى در بدن اين خواننده مى شدم و صداى قرآن او را مى شنيدم .

حضرت على عليه السلام از دگرگونى حال كميل ، به خاطر آن صداى پر سوز و گداز آگاه شد به او فرمود:

صداى پر اندوه اين خواننده تو را حيران و شگفت زده نكند، چرا كه او از دوزخيان است ، و بعد از مدتى راز اين سخن را به تو خواهم گفت .

اين سخن مولى على عليه السلام ؛ كميل را از دو جهت متحير و شگفت زده كرد؛ يكى اينكه على عليه السلام از دگرگونى درونى او خبر داد، دوم اينكه از دوزخى بودن آن خواننده محزون قرآن خبر داد؛ با اينكه صورت ظاهر، عكس آن را نشان مى داد.

مدتى گذشت تا جنگ نهروان پيش آمد، در اين جنگ همانها كه با قرآن سر و كار داشتند، على عليه السلام را كافر خواندند و با او به جنگ پرداختند كميل چون سربازى جانباز همراه على عليه السلام بود و على كه از شمشيرش خون اين كوردلان مقدس مآب مى ريخت و آنها را به هلاكت رسانده بود متوجه كميل شد و سپس سر شمشيرش را به سر يكى از هلاك شدگان گذارد و فرمود:

(اى كميل ! آن كسى كه در آن شب آيه قرآن را با آن سوز و گداز مى خواند همين شخص بود.)

كميل سخت تكان خورد و به اشتباه خود پى برد كه نبايد گول ظاهر را بخورد، در حالى كه بسيار ناراحت شده بود خود را به روى پاهاى على انداخت و از خدا طلب آمرزش مى كرد.

آرى گاهى ممكن است افرادى بنام قرآن و اسلام ، شخصى چون كميل را كه از ياران ويژه با معرفت على عليه السلام بود گول بزنند بايد بسيار توجه داشت كه چه كسى عملا در خط امام است ، گفتار بدون عمل كافى نيست .

شركت كميل در جنگها

كميل تنها به نماز، دعا و عبادت اكتفا نكرده بود، بلكه در همه ابعاد اسلامى شركت فعال داشت ، و در جهاد در امور اجتماعى ؛ در ميدانها در رديف مسلمانان بزرگ اسلام ، نقش مهم داشت ، هرگز چون افراد بى تفاوت ، زندگى نكرد.

او در جنگهاى بزرگ صفين و نهروان ، همچو يك افسر فداكار حضرت على عليه السلام در ركاب آنحضرت مى جنگيد.

يكى از جنگهاى كميل ، جنگ او با سپاه معاويه براى حفظ زمينهاى جزيره بود كه شرح آن چنين است :

در سال 38 هجرى كه جنگ بين معاويه و على عليه السلام پس از جنگ صفين ، همچنان ادامه داشت ، معاويه لشكرى به فرماندهى عبدالرحمن بن اشتم براى تصرف زمينهاى جزيره (نزديك درياى مديترانه ) و غارت اموال شيعيان آن جزيره اعزام نمود.

در اين هنگام كميل فرماندار (هيت ) (شهرى نزديك فرات ) بود. (شبث ) كه فرماندار جزيره بود، و در شهر نصيبين سكونت داشت براى كميل نامه نوشت و او را از حركت عبدالرحمان با لشكرش خبر داد.

در آن نامه يادآورى كرد كه كاملا هشيار باش و مردم را براى جلوگيرى از دشمن آماده كن .

پس از رسيدن نامه به دست كميل ، كميل در اين باره فكر كرد، فكرش به اينجا رسيد كه تا دشمن نرسيده بايد در اين باره فكر كرد، فكرش به اينجا رسيد كه تا دشمن نرسيده بايد به پيش رفت و نگذاشت دشمن وارد مرز شود و از مرز بگذرد.

در جواب نامه شبث نوشت ، چنين صلاح مى دانم كه با لشكر به سوى تو آيم ، و همراه لشكر تو به جبهه رفته و جلو دشمن را بگيريم و منتظر باش ‍ كه پشت سر نامه به تو خواهم رسيد.

كميل بيدرنگ چهار صد نفر از جنگجويان دلاور خود را بسيج كرد، و همراه آنها به سوى شهر نصيبين حركت كرد، و هنوز دشمن نرسيده بود كه به آنجا رسيد و با لشكر شبث با هم سريع به سوى دشمن رهسپار شدند، و سر راه عبدالرحمن و لشكرش را گرفتند.

جنگ سختى در گرفت ، كميل و شبث ، سپاه خود را مكرر به جنگ و حمله بر دشمن دعوت مى كردند، و خود در پيشاپيش لشكر مى جنگيدند، طولى نكشيد كه لشكر دشمن درهم شكست ، و با دادن تلفات سنگين عقب نشينى كرد.

كميل همراه لشكر خود تا (قرقيسا) (نزديك شام ) سپاه دشمن را دنبال كردند و در راه بسيارى از افراد دشمن را به هلاكت رساندند، و همه نقاط آن سرزمين را از دشمن پاك نمودند.

پس از پاكسازى ، كميل لشكر خود را به حضور طلبيد و گفت حال ديگر لازم نيست در اينجا باشيم ، بهتر است كه به شهر (هيت ) مراجعت كنيم و شبث هم با لشكر خود به شهر نصيبين مراجعت نمود.

گرچه كميل و شبث همراه لشكرشان ، مردانه جنگيدند، و سرزمين جزيره را از تجاوز دشمن حفظ كردند ولى لازم بود كه در همانجا بمانند تا دشمن بار ديگر به پيش نيايد و چون مراجعت كردند و اين خبر به على عليه السلام رسيد على عليه السلام مراجعت آنها را نپسنديد، لذا براى كميل و شبث نامه نوشت كه مراجعت شما درست نيست و شما مى بايست در همان محل باقى بمانيد تا مرزها را حفظ كنيد!

كميل پس از شهادت على عليه السلام

كميل پس از شهادت على عليه السلام جزء ياران وفادار امام حسن گرديد، و در تشكيل حكومت و جنگهاى آن حضرت با دشمن نقش فعال داشت ؛ به طورى كه او را از ياران ويژه امام حسن دانسته اند.

پس از آنكه ماجراى امام حسن به صلح (آتش بس ) كشيد، و سپس معاويه بر اوضاع مسلط گرديد، كميل همچون ميثم تمار و قنبر و مختار، از مردان برجسته اى بودند، كه دستگاه معاويه آنها را سخت تحت نظر داشت ، و پس از معاويه كه سختگيرى بيشتر شد، اين افراد را زندانى كرده و سخت زير فشار قرار دادند.

زيرا مى دانستند اگر امام حسين عليه السلام قيام كند، اين مردان بيدار دل دست از يارى حسين عليه السلام بر نمى دارند.

ميثم تمار را ده روز قبل از ورود امام حسين به عراق كشتند، و مردانى مانند كميل ، تحت نظر دستگاه ستمگر يزيد بودند.

على عليه السلام خبر شهادت كميل را به كميل داده بود؛ و به او فرموده بود كه حجاج تو را به خاطر دوستى با ما اهلبيت به قتل مى رساند.

آرى دستگاه يزيد از كميل ، اين پيرمرد باصفا و پاك و بى آلايش ‍ مى ترسيد، چرا كه او، دست از على و دودمان پاك على عليه السلام نمى كشيد؛ و حتى حاضر بود در اين راه به شهادت برسد، و سخن على عليه السلام آويزه گوشش بود كه فرمود:

(اگر هزاران شمشير متوجه من شود و من در راه خدا، قطعه قطعه شوم ، برايم آسانتر و بهتر است كه در بستر ناز بميرم ).

كميل در اين مكتب بزرگ شده ، هرگز حاضر نبود كه زير بار ذلت حكومت بنى اميه برود.

شهادت جانسوز كميل به دستور حجاج

زمان سلطنت عبدالملك پنجمين خليفه اموى فرا رسيد، او وقتى كه حكومت را به دست گرفت براى جلوگيرى از مخالفان ، حجاج بن يوسف ثقفى را كه دژخيمى ياغى و ستمگرى خشن بود، فرمانرواى كوفه و اطراف آن كرد.

حجاج روحيه اى همچون چنگيز مغول داشت ، و از كشتن مخالفان ، و پرپر زدن آنها در برابرش هنگام مرگ لذت مى برد.

او آنقدر ناپاك و پست بود كه عمر بن عبدالعزيز خليفه خوشنام اموى گويد: (اگر هر امتى در مسابقه افراد ناپاك ، كسى را معرفى كند، ما حجاج را به اين عنوان نشان دهيم ، در اين مسابقه برنده خواهيم شد.)

حجاج تشنه خون دوستان على ، به خصوص ياران نزديكش بود، آنها را مى گرفت و مى گفت از على عليه السلام بيزارى بجوييد.

آنها با كمال استقامت ايستادگى مى كردند و حاضر به اطاعت از امر حجاج نمى شدند، مانند قنبر و سعيد بن جبير كه به دست حجاج كشته شدند.

كميل مى دانست كه اگر حجاج او را دستگير كند، حتما خواهد كشت ، از اين رو از دست اين ستمگر خون آشام ، خود را پنهان مى كرد، با اينكه 90 سال از عمر كميل مى گذشت ، اما مى دانست كه حجاج به صغير و كبير رحم نمى كند، و دوستان على را در هر وضعى كه باشند سر مى برد!

كميل مخفيانه زندگى مى كرد، حجاج هر چه دنبال او گشت او را نيافت .

سرانجام دستور داد جيره و حقوق كسانى را كه از خويشان كميل هستند، قطع كنند تا كميل خود را معرفى كند.

وقتى كميل از اين دستور مطلع شد، با خود گفت از عمر به من چيزى نمانده ، سزاوار نيست كه عده اى به خاطر من ، گرفتار ظلم تو گردند و از حقوق خود محروم بمانند.

حجاج گفت : تو را خواهم كشت . چرا كه در قتل عثمان شركت داشتى !

كميل گفت : اميرمؤمنان على عليه السلام به من خبر داد كه تو مرا به قتل مى رسانى !

حجاج ديگر به آن پيرمرد نود ساله باصفا مهلت نداد دستور داد جلادان بى رحم سرش را از بدنش جدا كردند.

او كه از نخست سرسپرده مولايش على عليه السلام بود سرانجام سرش ‍ را در راه على عليه السلام داد.

شهادت كميل در سال 83 (و به نقلى 81) هجرى در كوفه واقع شد.

بدن مطهرش را در قبرستان وادى السلام نجف دفن كردند، هم اكنون مرقدش در ناحيه شرقى مسجد حنانه در كنار تل كوچكى بنام (ثويّه ) ظاهر و مشخص است ، و محل زيارت شيفتگان راه على عليه السلام مى باشد.

درود بر كميل مرد كمال و معرفت كه عمرش را در راه خدمت به اسلام به پايان رسانيد و سرانجام در راه اسلام شهيد شد.

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام