تنها پناه مسلم(ع) در كوفه
در بررسی قیام عاشورا به ترتیب تقدم زمانی، وقایع سخن را از داستان تلخ تنهایی ناگهانی مسلم بنعقیل(ع) در شهری كه ساعتی قبل پر از یاران او بود آغاز میكنیم. با ورود مسلم به كوفه با عنوان نماینده امام(ع)، بسیاری از مردم شهر با او بیعت كردند كه برخی رقم را تا چهل هزار ذكر كردهاند.(1) اما آمدن ابنزیاد با آن شهرت ظلم و جنایت به كوفه به عنوان والی، مسیر جریانات را به كلی عوض كرد تا آنجا كه تهدیدها و تطمیعها و دسیسههای او باعث شد كه از چهار هزار نفری كه به همراه مسلم قصر را محاصره كرده بودند تا نماز مغرب جز سی نفر باقی نماند و پس از نماز حتی یك نفر هم با او نبود. هنگام نماز عشا منادیان ابنزیاد در شهر جار زدند كه هر كه برای نماز عشا به مسجد نیاید خونش هدر است و این شد كه مسجدی كه چهل هزار جمعیت را در خود جا میداد از مردم پر شده و نماز عشا به امامت ابنزیاد برگزار شد. در این موقعیت، در شهری كه از بیم جان و هراس مال و فرزند در نیم روز از محاصره قصر ابنزیاد به نماز جماعت پشت سر او تغییر جهت میدهد، در میان مردان بیوفایی كه ناگهان این طور مسلم(ع) را تنها میگذارند و از یاد میبرند تنها یك زن است كه حرمت ولایت را پاس داشته و مردانه و بدون هراس از دشمن خونریز و غدّار نماینده امام خویش را در خانه پناه میدهد و این زن رشید مؤمن «طوعه» است.
نكته قابل توجه اینكه «طوعه» سالیان متمادی كنیز اشعث بنقیس از معروفترین منافقین عهد حضرت علی(ع)، بوده است و در محیط نفاق و مخالفت با خاندان ولایت زیسته است. از سوی دیگر، فرزندش بلال كه در همان زمان با او در آن خانه زندگی میكند از یاران ابنزیاد است اما این واقعیات هیچ كدام در قلب پاك او كه مسیر هدایت ولایت را یافته است تأثیری نمیكند و او در آن شرایط بحرانی و حساس مسلم(ع) را به خانه میپذیرد و مخفی میكند. هنگامی هم كه پسرش بلال خیانت میكند و محل اختفای مسلم(ع) را به مأمورین نشان میدهد طوعه به حمایت از مسلم(ع) برمیخیزد. وقتی مأمورین را میبیند كه از پشت، قصد حمله دارند او را خبر میكند و هنگامی كه او را تشنه میبیند به او آب میرساند و سیرابش میكند.(2)
آیا ما شایستگی خدمت نداریم؟!
اگر باز با همان ترتیب وقایع زمانی با عاشورا جلو بیاییم، به مرحله آمادگی برای شركت در واقعه جانسوز كربلا میرسیم. در این مرحله است كه زنانی كه از شور عشق به ولایت و حقیقت لبریزند حماسه میآفرینند. زنانی كه باید به خاطر طبیعت لطیف زنانگی و عواطف خانوادگیشان، خود و خانواده خود را از این معركه خونین و مصیبتهایی كه در پیش است جدا كنند و بگریزند به خاطر عمق اعتقاد و عشقشان به ولایت نه تنها شوهران و فرزندانشان را به ماندن در كنار امام(ع)
میخوانند كه خود نیز میمانند تا شاید تسلیبخش خاندان مصیبتدیده امام(ع) باشند.
هنگامی كه امام حسین(ع) به اصحاب خود اذن برگشت دادند فرمودند: هر كه عیالش همراه او است همین امشب او را به مأمن امنی برساند كه فردا من كشته خواهم شد و عیالات من به اسیری میروند. پس از این صحبتهای امام(ع) بود كه علی بنمظهر(ع) یكی از اصحاب امام(ع) به خیمه خود رفت تا سخن امام(ع) را بازگو كند. اما همسرش از شنیدن سخنان امام گریست وگفت: ای علی! در باره من انصاف نداری. تو خود میخواهی داخل بهشت شوی و من بروم. علی به خدمت امام(ع) برگشت و گفت كه همسرم حاضر نیست كه من او را به مأمن امنی برسانم. هنوز امام(ع) جوابی نگفته بودند كه صدای آن زن بلند شد كه: یا بنالزهراء! أ لسنا قابلاً لخدمة بناتك و اخواتك؟(3) ای فرزند زهرا(س)، آیا ما قابلیت این را كه به دخترانت و خواهران خدمت كنیم را نداریم؟
این جمله مخلصانه و صادقانه این زن بود كه سبب شد تا حضرت اجازه دهند زنانی كه خودشان میخواهند، بمانند و در غم خاندانشان شریك باشند.
«قمر»، خورشیدی كه درخشید
از زنان دیگری كه در این راستا میتوان از آنان نام برد، همسر عبداللّه بنعمیر كلبی و همسر زبیر هستند.
هنگامی كه عبداللّه بنعمیر كلبی تصمیم خود را بر پیوستن به امام(ع) با همسرش قمر در میان گذاشت همسرش گفت: چه فكر خوبی كردی. خدا ترا هدایت كند، مرا هم همراه خویش ببر.(4) و آنگاه هر دو از كوفه به سوی كربلا رهسپار شدند.
در روز عاشورا، وقتی شمر بنذیالجوشن به سمت چپ لشگر امام(ع) حمله كرد عبداللّه به دفاع از سپاه پرداخت و 19 سوار و دوازده پیاده را كشت. ولی در همین هنگام فردی از لشگر دشمن به او حمله كرد و دست راست او را قطع كرد و دیگری پایش را. قمر همسر او كه از دور صحنه را تماشا میكرد عمود خیمه را كنده و همین طور كه این جملات را به عبداللّه میگفت به لشگر دشمن حمله كرد:
فداك ابی و امّی قاتل دون الطیّبین ذریة محمد: پدر و مادرم به فدایت، در راه خاندان پاك پیامبر(ص) به نبرد ادامه بده.
عبداللّه به او امر كرد كه بازگردد. قمر گفت: رهایت نمیكنم تا من نیز كشته شوم. آن گاه امام(ع) خود به او فرمودند:
«جزیتم من اهلبیت خیرا؛ ارجعی رحمك اللّه الی النساء فاجلسنی معهن» خداوند به شما جزای خیر بدهد. خداوند تو را رحمت كند به سوی زنان بازگرد و با آنان باش.
سپس دشمن، ناجوانمردانه عبداللّه را به شهادت رساند. قمر بر سر جنازه همسر آمد و در حالیكه خونها راازچهرهاش پاكمیكردگفت:
«هنیئا لك الجنة. اسئل اللّه الذی رزقك الجنة ان یصحبنی معك» بهشت بر تو گوارا باد. از خداوند میخواهم تا مرا با تو در بهشت همنشین گرداند.
شمر كه شاهد ماجرا بود به غلامش دستور داد كه سرش را با عمود بكوب و بدین گونه بود كه آن زن مجاهد در بالین همسر به شهادت رسید و در بهشت به او پیوست.
مادرم مرا فرستاده است
نمونه دیگر از این گروه، همسر مسلم بنعوسجه میباشد. مسلم، از بهترین شیعیان كوفه بود و نقش فعّالی در تهییج اهل كوفه برای یاری امام(ع) و مسلم بنعقیل(ع) ایفا نمود. با شنیدن خبر نزدیك شدن كاروان امام(ع) به كوفه، با وجود مأمورین فراوانی كه ابنزیاد برای كنترل راههای كوفه گمارده بود تا مانع پیوستن افراد به امام(ع) شود مسلم(ع) فورا از كوفه خارج شده و به سوی آن حضرت میشتابد. همسرش نیز درنگ را جایز ندانسته و به همراه فرزندش خلف، همراه او به امام(ع) و خاندانشان میپیوندد.
این بانوی بزرگوار، پس از آنكه ناظر شهادت دردناك همسرش میشود شهادت یك عزیز را در راه مولا باز هم ناچیز میداند و چون خود نمیتواند جان نثار ولی خدا كند فرزندش را به مسلخ عشق میفرستد. او میداند كه برای مادر نظاره شهادت فرزند دردآورتر از دادن جان خویش است. او میداند كه در این راه هر چه بیشتر از علقههای خویش بگذرد رسم ولایت را بهتر به جا آورده است. لذا، رو به فرزند خود خلف میكند و میگوید:
«یا بنیّ! اختر نصرة ابنبنت النبی(ص) علی سلامة نفسك و ان اخترت سلامتك لن ارضی عنك». فرزندم برخیز و فرزند دختر پیامبر را یاری كن و یاری او را بر سلامت خویش ترجیح ده و بدان كه اگر سلامت خویش را بر نصرت او گزینی، هرگز از تو راضی نخواهم شد.
خلف برخاسته و از امام(ع) اجازه نبرد میگیرد آن حضرت میفرمایند: اگر به جنگ با دشمن روی و كشته شوی مادرت در بیابانها تنها و غریب میماند.
خلف پاسخ میدهد كه: مادرم خود مرا به رزم با دشمنانت فرستاده است. آن گاه حضرت اجازه میفرمایند. حماسه این مادر در همین جا تمام نمیشود بلكه برای آنكه مبادا سختی جنگ روحیه فرزند را تضعیف كند پشت سر او كه رو به میدان حركت میكند فریاد میزند: فرزندم! بشارت باد تو را به آب گوارای كوثر كه به زودی خواهی نوشید. خلف، پس از كشتن چندین تن به شهادت میرسد. دشمن، سر او را جدا كرده و به سوی مادر پرتاب میكند و مادر با روحی بزرگ كه پیداست از چشمه ولایت جرعه نوشیده است رو به سر جداشده میكند و میگوید: چه نیكو عمل كردی ای مایه خرمی دل و ای روشنی دیدگان من!
شریك رنج اهلبیت(ع)
یكی از زنان دیگری كه در قیام امام حسین(ع) به پشتیبانی مولا و خاندان او میشتابد تا شریك رنج اهلبیت حضرت باشد، كبشه است. كبشه، مادر سلیمان، نماینده امام حسین(ع) در بصره بود كه مأموریت داشت تا پیام آن حضرت را به 7 تن از بزرگان شیعه در بصره برساند. ولی ابنزیاد به نحوی او را پیدا میكند و كشته و به دار میآویزد. مادر سلیمان، علیرغم داغ تازهای كه بر دلش دارد خود را به كربلا میرساند و پس از عاشورا در زمره اسراء، همسفر خاندان امامت میگردد.(5)
مادرم، آیا راضی شدی؟
كربلا، تجلیگاه همه ایمانها و عشقها و خلوصهای نهفته است. آنها كه با امام آمدهاند و با امام ماندهاند زن و مردشان ایمان و صبر و خلوص مجسماند. آن كه میتواند جان ببخشد میماند كه جانش را به معامله بگذارد. آن كه فرزند دارد فرزندش را و آن كه هیچ میآید كه تنها همراه اهل خیمهها بر مصیبتها گریه كند و همدردشان باشد.
وقتی گروهی از اصحاب شهید شدند مادر وهب بنحباب رو به او كرد و گفت:
«قم یا بنیّ و انصر ابنبنت رسولاللّه»، فرزندم، برخیز و پسر دختر پیامبر را یاری كن.
جواب فرزند چنین مادری واضح است كه چه بود: مادرم، چنین خواهم كرد و در این راه كوتاهی نمینمایم. آن گاه به سوی میدان به راه افتاد. پس از مدتی جنگ به نزد مادر بازگشت و گفت: مادرم آیا از من راضی شدی؟ و مادر بیآنكه به عاطفه مادریاش اجازه غلبه بر عشق به ولی خدا را بدهد پاسخ داد:
«مارضیت او تقتل بین یدی ابنبنت رسولاللّه»، هرگز از تو راضی نخواهم شد تا آنكه در پیش قدوم مبارك امام(ع) به شهادت برسی.
همسر وهب كه سخت به او علاقهمند بود تاب نیاورده و گفت: ترا به خدا مرا داغدار نساز.
مادر وهب از خوف آنكه مبادا كلام زن اراده فرزندش را سست نماید گفت:
«لا تسمع قولها و ارجع فقاتل بین یدی ابنبنت رسولاللّه لیكون غدا شفیعك عند ربك» فرزندم به شكوه همسرت گوش مسپار. بازگرد و در حمایت از امام، جان خود را فدا كن تا فردای قیامت نزد پروردگارت شفیع تو گردد.
فریاد مادر، آخرین علقههای دنیوی را از دل فرزند قطع میكند و او باز میگردد و آن قدر میجنگد تا دشمن دو دستش را قطع میكند. اینجاست كه همسرش نیز نام خود را جزو حماسهسازان عاشورا ثبت میكند و عاطفه همسری خود را در پیشگاه عشق به ولایت قربانی مینماید و فریاد میزند:
«فداك ابی و امی قاتل دون الطیبین حرم رسولاللّه»، وهب، پدر و مادرم فدایت باد. برای حمایت از پاكان حرم رسول خدا بجنگ.
وهب به او میگوید كه به خیمهها باز گردد ولی او پاسخ میدهد كه باز نمیگردم تا در كنار تو، من هم كشته شوم. امام كه صحنه را چنین میبینند میفرمایند:
«جزیتم من اهلبیت خیرا ارجعی الی النساء رحمك اللّه». خداوند، به شما پاداش نیكو بدهد. رحمت خدا بر تو باد به سوی زنان بازگرد.
همسر وهب پس از فرمایش حضرت بازمیگردد و وهب كشته میشود. مادر وهب كه شهادت فرزند را از دور نظارهگر است عمود خیمه را كنده و به سوی دشمن حمله میكند. امام بار دیگر او را نیز به پیش باقی زنان بازمیگردانند.
سر فرزند، به سوی دشمن
نمونه دیگر، «بحریه» مادر عمرو بنجناده است كه او نیز پس از شهادت جناده خود، پسرش عمرو را كه تنها 11 سال سن داشت امر به رفتن به میدان و حمایت از امام میكند. وقتی پس از شهادت او، دشمن سرش را به سوی مادر پرتاب میكند بحریه این سر بریده خونآلود را به سینه میچسباند و بیهیچ شكوه
و ناله و شیونی كه سزاوار آن لحظه است تنها میگوید: آفرین بر تو پسرم! ای شادی قلبم و ای نور دیدگانم! بعد، آن چنان این سر را به فشار به سوی سینه مردی از سپاه دشمن پرتاب میكند كه او در دم میمیرد. آن گاه باز از پای ننشسته عمود خیمه را میكند و در حالی كه این رجز را میخواند به سوی دشمن حمله میبرد: «انّی عَجُوز سیّدی ضعیفة»
خاوَیةٌ بالیةٌ نَحیْفة
اَضْرِبُكُمْ بِضَرْبَةٍ عَنیفة
دوُنَ بَنیِ الْفاطِمَةِ الشّریفة
من زنی، ضعیف و لاغر و ناتوانم كه در حمایت از فرزند فاطمه با شما میجنگم.
بعد همین طور با رجزخوانی با همان عمود خیمه دو مرد از سپاه دشمن را به قتل رسانید. تا اینكه امام(ع) خود مانع شده به او دستور بازگشت به خیمهها را دادند.
توجه به بیتهایی كه این زن هنگام مبارزه میخواند خود بهترین گواه عظمت او است. او كه همسر عزیز خویش را در راه مولا فدا نموده، خود اسماعیلش را تا مذبح بدرقه میكند تا قربانی امام كند و بعد در این ابیاتی كه پس از شهادت دو فرزندش میخواند، حتی نامی از قربانیان به زبان نمیآورد. بلكه با خلوصی كه تنها میتواند نتیجه علقه كامل به ولایت باشد تنها نام فرزندان فاطمه(س) بر زبان او جاری است. حرفی از انتقام خون عزیزانش در این شعر نیست. آنچه هست حمایت از فرزند فاطمه(س) است.
نمونه دیگری از این مادران مخلص، حُسنیه از كنیزان امام حسین(ع) است كه شاهد شهادت فرزندش، منسجح در كربلا است.
آشیانه عصمت
بعد از این نام و یاد كوتاهی كه از زنان و مادران اصحاب امام در كربلا آوردیم به صاحبان اصلی عزا، به داغدارترین گروه كه خود اهلبیت و خاندان بنیهاشم باشند میرسیم. خاندانی كه در قربانی كردن عزیزان در راه امام نیز گوی سبقت را از دیگران ربودند. امام رضا(ع) فرمودند:
«ان كنت باكیا لشئ فابك للحسین بنعلی بنابیطالب فانه ذبح كما یذبح الكبش و قتل معه من اهلبیته ثمانیة عشر رجلا ما لهم فی الارض شبیهون». اگر برای كسی گریه میكنی برای حسین بنعلی(ع) گریه كن. چرا كه او را همانند گوسفندی كه سر میبرند كشتند و همراه او هجده مرد از خاندانش را كه در زمین احدی در شرافت شبیه آنان نبود به قتل رساندند.
روشن است كه افراد هر چه وارستهتر و بزرگوارترند مطمئنا علقهها و علاقههای خانواده به آنان قویتر است و رنج شهادت آنان، عظیمتر. صبر، بر شهادت جوان محبوبی چون علیاكبر(ع) كه كوه طاقت حسین(ع) را فرو میریزد و حتی او را به ناله وا میدارد كه گوید: بعد از تو خاك بر سر دنیا، صبر معمولی بر كشته شدن یك عزیز نیست. صبر بر شهادت عزیزترین عزیزان است و به همان نسبت سنگینتر و دشوارتر. آنچه عمهها و خواهران او در خیمهها باید تحمل كنند یك مصیبت معمولی نیست. مصیبتی است كه حسین(ع) یعنی آن صبر مجسم را از حال برده است:
غریبان را دل از بهر تو خون است
دل خویشان نمیدانم كه چون است
چرا كه او كسی است كه امام میگوید: «هر گاه دلتنگ وجود پیامبر(ص) میگشتیم به چهره او مینگریستیم.»
سكینه، دختر امام حسین(ع) شاهد شهادت همسر عقدكردهاش عبداللّه بنحسن و نیز شهادت پدر و دو برادر و شش عمو و سه عموزاده میباشد. سكینه، آن كسی است كه امام حسین(ع) در وصف او میفرمایند: «سكینة مستغرقة فی اللّه»
فاطمه بنتالحسن نیز نظارهگر شهادت سه برادر، هفت عمو، دو عموزاده، و ناظر بیماری شدید همسر خویش، امام سجاد(ع) و رنج عطش شدید و گرسنگی و آزار فرزند كوچكش امام باقر(ع) میباشد. فاطمه بنتالحسن در فضیلت به گونهای است كه امام صادق(ع) در وصف او میفرمایند:
«كانت صدیقة لم تدرك فی آل الحسن امرأة مثلها»: او زن صدیقهای بود كه در خاندان امام حسن زنی چون او یافت نمیشد.
امكلثوم، دختر حضرت علی و فاطمه(سلاماللّه علیهما) زن دیگری است كه ناظر شهادت هفت برادر و پنج برادرزاده میباشد.
صبر آنان در عاشورا، هر چند بسیار باشكوه است ولی تحمل آزار وحشیانه دشمن در اسارت و شكوه اعتراض این خاندان به رفتار جابرانه دشمن و جهل و خموشی مرگبار امت، خود حماسهای دیگر است كه بدان خواهیم پرداخت.
جفا خواهد بود اگر نامی از اسماء و امالبنین در این میان برده نشود. آنان هر چند در كربلا حضور نداشتند، ولی حمایت باشكوه آنان از قیام امام(ع) خود عظمتی دارد.
اسماء دختر عقیل، در ماجرای قیام امام حسین(ع) چهار برادر (مسلم، جعفر، عبدالرحمن، عبداللّه و سه برادرزادهاش (محمد و عبداللّه فرزندان مسلم بنعقیل و محمد فرزند ابیاسعد بنعقیل) به شهادت میرسند و او مقاوم و نستوه اشعاری سروده با كلام حماسی خود بیدارگر امت میگردد. امالبنین زنی است كه شجاعت را از پدران خود به ارث برده و به همین جهت حضرت علی(ع) زمانی كه قصد ازدواج با شیرزنی دارند تا بتواند در ایفای نقش مادری خود، مردانی شجاع بپرورد، با او ازدواج مینمایند. خداوند به او چهار فرزند عطا مینماید كه هنگام حركت امام حسین(ع) به سوی كوفه، هر چهار پسر خود را برای حمایت از آن حضرت به همراه ایشان میفرستد.
این چهار برادر، جان خود را در طبق اخلاص نهاده و در حمایت از امام(ع) به شهادت میرسند و در یك بعدازظهر، امالبنین لایق مقام پرافتخار مادر چهار شهید میگردد. در عظمت ولایتمداری او همین بس كه وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او میدهند بدن تأخیر میپرسد: برایم بگویید كه امام و مولایم حسین چگونه است و وقتی كه از شهادت امام حسین(ع) باخبر میگردد ضجّه میزند كه:
اولادی و من تحت الخضراء كلّهم فداء لابی عبداللّه الحسین(ع) فرزندان من و همه آدمیان، قربان امام(ع) باد.(6)
در نهایت در وصف زینب كبرا هر چه گفته شود ناچیز است. او كه كوچكترین مصیبتش در بعدازظهر عاشورا، شهادت دو فرزندش عون و محمد میباشد. شهادت هفت برادر كه جانسوزترین آن، شهادت امام حسین(ع) میباشد و نیز شهادت پنج برادرزاده كه سختترین آن، شهادت علیاكبر(ع) بوده فقط بخشی از مصایب عظیم وارد بر این شیرزن میباشد. زینب(س) كه تمام زندگیش تكرار رؤیت شهادت است از طفولیت با مشاهده شهادت مادر با این فرهنگ آشنا گردیده، چندی نمیگذرد محاسن غرقه به خون پدر یاد شهادت را در ذهن او بیدار میسازد. با گذر چند سال پارههای جگر بیرون ریخته از دهان برادر، مظلومیت این خاندان را دوباره عیان میسازد و اكنون زینب(س) با كولهباری از رنج شهادت عزیزان، مسؤولیت عظیم پیامرسانی فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد. چرا كه «كل یوم عاشورا و كل ارض كربلا» و او است كه باید به امت بیاموزد كه در عاشوراهای مكرر زمان، زنان و مردان هر یك چه مسؤولیتی بر عهده دارند. لذا، به میزانی كه یاد عاشورا در دل مردم زنده گردید رشیدمردانی چون اصحاب امام حسین(ع) و شیرزنانی چون خاندان آن حضرت بیشتر جلوه نمودند. بهترین تجلیگاه چنین امری را در جریان انقلاب اسلامی ایران یافتیم. آنجا كه ملت معتقد به جان و مال در طبق اخلاص نهادند لذا توان سرنگونی طاغوت 2500 ساله را یافتند. امام خمینی در كلام منور خویش این تلاش را پاس داشته میفرماید: بانوان ایران در این نهضت پیشقدم بودند و مثل بانوان صدر اسلام بودند.(7)
و نیز با توجه به نقش زنان در پیروزی بر جهان كفر در جنگ تحمیلی هشت ساله فرمودند: به تمامی خواهران و برادرانی كه در محیط جنگ به زندگی دلاورانه خود ادامه میدهید و از كشته شدن به دست دشمنان خدا در راه خدا ترسی ندارید و با چنگ و دندان از میهن عزیزتان برای رضای خدا دفاع میكنید و موجب دلگرمی رزمندگان اسلام میشوید و همه چیز خود را در طبق اخلاص قرار دادهاید و با فداكاریهای مكرر، صحنههای شجاعت و شهامت را در تاریخ سراسر مبارزات بیامانتان ثبت نموده و مینمایید و با درس فداكاری و رشادت به مستضعفین جهان میآموزید كه وعده خدا بر حكومت پابرهنگان جهان حق است، به شما كه با مبارزات خویش روی ابرقدرتها را سیاه كردید درود میفرستم و در مقابل صبر و استقامتتان خاضع و خاشعم.(8)
پی نوشتها :
1ـ برخی نیز این رقم را 18 یا 28 یا 30 هزار نفر ذكر كردهاند.
2ـ اعلام النساء، ص493.
3ـ انقلاب مقدس حسین(ع)، ص153.
4ـ نفس المهموم، ص132، ص898، ص599 و اعلام النساء، ص145.
5ـ اعلام النساء، ص602.
6ـ اعلام النساء، المؤمنات، ص496 و 497.
7ـ سخنان امام خمینی در دیدار با بانوان عضو مكتب الزهرا(س) و گروهی از برادران پاسدار در تاریخ 28/3/58.
8ـ سخنان امام خمینی خطاب به ملت ایران در تاریخ 2/11/59.
نظر خود را اضافه کنید.