به گزارش یزد رسا، در فضای دود گرفته شهر و زیر این آسمانی که روزگاری آبی بود، در میان آسمانخراشهای قد برافراشته در شهر، در احوالی که بیشتر مردمان این سرزمین در افکار و زندگی روزمره خود غرق شدهاند، در حالی که کسب منافع شخصی دلیل هرگونه رفتاری شده است، درست در همین شهر، درست در همین خیابانها میبینیم عده معدودی را که فقط سر در گریبان خود نبردهاند و انگار تن به این معادلات نسپردهاند. با اختیار و به دور از هر جبری ما را به زندگی و دنیا امیدوار میکنند.
«مهدی یزدانی» و «سروناز هرانر» شهروندان تهرانی، پراید خود را به کتابخانهای تبدیل کردهاند و در حالی که مردم از کتاب خواندن فاصله گرفتهاند، فضایی متفاوت را برای مردم به ارمغان آوردهاند. یزدانی از ۱۷ سالگی در کتابفروشیها فعالیت کرده است و همسرش هم فوق لیسانس ادبیات انگلیسی است و در دانشگاه تدریس میکند.
به بهانه نگاهی هر چند گذرا به این بسته فرهنگی که خود این زوج نام آن را «کتاب رانه» نهادهاند، بخشهایی از صحبتهای آنها در ادامه میآید:
نزدیک به سه سال است که ماشین خود را به «کتابرانه» تبدیل کردیم. پیش از آن با توجه به دغدغههایی که در زمینه کتاب برای کودکان داشتیم کارگاههای آموزشی را برای کودکان در مهدکودکها برگزار میکردیم. بعد از اظهار علاقه خانوادهها دورههایی را هم برای خانوادهها به منظور توجه به خلاقیتهای کودکان به منظور ارتباط مؤثر با فرزندان برپا کردیم.
ما همیشه دوست داریم به افکاری که از ذهنمان میگذرد، پاسخ دهیم. به خاطر تجربیات کاری مختلف برای رسیدن به اهداف سعی کردیم از پلههای کوچک شروع کنیم. بزرگی هم میگوید: اگر میخواهی کار بزرگی برای ارتزاق انجام دهی باید سعی کنید که منفعتی برای جامعه داشته باشد. ما هم از اینرو خواستیم در گسترش فرهنگکتابخوانی تاثیری داشته باشیم.
* ماشین ما یک غافلگیری است برای مردم
صبحها حدود ساعت ۷ از منزل خارج میشویم و در مسیرها حرکت میکنیم. البته در محدودههایی که طرح ترافیک نباشد تردد میکنیم و از ابتدا مسیری را برای حرکت انتخاب نمیکنیم. در ابتدا فکر می کردم این کار وقت زیادی نگیرد اما در ادامه دیدیم که اتفاقا وقت گیر است. اصلا توقف نمی کنیم، چون سد معبر محسوب میشود. هفتهای یک یا دوبار هم همسرم با من همراه میشود و بخشهایی از شعر و کتاب و … را برای مسافران میخواند.
افراد از اقشار مختلف سوار ماشین ما میشوند و هرکدام واکنشی متفاوت تاکنون نشان دادهاند. در حالت کلی میتوانیم برخوردهای مردم را در دو دسته کلی تقسیم بندی کنیم. برخی تا حدی در دغدغههای خود غرق هستند که در ماشین به دنبال فضای آرامش میگردند. انگار متوجه تفاوت و کتابها نمیشوند اما عده دیگر هر کدام به نوعی استقبال و شور زیادی نشان میدهند. در ماشین ما از هر سطح تحصیلاتی سوار میشوند و هر کدام به فرخور موقعیت خود جملات متفاوتی میگویند. بخشهای زیادی از آنها را ثبت کردیم و تصمیم داریم که آنها را چاپ کنیم.
همه افراد در ابتدای هرکاری خسته میشوند و به انجام آن شک میکنند ولی سعی داریم با امید فعالیت خود را ادامه دهیم. به مغازه گرفتن هم فکر نمیکنیم چون کتاب فروشی در سطح شهر زیاد است و ما خواستیم کار خلاقانهای انجام دهیم. با کارهای متفاوتتری میخواهیم عمل کنیم و بحث توجه به این بخش فرهنگی کم شده است و ما سعی داریم گوشهای از آن را بگیریم ما باید با کارهای جذابتری افراد را نزدیکتر کنیم و هدف ما کتاب فروشی سیار نیست.
میخواهیم شمهای از فضای فرهنگی ایجاد کنیم تا با علاقه بیشتری مردم به سمت کتاب بیایند. شبیه کتابفروشی عمل میکنیم چون عرضه و تقاضا ضعیف است و این حوزه نیاز به ممارست دارد و بیشتر دوست دارم برای افرادی که کتابخوان نیستند انرژی بگذارم و این کار باید تبدیل به یک حرکت فرهنگی شود، البته با یک ماشین کوچک نمیتوان اینکار را کرد و باید در ابعاد وسیعتری عمل کرد.
سعی کردیم سلیقه خود را زیاد اعمال نکنیم. از مردم کتابهایی که خواندهاند و دوست داشتند را میپرسم و هر هفته کتابهایی که آنها معرفی میکنند را خریداری میکنیم. در بخشهای مختلف علمی، شعر، روانشناسی، کودک،تاریخی و …. کتاب داریم و سعی کردیم سلیقه خودمان را اعمال نکنیم.
*کشورهای خارجی از ما تقدیر کردند اما در داخل کشور نه!
خداوند برای ما کافی است و تاکنون حمایتی از ما صورت نگرفته است. فقط چند ناشر با ما همکاری میکنند. تا به حال از خارج از کشور ایمیلهای زیادی برای ما آمده است که این کار ما را تقدیر کردهاند و حتی از ما دعوت کردند که در کشور دیگری اینکار را دنبال کنیم اما ما دوست داریم در همین جا باشیم.
*کتابخانه احساس قدرت و امنیت میدهد
کتابخانه شخصی خانه بسیار بزرگ است. خیلی اوقات کتابهایی را خریداری میکنیم که در زمان خرید فرصت نمیکنیم که آنها را بخوانیم اما وقتی از کنار کتابخانه عبور میکنیم احساس قدرت و امنیت میکنیم.
* اهدای کتاب به پلیس راهنمایی رانندگی
تا به حال مشکلی با راهنمایی و رانندگی نداشتیم چون سد معبر نمیکنیم و مانند ماشین های دیگر در خیابانها در حرکت هستیم. گاه گزیدهگوییها را هم به پلیسهای راهنمایی و رانندگی هدیه میدهیم.
* دزدی تمام کتابها و CDهایم را برد اما ضط ماشین را نبرد
یک بار در شرایطی که در اوج فشار اقتصادی بودیم دزدی تمام سیدیهای اورجینال و کتابهای ما را دزدید ولی نکته جالب اینجاست که با اینکه ضبط ما گرانقیمت است اما ضبط را دزد نبرده بود.
* شماره کارت میدهیم تا بعدا پولش را بریزند
برخی از مشتریهای ما کتابهایی را به ما سفارش میدهند که ما برای آنها خریداری میکنیم و درب منزل به آنها تحویل میدهیم. البته ما به افرادی که پول ندارند کتاب بخرند هم اعتماد میکنیم و کتاب میفروشیم و شماره کارت میدهیم که در زمانیکه امکان پرداخت داشتند پول آن را به حساب واریز کنند. کمتر موردی پیش آمده که بعدا پول آن را ندهند.
نظر خود را اضافه کنید.