اتّفاقاً یکی از نشانههای نفاق همین است. قرآن میفرماید: یکی از نشانههای منافقان این است که در نماز و عبادتشان، ولو نماز یومیه کسلاند و دیگر حال عبادت ندارند «کُسالى»
آن مرد الهی و عظیمالشّأن، سلطان العارفین، آیتالله سلطانآبادی بزرگ(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمایند: کسالت در عبادات، دلالت بر این است که نفس امّارهات حرکت کرده و تو برای خدا شریک قرار دادی. اگر نفس امّاره اینطور به انسان حملهور شود، ولو به ظاهر در عبادات جماعتی شرکت کند، ولی در خلوت نسبت به عبادت کسل است.
طبیبان روح هم به ما گفتند: اگر کسی لذّت از عبادت نبرد و حلاوت و شیرینی آن را حس نکرد، بداند دچار مریضی است. انسان باید یک سیری بکند تا ببیند مشکل چیست. خدا کند مریضیاش را بفهمد. مثلاً بفهمد مریضی روحیاش نعوذبالله، نستجیربالله حسادت، نمّامی (حرفی را از این به آن بردن و از آن به این بردن)، غیبت، تهمت و یا حبّ به ریاست و … است. اگر بعد از متوجّه شدن مریضی خود، بخواهد درمان کند؛ ذوالجلال والاکرام هم به او عنایت میکند.
همیشه از خدا طلب خیر کنید تا آنچه صلاح است، رقم بخورد
خدا، آن مرد الهی و عظیمالشأن، آیتالله العظمی بهاءالدّینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند. من این جمله را از دو لب مبارک ایشان شنیدم، فرمودند: آن کسی که در این دنیا چیزی را از پروردگار عالم طلب میکند، یا باید باور کند خدا صلاح ما را میخواهد و یا این که خیر. اگر باور نداریم یک بحث جدایی است امّا اگر باور کردیم ذوالجلال و الاکرام ارّحم الرّاحمین است، باید بدانیم وقتی بعد از طلب کردن نمیدهد، حتماً مصلحت ندیده است.
برای همین ما باید همیشه از خدا طلب خیر کنیم. طلب خیر یعنی خدا آنچه را که صلاح من است، به من بده.
اتّفاقاً آن مرد بزرگوار و الهی، آن عارف عظیمالشّأن، رفیق شفیق امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آقا معلّم دامغانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) جمله بسیار بکری را بیان فرمودند، فرمودند: وقتی کسی از خدا طلب خیر میکند، در حقیقت از پروردگار عالم میخواهد که هر چه به صلاح من است، به من بده. بعد فرمودند: منظور از حسنه در «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً»، یعنی خدا! برای من خیر بخواه.
وقتی میگوید: «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً» خدا! در دنیا به من حسنه، نیکی و خیر بده؛ یعنی هر چه تو صلاح میدانی، بده. لذا به این معناست که خدایا! من خانه، ریاست و … میخواهم، بده و اگر خدا نداد، پس معلوم است خدا حسنه نداده، بلکه اگر باور دارم خدا خیر من را میخواهد و من هم طلب حسنه و خیر از خدا کردم، امّا آن را نداد؛ باید بدانم حسنه من این است که پرورگار عالم آن را به من ندهد.
شکایت از برآورده نشدن حوائج، نشانه بنده نبودن است
آیتالله العظمی بهاءالدینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم راجع به طلب خیر و این که انسان حاجاتش را برای آن دنیا بخواهد، فرمودند: گاهی ندادن در این دنیا، لطف بزرگ خدا به انسان است که میخواهد فردای قیامت پاداش بسیار عالی بدهد. لذا آن که عجله کند و از خدا در این دنیا بخواهد و اگر خدا در این دنیا نداد، گله کند؛ معلوم است عبد نیست. پس یکی از مصداقهای بندگی همین است.
خدا میفرماید: ای آدم! خیر را برای تو در چهار چیز جمع کردم. یکی مال من است که باید برای من باشد. یکی هم برای خودت است و من به تو میدهم که آن این است: من به کار و عمل تو پاداش و جزا میدهم «فَأُجَازِیکَ بِعَمَلِکَ» آن زمانی که بیشتر از همه لحظات احتیاج داری، یعنی فردای قیامت «أَحْوَجَ مَا تَکُونُ إِلَیهِ».
چرا پیامبر اکرم(ص) بر عکس سایر انبیاء از مردم اجر خواستند؟!
ببینید خدا چند تن از انبیاء را بیان فرموده که به مردم فرمودند: ما اجر از شما نمیخواهیم، اجر را خدا میدهد. خود پیامبر(ص) هم همین را فرمودند، امّا پروردگار عالم به ایشان دستور داد که بفرماید: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»، لذا اگر «الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى» امر ذوالجلال و الاکرام نبود، پیامبر(ص) حتّی این را هم از امّتش نمیخواست.
توجّه! توجّه! پیامبر(ص) اجری نمیخواست امّا امر خداست. وقتی امر خدا شد، دیگر مودّت آن حضرات بر انسان فرض میشود. جواب وهّابیّت ملعون همین است: این حبّ، فرض و واجب است، چون مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است. اگر این مودّت را نسبت به این حضرات نداشته باشیم، یعنی امر خدا را انجام ندادیم!
و إلّا انبیاء الهی میگفتند: جزای ما را فقط خدا میدهد و در این دنیا جزایی نمیخواستند. بر عکس، در این دنیا فقط برای انبیاء حرص و جوش بوده، سنگ خوردن بوده، شکمبه شتر بر سرشان ریختن بوده، کتک خوردنها بوده، حرفها را گوش ندادن بوده، تهمت شنیدنها بوده، حلم و بردباری در مقابل امّت ناسپاس بوده و … .
ببینید موسیبنعمران(ع) چقدر صبوری کرد! این همه زجر و زحمت کشید، تازه میگویند: «ادْعُ لَنا رَبَّکَ» ربّ تو! نمیگویند: «ربّنا». قرآن را ببینید. هر موقع میخواستند به آن نبیّ مکرّم خطاب کنند، میگفتند: به خدایت بگو، به ربّت بگو!
عاقبت قدر و اندازه خود را نشناختن، در جامعه امروز ما!
من امشب میخواهم نکاتی را بگویم که بر من فرض است و اگر نگویم وظیفه شرعی خودم را انجام ندادم. تمام این قضایای اقتصادی که به وجود آمد، از شرّ نفس است. از این که شخص قدر و اندازه خودش را ندانست و تصوّر کرد اندازه او هم همان اندازه امام المسلمین است. اصلاً یادش رفت کیست.
گاهی انسان اینطور میشود. عزیزان! خیلی مواظب باشیم، در مصداق کوچکترش ما هم مبتلا میشویم. من این را جای دیگر هم دیده بودم. یک کسی که الآن مسئولیّتی هم دارد، در یک جایی که هم آقا باید حکم دهد و هم مجلس – کلّی بیان میکنم، تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل – در یک جلسهای که ما هم بودیم، طوری نسبت به امامالمسلمین حرف میزد که انگار خودش را در حدّ و اندازه ایشان میدید! فقط یک آقای خشک و خالی میآورد و بدون هیچ احترامی میگفت: آقای خامنهای! خیلی عادی! مثل این که خودش کسی شده!
خوب است انسان قدر خود را بداند، فرمودند: تمام خیر در این است که انسان اندازه خود را بداند و به یک ریاست و عنوانی گرفتار نشود.
یادم نمیرود، اوّل انقلاب کسی در مجلس تازه نماینده شده بود، خدا آیتالله العظمی آشیخ جواد تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند. محضر مبارکشان بودیم. این فرد هم آمده بود، برگشت به آقا بیان کرد: حضرتعالی تدریس هم میکنید؟ در حالی که خودش نزد آقا شاگردی کرده بود، امّا حالا نماینده مجلس بود و دیگر فکر کرده بود برای خودش، کسی شده است! یک طوری بیان کرد که انگار از بالا به پایین حرف میزند. آقا فردا در درس به شدّت عصبانی شده بودند که این چه اخلاقی است این آقایان پیدا میکنند؟! البته نه به خاطر این که به ایشان اینطور حرف زده، بلکه به این خاطر که با یک ریاست و یا یک عنوان، کار انسان به کجا میرسد!
بارها عرض کردم. عزیزان! این را دقّت کنیم. این را هر شب برای خودمان داشته باشیم. تلقین را ببینیم. وقتی در قبر میگذارند، دیگر نه فامیلی را میگویند، نه عناوین را؛ مهندس، آیتالله العظمی، مرجع تقلید، دکتر، پروفسور یا علّامه، هیچ کدام را نمیگویند. «اسمع افهم یا فلان ابن فلان»، اگر خانم باشد «یا فلان بنت فلان»، همین. اسم کوچک را میگویند. مثلاً برای من میگویند: «اسمع افهم یا روح اللّه ابن محمّدعلی»! عناوین تا روی قبر است، آنجا دیگر خبری نیست. چقدر زیبا میفرمایند: بهترین خیر در این است که بفهمد اندازهاش چقدر است!
آن آقا نماینده مجلس شده، به مرجع تقلید، آیتالله العظمی حاج شیخ جواد تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) رسیده، میگوید: شما هنوز هم تدریس میفرمایید؟! یک طوری که انگار با زیردست خود حرف میزند! در حالی که یک موقعی هم شاگرد ایشان بوده. اصلاً وحشتآور است! چه شده؟! نماینده شده! حالا شدی که شدی، این را هم مردم انتخاب کردند و تمام میشود. گرفتاری ما این است.
تمام این قضایای اقتصادی امروز هم به حبّ نفس بر میگردد و این که این آقایان قدر خودشان را بالا میبینند.
این آقا قدر خودش را ندانست، فکر کرد خبری است. وقتی علماء و بزرگان گفته بودند، صلاح نیست آن آقا به عنوان معاون اوّل رئیسجمهور شود، آقا هم فرمود: چون علماء میگویند، صلاح نیست شما این را تعیین نکنید. امّا معالأسف روی لجبازی افتاد! فکر کرد اینجا هم روسیه است که طرح پوتین مدودف، مدودف پوتین را اجرا کند. پوتین رئیس جمهور بود، هشت سال بعد نخست وزیرش مدودف شد، بعد هم مدودف کنار رفت و الآن مجدّد پوتین است، لذا او فکر کرد اینجا هم آنجاست. در مقابل فرمان امامالمسلمین ایستاد.
اوّلین نشانهاش کجا بود؟ دور اوّل ریاست جمهوری دست آقا را بوسید، دور دوم سرما خورد! یعنی درست در موقع تنفیذ و گرفتن حکم، سرما خورد! ما گاهی مصداقها را میبینیم. خدا نکند انسان فکر کند کسی شده است. انسان باید قدر و اندازه خودش را بداند و پایش را بیشتر از گلیم خودش دراز نکند!
بارها هم گفتم، گفتم: آقا! این را در جایی بنویسید که مدام ببینید و هر روز برای خودتان تکرار کنید: هر کس ولو به لحظهای، تصوّر کند کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست!
آقا جان! یک لحظه تصوّر کنیم کسی شدیم، سقوط میکنیم. هر کس ولو به لحظهای، تصوّر کند کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست. این را حتماً با خط خوش یادداشت کنید و زیر میز کارتان، در حجرهتان، در خوابگاهتان بزنید تا همیشه نگاهتان به آن بیافتد. مواظب باشیم فکر نکنیم کسی شدیم. هر چه به ظاهر به لحاظ علمی رشد کردیم – البته علم چیز دیگر است، اینها سواد است – بدانیم باید خاضع و خاشع باشیم.
این آقا میخواست بگوید: بحث اقتصادی من با فلانی فرق میکند، اینها میخواهند ما را کنار بزنند؛ من یک کاری میکنم که بفهمند و قدر من را بدانند. آن طرفیها هم همین را میگویند. حالا با هم همدست شدند؛ یعنی دشمنان دیروز با هم رفیق شدند و میگویند: باید قدر ما را بدانند که ما چه کسی هستیم.
اینها میخواهند به آقا بگویند: ما درست میگوییم، بعد همکاری کنند که اگر نعوذبالله فردا آقا فرمایشی فرمودند، دیگر مردم حرفشان را گوش ندهند، چون دیگر فشار اقتصادی است. آن کاد الفقر را تا آخرش بخوانید که وقتی کاد الفقر شود، چه میشود. وقتی مردم در فشار اقتصادی هستند، معلوم است که چه حالی پیش میآید! در این باید دقّت کرد.
پس اگر انسان ولو به لحظهای تصوّر کند کسی شده است، بدبخت و بیچاره است. این آقا هم همین کار را کرد. عاقبتش را هم حالا داریم میبینیم. مردم را هشیار کنید، بیدار کنید.
زندگی امام المسلمین در مقایسه با سلاطین عالم چگونه است؟!
حالا زندگی خود آقا را هم من عرض کنم، آقا مصطفی (پسر ایشان که داماد آیتالله خوشوقت هستند)، زندگی بسیار سادهای دارند. حاج آقا مروی که رفیق ایشان هم هستند، گفتند: ما بعد از ازدواج ایشان به خانهشان رفتیم، دیدیم زندگیشان اصلاً به زندگی تازه عروس و داماد نمیخورد! بالاخره دیدید زندگیهای تازه عروس و دامادها چگونه است. امّا تمام اینها مستأجر هستند! کسی باور میکند؟! خود آقا در دو اتاق زندگی میکند.
کاناپهای که مجوز حضور در خانه رهبری را نداشت!
زندگی سلاطین عالم را ببینید، زندگی امام المسلمین را هم ببینید. عرض کردیم، به خاطر کمردردی که آقا دارند، دکتر به ایشان گفته بود: روی زمین ننشینید. میدانید بزرگان ما در مسائل پزشکی مطیع اطّباء هستند. لذا ایشان بعد از نماز هم بلند میشوند و روی صندلی مینشینند. به همین خاطر یک کاناپه در خانه آقا بردند، آن هم یک عدد کاناپه، نه یک دست مبل. خانم آقا برای دیدن اقوام و زیارت و … مشهد بودند، آمده بودند، دیده بودند کاناپه در خانه است، آن را برداشته بودند و دم در حیاط گذاشته بودند. آقا در دفترشان بودند. آقا وقتی برمیگردند، میبینند کاناپه دم در است. میفهمند قضیّه چیست، یک لبخندی میزنند و میروند داخل. میگویند: برای چه بیرون گذاشتید؟ خانم میفرمایند: شما میخواهید ما را به تجمّلگرایی سوق دهید؟! آقا میخندند و میفرمایند: اگر تجمّلگرایی بود که یک دست میگرفتیم، این را پزشک دستور داده و ایشان هم میگویند: پس اگر اینطور است اشکال ندارد ولی طوری نشود که رو به تجمّل بیاوریم! این را آقای راشد یزدی که الآن حیّ و حاضر هم هستند، بیان کردند که خود آقا تعریف فرموده بودند. میتوانید از ایشان هم سؤال کنید.
روایت جالب وزیر فراری از زندگی رهبر انقلاب
وقتی آقای رفیقدوست این حسینیه را ساخته بود، آنجا را فرش کرده بودند، آقا فرموده بودند: چرا به این سبک؟! فرشها را باید ببرید، گلیم بیاندازید. گفتند: آقا! نمیشود. فرمودند: بدهید به کسانی که جهیزیه ندارند و … .
مردم باید زندگی آقا را بدانند که چه زندگی سادهای است. آقازادههای آقا هیچکدام در هیچ منصبی نیستند. لذا فتنهگران هم نتوانستند هیچ موردی از آنها پیدا کنند. خود همان وزیر فراری (همان که وزیر ارشاد بود و فرار کرد) در آن طرف آب گفت: در زندگی ایشان یک نقطه خاکستری هم نیست، چه برسد بخواهی یک نقطه سیاه بیابی! ببینید خودشان اقرار کردند!
دامادهای آقا، یکی پسر آقای باقریکنی و یکی هم پسر آقای محمّدی گلپایگانی است. مهر دخترانشان چهارده سکه بهار آزادی است. آقا اصلاً برای مهر قائل به این هستند. عقد هم که میخواندند همین بود. بعد هم گفتند: به یک شرط دختر به شما میدهیم که در کارهای اقتصادی وارد نشوید و نشدند. مردم باید اینها را بدانند.
فتنهگران میخواهند با کارها و فشارهای اقتصادی نستجیربالله حرف چنین کسی را در بین مردم ناکارآمد قرار بدهند.
*هدف از نابهسامانیهای اقتصادی چیست؟
لذا واقعاً جمع خیر در این است که انسان قدر و اندازه خودش را بداند و فساد و فتنه به وجود نیاورد. واقعاً شرّ نفس با انسانها چه میکند؟! ما هم مواظب باشیم یک موقع مبتلای به این نشویم. آن در مصداق بزرگترش هست امّا در مصداق کوچکترش هم هست. مصداقها در طول زمان به وجود میآید. آقای منتظری هم در مقابل امام ایستاد، طوری که امام با آن عظمت برگردد بگوید: من نوکر شما هستم! امّا توجّه نکرد و رفت و رفت تا جایی که باعث سقوطش هم شد. پس انسان باید قدر خودش را بداند.
هوشیار باشید، بیدار باشید، تمام هدف اینها همین است که اگر آقا حرف زد، دیگر حرف آقا خریدار نداشته باشد. در فتنه دیدید مردم فهمیدند و گفتند اینها دو گروه هستند، به خصوص بعد از قضیّه سوزاندن خیام ابیعبدالله امّا اینها میخواهند کاری کنند، خدای ناکرده، نعوذبالله، نستجیربالله دیگر همه مردم در مقابل ولایت بایستند. ولی مردم ما الحمدلله هوشیار هستند و کار به آنجا نمیرسد و این خیال خام است که دشمن دارد.
نظر خود را اضافه کنید.