در غزوه خیبر که با هدف شکست دادن یهودیان منطقه خیبر که همواره علیه اسلام و مسلمانان توطئه چینی می کردند صورت گرفت، سپاه اسلام توانست در ابتدا چند دژ قلعه خیبر را با موفقیت به دست بگیرد،اما در ادامه با فرماندهی « عمر» و « ابوبکر» نتوانست کاری از پیش ببرد تا اینکه پیامبر فرمود: به خدا سوگند فردا پرچم را به دست مردى مى سپارم، که او، خدا و پیامبرش را دوست مى دارد، و خدا و پیامبر نیز او را دوست مى دارند، او قلعه را با قدرت فتح خواهد نمود» و علي(ع) توانست دلیرانه مرحب قهرمان یهود را از پای در آورد و با از جای کندن در قلعه، آن را فتح نماید.



علي (ع) و غزوه خیبر


دليل موجهى وجود نداشته است تا يهود حجاز را (كه عرب و از نژاد عرب بودند) وادار به دشمنى با پيامبر (ص) ،دين و پيروانش كند.در آغاز طلوع فجر دولت اسلامى در آغاز هجرت پيامبر (ص) مى‏بينيم كه رسول اكرم عهدنامه‏اى مى‏نويسد كه روابط قبايل مقيم مدينه و اطراف مدينه را در آن تنظيم مى‏كند و به قبايل يهود هم حقوقى همانند حقوق مسلمانان اعطا مى‏كند.در آن عهدنامه آمده است:



«يهوديان و پيروان ما داراى حق هميارى و برابرى هستند،ستمى بر آنها روا نيست و نبايد مورد رفتار خصمانه واقع شوند...و يهود بنى عوف با گروندگان به اسلام يك امتند همه يهود،بردگانشان و خودشان، پيرو دين خود هستند،و مسلمانان نيز پيرو دين خود.مگر كسى كه مرتكب ظلمى و يا گناهى شود كه او جز خود را هلاك نساخته است.يهود بنى حارث،يهود بنى ساعده،يهود بنى جشم،يهود بنى الاوس، يهود بنى ثعلبه،جفنه و بنى الشطيه نيز درست همان حقوق يهود بنى عوف را دارند...يهود هزينه خود را عهده‏دار است و مسلمانان نيز مخارج خود را بر عهده دارند.و ميان ايشان در برابر كسى كه با پيروان اين نوشته بجنگد هميارى خواهد بود،و ميان آنان دوستى و صميميت و نيكى به يكديگر حاكم است نه تجاوز و گناه...» (1)



اين عهدنامه بحق از بهترين نوع خود در تاريخ آزادى اديان است و تنها اعلاميه‏اى‏است در اعلان حقوق بشر كه انسانيت در طول چندين قرن كه بر او گذشته نظير آن را نديده است.تصور نمى‏كنم،يهود در طول تاريخ خود،در سايه هر گونه حكومتى كه زندگى مى‏كردند،-جز در قرن حاضر!-به چنان پيمانى دست‏يافته باشند.



براستى كه انتظار مى‏رفت،از اين بزرگوارى پيامبر نهايت قدردانى بكنند و زير پرچم محمد (ص) در آيند و با شخصيت والاى او صميمانه رفتار كنند.بويژه در مورد دينى كه آيين يهود بدان بشارت مى‏دهد، و رسالت‏حضرت موسى را محترم شمرده است و به عنوان پيامى آسمانى مقدس و معتبر مى‏داند و چيزى از مقام آن نمى‏كاهد،بلكه نهايت تاييد را كرده و بزرگترين متمم و مكمل آن است.



همين يهوديان بودند كه در ابتدا با همسايه‏هاى بت‏پرست‏خود از پيامبر مورد انتظار سخن مى‏گفتند كه تورات بدان بشارت داده است (2) و آنان را به نزديكى ظهور آن حضرت تهديد مى‏كردند و خود را آماده مى‏كردند تا از پيروان او باشند.و ليكن موقعى كه پيامبر موعود ظاهر شد،و آنچه را كه مى‏خواستند خداوند در آن پيامبر نشان داد،همه چيز را نسبت‏به او فراموش كردند و در مقابل بزرگوارى و عدالت او به دشمنى برخاستند و هر نوع پيمانى را كه با او بسته بودند شكستند.



به هر حال،يهود شبه جزيره تصميم گرفت كه با تمام قواى خود به لشكر بت‏پرستان بپيوندد تا اين كه توده عرب،غرق در طوفان جهالت،فقر،نااميدى و بى‏قانونى خود بماند،همچنان كه قوى،ضعيف را بخورد و هيچ فردى از ساكنان آن سرزمين بر مال،جان و ناموسش امنيت نداشته باشد.براستى كه يهوديان و هم بت‏پرستان نمى‏خواستند جامعه براى حق طبيعى خود نسبت‏به اقامه دولتى قيام كند كه توده‏هاى پراكنده را متحد سازد و عدالت را در ميان توده‏ها برقرار كند و آن جامعه و ملل ديگر را متوجه آفريدگار جهان سازد،آفريدگارى كه بى‏شريك است و كسى جز او سزاوار پرستش نيست.اگر بگوييم كه خطر يهود شبه جزيره براى دولت اسلامى كمتر از خطر قبايل بت‏پرست‏با همه فزونى جمعيت‏بت‏پرستان نبوده است،سخنى درست گفته‏ايم.خواننده به ياد دارد كه دعوت كنندگان به جنگ از يهود بودند كه نزد بت‏پرستان مكه و غطفان براى جنگ مدينه رفتند و در سال پنجم هجرى بزرگترين نيروى كارآمد تا آن وقت را فراهم كردند و رودرروى مسلمانان قرار دادند و جنگ احزاب را به وجود آوردند.و هنگامى كه يهود بنى قريظه در آن جنگ ديدند خطر بت‏پرستان قوت گرفته است و دايره حضورش در پيرامون اسلام مستحكم شده است فرصت آينده را غنيمت‏شمردند و پيمان خود را با پيامبر شكستند و به دشمنان او پيوستند و در دشوارترين شرايطى كه پيامبر (ص) با آنها روبرو بود، با نفرات و ابزار به دشمن پيوستند تا ريشه خطر را از بيخ بركنند و نابود سازند.

وادی‌ خیبر جلگه وسیع حاصل¬خیزی در شمال مدینه، به فاصله سی‌و دو فرسنگی آن است که پیش از بعثت پیامبر، ملت یهود دژهای هفت¬گانه محكمی در آن ساخته بودند، آمار جمعیت آن¬ها بالغ بر بیست هزار بود.

پیمان شکنی یهود خیبر در جنگ احزاب، و نیز دعوت از سلاطین ممالک علیه اسلام، پیامبر را بر آن داشت كه این كانون خطر را برچیند.



لذا در سال هفتم هجری پپس از آن که يامبر از حديبيه (آن جايى كه پيمان صلحى موقت را منعقد كرد) بازگشت،در حدود پانزده روز در مدينه ماند سپس فرمان داد كه مسلمانان برای تسخیر آخرین مراكز یهود آماده شوند و  به جانب قلعه‏هاى خيبر رهسپار شد و فرمود: فقط كسانی افتخار شركت دراین نبرد را دارند كه در صلح «حدیبیه» حضور داشته‌اند. پیامبر «غیله لیثی» را جانشین خود در مدینه قرار داد، و پرچم سفیدی به دست امیرالمؤمنین (ع) داد و فرمان حركت صادر نمود.



در حالى كه هزار و ششصد نفر نيروى منظم آن حضرت را همراهى مى‏كردند،آنان همان افرادى بودند كه روز حديبيه با وى همراه بودند،پيامبر پس از سه روز راه،شب هنگام در اطراف دژهاى خيبر فرود آمد.



ساكنان قلعه‏ها بنا به عادت خود بامدادان به قصد رفتن به مزارع خود بيرون شدند ولى وقتى لشكر اسلام را ديدند سخت ترسيدند و گفتند:«محمد با لشكر!»،سپس به دژهاى خويش بازگشتند.



نام‌های دژهای هفت‌گانه «خیبر» به قرار زیر بود: ناعم، قموص، كتیبه، نسطاة، شق، وطیح، سلالم.

نخستین دژی كه از خیبر به دست ارتش اسلام افتاد، دژ «ناعم» بود. پس از آن سربازان متوجه قلعه «قموص» که ریاست آن با «ابن ابی الحقیق»‌ بود شدند. در فتح این قلعه بود که «صفیه»، دختر «حیی بن اخطب» كه بعدها در ردیف زنان پیامبر قرار گرفت، اسیر گردید.

این دو پیروزی بزرگ روحیه سربازان اسلام را تقویت كرد. پس از فتح قلعه‌های مزبور، سپاهیان اسلام به طرف دژهای «وطیح» و «سلالم» یورش آوردند. ولی مسلمانان با مقاومت سرسختانه یهود، روبرو شدند.

جنگ خيبر براى مسلمانان جنگ سرنوشت‏بود،پيش از اين جنگ در دو جنگ گذشته مسلمانان وضع خوبى نداشتند.مسلمانان در جنگ احد به‏هزيمت رفتند و جز اندكى همه آنها از صحنه پيكار فرار كردند.در جنگ احزاب مدافع بودند.ترس دل همه را پر كرده بود (بجز كسانى كه خداوند ترس را از آنان برداشته بود).



پیامبر از روال جنگ خوشحال نبود،چه آن كه محاصره طول كشيده بود و كمكهاى مواد غذايى كمياب شده بود.دليل اين مطلب اين كه اينان در اين جنگ گوشتهاى خران اهلى را خوردند.اگر مدت بيشترى طول كشيده بود و امكان پيروزى بر دشمن نمى‏يافتند،مسلمانان در آينده‏اى نزديك ناچار به عقب‏نشينى و رفع حصر مى‏شدند.

در این ایام، حالت سر درد شدیدى که گهگاه به سراغ پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى آمد به او دست داد، به گونه اى که یکى دو روز نتوانست از خیمه بیرون آید، (طبق تواریخ معروف اسلامى) «ابوبکر» پرچم را به دست گرفت و با مسلمانان به سوى لشکر «یهود» تاخت، اما بى آنکه نتیجه بگیرد بازگشت، بار دیگر «عمر» پرچم را به دست گرفت و مسلمانان شدیدتر از روز قبل جنگیدند، ولى بدون نتیجه بازگشتند.



این خبر به گوش رسول خدا(صلى الله علیه وآله) رسید، فرمود: اَما وَ اللّهِ لَأُعْطِیَنَّها غَداًرَجُلاً یُحِبُّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ، وَ یُحِبُّهُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ، یَأْخُذُها عَنْوَةً: «به خدا سوگند فردا پرچم را به دست مردى مى سپارم، که او، خدا و پیامبرش را دوست مى دارد، و خدا و پیامبر نیز او را دوست مى دارند، او قلعه را با قدرت فتح خواهد نمود».



مورخان منصفی مثل ابن هشام و ابوجعفر طبری جریان فتح خیبر را در سیره خودشان آورده‌اند.

برخی معتقدند كه محمدبن مسلم خبیر را فتح كرد كه مورخان آن را افسانه‌ای بيش نمی‌دانند. این افسانه تاریخی با حدیث متواتری كه از پیامبر درباره فتح خبیر  توسط علی (ع) نقل شده مخالف است فرمود:



«حلبی» و «ابن اثیر» سیره نویسان معروف می‌گویند:

«در این‌كه مرحب به دست علی (ع) از پای درآمد، شكی نیست.»



مردم آن شب را در اين زمينه با هم صحبت مى‏كردند و از هم مى‏پرسيدند پيامبر (ص) پرچم را به چه كسى خواهد داد؟و چون صبح شد مردم گرد پيامبر جمع شدند و هر كدام اميدوار بودند كه پرچم به او داده شود،پيامبر فرمود:على بن ابى طالب كجاست؟گفتند يا رسول الله او از درد چشم رنج مى‏برد.فرمود: كسى را بفرستيد بيايد.پس على را آوردند،پيامبر آب دهان به چشمانش ماليد و دعا كرد و او شفا افت‏به طورى كه گويى اصلا دردى نداشته است.



پس پرچم را به على داد،و على عرض كرد يا رسول الله،آيا با آنها بجنگم تا مثل‏ما مسلمان شوند،پيامبر فرمود:پيش از جنگيدن پيكى نزد آنان بفرست و بعد آنها را به اسلام دعوت كن و آنان را از حق خداوند بر ايشان آگاه ساز.به خدا سوگند هر گاه خداوند فردى را به وسيله تو هدايت كند بهتر است از شتران سرخ‏مويى كه مال تو باشند و تو آنها را در راه خدا انفاق كنى‏» (3) .



على پرچم به دست لشكر را رهبرى مى‏كند.بر خلاف اصول و مقرراتى كه بايستى در جنگها مراعات شود،او پيشاپيش لشكر مى‏رود.سلمة بن اكوع مى‏گويد:«به خدا سوگند او با پرچم بيرون شد در حالى كه نفس مى‏زد و بسرعت گام برمى‏داشت.و من در پى او حركت مى‏كردم تا اينكه پرچمش را در زير آن دژ در تلى از سنگها فرو برد،يهوديى از بالاى آن دژ اطلاع يافت،گفت تو كيستى؟گفت منم على بن ابى طالب،يهودى گفت:شما برتريد اما به عنوان وحى به موسى نازل نشده است!سلمه مى‏گويد على برنگشت تا اين كه خداوند به دست وى آن دژ را فتح كرد» (4) .



سلمه مى‏گويد:مرحب يهودى در حالى كه رجز مى‏خواند و مبارز مى‏طلبيد به جانب على آمد پس،على ضربتى بر او وارد كرد كه سر او را شكافت و او را از پا در آورد و باعث فتح قلعه شد (5) از ابى رافع خادم رسول الله نقل شده است كه او گفت:



به همراه على بن ابى طالب-موقعى كه رسول خدا او را با پرچم خود گسيل داشت-بيرون رفتيم وقتى كه به نزديك قلعه رسيد،اهل آن قلعه بيرون شتافتند،على با آنان به جنگ پرداخت،مردى از يهود ضربتى بر او حواله كرد سپر على از دستش افتاد و او دست‏به درى كه نزديك دژ بود برد و آن را به جاى سپر خود به كار برد،آن در در دست وى بود تا جنگ پايان گرفت.هفت نفر كه من هم هشتمين آنها بودم سعى كرديم كه آن در را از اين رو به آن رو كنيم نتوانستيم‏» (6) .



براستى يورش على بر يهوديان قلعه بيش از هر چيز به تندبادى شبيه بود،يهوديان پس از آن جنگ داغ، به دنبال كشته شدن پهلوان يهود،يعنى مرحب،طولى نكشيد كه به قلعه خود پناه بردند و درب ضخيم آن را بستند.



طبيعى بود كه يهوديان با ورود به قلعه و بستن دربهاى آن،چاره‏اى براى دفاع از خود بينديشند چرا كه ايشان در جنگ رو در رو شكست‏خوردند،و ليكن آن كار هم چاره‏ساز آنان نشد،چه آن كه على و لشكريانش موفق به ورود به قلعه آنان شدند و آن را فتح كردند.على چگونه موفق به گشودن آن درب عظيم شد؟آيا او تنها از ديوار بالا رفت و يا لشكريانش به همراه او از ديوار به داخل قلعه وارد شدند و آن درب را از داخل باز كردند؟اين امكان دارد ولى مورخان و محدثان،تا آن جا كه من اطلاع دارم،متذكر نشده‏اند كه كسى از مسلمانان در آن جنگ با بالا رفتن از ديوار وارد دژ شده باشد.يا اين كه على با قدرتى غير عادى توانسته است در قلعه را از جاى بر كند چنان كه بعضى از روايات براى ما بازگو مى‏كنند؟آن نيز به طور جدى امكان پذير است.چه در همان روز معجزه شفاى چشمان على (ع) با آب دهان مبارك پيامبر تحقق يافت،و شايد كندن آن درب معجزه ديگرى بوده است كه در آن روز به وقوع پيوسته است.و اى بسا اين درب همان باشد كه به گفته ابو رافع هنگامى كه سپر على (ع) از دست افتاد، آن را سپر قرار داد.



هنگامى كه على وارد قلعه يهوديان شد توان دفاعى آنان تمام شده بود.ديگر ممكن نبود پس از شكست نخستين،در جنگ رو در روى دومى،طرفى ببندند.البته آن دژ به دست مسلمانان فتح شد،در حالى كه هنوز آخر لشكر به اولش نپيوسته بود!



پس از آن قلعه،ديگر قلعه‏هاى خيبر به دنبال آن و پس از سقوط دژ ناعم سقوط كردند به طورى كه نزديك بود تمام منطقه خيبر از آن دولت اسلامى شود.

پس از فتح خیبر، یهودیان تقاضا کردند در سرزمین خیبر سكنی گزینند اما نیمی از درآمد آن را به مسلمانان بپردازند و پیامبر آن را پذیرفت.

-------------------

1-حيات محمد،نوشته محمد حسين هيكل،ص 222.


2-در سفر تثنيه فصل 18:«براى آنان (اسرائيليها) پيامبرى از ميان برادرانشان،عرب (چون اسماعيل پدر عرب برادر اسحاق پدر اسرائيليهاست) مانند تو (مثل موسى در اين كه او صاحب شريعت تازه‏اى است) بر مى‏انگيزم،و سخنم را در دهان او قرار مى‏دهم (پس از پيش خود سخن نمى‏گويد بلكه عين كلمات خدا را به زبان مى‏آورد.و اين است امتياز قرآن) پس به آنچه من توصيه مى‏كنم او بدان توصيه مى‏كند و هر انسانى كه سخن مرا گوش ندهد،سخنى را كه پيامبر به نام من به زبان مى‏آورد،من مؤاخذه مى‏كنم.


3-صحيح بخارى ج 5 ص 171 و صحيح مسلم ج 15 ص 178-179.


4-سيره ابن هشام،ج 2 ص 335.


5-مستدرك حاكم ج 3 ص 28-29.


6-سيره ابن هشام،ج 2 ص 335.

انتهی/


نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام