یکی از داستان های عجیب قرآن که در مورد اهمیت اطاعت از "ولی" است، داستان بنی اسرائیل و بلای "تیه" است.
سوره مائده این داستان و جسارت بنی اسرائیل به رهبر خود را بیان می دارد. ابتدا حضرت موسی(علیه السلام) نعمت های خدا بر بنی اسرائیل را یادآور می شود و از آنها می خواهد:" یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ "(اى قوم! به سرزمین مقدسى كه خداوند براى شما مقرر داشته وارد شوید و به پشت سر خود باز نگردید (و عقبنشینى نكنید) كه زیانكار خواهید شد.) (21مائده)
حضرت موسی(علیه السلام) به قوم خود می گوید که خداوند برای آنها مقدر کرده که وارد سرزمین مقدس شوند، تا با آرامش در آنجا زندگی کنند. سپس با توجه به سابقه این قوم در نافرمانی ، خود آن جناب پیش بینى كرده بود كه از این دستور تمرد خواهند كرد و رفتن به آن سرزمین را نخواهند پذیرفت، به همین جهت امر خود را تاكید كرد به اینكه مبادا سرپیچى كنید، و دوباره به دوران سابق خود برگردید كه اگر چنین كنید زیانكار خواهید شد.
درباره اینکه سرزمین مقدس کجاست ، گفته شده احتمالا مناطقی از شامات و یا تمام آن مناطق بوده است. که مقدس بودن آن به سبب زندگی انبیا(علیهم السلام) و مومنان در آنجاست.
اما بنی اسرائیل فرمان پروردگار خود را اطاعت نکردند و گفتند:"قالُوا یا مُوسى إِنَّ فِیها قَوْماً جَبَّارِینَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّى یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ"( گفتند اى موسى در آن (سرزمین) جمعیتى ستمگرند و ما هرگز وارد آن نمىشویم تا آنها خارج شوند، اگر آنها از آن خارج شوند ما وارد خواهیم شد.) (22 مائده)
در واقع بنی اسرائیل با گذاشتن این شرط گفتار حضرت موسی(علیه السلام) و رهبر خود را رد کردند.
در این هنگام دو نفر از مردان با ایمان گفتند:"قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غالِبُونَ وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُۆْمِنِینَ"(دو نفر از مردانى كه از خدا مىترسیدند و خداوند به آنها نعمت (عقل و ایمان و شهامت) داده بود گفتند شما وارد دروازه شهر آنان شوید هنگامى كه وارد شدید پیروز خواهید شد و بر خدا توكل كنید اگر ایمان دارید.)(23 مائده)
با توجه به كلمه" من الذین" استفاده مىشود كه خداترسان تنها آن دو نفر نبودهاند، بلكه جماعتى بودهاند كه از میان آنان دو نفر بر خاسته و گفتهاند اى مردم به شهر درآئید، همین كه از در داخل شوید غالب خواهید بود،این دو نفر از نعمت ولایت الهی برخوردار بوده و از اولیاء اللَّه بودهاند، مفسرین می گویند كه این دو مرد یوشع بن نون و كالب بن یوفنا، دو تن از دوازده نقیب بنى اسرائیل بودند.
اما بنی اسرائیل پاسخی بی ادبانه و عصیانگرانه به موسى (علیه السلام) می دهد."قالُوا یا مُوسى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ"( گفتند اى موسى تا آنها در آنجا هستند ما هرگز وارد آن نخواهیم شد، تو و پروردگارت بروید و (با آنان) جنگ كنید، ما همین جا نشستهایم.)(24 مائده)
بنی اسرائل جسارت درباره پیامبر خود را به حداکثر می رساند و عبارت" هرگز داخل آن نمىشویم" را تكرار می کنند تا موسى (علیه السلام) را براى همیشه مایوس سازند، تا در نتیجه موسى دیگر نسبت به دعوتش اصرار نورزد، و دعوت خود را تكرار نكند.
و در این هنگام این پیامبر اولوالعزم دعا می کند:" قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ"((موسى) گفت پروردگارا! من تنها اختیار خودم و برادرم را دارم، میان من و این جمعیت گنهكار جدایى بیفكن.)(25 مائده)
كارى كه بنى اسرائیل كردند یعنى رد صریح فرمان پیامبرشان در حد كفر بود که قرآن لقب "فاسق" به آنها داده است زیرا فسق هر نوع خروج از رسم عبودیت و بندگى خدا را شامل می شود.
و خداوند این قوم عصیانگر را دچار بلای تیه می کند." قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ"(خداوند (به موسى) فرمود: این سرزمین تا چهل سال بر آنها ممنوع است (و به آن نخواهند رسید) پیوسته در زمین سرگردان خواهند بود و در باره (سرنوشت) این جمعیت گنهكار غمگین مباش.)(26 مائده)
در روایتی از امام باقر(علیه السلام) آمده كه فرمودند: بعد از آنكه موسى بنى اسرائیل را تا نزدیكىهاى سرزمین مقدس آورد، به ایشان دستور داد كه به این سرزمین درآئید:" ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ..."، و با اینكه خداى تعالى براى آنان مقدر كرده بود كه صاحب آنجا شوند، لیكن در پاسخ موسى گفتند:" إِنَّ فِیها قَوْماً جَبَّارِینَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّى یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غالِبُونَ وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُۆْمِنِینَ قالُوا یا مُوسى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ، قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ"، و بعد از آنكه آب پاكى روى دست پیغمبرشان ریختند، خداى تعالى همان سرنوشت را تغییر داده و مقدر كرد كه دیگر به آن سرزمین در نیایند، در نتیجه در مسافت چهار فرسخ مدت چهل سال سرگردان شدند،" فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ" و به موسى وحى شد كه به حال مشتى مردم فاسق غمگین مباش.
همچنین امام صادق (علیه السلام) فرموده: در آن مدت همه روزه عصر، منادىشان ندا در مىداد كه كوچ كوچ مركبها را بار مىكردند، و با حدى( آوازى كه براى شتران مىخوانند تا به سرعت بروند)و با زجر و شلاق مىراندند و شبانه راه طى مىكردند تا هنگام سحر و خداى عزوجل به زمین فرمان مىداد تا آنان را دور بچرخاند، همین كه صبح مىشد مىدیدند درست در همان نقطه دیروز هستند، با خود مىگفتند حتما راه را عوضى رفتهایم، دوباره نزدیك غروب بار مىكردند، و این وضع چهل سال ادامه یافت و در این مدت (به خاطر اینكه نه كشتى داشتند و نه زرعى و نه تجارتى) غذایشان من و سلوى بود، در این مدت تمامى آنان مردند جز دو نفر 1- یوشع بن نون 2- كالب بن یوفنا، و فرزندان آن جمعیت كه در بیابانى به طول چهار فرسخ سرگردان بودند به محض اینكه مىخواستند كوچ كنند لباسهایشان مانند تخته در بدنشان خشك مىشد، و همچنین پا افزار و كفششان.
امام سپس اضافه فرمودند كه این قوم با خود سنگى داشتند كه وقتى پیاده مىشدند موسى (علیه السلام) عصاى خود را به آن سنگ مىكوبید، و دوازده چشمه از آن روان مىشد، تا هر سبطى از یكى از آن دوازده نهر آب بنوشند، و چون مىخواستند كوچ كنند آبها دوباره به درون سنگ بر مىگشت، و سنگ را بر گرده مركبى سوار مىكردند.
و این چنین خداوند قومی را که از فرمان رهبر دینیشان پیروی نمی کنند مجازات می کند.
منبع: تبیان
نظر خود را اضافه کنید.