مرحوم علّام? مجلسی مینویسد: علمای ما و علمای عامّه دربار? این که امام رضا (ع) با اجل خود از دنیا رفته، یا این که او را با سمّ شهید کردهاند و بنابر قول اخیر آیا مأمون این جنایت را مرتکب شده یا کس دیگر، اختلاف نمودهاند و در میان شیعیان اشهر این است که امام رضا (ع) در اثر سمّی که مأمون به او داده، شهید شده است، تنها مرحوم سید علیبن طاوس و همچنین اربلی در کشف الغمه، این نسبت را انکار کردهاند.
بعضی این قول را به شیخ مفید نیز نسبت دادهاند ولی ظاهر عبارت شیخ مفید در ارشاد چنین است که او نیز قائل به مسمومیّت امام بوده است، زیرا او نوشته:
«... تا این که رأی مأمون را دربار? آن حضرت دگرگون ساختند و تصمیم به کشتن آن بزرگوار گرفت و چنان شد که روزی آن حضرت با مأمون طعامی خوردند و حضرت از آن طعام بیمار شد و مأمون نیز خود را به تمارض زد».
سپس مفید در تفصیل این جریان غم انگیز آورده است که: محمدبن علیبن حمزه از منصوربن بشیر از عبداللهبن بشیر روایت کرده که گفت:
مأمون به من دستور داد ناخنهای خود را بلند کنم و این کار را برای خود عادی نمایم و برای کسی درازی ناخن خود را نشان ندهم، من نیز چنان کردم، سپس مرا خواست و چیزی به من داد که شبیه به تمرهندی بود و به من گفت: این را به دو دست خود بمال، و من چنان کردم سپس برخواسته و مرا به حال خود گذارد و پیش حضرت رضا (ع) رفته، گفت:
حال شما چگونه است؟
فرمود: امید بهبودی دارم.
مأمون گفت: من نیز بحمدالله امروز بهترم و کسی از پرستاران و غلامان به خدمت تو آمدهاند؟
حضرت فرمود: نه.
مأمون خشمناک شد و به غلامان فریاد زد که چرا به آن حضرت رسیدگی نکردهاند.
سپس گفت: هم اکنون آب انار بگیر و بخور که برای رفع این بیماری چارهای جز خوردن آن نیست.
برادر عبدالله بن بشیر گوید: پس به من گفت: انار برای ما بیاور، و من اناری چند حاضر کردم، مأمون گفت با دست خود آن را فشار بده و من فشردم مأمون آب آن را با دست خود به امام رضا (ع) خورانید و همان سبب مرگ آن حضرت شد و پس از آن، دو روز بیشتر زنده نماند که از دنیا رفت.
مرحوم مفید در ادامه گزارش خود از اباصلت هروی روایت کرده که گفت:
پس از آن که مأمون (در آن روز) از نزد آن حضرت بیرون رفت بر آن جناب وارد شدم، حضرت به من فرمود:
ای اباصلت اینان کار خود را کردند و زبانش به ذکر خدا گویا بود.
باز مرحوم مفید در روایت دیگر از محمدبن جهم نقل کرده که گفت:
حضرت رضا (ع) انگور را زیاد دوست میداشت، پس قدری انگور برای آن حضرت تهیه کردند، و در دانههای آن چند روز سوزنهای زهرآلود زدند، سپس آن سوزنها را کشیده و آن انگور را به نزد آن بزرگوار آوردند حضرت به همان بیماری که پیش از این گفته شد، مبتلا بود، از آن انگور زهرآلود میل فرمود و سبب شهادتش گردید و گویند: این نوع زهر دادن بسیار ماهرانه و دقیق است.
غرض، شیعیان به طور کلی این نظر را تأیید کردهاند، مگر مرحوم اربلی در کشف الغمّه که خود را با ابن طاوس هم عقیده دانسته است و اتفاق شیعه را بر این مطلب، میتوان بهترین دلیل بر شهادت امام رضا(ع) دانست زیرا آنان به احوال امامان خود از دیگران داناتر بودند و دلیلی هم برای تحریف یا کتمان حقایق در این زمینه نداشتند.
گر چه عد? زیادی از تاریخ نویسان اهل تسنن نیز این جنایت را به مأمون نسبت دادهاند و شیعیان نیز شرح این داستان را در کتابهای آنها میخواندند ولی در این باره احتیاج به نوشتههای آنها نیست زیرا روایات در این زمینه از طریق اهل بیت آن قدر زیاد است که دیگر نیازی به گفتههای آنها در خود احساس نمیکنند، به خصوص این که میبینند عد? زیادی از آنها از طریق انصاف خارج شده و به تاریخ و نسل آینده خیانت کردهاند!
علاوه بر آنچه گذشت، رویداد شهادت امام رضا(ع) سالها قبل از وقوع آن به وسیله خود امام و اجداد پاکش پیش بینی شده بود این روایات را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
۱ـ آن دسته از روایات که از زبان پیغمبر(ص) یا ائمه اطهار(ع) نقل شده، حاکی از به شهادت رسانیدن امام رضا در طوس است، در این باره چند روایت وارد شده که از آن جمله
مرحوم صدوق به سند خود از نعمانبن سعد روایت کرده که گفت: امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) فرمود:
سَیُقْتَلُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِی بِاَرْضِ خُر?اس?ان بِالسَّمّ ظُلماً اِسمُهُ اِسمِی وَ اِسمُ اَبیهِ اِسمُ اِبن عمران مُوسی? الّا فَمَنْ ز?ارَهُ فِی غُربَتِه غَفَر اللهُ ذُنوبَهُ ما تقدّم منها و ما تَأََخَّر و لو کانَتْ مثل عَدَدِ النُّجُومِ و قطر الامط?ارِ و وَرَقِ الاشْجارِ.
به زودی مردی از فرزندان من در سرزمین خراسان به زهر از روی ستم و جور کشته میشود، اسم او اسم من، و اسم پدرش اسم موسی بن عمران است بدانید هر کس او را در غربتش زیارت کند، خداوند گناهان گذشته و آینده او را میآمرزد و لو این که به تعداد ستارگان و قطرات باران و برگ درختان باشد.
مرحوم سید هاشم بحرانی در مدینه المعاجز مینویسد:
از سلیمان بن حفص مروزی روایت شده که گفت: از موسی بن جعفر (ع) شنیدم که میفرمود:
ان ابنی علیا مقتول بالسم مدفون الی جنب هارون بطوس من زاره کمن زار رسول الله.
پسرم عل را با سمّ مظلومانه به قتل میرسانند، و او در جَنْب قبر هارون در طوس مدفون میشود، کسی که او را زیارت کند مانند کسی است که رسول خدا را زیارت نموده است.
۲ـ آن دسته از روایات که از خود امام رضا (ع) نقل شده که از شهادت خود به دست مأمون و از دفنش در طوس کنار قبر هارون خبر داده است، از جمله:
اباصلت هروی گفت: شنیدم از امام رضا (ع) که میفرمود:
وَاللهُ م?ا منّ?ا الّ?ا مَقتُولٌ اَوْ شَهِیدٌ فَقِیلَ لَهُ: فَمَنْ یَقْتُلُکَ یَابْنَ رَسُولِ الله؟ ق?الَ: شَرُّ خَلْقِ الله فِی زَمانِی وَ یقتُلَنِی بِالسّمِّ ثُمّ یدفُنَنِی فِی د?ار مضیعَهٍ وَ بِل?ادٍ غُربهٍ اَل?ا فَمَنْ ز?ارَنِی فِی غُربَتِی کَتبَ اللهُ عزّوجلّ لهُ اجرَ مأئهَ الْفِ شَهیدٍ و مأئهَ الْفَ صِدِّیقٍ و مأئهَ الفَ حاجٍّ و مُعْتَمَر و مأئهَ الفَ مُجاهِد و حُشِرَ فِی زُمْرَتِن?ا و جعلَ فِی الدَّرج?اتِ العُلی? مِنَ الجَنَّهِ رفیقن?ا.
به خدا نیست از ما ائمه احدی مگر این که کشته یا شهید میشود.
عرض شد: ای فرزند رسول خدا، پس ترا چه کسی به قتل میرساند؟
فرمود: بدترین مخلوق خدا در زمان خودم مرا به زهر میکشد، و سپس در یک خانه تباه شده در دیار غربت دفن میکنند. آگاه باشید هر کس مرا در غربتم زیارت کند خداوند به او اجر صد هزار شهید و صدهزار صدیق و صدهزار حج و عمره کننده و صدهزار جهادگر مینویسد و در زمر? ما محشور میگردد و در بالاترین درجات بهشت رفیق ما قرار داده میشود.
این قبیل روایات بسیار است و گاهی امام این پیشگوئی را حتی نزد مأمون نیز میکرده.
۳ـ آن دسته از روایات که به تشریح چگونگی مسموم ساختن امام پرداختهاند، روایاتی که بهاین مضمون وارد شده نیز بسیارند که برخی از آنها نیز از خود امام نقل گردیدهاند و در میان این روایات، روایت اباصلت دربار? مسموم شدن امام و چگونگی غسل و کفن و دفن و روایت هرثمه بن اعین در اینباره قابل توجّه است.
بنابه تحقیق یکی از نویسندگان معاصر این روایات به یکی از این افراد: ابوالصلت عبدالسلام هروی، هرثمه بن اعین، علی بن حسین کاتب، ریّان بن شبیب، محمدبن جهم و عبداللهبن بشیر منتهی میشود.
پس با توجه بهاین روایات برای یک فرد شیعه، شکی در این که امام رضا (ع) به دست مأمون به وسیله سمّ به شهادت رسیده، باقی نمیماند. به خصوص این که قرائن و شواهد زیادی این موضوع را تأیید میکنند از جمله:
با مراجعه به کتب تاریخی استفاده میشود که شهادت امام رضا (ع) به دست مأمون حتی در زمان مأمون نیز امری معروف و بر سر زبانها بود. به طوری که مأمون خود از مردم گلایه میکرد که چرا او را عامل مسموم کردن امام میپندارند! چنانکه گویند:
هنگام شهادت امام (ع) مردم اجتماع کرده و پیوسته میگفتند کهاین مرد (یعنی مأمون) وی را شهید کرده است در این باره آن قدر صدا به اعتراض برخاست که مأمون مجبور شد محمدبن جعفر عموی امام را به طرف آنها بفرستد و برای متفرّق کردن آنها بگوید که امام (ع) امروز برای احتراز از آشوب از منزل خارج نمیشود.
ابن خلدون علت قیام ابراهیم فرزند موسی (ع) را آن دانسته که وی مأمون را متهم به قتل برادرش مینمود.
طبق نقل برخی از منابع تاریخی یکی دیگر از برادران امام رضا(ع) به نام احمدبن موسی (معروف به شاهچراغ) چون از حیله مأمون آگاه شد همراه سه هزار تن ـ و به روایتی دوازده هزار ـ از بغداد قیام کرد، عامل مأمون در شیراز به نام قتلغ خان به امر مأمون با او به مقابله برخاست و پس از کشمکشهائی هم او و هم برادرش محمد عابد و یارانشان را به شهادت رسانید.
در آن ایام برادر دیگر امام رضا (ع) به نام هارونبن موسی همراه با بیست و دو تن از علویان به سوی خراسان آمد، بزرگ این قافله خواهر امام رضا (ع) حضرت فاطمه معصومه (س) بود. مأمون مأموران خود را دستور داد تا بر قافله آنها بتازد . آنها نیز همه را مجروح و پراکنده ساختند . هارون نیز در این نبرد جراحت برداشت ولی سپس او را درحالی که بر سر سفره غذا نشسته بود ، غافلگیر کرده به قتل رساندند.
حتی طبق بعضی نقلها به حضرت معصومه نیز در ساوه زهر دادند که پس از چند روزی او هم به شهادت رسید.
به علاوه در دواوین شعرای آن زمان، اشعاری به چشم میخورد که بهاین مطلب تصریح دارد از جملهاین بیت از ابوفراس:
باؤوا بقتل الرضا من بعد بیعته و أبصروا بغضه من رشدهم و عموا
دعبل خُزاعی گوید :
اری بنی امیه معذورین ان قتلوا و لا اری لبنی العباس من عذر.
پس با توجه بهاین وقایع در مییابیم که مسأل? شهادت امام به دست مأمون در همان ایام نیز امری شایع میان مردم بوده است.
خلاصه مرحوم مفید در ادام? ماجرا مینویسد: چون حضرت رضا (ع) به شهادت رسید مأمون یک شبانه روز خبر فوت آن حضرت را پنهان کرد، سپس کسانی نزد محمدبن جعفر (عموی آن حضرت) و گروهی از خانواده و دودمان ابیطالب که در خراسان بودند فرستاد، و چون حاضر شدند خبر درگذشت آن حضرت را بهایشان داد و گریست و بسیار برای فوت آن حضرت بیتابی کرده گفت:
ای برادر، بر من دشوار است تو را در این حال ببینم من آرزو داشتم که پیش از تو بمیرم (و تو جای من باشی) ولی خدا نخواست، سپس دستور داد آن حضرت را غسل داده کفن و حنوط کنند و خود جنازه را برداشته به همین جائی که اکنون حضرت مدفون است، آورد و به خاک سپرد و آنجا خان? حمیدبن قحطبه بود در دهی از شهر طوس که نام آن سناباد و نزدیکی نوقان است، و در همانجا قبر هارون الرشید بود، و قبر حضرت رضا(ع) پیش روی هارون و در طرف قبل? او قرار گرفته است.
چون خبر شهادت امام رضا(ع) در شهر طوس و در میان سپاهیان انتشار یافت، دوستان و علاقمندان آن حضرت به در خانه مأمون هجوم آوردند، و ازدحام جمعیّت به حدی بود که مأمون را خوف فرا گرفت. با این که مأمون خبر فوت امام را یک شبانه روز پنهان کرده بود مسلماً در این یک روز مشغول طرح نقشهای بود که از ازدحام مردم جلوگیری نماید. ولی پس از اعلان خبر، اوضاع را طوری دید که تشییع جنازه را باز هم به تأخیر انداخت، و برای آرام کردن مردم از محمدبن جعفر عموی امام استفاده کرد، و به او دستورداد در میان جمعیت حاضر شده و اعلان کند که تشییع جنازه به تأخیر افتاده و مردم متفرق شوند، این بود که محمدبن جعفر (ع) خود را به مردم نشان داد و گفت:
ای مردم متفرّق شوید زیرا جناز? ابوالحسن (ع) امروز تشییع نمیشود، مردم به حرف او گوش داده از اطراف اقامتگاه امام (ع) پراکنده شدند سپس جنازه امام (ع) را شبانه غسل داده و دفن کردند.
ولی طبق نقل دیگر، صبح بعد مأمون از روی مکر و حیله و برای پرده پوشی و تبرئه خود لباس عزا به تن کرد و با سر و پای برهنه حاضر شد و جنازه را حرکت دادند و مأمون عقب جنازه و در بین آن جمعیت زیاد با صدای بلند گریه میکرد و به سر و صورت خود میزد و فریاد میکرد و میگفت:
ای پسر عم ای کاش من پیش از تو مرده بودم و این روز را نمی دیدم ، و تو جانشین من بودی.
وی دستور داد تا جنازه را به قب? هارونیّه ببرند و کنار قبر پدرش هارون دفن کنند ، ولی طبق دستور مأمون نشد و به آنچه که خود امام رضا (ع) فرموده بود، عمل شد و در بالای سر هارون به آن کیفیّت که در اخبار و کتب تاریخ وارد شده، دفن نمودند.
آری مأمون مزوّر و مکّار که هدفی جز تحکیم موقعیت خود نداشت، برای پیشبرد هدف خود از هر وسیل? ممکن استفاده میکرد یک روز مصلحت خود را در این میدید که فضل بن سهل وزیر اعظم و امام رضا (ع) را ولیعهد خود گرداند، ولی همین که احساس کرد وجود آنها برای حکومت او خطری محسوب میشوند، به قتل هر دوتای آنها تصمیم گرفت، همین که فضل را کشت برای آرام کردن مردم از وجود امام (ع) استفاده کرد و ازدحام مردم را به وسیله آن حضرت پراکنده ساخت.
و نیز هنگامی که امام رضا (ع) را مخفیانه مسموم کرد، جمعیت زیادی به در خانه او هجوم آوردند و این بار برای آرام کردن مردم و متفرق کردن آنها از وجود محمدبن جعفر عموی امام، استفاده نمود، گویا مأمون محمدبن جعفر را برای چنان روزی در کنار خود نگه داشته بود، همین که توانست به وسیله او غائله را بخواباند، دیگر محمدبن جعفر برای او فائدهای نداشت، و لذا به فاصله کوتاهی او نیز در سرخس به علت نامعلومی درگذشت و در همانجا مدفون گشت و اکنون تربت او مشهد عظیمی است.
بدین ترتیب مأمون تمام موانع را از سر راه خود به بغداد، برداشت و فاتحانه به پایتخت وارد شد اکنون کسانی را که بغداد را به وحشت میانداخت کشته است. بغداد نیز به پاس این خدمت، جنایت برادرکشی وی را بخشید.
مؤلف تاریخ فخری مینویسد:
چون مأمون وارد بغداد شد، عباسیان وی را ملاقات کرده درباره ترک لباس سبز و برگرداندن لباس سیاه با او به گفتگو پرداختند از جمله کسانی که با وی ملاقات کرد، زینب دختر سلیمانبن علیبن عبدالله عباس بود که از حیث سن و مقام در طبقه منصور قرار داشت و بنی عباس بسیار به او احترام مینهادند و زینبیّون بدو منسوبند زینب به مأمون گفت:
ای امیرالمؤمنین چه چیز تو را واداشت که خلافت را از خانواد? خود به خاندان علی (ع) برگردانی؟ مأمون گفت: ای عمه من دیدم علی (ع) هنگامی که عهدهدار خلافت شد دربار? بنی عباس بسیار نیکی روا داشت، از جمله آن که عبدالله را والی بصره و عبدالله را حاکم یمن و قُثم را فرماندار سمرقند کرد ولی هیچ یک از افراد خانواده خود را ندیدم هنگامی که عهدهدار امر خلافت شدند برای علی (ع) درباره اولادش پاداش قائل شوند از این رو من خوش داشتم علی (ع) را در احسانی که به اجداد ما کرده بود، پاداش دهم. زینب گفت:
ای امیرالمؤمنین تو با در دست داشتن خلافت به نیکی کردن درباره فرزندان علی (ع) تواناتر بودی تا آنکه خلافت را در دست ایشان نهی و به آنها احسان کنی.
سپس زینب از مأمون خواستار شد لباس سبز را تغییر دهد مأمون نیز درخواست او را اجابت کرد و به مردم دستور داد لباس سبز را تغییر دهند و مانند سابق لباس سیاه دربر کنند.
بالاخره امام رضا (ع) در ماه صفر یا رمضان سال ۲۰۳ هجری در شهر طوس که از شهر های خراسان بود ، به شهادت رسید و از عمر شریفش در آن روز ۵۵ سال گذشته بود بنابراین مدت امامت آن حضرت پس از پدر بزرگوارش بیست سال بود.
غربت فی الشرق شمس فلها عینی تدمع ما رأینا قطّ شمس غربت حیث تطلع
یعنی آفتاب در شرق غروب کرد و به همین خاطر چشمم اشگبار است.
هرگز ندیدهام آفتاب در محلی که طلوع کرده، غروب کند!
مرحوم مفید، مینویسد: حضرت رضا (ع) از دنیا رفت و سراغ نداریم که فرزندی از او به جای مانده باشد، جز پسرش که امام پس از آن حضرت بود یعنی اباجعفر محمدبن علی (ع) در آن روز که پدرش حضرت رضا (ع) از دنیا رفت هفت سال و چند ماه از عمرش گذشته بود.
بارگاه نورانی امام رضا (ع)
چنانکه گفته شد مأمون دستور داد تا بدن شریف حضرت رضا (ع) را در آرامگاه کنونی که کنار قبر پدرش هارون الرشید بود، دفن نمودند.
برای روشن شدن این موضوع که چرا قبر هارون در دهکدهای دورتر از شهر طوس واقع است، باید به طور فشرده به مطلبی که در بسیاری از کتب تاریخی آمده است، اشاره نمایم و آن موضوع خواب هارون است که جبر ئیل بن بختیشوع پزشک مخصوص او نقل نموده است که در رقّه که نام یکی از شهرهای ساحلی فرات است، هارون در خواب میبیند که مشتی خاک به او نشان میدهند و میگویند این خاکِ گور تو است و او میپرسد این در کجاست، پاسخ میدهند در طوس.
نفرت از طوس بدین وسیله در دل هارون جایگزین گردید و آنچه پزشک او تلاش نمود کهاین مطلب را از دل او بیرون کند، نتوانست خواب مذکور آنچنان هارون را پریشان خاطر ساخت که رسماً از ورود به طوس، خودداری کرد و در باغی بزرگ که به حمیدبن قحطبه تعلق داشت سکونت نمود و در همان باغ هم درگذشت. و در همان جا هم به خاک سپرده شد این باغ قطعاً دارای ساختمان مجلل و باشکوهی بوده است که استعداد پذیرائی خلیفهای چون هارون را داشته است و چون مأمون تا سال ۲۰۳ یعنی ده سال پس از مرگ رشید در خراسان بوده است بدون تردید قبر پدر خود را بسیار آباد میداشته است آنچنان این باغ آباد بود که مأمون به نقل ابن تغری هنگامی که از مرو عازم بغداد بود مدتی در آنجا سکونت نمود. امام رضا (ع) هم در آنجا مسموم و به خاک سپرده شد اما در مورد قبهای که بر فراز قبر هارون بوده است نیز روایات متعدد در کتب تاریخی ضبط است از آن جمله عدهای از رُوات، روایت کردهاند که امام رضا (ع) به ابوالصلت دستور داد که در قبّهای که قبر هارون در آن است برو و مشتی خاک از چهارسوی آن بیاور.
قطب راوندی از حسن بن عباد کاتب حضرت رضا روایت کرده که فرمود : هنگامی که قبر مرا میکنندبه آسانی کنده میشود و لوحهای به صورت ماهی از مس در آن جا پیدا خواهد شد که به خط عبری و عربی بر آن نوشته شده : هذه روضه علیّ بن موسی الرضا(ع) و حفرههارون در پهلوی آن قرار گرفته، و آن صورت ماهی را پیش پای من دفن کنید .
دعبل خزاعی شاعر اهل بیت دربار? مرقد مطهر امام رضا(ع) و مدفن هارون در طوس گفته :
قبران فی طوس خیر الناس کلهم و قبر شرّهم هذا من العبر ما ینفع الرجس من قرب الزکیّ و ما علی الزکیِّ بقرب الرجس من ضرر در طوس دو قبر است قبر بهترین مردم و قبر بدترین مردم. نه ناپاک از همسایگی پاک سود میبرد، و نه انسان پاک از مجاورت با ناپاک زیان خواهد دید. دعبل میگوید: من آن وقت در قم بودم کهاین خبر ناگوار به من رسید و قصیده رائیّه خود را سرودم که دو بیت بالا از آن جمله است. شعرا در مدح و رثای امام رضا (ع) اشعار بسیار گفتهاند و مرحوم مجلسی در بحار بابی را بهاین موضوع اختصاص داده است.
و از همه مهمتر اشعار دعبل خزاعی و ابو نواس و علیبن عبدالله خوافی و صاحببن عباد است، و در فارسی هم مرحوم قاآنی در قصائد مفصلش در مدح امام رضا (ع) وِلای خود را ثابت کرده است و چند بیت از قصیده مفصل او که در ستایش رواق آن حضرت است و در کتیب? رواقهای حرم مطهر میباشد برای تبرک و تیمّن ذکر میکنیم:
زهی بمنزلت از فرش برده عرش تو رونق زمین زیُمن تو محسود هفت کاخ مطبّق دام مظهر بیچون بود به خاک تو مدفون که از زمین تو خیزد همی خردش انا الحق زصد یکی نتواند حدیث وصف تو گفتن هزار صاحب و صابی هزار صابر و عمعق سپهر را بشکافد زهم تجلی نورت چنان که صخر? صمّا شود ز صاعقه منشق کدام آیت رحمت به ساحتت شده نازل که میزند ز شرف عرصهات به چرخ برین دق اگر به طور تجلی کند فروغ فضایت شود زجلو?آن طور چون تراب مدقَق به نزد گنبد عالیت هفت گنبد گردون چو پیش کوه دماوند هفت دانه جوزق ز صد یکی ز فزون اندکی نمود نیارد شمار منقبتت را دو صد جریر و فرزدق امید است خداوند متعال توفیق دهد که همه شیعیان از برکات این بارگاه نورانی برخوردار گردند.
سلام علی روضه حلّ فیها امام یباهی به الملک و الدّین
نظر خود را اضافه کنید.