مقدمه

منظور از آسيب شناسى در اين مقاله شناسايى آن دسته از عوامل مهم و مؤثرى است كه به وجود آمدن و تداوم حيات آنها مى‏تواند فرآيند تحقق اهداف هر نظامى (سيستمى) را متوقف و يا به صورت محسوس كند نمايد.
مورد بحث اين مقاله انقلاب اسلامى است با اين تعريف كه انقلاب اسلامى عبارت است از: «حركت وسيع توده مردم براى نابودى ساختار سياسى، اقتصادى، نظام شاهنشاهى و استقرار ساختارهاى سياسى، اقتصادى و اجتماعى دين مبين اسلام» .

عوامل كليدى به وجود آورنده و تداوم بخش انقلاب اسلامى

بدون شك براى شناسايى عوامل مخرب در مسير حركت صحيح هر نظام بايد شناخت نسبتا كافى از عوامل اصلى و روابط محورى و اهداف اصلى آن وجود داشته باشد همانطور كه يك پزشك بايد ابتدا شناخت روشنى از يك بدن سالم را پيدا كند تا امكان بيمارى يابى را بدست آورد.ساختار سياسى، نظامى و امنيتى نظام شاهنشاهى از حاصل يك سلسله تحولات عميق اجتماعى با بيدارى توده‏هاى وسيع مردم در سال 1357 در هم فرو ريخت و با رهبرى توانمند حضرت امام (ره) در كوتاه‏ترين زمان ممكن ساختار كلى يك نظام اجتماعى مبتنى بر اسلام جايگزين شد.شكل گيرى اين نظام اجتماعى با تحولات درونى و تعميق پيوندهاى سه عامل: 1.مردم، 2.مكتب اسلام، 3.رهبرى مبتنى بر تفكر دينى به وجود آمد.
1.تحولات مردم، بازگشت به هويت اسلامى خويش، بيدارى فطرتهاى پاك به ويژه در بين نسل جوان، آمادگى براى گذشت و ايثار و جانبازى در راه آرمان، گسترش شناخت از ابعاد مفاسد نظام شاهنشاهى در كنار جاذبه‏هاى دست يابى به جامعه ايده آل اسلامى، زمينه را براى حركت وسيع توده‏هاى مردم آماده ساخت.
2.مكتب اسلام، با بيانى تازه و كامل از رسالتهاى يك مكتب الهى از رهگذر انديشه‏هاى امام (ره) و ياران ايشان در باور نسل جوان آماده فداكارى، به عنوان محور حركت به صحنه تحولات جامعه بازگشت.اين اسلام مدعى راه حل براى ساماندهى همه ابعاد فرهنگى، اقتصادى، سياسى، اجتماعى حيات بشرى شد.
3.رهبرى مبتنى بر تفكر دينى، مصلح بزرگ قرن، حضرت امام خمينى (ره) و به تعبير حضرت آيت ا...العظمى اراكى (ره) «مجدد المذهب فى قرن خامس عشر» مسئوليت بيدار سازى فطرتهاى پاك مذهبى را با ديدى باز نسبت به مكتب اسلام به عهده گرفت و خود بيش از هر كس ديگرى آماده فداكارى، گذشت و ايثار در راه تحقق آرمانهاى اسلامى شد و با ارتباطى ساده و صميمى در عمق قلوب مردم نفوذ كرد.ظرفيتهاى ذاتى حضرت امام (ره) با پتانسيل ناشناخته و تمام نشدنى دين اسلام با صداقت، سلامت و فطرت پاك مردم به ويژه جوانان حركتى را آفريد كه با سرعت توانست يك رژيم تاريخى مورد حمايت استكبار جهانى را از جامعه ايران ريشه كن سازد.در گامهاى بلند بعدى رهبرى انقلاب با مديريت الهى و با بهره‏گيرى از همان ظرفيتها در اولين سالهاى انقلاب توانست اركان يك نظام اجتماعى مبتنى بر تفكر را در قالب نظام جمهورى اسلامى مستقر سازد و خود را براى پيگيرى ساير اهداف يك نظام اسلامى آماده سازد، ضمن اينكه بطور طبيعى بايد بخشى از توان خود را براى مواجهه با حملات و دسيسه‏هاى گوناگون دشمن تجهيز مى‏نمود، مرحله دفاع مقدس با آثار سازنده و مخرب آن گذشت و در مرحله بازسازى نيز با فراز و نشيب خاص خود سپرى شد و اينك در مقطع خاص هستيم و با توجه به تعريفى كه از آسيب شناسى مطرح شد بايد در جستجوى پاسخ دو سؤال زير باشيم كه: 1.چه عوامل و پديده‏هايى از اين به بعد مى‏تواند در داخل جامعه مانع تحقق اهداف انقلاب اسلامى گردد؟ 2.كدام دسته از اقدامات و فعاليتهاى دشمنان انقلاب از خارج و يا داخل مى‏تواند سرعت تحقق اهداف انقلاب اسلامى را كند يا متوقف سازد؟ براى دريافت پاسخ صحيح اين دو سؤال ابتدا بايد سؤال ديگرى را پاسخ داد و آن اينكه:

اهداف اين مرحله از حركت انقلاب اسلامى چيست؟

با توجه به اهميت پاسخ اين سؤال در شناخت آسيب پذيرى انقلاب اسلامى اين اهداف به صورت خلاصه تبيين مى‏گردد تا بر اساس آن عوامل مخرب در مسير تحقق اهداف انقلاب اسلامى طبقه بندى شود.

اهداف اين مرحله از انقلاب اسلامى

استقرار نظام جمهورى اسلامى خود به منزله وسيله‏اى تلقى مى‏گردد كه توسط آن سلسله ارتباطات انسانى در جامعه در راستاى جهان بينى اسلامى تغيير و تحول يابد و با تشكيل يك جامعه نمونه مورد نظر قرآن زمينه توسعه تفكر اسلامى را در پهنه جهان آماده سازد.
بحمد الله على رغم تلاشهاى مستمر و متنوع دشمنان انقلاب اسلامى نظام جمهورى اسلامى مستقر گرديد و در اين مرحله ابزار اصلى ارتباطات انسانى فراهم شد.
اين ارتباطات در چند بعد قابل طبقه بندى است.
1.ارتباط انسان با خدا به عنوان اصلى ترين ارتباط كه مبناى تنظيم ساير ارتباطات قرار مى‏گيرد و به عنوان نظام عبادى اسلام معنى پيدا مى‏كند.
2.ارتباط انسان با خودش 3.ارتباط انسان با ديگر انسانها كه در قالب انواع نظامهاى اقتصادى، فرهنگى، سياسى، حقوقى و...ساماندهى مى‏شود.
4.ارتباط انسان با طبيعت بديهى است كه وقتى بحث اصلاح دائمى ارتباطات انسانى در ابعاد فوق الذكر است، پيش نياز آن بهبود ارتباطات و به دنبال نتيجه ارتباطات بهتر، يك مجموعه تحولات ارزشمند مادى و معنوى براى همه افراد يك جامعه است.
براى مثال، لازمه بهبود ارتباط با خداوند متعال، رشد معرفت دينى، كيفيت بخشيدن به انجام عبادات، داشتن روحيه خدمت به ديگران...و نتيجه آن عنصرى مفيد بودن براى سازندگى محيط اجتماعى خواهد بود.يا وقتى بحث از ارتباط صحيح با طبيعت است از يكسو بهره‏گيرى ازمواهب و تلاش براى شناخت دائمى ابعاد طبيعت و از طرف ديگر مواظبت در بهره‏بردارى از آن مى‏باشد .
در اين مرحله از بحث در جستجوى اين معنا هستيم كه نظام جمهورى اسلامى چگونه مى‏تواند براى تحقق اهداف اصلى خود اين ارتباطات را در راستاى الگوى تربيتى اسلامى متحول سازد و زمينه را براى تكامل معنوى و مادى انسانها در جامعه فراهم سازد.اگر مطابق با بينش اسلامى بپذيريم كه انسانها فطرتا خداشناس و در جستجوى ارتباط بيشتر و بهتر با خداى خويش‏اند و آنچه اجازه تجلى يافتن اين فطرت را نمى‏دهد، انواع نظامهاى اجتماعى محيط برانسان است، آنگاه بايد بپذيريم كه يكى از مهمترين وظايف و اهداف حكومت اسلامى اصلاح مستمر نظامهاى فرعى در راستاى كيفيت بخشيدن به ارتباط انسان با خداست.
هدف غايى در اين نظام رشد توأمان توسعه مادى، گسترش رفاه اجتماعى ارتقاى سطح اخلاق و معنويت جامعه است.
به لحاظ تئوريك وقتى چنين غايتى محقق مى‏گردد كه نحوه تحقق اهداف هر يك از نظامها زمينه ساز تحقق هدف غايى باشد.
و سرعت تحقق هدف غايى وقتى بيشتر مى‏گردد كه حداكثر همراهى و هماهنگى در داده و ستاده بين نظامها به وجود آيد و هيچ يك از نظامها در روند فعاليت خود تحقق اهداف ساير نظامها را كند يا تخريب نسازند.

شاخص ارزيابى موفقيت نظام جمهورى اسلامى چيست؟

يا به عبارت ديگر با اندازه‏گيرى چه پديده‏هايى در جامعه اسلامى متوجه موفقيت يا خداى ناكرده شكست نظام جمهورى اسلامى مى‏شويم.
اگر هدف غايى از استقرار نظام اسلامى را تجلى بخشيدن به عبادت خالق با مفهوم وسيع عبادت تلقى كنيم، مقدمه آن اين است كه در طول زمان به موازات پيشرفت و توسعه اقتصادى، اجتماعى جامعه، اخلاق و معنويت افراد در جامعه نيز افزايش يابد.
با توجه به اين مدل عمومى و شاخص ارزيابى و نظر به اينكه: 1.كيفيت هر يك از ارتباطهاى انسانى در كيفيت ساير ارتباطها اثر مستقيم دارد.
براى مثال: ـ انسانى كه رابطه‏اى قوى و متين با خداوند متعال دارد.نسبت به انسانى كه ارتباطى سطحى و ضعيف با خداوند دارد، رابطه‏اى بسيار متفاوت با ديگر انسانها خواهد داشت .
ـ و انسانى كه بطور واقعى به ساير انسانها علاقه‏مند است رابطه‏اى متفاوت با طبيعت دارد، در مقايسه باانسانى كه دچار خود خواهى افراطى است.
2.داده و ستاده‏اى گسترده بين نظامهاى مختلف اجتماعى وجود دارد كه تحولات هر كدام، تحقق اهداف ساير نظامها را متأثر مى‏سازد.
براى مثال: ـ نحوه و ميزان تخصيص منابع در نظام اقتصادى، تحقق اهداف كيفى و كمى نظام آموزشى و تربيتى را متأثر مى‏كند.
ـ ساز و كار داخلى نظام اقتصادى، محتواى نظام فرهنگى جامعه را تغيير مى‏دهد.
اين سئوال مطرح مى‏گردد: آيا امكان پذير است كه مسئوليت پيشرفت و توسعه اقتصادى و اجتماعى و سياسى جامعه را بر عهده تعدادى خاص از نظامهاى اجتماعى مثلا نظام اقتصادى، اجرايى قرار دهيم و مسئوليت پى‏گيرى ارتقاى سطح اخلاق و معنويت جامعه بر عهده نظامهاى ديگر، مثل نظام فرهنگى يا نظام تبليغى؟ و به عبارت كلى‏تر آيا صحيح است كه مسئول توسعه اقتصادى، اجتماعى و سياسى را قوه مجريه بدانيم و ارتقاى اخلاق و معنويت جامعه را بر عهده مقام معظم ولايت، علماء و روحانيون و نهادهاى مذهبى قرار دهيم؟ با يك نگرش نظام دار (سيستمى) و درك واقعيتهاى ملموس مناسبات اجتماعى به سادگى روشن مى‏گردد كه پاسخ منفى است و بايد : «تمامى نظامهاى اجتماعى در جريان جرح و تعديل و اصلاح روابط درونى خود همواره مسئوليت خود را همزمان با دو هدف ارتقاى اخلاق و معنويت جامعه و زمينه سازى پيشرفت و توسعه اقتصادى و اجتماعى و سياسى جامعه تعقيب نمايند» .
اين نظريه وقتى تحقق عملى پيدا مى‏كند كه مفهوم رفتارى و عملياتى آن از بالاترين ساز و كارهاى درونى نظامهاى عمده اجتماعى تا سطح كوچك‏ترين واحدهاى اجرايى و واحدهاى مختلف اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى تعريف و تبيين گردد و به دنبال آن آگاهى و فرهنگ عمومى براى اين تغيير عملكرد آماده شود.براى مثال: ـ يك مبلغ مذهبى در يك مسجد محلى بايد هدف اصلى خود را هدايت مردم براى ارتقاى رابطه معنوى انسان با خالق و بهبود خصوصيات اخلاقى افراد تلقى نمايد، اما در كنار آن، بايستى آماده سازى افراد براى حضورى مؤثر در سازندگى و توسعه اقتصادى، سياسى، اجتماعى جامعه را نيز جزء مسئوليتهاى خود تلقى كند.
ـ يك مدير عامل كارخانه در جامعه اسلامى ضمن آنكه هدف اصلى خود را افزايش كمى و كيفى محصول كارخانه مى‏داند شخصا بايد مسئوليت ارتقاى معنويت و اخلاق كاركنان خود را بر عهده گيرد و توجه داشته باشد كه محصول كارخانه او در خدمت سازندگى توأمان مادى و معنوى جامعه قرار گيرد.
به نظر مى‏رسد پذيرش اين استراتژى در ساماندهى نظامهاى اجتماعى تنها راه دستيابى به جامعه مطلوب اسلامى و تجلى بخشيدن به حضور جهان بينى اسلامى و باورهاى دينى در روابط درونى جامعه است، اما به دليل مغاير بودن آن با روالهاى سنتى تجربه شده در جامعه ما و جدايى طولانى مدت دين از صحنه حكومت، ممكن است براى بسيارى از افراد، حرف نامشخص و طبعا غير منطقى به نظر برسد، لذا علاوه بر استدلالهاى قبلى توجه را به چند نكته كليدى جلب مى‏نمايد.
1.نيازهاى متنوعى كه در وجود انسانها تعبيه شده، داراى پتانسيل و جوشش درونى متفاوتى است.
براى مثال، گر چه در كنار نيازهاى جسمى و مادى انسانها نياز به پرستش خالق، نياز به خدمت به ديگران، نياز به خلاقيت و...وجود دارد، اما در روال زندگى تلاش براى تأمين نيازهاى جسمى و مادى، روند غالب به خود خواهد گرفت و انسانها را از يك زندگى متعادل دور مى‏سازد .
فلسفه ارسال انبيا و تشكيل حكومت مبتنى بر تفكر دينى در حقيقت بر پايى نظام اجتماعى است تا از طريق ساز و كارهاى درونى آن توجه انسانها به نيازهاى مختلف و همچنين تأمين پاسخ متناسب با اهميت هر يك از نيازهاى انسان با فطرت حنيف مد نظر قرار گيرد.
حال اگر پاسخ به نيازهاى مادى و جسمى بر عهده تعدادى از نظامها و پاسخ به ساير نيازها و به ويژه نيازهاى اصيل انسانى بر عهده نظامهاى ديگر گذاشته شود از رهگذر فعال بودن روزمره نيازهاى مادى در انسانها، بتدريج نظامهاى اقتصادى و اجرايى پاسخ دهنده به نيازهاى مادى نقش غالب را پيدا كرده و ساير نظامها منزوى مى‏شوند كه يكى از عواقب طبيعى آن جذب نخبگان و استعدادهاى درخشان به نفع نظامهاى اقتصادى و اجرايى و تقويت متوالى نظامهاى اقتصادى و اجرايى و تضعيف متوالى نظامهاى مسئول در تأمين نيازهاى اصيل انسانى است.
2.علاوه بر فعال بودن وسوسه تأمين نيازهاى جسمى و مادى در خود انسانها، در حال حاضر نيز يك نظام مادى پيشرفته و توسعه يافته و موفق در تشكيل يك زندگى شيطانى و ظاهر فريب در دنيا وجود دارد كه دائما خود را در معرض ديد انسانهاى جامعه اسلامى قرار مى‏دهد و بيش از پيش نيازهاى مادى و جسمى را تحريك مى‏سازد و اين عامل همراه با پديده درونى انسان‏مى‏تواند عدم رشد متعادل نظامهاى اجتماعى را تشديد نمايد.
آنچه به عنوان نتيجه بحث تا اين مرحله مد نظر بود دست يابى به اين نتيجه بود كه: گام كليدى براى تحقق اهداف دوران سازندگى انقلاب اسلامى، طراحى نوعى نظامهاى مختلف اقتصادى، سياسى، فرهنگى است كه بر مبناى تحقق همزمان هدف اصلى هر نظام زمينه تحقق هدف غايى فراهم گردد.با اين نگرش كه تمام نظامها بايد ضمن تعقيب هدف اصلى خود تحقق اهداف ساير نظامها را زمينه سازى و تقويت نمايند.
اما آيا با طراحى مناسب اين نظامها، تحقق اهداف انقلاب اسلامى ميسر مى‏گردد؟ پاسخ اين است كه اين شرط لازم است، اما شرط كافى آن: آماده سازى فرهنگ عمومى براى پذيرش اين نظامها و حضور سازنده تك تك افراد جامعه براى عضويتى سازنده در هر يك از اين نظامهاست، چرا كه بر اساس نگرش نظام‏مند، بين نظامها و انسانهاى يك جامعه داده و ستاده دائمى وجود دارد و بايد براى شروع اصلاحات، همراهى تحولات درونى انسانها و نظامها مد نظر قرار گيرد .
آماده سازى فرهنگ عمومى خود نيازمند كار آمد سازى نظامهاى فرهنگ ساز جامعه است.
طى كردن چنين مسيرى در تحولات جامعه مستلزم تحقق يك سلسله اقدامات كلان در ساختار مديريت عالى نظام است كه اهم آن عبارت است از: 1.تشكيل يك نهاد نظريه پردازى با حضور اسلام شناسان و صاحبنظران در علوم پيشرفته روز و در مسائل كلان كشوردارى، براى طراحى مشخص‏تر عوامل و روابط درونى نظامهاى مختلف اداره جامعه، .تشكيل هسته‏هاى كارشناسى براى عملياتى كردن نظريه‏هاى مصوب در چارچوب قوانين و نظامنامه‏هاى اجرايى و طى كردن تصويب مراحل قانونى تصويب آنها، 3.سازماندهى نظام آموزشى جديد براى تمامى عناصر تشكيل دهنده نظامهاى مختلف اجرايى براى ايجاد نگرش تازه در راستاى تحقق نظام جديد، 4.سازماندهى يك نظام كار آمد برنامه‏ريزى مطابق با اهداف جديد نظام و به دنبال آن تخصيص مناسب منابع در اختيار حكومت، 5.اصلاحات همه جانبه اما تدريجى، مطابق با يك برنامه جامع بلند مدت براى كار آمد كردن نظام دولتى براى سازماندهى توده‏هاى وسيع مردمى در سازندگى همه جانبه كشور، 6.توجه و عنايت خاص به نظام تعليم و تربيت جامعه، شامل، محيط خانواده، مدرسه، روحانيت، دانشگاه، صدا و سيما از طريق تخصيص مناسب منابع انسانى، منابع مالى و ساير لوازم و امكانات در خور يك نظام مبتنى بر اسلام، 7.تشكيل يك نظام كار آمد نظارت و ارزشيابى از روند عمومى تحولات جامعه به ويژه ارزيابى ميزان تحقق اهداف كيفى و آرمانى نظام مقدس جمهورى اسلامى، 8.تشكيل نهادهاى تحقيقاتى مناسب و در خور اهميت نظام مقدس جمهورى اسلامى براى تجزيه و تحليل دلايل پيشرفت و شكست در هر يك از حوزه‏هاى مهم و كليدى از اهداف نظام مقدس جمهورى اسلامى.
مباحث مطروحه تا اين مرحله، ارائه يك الگوى نظرى از گامهاى اساسى بود كه بايد بعد از پيروزى اوليه انقلاب اسلامى و تشكيل نظام جمهورى اسلامى برداشته مى‏شد و طرح آن به عنوان پيش نياز براى يك آسيب شناسى منطقى از حركت يك نظام انقلابى ضرورت داشت.در ادامه بحث بر اساس برداشت ارائه شده عوامل عمده‏اى كه اجازه نداده است، اين گامها به صورت كامل برداشته شود مطرح مى‏گردد با اين توضيح كه به دليل داده و ستاده بسيار وسيعى كه بين تحولات درونى جامعه و جامعه جهانى وجود دارد، در هر عنوان نقش تحولات داخلى و تأثيرات پديده‏هاى خارجى طرح مى‏گردد.
اما از جهت آنكه مى‏توان آسيبهاى وارده تا اين مرحله را با آسيبهاى محتمل در آينده به دوگروه تقسيم كرد، ابتدا تحليلى از آسيبهاى تا اين مرحله ارائه خواهد شد و به دنبال آن آسيبهاى احتمالى آينده مطرح مى‏گردد.

آسيبهاى وارده تا اين مرحله
1.ترور شخصيتهاى نظريه پرداز

بعد از پيروزى انقلاب اسلامى اولين و شايد يكى از بزرگ‏ترين ضربه‏هاى وارده به انقلاب اسلامى ترور جمعى از بهترين نظريه پردازانى بود كه از يك سو سالها در محضر حضرت امام (ره) آموزش ديده بودند و از سوى ديگر در كوران تجربيات انقلاب با مسائل داخلى و جهانى آشنا شده بودند.و در عين حال از هوش و ذكاوت و تكنيكهاى علمى لازم براى نظريه پردازى جهت استقرار يك نظريه جديد در لباس حكومت برخوردار بودند.
از مهم‏ترين اين شخصيتها عبارت بودند از: علامه شهيد مطهرى، شهيد دكتر بهشتى، شهيد آيت الله صدر، شهيد دكتر باهنر، شهيد دكتر مفتح.

2.جنگ تحميلى

آثار جنگ را در دو بعد آثار سازنده و مخرب مى‏توان طبقه بندى نمود.

1ـ 2) آثار مخرب جنگ

ـ شهادت جمع كثيرى از مخلص‏ترين نيروهاى انقلاب، ـ ايجاد معلوليت براى جمع ديگرى از ياران مخلص انقلاب، ـ تخريب بخشى از عمر ايثارگران در اسارت دشمن، ـ تخريب منابع اقتصادى جامعه، ـ عادت دادن نيروهاى انقلاب با نظامها و ساختارهاى مختلف دوران ستم شاهى.
اين مسئله اخيرا يكى از خسارات بزرگ جنگ تحميلى است كه براى جامعه ما ناشناخته مانده است.چرا كه در آغاز پيروزى انقلاب براى بسيارى از ياران انقلاب اين مسئله مطرح بودكه چگونه بايد نظامات مختلف را اصلاح كرد؟ لذا در راه اصلاح آن گامهايى برداشته شد و تجربه سازماندهى جهاد سازندگى، تشكيل كميته، بنياد مسكن، نهضت سواد آموزى، تشكيل جهادهاى خودكفايى گامهايى بود در اين راستا، اما تحميل جنگ باعث گرديد مسئولين نظام از روى اجبار تمامى اصلاحات و تغييرات داخلى را متوقف و وقت خود را صرف دفاع از كشور نمايند.در اين مدت نيروهاى متعهد با نگرش انقلابى با نهادهاى ادارى و ساز و كارهاى درونى نظامهاى سنتى آشنا شدند و با از بين بردن نمادهاى ظاهرى مربوط به نظام شاهنشاهى با آن نوعى انس و همراهى پيدا كردند و «دافعه» خود را از دست دادند.

2ـ 2) آثار مثبت جنگ

ـ تعميق باورهاى دينى و انقلابى در نسل جوان، ـ نمود پيدا كردن نقش باورهاى دينى در ايجاد سازمانهاى حكومتى با كاركرد بسيار موفق‏تر از ساختارهاى سنتى در قالب سازماندهى سپاه و بسيج، ـ تعميق تجربه‏ها و ورزيده شدن نيروهاى انقلاب براى دفاع از اسلام.

آسيبهاى دوران بعد از جنگ

بدون شك در تحليل تاريخ انقلاب اسلامى، اين دوره يكى از مقاطع حساس و سرنوشت ساز انقلاب تلقى خواهد شد، چرا كه در اين زمان بنيادهاى فكرى و نظريه پردازيهاى گوناگونى در شيوه سازندگى كشور مطرح گرديد و يكى از اين ديدگاهها فرصت يافت كه به صحنه اجرا نزديك شده و آثار مثبت و منفى خود را بر جاى گذارد.
چون تحليل موشكافانه اين دوران براى شناخت آسيبهاى احتمالى آينده ضرورت دارد لازم است، براى تحليل آثار مختلف ديدگاه و نظريه انتخاب شده براى شيوه سازندگى كشور در اين دوران ابتدا نگاهى داشته باشيم به سير تحولات جامعه ايران در يك قرن اخير و سپس تأثيرات آن را در شكل گيرى اقدامات اساسى اين دوران بررسى نماييم.

رابطه تحولات توسعه گذشته ايران با حكومتهاى شاهنشاهى

در قسمت اول اين مقاله بحث جامعى صورت گرفت در رابطه با ضرورت بازسازى نظامهاى مختلف ادارى، اقتصادى، سياسى، قضايى، ...و براى درك اهميت و ضرورت ابعاد اين بازسازى و شناخت اين معنا كه عدم بازسازى اين نظامها به كدام اركان و روابط درونى انقلاب اسلامى ضربه خواهد زد، به عنوان نمونه به كالبد شكافى بعضى از اين نظامهاى كليدى و عمده پرداخته خواهد شد:

نظامهاى نوين آموزشى و خصلت دين زدايى آن

در تاريخ گذشته ايران همواره علم و عالم مورد توجه و عنايت بوده است و در يك تركيب بهم پيچيده از معارف دينى و تعبد معنوى ادامه حيات مى‏داده است.بطوريكه تمامى عالمان بزرگ ايران ويژگى فقاهت و اجتهاد را در كنار آن علم خاصى كه به سبب آن معروف شده‏اند داشته‏اند .توده‏هاى مردم نيز در حد محدودى با مراجعه به مكتب خانه‏ها و در سطح بالاترى به حوزه‏هاى علميه مى‏رفتند، ظهور مدارس جديد در ايران با يك فلسفه كاملا متفاوت، سر آغاز اتفاقى بسيار مهم در تاريخ معاصر ايران است و آن اينكه مدرسه جديد ابزارى گرديد براى فخر فروشى فرزندان درباريان و تجار بزرگ و راه يافتن به آن مى‏توانست زمينه ساز استخدام در دستگاه ادارى رضا شاهى را فراهم سازد.از خصوصيات اين مدارس جداسازى ارتباط دين از علم است.با حاكميت رضا شاه اين نوع مدارس با سرعت توسعه پيدا مى‏كند، گر چه عمق باورهاى دينى مردم تلاش مى‏كند آثار دين زدايى اين مدارس را به حداقل برساند و بعضى از فرهنگيان متدين تلاش مى‏كنند مدارس جديدى را با گرايش به دين پايه گذارى كنند.اما ابعاد كوچك اين حركتها در مقابل سرعت گسترش و ماهيت قوى اين نظام آموزشى جديد كم اثر بود.
در ادامه گسترش نظام آموزش و پرورش نوين در سال 1314 دانشگاه تهران به صورت رسمى پايه گذارى شد، نظام دانشگاهى نيز در ادامه خصوصيات نظام آموزش و پرورش محل تربيت انسانهاى عالم و خداشناس و خدمتگذار نبود، بلكه عملكرد غالب آن تربيت نسل جديدى از انسانهاى تكنوكرات براى پايه گذارى يك نظام توسعه مادى با ارزشهاى غربى بود، گر چه پتانسيل بسيار قوى مذهب تشيع همواره، جمعى از استادان، دبيران و معلمان متعهد را از تأثيرات همه جانبه اين نظامها دور نگه داشته و خود سعى در اصلاح آن داشتند.و به تبع آن تعداد قابل توجهى از فرزندان خانواده‏هاى متدين، على رغم خصلت ذاتى دين زدايى اين نظام همچنان به اسلام و ارزشهاى آن وفادار ماندند.
در اينجا لازم است اين نكته را ياد آورى نمايم كه نبايد از اين نكته غافل بود كه در هر نظام تعليم و تربيتى يك روح غالب نهفته است كه متأثر از آن كليه محتواى عوامل و روابط درونى مدرسه بين مدير، معلم و دانش آموز، موضوع درس، فضاى مدرسه جارى است.و اين معنى وقتى احساس مى‏گردد كه انسان تصور كاملى نسبت به فضاى عمومى حاكم بر حوزه‏هاى علميه و فرق آن با فضاى عمومى حاكم بر دانشگاههاى دوران ستم شاهى داشته باشد، ذكر اين نكته به اين دليل است كه توجه شود آموزش مطالب دينى و قرآن در نظام آموزشى كه روح آن دين زدايى بود، جز انتقال محفوظات بى اثر يا كم اثر چيز ديگرى نبوده، گر چه براى قلبهاى پاك و فطرتهاى انسانى سالم، همين ميزان ارتباط با قرآن نيز آثار خير خود را داشته است .

نظامهاى نوين آموزشى و خصلت تحريف كننده فرهنگ كار و تلاش

گر چه در بدو تولد نظام آموزش و پرورش در غرب نيز فلسفه ورود به مدارس، حفظ موقعيت برتر اجتماعى اشراف زادگان بود، اما همراه با پيشرفت علم و توسعه اقتصادى و روشن شدن نقش سواد آموزى در توليد بيشتر و بهتر كالاها و خدمات، در روند گسترش مدارس اصلاحات و تغييرات زيادى در فلسفه و محتواى نظام آموزش و پرورش ايجاد شد.متأسفانه وقتى نظام جديد آموزش و پرورش و آموزش عالى وارد ايران شد و شروع به گسترش نمود، درآمدهاى نفتى نيز وارد اقتصاد ايران شد و دولتها براى تأمين منابع خود نياز جدى به ماليات پيدا نكردند.تا از رهگذر ضرورت دريافت ماليات از بنگاههاى اقتصادى متوجه ناكار آمدى نقش علم و آگاهى و فرهنگ رفتارى نيروى انسانى به عنوان مدير و كارگر و كشاورز در صحنه‏هاى مختلف توليد كالا و خدمات بشوند و متعاقب آن در فكر اصلاح عملكرد نظام آموزش و پرورش و آموزش عالى باشند، لذا كمترين تغيير و تحول در محتواى نظام آموزش و پرورش وآموزش عالى كشور به وجود آمد و همچنان كه از روز تولد اين مدارس و دانشگاهها، مسئله انتقال محفوظات و مباحث تئوريك محور كار آموزش و پرورش بوده، اين مسئله همچنان تداوم يافته است.حاصل عملكرد اين نظامها به طور خلاصه عبارت است از: 1.درس خواندن براى دستيابى به كار كمتر با مزد بيشتر و نه براى كيفيت بخشيدن به انجام كار، 2.درس خواندن براى دستيابى به مدرك و كسب شغلى در محيطهاى ادارى و شهرهاى بزرگ و نه براى حضور مؤثرتر در صحنه‏هاى واقعى توليد، 3.درس خواندن براى دستيابى به مدرك براى كسب موقعيت اجتماعى، 4.و بالنتيجه از بين رفتن روحيه خلاقيت و نو آورى در دانش آموزان و دانشجويان، 5.محور شدن انتقال محفوظات و در حاشيه قرار گرفتن مباحث جدى تربيتى.

تأثيرات مخرب رژيم گذشته در نظام اقتصادى

فساد وابستگان رژيم، وابستگى به غرب و وجود درآمدهاى نفتى منشاء انواع تخريبها در نظام اقتصادى ايران شده كه آثار بسيارى از آنها همچنان تداوم يافته است و مى‏تواند منشاء آسيبهاى براى آينده انقلاب اسلامى ايران گردد.اهم مواردى كه با بحث اين مقاله مرتبط است عبارت است از:

الف) انتخاب غلط استراتژى توسعه براى ايران

منظور از استراتژى توسعه، انتخاب و تدوين اصول كلى حركت براى ايجاد تحولات در ساختارها، نهادها و اجراى طرحهاى بزرگ اقتصادى و اجتماعى به منظور تسريع در پيشرفت و سازندگى كشور است.
اگر در روند سازندگى كشورهايى كه طى دو و سه دهه اخير خود را از مرز يك كشور عقب افتاده به كشورهاى توسعه يافته رسانده‏اند مطالعه‏اى صورت گيرد، الگويى از استراتژى آنها استخراج مى‏گردد كه كم و بيش مراحل زير را در بردارد: 1.اصلاحات وسيع همراه با اولويت دادن در تخصيص منابع به نظامهاى آموزشى و تربيتى‏خود، كه از رهگذر آن تحولات زير را در نسل جديد خويش ايجاد كرده‏اند: ـ ريشه كنى بى سوادى و افزايش معلومات عمومى جامعه، ـ گسترش علم، پژوهش و تحقيق، خلاقيت و نو آورى، ـ ايجاد همبستگى شديد ذهنى بين نسل جوان و منافع ملى كشور، ـ ايجاد آمادگى براى كار و تلاش بيشتر همراه با كاهش توقع و انتظار، ـ ايجاد آمادگى براى قانون پذيرى، نظم پذيرى، مشاركت جمعى در سازندگى كشور، ـ ايجاد نگرش و رفتار اقتصادى مناسب براى توسعه، با كاهش مصرف و آمادگى ذهنى براى پس انداز و سرمايه گذارى براى ساختن آينده، 2.تلاش سازمان يافته براى دستيابى به علم و تكنولوژى جديد و بومى سازى آن در چارچوب نيازهاى جامعه خودى، 3.حركت در چارچوب برنامه‏اى منظم براى آماده سازى زير ساختها و زير بناهاى اقتصادى، 4.قدرتمند ساختن دولت براى بازسازى بخش خصوصى فعال در فعاليتهاى اقتصادى در چارچوب مصالح ملى.
در ارزيابى عمومى از اقدامات اين كشورها مشاهده مى‏گردد كه اولويتها و توجهات، عمدتا متوجه بهبود نقش انسانها در توسعه است و لذا شروع اصلاحات با نهادهاى آموزشى و فرهنگى است و به موازات آن، نهادها و ساختارهاى اجرايى را اصلاح كرده‏اند و به طور طبيعى از حاصل كيفيت بخشيدن به توانمندى انسانها و اصلاح ساختارها و نهادهاى اجتماعى زمينه براى تداوم توسعه اقتصادى فراهم شده و امكان كسب ماليات براى ساخت زير بناهاى جديد فراهم گرديده است.
اما آنچه در طول حيات رژيم گذشته در ايران اتفاق افتاد، حركتى از انتها بود.بدين معنا كه منابع درآمدى نفت اين فرصت را فراهم ساخت كه از طريق دلارهاى نفتى اولويت اقدامات توسعه‏اى رژيم گذشته از طريق ساخت فيزيكى جامعه شروع شود، بدون آنكه توجه كافى به كار آمد سازى انسانها از طريق نظامهاى آموزشى و فرهنگى بشود و تلاش سازمان يافته و پيگيرى براى اصلاحات نهادى در ساختارهاى مختلف اجرايى صورت پذيرد.
اين اتفاق از آنجا حادث مى‏گردد كه معمولا مسئولان حكومتى كشورهاى جهان سوم ابتدا باظاهر كشورهاى پيشرفته آشنا مى‏شوند و اگر منابع درآمدى برون زايى مثل نفت، الماس و غيره داشته باشند، امكان اين را مى‏يابند كه با اجراى طرحهاى عمدتا فيزيكى و به اصطلاح چشم پركن، ظاهر جامعه را تغيير دهند و احساس كاذب پيشرفت را از طريق دستگاههاى تبليغاتى در بين مردم خودشان القا نمايند.متأسفانه اين اتفاق تلخ در رژيم گذشته در ايران رخ داده و انواع مشكلات را براى جامعه ايران به يادگار گذاشته است.توجه شود كه اگر درآمد برون زايى مثل نفت نباشد، حتى حكومتهاى وابسته كشورهاى جهان سوم براى ادامه حيات خود ناچار مى‏شوند از طريق كارآمد كردن نظامهاى فرهنگى، آموزشى خود و اصلاح ساختارهاى اجرايى، امكان صنعتى شدن و به وجود آمدن بنگاههاى اقتصادى و خدماتى مدون را فراهم سازند تا زمينه دريافت ماليات براى ادامه حكومتشان فراهم گردد.به هر حال وجود درآمدها حاصل از صدور نعمت نفت خام در كنار وابستگى و فساد رژيم شاهنشاهى آثار نامطلوب زير را در جامعه ما به ارث گذاشته است: 1.ايجاد يك نظام بزرگ دولتى مصرف كننده منابع و مخرب در سازندگى و توسعه كشور، à …2.بزرگ شدن ابعاد نظامهاى آموزشى و تربيتى بدون آنكه اصلاحات لازم و متناسب سازى آن با شرايط جامعه ايران صورت گيرد و در نتيجه انتقال آثار فرهنگى غلط در كل جامعه، 3.به وجود نيامدن نظام آموزش عالى مناسب براى حل مسائل جامعه خودى، 4.عدم شكل گيرى نهاد برنامه‏ريزى مناسب براى تدوين برنامه‏هاى توسعه همه جانبه و پايدار در كشور، 5.به وجود نيامدن نظامهاى آمارى، اطلاعاتى براى شناخت تحولات جامعه در ابعاد مختلف به عنوان پشتوانه براى نظامهاى برنامه ريزى، 6.به وجود نيامدن نظامهاى نظارتى و ارزشيابى، 7.عدم شكل گيرى بخش خصوصى سالم و فعال و در خدمت منافع ملى، 8.تخصيص غلط منابع اقتصادى به نفع افرادى كه در كارهاى فيزيكى جامعه ايفاى نقش مى‏كنند و به ضرر افرادى كه در كارهاى نرم افزارى و علوم انسانى فعاليت مى‏نمايند، 9.عدم انتقال علم و تكنولوژى مناسب به ساختارهاى مختلف : اقتصادى، سياسى، مديريتى‏و فرهنگى، 10.عدم ايجاد نهادهاى تحقيقاتى و مطالعاتى مناسب براى شناخت واقعى مسائل جامعه، 11.رشد نا متعادل و توسعه ناموزون مناطق مختلف كشور، 12.ناشناخته ماندن بسيارى از خصوصيات فرهنگى، رفتارى اقشار مختلف جامعه براى مسئولين، .13ناشناخته ماندن بسيارى از منابع و مزيتهاى نسبى كشور، 14.فيزيك گرايى و ظاهر بينى افراطى در مفهوم سازندگى در بين مسئولان و مردم، 15.توسعه مصرف گرايى مبتنى بر واردات كالاهاى صنعتى و مصرفى خارجى، 16.توزيع نامتعادل استعدادهاى درخشان بين علوم مختلف مورد نياز جامعه، 17.عدم ايجاد يك نظام مالياتى كارآمد، 18.عدم شكل گيرى ساختار نظارت عمومى مردم بر تصميم‏گيرى مديران اجرايى و دستگاههاى دولتى به دليل مشاركت نداشتن در تأمين هزينه‏هاى دولتى، 19.از بين رفتن حساسيت در مورد مصرف بيت المال و اموال عمومى در فرهنگ رفتارى تصميم گيرندگان و مردم، 20.تخريب نظام قضاوت جامعه نسبت به عناصر حكومت و دولت .

تحولات دوران بعد از جنگ

همان طور كه در قسمتهاى قبلى ذكر شد در چند سال آغاز پيروزى انقلاب و زمان جنگ تحميلى فرصتى براى باز سازى همه جانبه نظامهاى به ارث رسيده از دوران گذشته به وجود نيامده، اما اين اثر تخريبى را داشت كه ذهن مديران و كارشناسان نظام با نظامهاى گذشته شاهنشاهى انس پيدا كند و در اين آشنايى و قرابت، بسيارى از پديده‏هاى منفى آن مخفى بماند و لذا اين نظامها توانست در دوران بعد از جنگ آسيبهاى جدى را به اركان و ارزشهاى انقلاب وارد سازد و بستر ساز احتمالى آسيبهاى آينده گردد.

پديده انفجار جمعيت

اين پديده حاصل روى كار آمدن دولتهاى ملى در كشورهاى در حال توسعه است، چرا كه در اولين سالهاى روى كار آمدن حكومت بلا فاصله از طريق بسيج امكانات خود با دادن آنتى بيوتيكها، و زدن انواع واكسنها در تمامى نقاط دور و نزديك كشور نرخ مرگ و مير كودكان بخصوص در بين نوزادان زير يكسال را كاهش مى‏دهند، اما كاهش زاد و ولد كودكان يك مسئله فرهنگى است و زمان بر، اين مسئله در آغاز پيروزى انقلاب در ايران رخ داد و ظرف 4ـ 3 سال نرخ مرگ و مير كودكان زير يكسال از 180 نفر در هر هزار نفر به 60 نفر كاهش پيدا كرد.اما حدود 15 سال طول كشيد تا با تحولات فكرى و فرهنگى و تبليغى نرخ زاد و ولد شروع به كاهش نمايد.اين تحول در ايران در طول ده سال گذشته نرخ رشد بالاى 2/3 را ايجاد كرد كه خود منشاء يك سلسله نابسامانيها در مسائل اقتصادى، اجتماعى، سياسى و فرهنگى خواهد بود كه بخش اعظم آن در دهه آينده رخ مى‏نماياند.

تأثيرات ساختار انتخاباتى موجود

يكى از مشخصه‏هاى بسيار ارزشمند نظام جمهورى اسلامى، اعتقاد عميق مسئولان به ضرورت حضور مردم در صحنه است، به همين دليل انتخابات گسترده و وسيعى همواره در جريان بوده است، اما اين پديده ارزشمند در بستر غلط فرهنگى جامعه ما، متأثر از تخريب ابعادى از فرهنگ جامعه در رژيم گذشته، منشاء آثار منفى نيز بوده است.زيرا نمايندگان محترم مردم براى پاسخگويى به خواسته‏هاى مردم حوزه انتخابيه خود همواره در پى كسب منابع جديد بوده‏اند تا مطابق تعريف پذيرفته شده در فرهنگ جامعه به سازندگى بپردازند.چون در اين تعريف، كار فيزيكى و عمرانى بيش از اندازه منطقى، جايگاه دارد اين پديده همراه با رشد بى رويه جمعيت با تمامى ساختارهاى غلط رژيم گذشته بهم پيوند خورده و اجازه نداده است تا على رغم خواست بسيارى از كارشناسان، مديران، برنامه‏ريزان جامعه بعد از جنگ، مطابق با يك الگوى صحيح، تخصيص منابع صورت گيرد و اين امكان فراهم گردد كه دولت در يك حركت هماهنگ از طريق استراتژى منطقى خود ساماندهى سازندگى كشور را پى ريزى نمايد و بسيارى از منابع صرف ساختن تأسيسات و ابنيه و ساختمان گرديد، استراتژى معقول و منطقى براى كشور مى‏توانست در چارچوب كلى زير باشد: 1.تلاش براى اصلاح فرهنگ عمومى براى ايجاد آمادگى براى يك سازندگى درونزا و متناسب و متجانس با اهداف مقدس جمهورى اسلامى، 2.تلاش براى اصلاحات بنيادين در نظامهاى فرهنگى، اقتصادى، ادارى و...، 3.تلاش براى ساخت زير بناهاى لازم براى يك توسعه پايدار، 4.تأمين كالا و خدمات حداقل، براى پاسخگويى به نيازهاى ضرورى مردم، 5.فراهم سازى بستر جامعه براى سرمايه گذارى بخش خصوصى براى بهره‏گيرى از همه ظرفيتهاى جامعه در رشد و توسعه اقتصادى.
آنچه در دوران بعد از جنگ رخ داد، عمدتا در پاسخگويى به تأمين كالا و خدمات براى گذران زندگى روزمره مردم بود و اگر تا اندازه‏اى توانستيم با تدبير شخصيتهاى ارزشمند نظام، بخشى از منابع را براى ساخت زير بناها به كار بريم، بايد شكرگزار وجود اين عزيزان باشيم .اما براى نجات از بحرانها و آسيبهاى آينده توجه به اشتباهات اين دوران بسيار اهميت دارد .
چرا كه در اين دوران نيز اشتباهاتى داشتيم كه اهم آن عبارت است از: 1.بدون آنكه نظامهاى آموزش و پرورش، آموزش عالى را در محتوا اصلاح كنيم با سرعت گسترش داديم و اينك خيل عظيم فارغ التحصيلان بيكار با آموزشهاى ناقص و فرهنگى ناكار آمد براى سازندگى واقعى در راهند .
2.با توسعه نظامهاى ادارى و اجرايى در اعماق نقاط جغرافيايى، انتظارات مردم را از دولت گسترش داديم.در حالى كه به واسطه اتمام درآمدهاى نفتى، ناچار هستيم دولت را كوچك كنيم و بخشى از وظايفى را كه بر عهده آن گذاشته شده است به مردم واگذار نماييم.در حالى كه چنين آمادگى در مردم وجود ندارد.
3.تصدى دولت را به قيمت كاهش كيفيت و كميت فعاليتهاى نهادهاى حاكميتى گسترش داديم.
و در يك برداشت عمومى از مجموعه مشكلات جنگ، فشارهاى دشمنان انقلاب و اشتباهات دوران بعد از جنگ، مى‏توان گفت با توسعه نظامهاى اصلاح نشده گذشته عملا در دام نابسامانيهاى ريشه‏اى دوران ستم شاهى قرار گرفتيم، يعنى: نهادهاى نامتعادل به ارث رسيده و اصلاح نشده از رژيم گذشته را توسعه داديم و با دامن زدن به تقاضاها و نيازهاى مادى و جسمى مردم كشورمان و سوار كردن نظام انتخابات روى اين پديده عملا پاسخگويى علمى به نيازهاى فرهنگى، معنوى و اخلاقى مردم و اصلاح نهادها و ساختارها و نظامهاى مختلف در پشت قيل و قالهاى حاصل از اوج‏گيرى تقاضاها و نيازهاى مادى و مردمى مخفى شد.
ـ مرورى به سخنرانيهاى نمايندگان مردم در نطقهاى پيش از دستور، ـ مرورى به مباحث مطروحه در جلسات هيئت محترم دولت، ـ مرورى به مباحث كميسيونهاى تخصصى مجلس شوراى اسلامى، ـ مرورى به سوالات و پيگيرى عملى نمايندگان مجلس از مسئولان اجرايى، ـ مرورى به برنامه سفرهاى شخصيتهاى بلند پايه كشور، ـ مرورى به مباحث مطروحه در جلسات ملاقات مسئولان محلى با مقامات كشورى، همگى حاكى از محور بودن پاسخگويى به نيازهاى مادى و جسمى مردم آنهم نيازهاى مادى مقطعى و كوتاه مدت از طريق هزينه درآمدهاى نفتى بوده است و متأسفانه بسيار محدود و بندرت تعدادى از صاحبنظران و دلسوختگان انقلاب از خود و مسئولان سوالاتى از اين دست كردند كه: 1.رابطه نسل جوان با خالق خويش چگونه است و گرايشهاى مذهبى چه ميزان در هدايت و كنترل تصميمات اصلى زندگى جوانان ايفاى نقش مى‏كند؟ 2.گرايشهاى قلبى و درونى جوانان به عناصر اصلى نظام مقدس جمهورى اسلامى چه مسيرى را طى مى‏كند؟ 3.نسل جديد چه ميزان با مكتب، وطن، مردم خود وابستگى و تعلق خاطر دارد؟ 4.روابط مردم با يكديگر حول چه مسائلى در حال تحول است؟ 5.تهاجم فرهنگى چيست؟ ، ابعاد آن كدام است؟ با چه ابزارى بايد با آن برخورد كرد؟ ميزان موفقيتها در برخورد با آن چقدر است؟ آيا اقدامات انجام شده كافى بوده است؟ 6.آيا زمان اصلاحات بنيادى در نظامها و ساختارهاى اداره كشور نرسيده است؟ در اينجا لازم است توجه را به اين نكته مهم جلب نمايم كه مفهوم طرح اين سوالات اين نيست كه دولت و اقتصاد جامعه در زمان جنگ و بعد از آن منابع مالى لازم را براى فعاليت فرهنگى اختصاص نداده است.بر عكس نگاهى به بودجه‏هاى ساليانه دولت و منابع مردمى كه براى فعاليتهاى مذهبى در ايران مصرف مى‏گردد، حاكى از اين معنا است كه ابتدائا مشكل در تحولات بخش فرهنگ در تخصيص منابع نيست.مرورى به ليست اين هزينه‏ها كه براى مثال در سال 1377 : 1300 ميليارد تومان اعتبار آموزش و پرورش، 400 ميليارد تومان مجموعه آموزش عالى دولتى و غير دولتى، 100 ميليارد تومان دستگاههاى ارتباط جمعى، 300 ميليارد تومان براى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، سازمان تبليغات اسلامى.
و در بخش مردمى: هزينه‏هاى برگزارى مراسم مذهبى در محرم و صفر و ماه مبارك رمضان و هزينه‏هايى كه براى ساخت مساجد، حسينيه‏ها و مراكز مذهبى مى‏شود، نشان مى‏دهد كه در جامعه ما به اندازه كافى براى فعاليتهاى فرهنگ منابع مالى تخصيص مى‏يابد و اگر بخواهيم بر اساس مطالعات متفرقه و برداشتهاى شخصى اين فرضيه را بپذيريم كه لااقل آن طور كه شايسته نظام جمهورى اسلامى بوده است نتوانسته‏ايم شاخصهاى مربوط به رشد اخلاق و معنويت و فرهنگ جامعه را رشد دهيم.
بايد ريشه عدم بازدهى فعاليتهاى فرهنگى جامعه را در مسائلى غير از تخصيص نامناسب مالى جستجو كنيم.
تا اين مرحله با اشاره به نقش مخرب نظامهاى اصلاح نشده دوران ستم شاهى در شكل‏گيرى اشتباهات بعد از جنگ، سعى گرديد عوامل عمده در ايجاد بسترهاى بحران آفرين و آسيب‏ساز براى آينده تشريح گردد، اما لازم است چند عامل تشديد كننده اين عوامل را با بحث كامل‏ترى دنبال كنند.

استبدادزدگى در قضاوت

جامعه ايران جامعه‏اى است كه دوران 2500 ساله استبداد شاهنشاهى را شاهد بوده و اين معنا در بسيارى از منشها و رفتارهاى ما تأثيرات سوء خود را گذاشته است، يكى از آنان بزرگ نمايى نقش سازنده يا مخرب مديران و مسئولان نظام اجتماعى است و معمولا در تحليلها و قضاوتها اگر پيشداورى مثبت داشته باشيم، فرد را به عنوان منجى و يك چهره بى‏نظير تاريخى مطرح مى‏كنيم و اگر قضاوت منفى داشته باشيم او را تا يك چهره خائن محكوم به مرگ تنزل خواهيم داد.اين در حالى است كه نقش فرهنگ عمومى جامعه و نظامهاى اجتماعى شكل گرفته بر اساس اين فرهنگ عمومى، تأثيرات تعيين كننده‏اى در تصميم‏گيرى مسئولان و مديران نظام دارد و هر مسئولى در طول مدت مسئوليت خود تنها مى‏تواند تأثيرى اصلاح كننده يا مخرب در روندها را داشته باشد و بايد در موقع قضاوت روى عملكرد مسئولين نظام به عامل فرهنگ عمومى و خرده‏نظامهاى اصلاح نشده گذشته جامعه توجه نمود.بدليل اهميت اين مطلب در همين جا بحث آسيبهاى ناشى از تهاجم فرهنگى و تأثيرات آن در شكل‏گيرى تحولات فرهنگ عمومى و نظامهاى مختلف اجتماعى باز مى‏شود.تا هم كمك كند به قضاوتى صحيح‏تر نسبت به ميزان تأثير مديران و مسئولين در تحولات اجتماعى، و هم به عنوان يك عامل مهم در تحولات آينده جامعه آسيب شناسى انقلاب مورد استفاده قرار گيرد.

تهاجم فرهنگى و آسيبهاى آن

ابتدائا بايد به اين نكته توجه شود، همانطور كه بدن سالم انسان توان بازسازى بسيارى از آسيبهاى وارده به بدن را دارد وقتى در جامعه اسلامى سلامت كليت نظام حفظ شود متناسب با هر آسيبى از خود عكس العمل نشان داده و آنرا ترميم مى‏نمايد، اما اگر خداى ناكرده چارچوب اصلى نظام آسيب ديد، امكان ترميم آسيبهاى بعدى با سرعت كاهش مى‏يابد.
نقش مخرب تهاجم فرهنگى دشمن از آن جهت حائز اهميت است كه كاركرد آن ايجاد اختلال در روابط كليدى و استراتژيك نظام است يعنى اگر نتوان به نحو مقتضى كاركردهاى تهاجم فرهنگى دشمن را اصلاح نمود بتدريج رابطه مردم با اسلام، مردم با رهبرى و ساير مسئولين نظام، سست و آسيب‏پذير خواهد شد و سلامت كليت نظام به خطر خواهد افتاد.

تعريف تهاجم فرهنگى

حركتها و مجموعه اقدامهاى آگاهانه و هدفمند دشمنان نظام براى تغيير آگاهيها، گرايشها، تمايلات و رفتارهاى غالب اكثريت مردم جامعه را با هدف دور سازى اين آگاهيها، تمايلها و رفتارها در حوزه جهان بينى اسلامى به حوزه جهان بينى دشمن را تهاجم فرهنگى مى‏ناميم .

ابزارهاى تهاجم فرهنگى

وقتى هدف تغيير آگاهيها، گرايشها، تمايلها و رفتارهاى انسانها است هر يك از پديده‏ها ووسايلى كه در اختيار نظام اجتماعى مهاجم است و در اين راستا بكار گرفته مى‏شود ابزارهاى تهاجم فرهنگى تلقى مى‏شود و لذا با توجهى عميق به عناصر تشكيل دهنده نظام استكبارى جامعه توسعه يافته غرب مى‏توان تمامى عوامل مؤثر در شكل‏گيرى تمدن غرب را جزء ابزارهاى تهاجم فرهنگى قلمداد نمود، فهرست كلى اين ابزارها عبارت است: 1.خرده نظامهاى تشكيل دهنده نظام اجتماعى غرب، 2.علوم انسانى كه در لا به لاى مباحث خود جهان بينى و ارزشهاى خاص آن نظام نهفته است، 3.تكنولوژى، كه بيشتر از جنبه عدم حضور متعادل علم در تأمين كالاها و خدماتى كه در حوزه‏هاى مختلف نيازهاى انسانى مطرح است، اعم از نيازهاى مادى، اخلاقى و معنوى، 4.كالا و خدمات، از آن جهت كه عامل بهم زدن تعادل در تخصيص منابع انسانها در حوزه نيازهاى مختلف است، كه بيشتر معطوف به پاسخگويى و تحريك نيازهاى جسمى است، 5.نظام اطلاع رسانى، از آن جهت كه اطلاع رسانى جهت‏دار بوده و در خدمت گسترش جهان بينى مادى است، 6.نظام تبليغاتى، بواسطه نقش تهديدى و بحران آفرين آن در جوامع در حال توسعه.

حوزه‏هاى تأثير تهاجم فرهنگى

گر چه در ابتدا به نظر مى‏رسد تأثيرات مخرب تهاجم فرهنگى در محدوده تخريب فرهنگ جامعه اثر خواهد گذاشت، اما از آن جهت كه حوزه فرهنگ مثل خاك در كشاورزى، بستر عمومى رشد گياهان مختلف است، فرهنگ نيز بستر رشد و تحول در تمامى حوزه‏هاى اقتصادى، سياسى، اجتماعى است لذا بايد از رهگذر تأثيرات مخرب فرهنگ مهاجم روى مسائل مختلف جامعه، آثار مختلف آن مورد ارزيابى قرار گيرد، آثار اين پديده در حوزه‏هاى مختلف اقتصادى، سياسى ـ اجتماعى است كه به دليل اختصار فقط به بعضى از موارد مهم آن اشاره مى‏گردد.
قبل از ورود به بحث آسيبهاى ناشى از تهاجم فرهنگى بايد به اين نكته نهفته توجه شود كه بخشى از توانمندى‏فرهنگ مهاجم در اين نكته است كه ما به عنوان يك كشور در حال توسعه ناچار هستيم براى توسعه كشور و حتى تحقق اهداف اسلامى خودمان از علم و تكنولوژى و تجربه‏هاى مربوط به سازماندهى و مديريت آنها بهره‏بردارى نماييم.

1.آسيب رسانى به ساختار سياسى كشور

لازمه تداوم انقلاب اسلامى ادامه حيات نظام مقدس جمهورى اسلامى است پيوند جمهوريت با اسلام حرف مشخصى است كه اسلام در شرايط امروز جهان مطرح كرده است و لازمه آن تأمين خواسته‏ها و نيازهاى مردم با حضور فعال خودشان در چارچوبهاى پذيرفته شده تفكر دين مبين اسلام است براى آنكه اين هدف عملى شود بايد خواسته‏ها و نيازهاى مردم در چارچوب مكتب اسلام رشد و هدايت پيدا نمايد و براى اين منظور نظام فرهنگ ساز جامعه بيشترين مسئوليت را به عهده دارد.
لازم است دولت و مجلس شوراى اسلامى از يك طرف خواسته‏ها و نيازهاى مردم را احصاء نمايند و از طرف ديگر با استفاده از مبانى دينى و هدايتهاى رهبرى نظام انطباق اين خواسته‏ها را با اسلام بررسى نمايند.
بديهى است كه اگر نظام فرهنگ ساز داخلى وظايف خود را به خوبى انجام دهد به دليل هم راستائى خواسته‏هاى مردم و اسلام و رهبرى حركتهاى جامعه داراى انسجام درونى خواهد شد و زمينه براى رشد توسعه پايدار در چارچوب ارزشهاى اسلامى فراهم مى‏گردد.و به طور طبيعى در روند تحقق خواسته‏هاى مردم توسعه مادى و رشد معنويت و اخلاق جامعه تحقق مى‏يابد و روز به روز استحكام و قدرت نظام جمهورى اسلامى بيشتر مى‏شود.
اما اگر خداى ناكرده در يك روند تدريجى نظامهاى‏فرهنگ ساز داخلى منفعل و ضعيف شوند و نيازهاى مردم متأثر از نظام فرهنگ ساز مهاجم تغييرات اساسى پيدا كند به طور طبيعى دولتها، مجلسيان در بين دو انتخاب تحقق خواسته‏هاى مردم و انتظارات اسلام و رهبرى دچار تضاد خواهند شد زيرا هم راستائى خواسته‏هاى مردم و تفكر اسلامى از بين مى‏رود و هم تعقيب و پيگيرى هر كدام ضايعاتى را براى جامعه خواهد داشت.بى‏توجهى به رهنمودهاى رهبرى و مبانى اسلامى ما را از اسلاميت نظام دور مى‏سازد و بى‏توجهى به خواسته‏هاى مردم اصل جمهوريت را مورد خدشه قرار داده و زمينه را براى رشد بحران‏هاى داخلى آماده مى‏سازد، چرا كه در درون جامعه انواع گروهها و طيف‏ها با خواسته‏هايى بسيار متفاوت با يكديگر نمود پيدا كرده و به دليل اينكه هر گروهى به يك پايگاه فكرى مرتبطاند، گروهى خود را طرفدار حاكميت مبانى دينى مى‏دانند و طيف ديگرى خود را حامى تحقق خواسته‏هاى مردمى و چون اين پايگاههاى فكرى فاصله‏هاى بسيار زيادى با هم دارند، عملا راه كارهاى بسيار متفاوتى براى تحقق خواسته‏هاى هر كدام بايد پيش بينى شود و عملا فعاليتهاى دولتها بسيار متغير خواهد شد و ثبات لازم براى تحقق يك مجموعه سياست پايدار از دست مى‏رود و بحرانهاى سياسى روزمره اجازه سازندگى جامعه را نمى‏دهد و مردم را دچار خستگى و زدگى مى‏نمايد.از طرف ديگر تجربه چند سال اخير جامعه ما نشان مى‏دهد كه چون همواره گروههاى مؤمن و معتقد در جامعه اسلامى وجود دارند، لذا حتى اگر خداى نكرده دولتها بخواهند از اصول ارزشى اسلام دور شوند اين نيروهاى معتقد و مؤمن شروع به مقاومت مى‏نمايند، لذا به ميزانى كه تهاجم فرهنگى در جامعه ما اثر بگذارد به همان ميزان در مسايل سياسى، فرهنگى جامعه بحران آفريده مى‏شود و اين بحرانها امنيت و ثبات لازم براى شروع سازندگى اصولى جامعه را حتى در ابعاد اقتصادى با مشكل روبرو مى‏سازد .

2.آسيب رسانى به روند اصولى جريان كامل استقرار نظام جمهورى اسلامى

هر انقلابى بعد از پيروزى براى استقرار نظام فلسفى و فكرى خود نيازمند زمان است تا مباحث نظرى خود را در قالب نظامهاى اجرايى طراحى نمايد و شرايطى فراهم نمايد كه اين نظامها را اجرا و با عيب‏يابى آن زمينه استقرار دائمى آنرا فراهم سازد.يكى از آسيبهاى مهم تهاجم‏فرهنگى دشمن تحريك دائمى و فزاينده خواسته‏هاى مادى مردم است در چنين شرايطى مجلسيان و دولتمردان منفعل شده و همواره در جستجوى راه حلهاى كوتاه مدت و فورى هستند و براى پيدا كردن آنها نظرشان متوجه تجربه كشورهاى توسعه يافته موجود مى‏شود و با انتقال تجربيات مبتنى بر نظام فكرى و فلسفى مغاير با فلسفه خودى عملا روند سازندگى اصولى جامعه را با اختلال مواجه مى‏سازند.نگاهى به نوع تصميمات دولتها و مجلس‏ها بعد از پيروزى انقلاب و سرنوشت طرحها و لوايحى كه مى‏توانستند نظامهاى مهم جامعه را اصلاح كنند، به خوبى آثار اين پديده تلخ را نشان مى‏دهد.
البته بخشى از اين مشكل بر مى‏گردد به اين واقعيت كه در ساختار سياسى موجود نمى‏توان از سيستم حاكم بر دولتها كه براى چهار سال مسئوليت مى‏پذيرند انتظار داشت كه وقت خود را به فعاليتهاى اختصاص دهند كه نتايج آن در يك دوره بلند مدت ظاهر مى‏شود، البته وارستگى و وابستگى رؤساى دولتها به ارزشهاى اسلامى و علاقه به تحقق آرمانهاى اسلامى موجب شده كه همواره اين عزيزان شخصا تلاش نمايند كه انجام فعاليتهاى اصولى و تدوين طرحها و لوايح اصلاح كننده نظامهاى اجتماعى را مد نظر قرار دهند اما تفاوت زيادى بين خواست فردى و تقاضاى ذاتى يك سيستم براى اصلاحات اصولى وجود دارد و بايد در موقع مقتضى براى رفع اين اشكال ساختارى انديشه كرد و براى اين سؤال جواب پيدا نمود كه: چه اصلاحاتى در ساختار تشكيلاتى كشور بايد به وجود آيد كه دولت‏ها و مجلس‏ها همزمان با پيگيرى حل مسايل روزمره مردم، به طور سازمان يافته و نهادى در پى انجام اقدامات اصولى براى اصلاح نظامهاى مختلف اداره كشور باشند؟

3.آسيب رسانى به تحقق روند دست يابى به توسعه پايدار در كشور

توسعه پايدار يعنى تداوم بلند مدت رشد اقتصادى بدون تخريب محيط زيست، گر چه اين تعابير وارداتى است اما با فرض پذيرش اين تعاريف وقتى در جامعه‏اى رشد بلند مدت اقتصادى حاصل مى‏گردد كه دو عنصر امنيت و ثبات براى تصميم‏گيران اقتصادى تأمين شود و ثبات سياستها در تمامى حوزه‏هاى اقتصادى، سياسى، اجتماعى تجلى پيدا كند وقتى چنين شرايطى به‏وجود مى‏آيد كه در هر حوزه از مسايل سياسى، اقتصادى، فرهنگى، قضايى، ...يك سلسله اصول، متكى بر مباحث ثابت فلسفه و جهان بينى حاكم براى اداره جامعه وجود داشته باشد، جامعه ما اين اصول را از مكتب اسلام گرفته و بايد متكى به اين اصول، نظامهاى اجرايى در حوزه‏هاى مختلف اقتصادى، فرهنگى و سياسى تعريف عملياتى پيدا كنند و مردم در استقرار اين نظامها مشاركت فعال داشته باشند، نقش آسيب‏ساز تهاجم فرهنگى اين است كه آمادگى و همراهى را براى استقرار نظامهاى متكى به اصول اسلامى از جامعه و بخصوص نسل جوان گرفته و اجازه نمى‏دهد اين نظامهاى اجرايى مستقر شوند و تصميم‏گيران اقتصادى تكليف خود را بدانند و بر اساس آن بين منافع شخصى و منافع اجتماعى تعادل برقرار سازند، در چنين شرايطى مردم در جستجوى فعاليتهاى اقتصادى با بازده كوتاه مدت مى‏روند و سرمايه گذاريهاى بلند مدت توليدى كاهش پيدا مى‏كند و چون از يك طرف متأثر از تهاجم فرهنگى، توقعات مردم از دولت بالا مى‏رود و از سوى ديگر اقتصاد جامعه دچار تورم و ركود مى‏گردد، نارضايتى مردم از مسئولين نظام افزايش يافته و خطر سست شدن رابطه مردم با عناصر كليدى نظام فراهم مى‏گردد.

4.آسيب رسانى به كارآيى استعدادهاى درخشان جامعه

همانطور كه از مباحث قبل برداشت كرديد جامعه‏اى كه در صدد استقرار يك نظام فكرى جديد است، بايد نظامهاى مختلف سياسى، اقتصادى، فرهنگى، ...را طراحى و به اجرا درآورد و به موازات آن بستر فرهنگى جامعه را براى استقرار اين نظامها آماده سازد و لذا ناچار است بهترين و بالاترين استعدادهاى انسانى جامعه را به حوزه‏هاى نظريه پردازى و طراحى اين نظامها به ويژه حوزه‏هاى علوم انسانى، شاخه‏هاى فرهنگى هدايت نمايد اما به واسطه مجموعه كاركردهاى تهاجم فرهنگى كه يكى از نتايج آن برجسته شدن نقش تأمين نيازهاى مادى و جسمى انسانها از رهگذر نشان دادن نمودهاى ظاهرى جامعه پيشرفته غربى است.معمولا در جوامعى كه تهاجم فرهنگى آثار خود را تثبيت نموده، جامعه موجود به رشته‏هايى كه پاسخ دهنده نيازهاى جسمى و مادى است پاداش بيشترى مى‏دهد و لذا استعدادهاى درخشان بيش از اندازه لازم به سمت رشته‏هاى فنى مهندسى و پزشكى هدايت مى‏شوند، اين پديده در همه‏كشورهاى جهان سوم آسيب وارد مى‏كند و چون اين جوامع مسير توسعه منطقى خود را نمى‏توانند طى كنند استعدادهاى درخشان امكان جذب در جامعه را پيدا نكرده و زمينه براى مهاجرت آنها به كشورهاى توسعه يافته فراهم مى‏گردد و دور بعدى توسعه سريع‏تر كشورهاى پيشرفته و كاهش سرعت تحولات توسعه كشورهاى در حال توسعه تعميق مى‏يابد.
اما اين پديده براى جامعه ما و انقلاب اسلامى كه نيازمند تعريف و تبيين نظامهاى جديد اجتماعى است، بسيار خطرناك‏تر و مخرب‏تر است.
نمود واقعى عملكرد اين پديده در جامعه، پر نشدن خلاء عدم حضور شخصيتهاى بزرگوارى چون شهيد بهشتى، مطهرى، دكتر شريعتى است و اين در حالى است كه به دليل مازاد نيروهاى فنى مهندسى و پزشكى بحث صدور خدمات پزشكى و فنى مهندسى به ساير كشورهاى جهان سوم را مطرح كرده‏ايم و تعداد زيادى از نيروهاى متخصص كم تعهد زمزمه رفتن به كشورهاى پيشرفته را طرح مى‏كنند.

5.آسيب رسانى به اصل كارآيى تفكر دينى براى اداره حكومت

وقتى به واسطه آثار گسترده تهاجم فرهنگى دشمن، ثبات لازم براى سرعت بخشيدن به روند سازندگى مادى فراهم نشد بلكه بحران‏هاى مختلف اقتصادى در جامعه ظهور پيدا كرد، با كمك ابزارهاى فرهنگى دشمن، اين سؤال در اذهان جامعه به خصوص نسل جوان مطرح مى‏گردد كه چرا تفكر دينى و حاكميت گروه‏هاى مذهبى در مسئوليت‏ها نتوانسته است روند توسعه اقتصادى را سرعت بدهد و در مقام مقايسه با ساير كشورهاى مشابه جامعه ما رشد و توسعه خود را پيدا كند؟ بديهى است با حادث شدن چنين فضاى تفكرى بين اقشار وسيع جامعه، اصل ارتباط مردم با اسلام مورد خدشه قرار گرفته و در خوش بينانه‏ترين حالت زمزمه ضرورت جدايى دين از سياست به صورت مستقيم و غير مستقيم از سوى نيروهاى سطحى نگر داخلى و عناصر تبليغاتى دشمنان انقلاب مطرح مى‏شود.
حال كه با مرورى بر بحث تهاجم فرهنگى نقش حساس نظام فرهنگ ساز جامعه را در سرنوشت انقلاب اسلامى ملاحظه نموديد، با توجه به اين مساله كه به دليل سرعت تحولات‏تكنولوژيكى و گسترش ارتباطات جهانى، عملا امكان مقاومت در جلوگيرى از اين ارتباطات نخواهد بود و از طرف ديگر براى زمينه سازى پيشرفت كشور ناچار به استفاده از علم و تكنولوژى و تجربه‏هاى كشورهاى پيشرفته هستيم بايد قبل از آن كه ذهن و قلب انسان‏ها به خصوص نسل جوان در اختيار نظام فرهنگ ساز دشمن قرار گيرد، دستگاه‏هاى مؤثر فرهنگ ساز داخلى اين توان را پيدا نمايند .لذا از زاويه آسيب شناسى نظام فرهنگ ساز جامعه فهرستى كلى از مشكلات اين بخش مطرح مى‏شود .

مشكلات عمومى نظام فرهنگ ساز جامعه

1.نامشخص بودن مسير اعمال ديدگاه‏ها و مصوبات شوراى عالى انقلاب فرهنگى در ساختار مصوب تشكيلات كلان نظام جمهورى اسلامى (با فرض مسئوليت مديريت كلان تحولات فرهنگى جامعه)، 2.وجود تشكيلات موازى، ناهماهنگ و تضييع كننده منابع فرهنگى در بخش‏هاى اجرايى فعاليت‏هاى فرهنگى، 3.تخريب آثار تلاش‏هاى نهادهاى مختلف از سوى يكديگر، 4.عدم ورود نخبگان و استعدادهاى درخشان جامعه متناسب با اهميت و پيچيدگى اين بخش، 5.تلقى اشتباه در انتقال محفوظات دينى و كارهاى شكلى و ظاهرى به جاى فعاليت‏هاى عميق فرهنگى در بسيارى از دستگاه‏ها و نهادهاى فرهنگى، 6.عقب ماندگى نظريه پردازى در حوزه دين براى حل معضلات فكرى، فرهنگى جامعه، 7.عقب ماندگى نرم‏افزارها و تكنولوژى مورد استفاده در حوزه‏هاى فرهنگى به نسبت ساير حوزه‏هاى اجتماعى، 8.گره خوردن حركت در حوزه‏هاى فرهنگى با معضلات ناشى از سياست بازى‏هاى رايج در فعاليت‏هاى روزمره گروه‏هاى مختلف سياسى، 9.عدم پيوند تصميم‏گيرى مسئولان دولتى با عناصر فكرى حوزه و دانشگاه و عدم پيوند كارآمد و مؤثر بين دو نهاد فكرى حوزه و دانشگاه، .بى‏توجهى به آثار و تبعات كاركردهاى نظام‏هاى اقتصادى، سياسى و نظامى روى مسائل فرهنگى جامعه و بر عكس، 11.نبودن نظام‏هاى آمارى و اطلاعاتى و شاخص‏هاى ارزيابى و نهادهاى ذيربط براى هشدار دهى به موقع درباره مسائل حساس حوزه فرهنگ.
وقتى ابعاد تأثير اين معضلات تشديد مى‏گردد كه توجه شود هر گاه كوچكترين مشكل در مسائل اقتصادى جامعه رخ دهد، بلافاصله در افكار عمومى جامعه منعكس مى‏گردد و در هر كوى و برزن پيرامون آن صحبت مى‏شود، دستگاه‏هاى ارزيابى كننده با سابقه بيش از 50 سال بلافاصله در قالب آمار و ارقام مشكل را به ستادهاى مختلف دولت ارائه مى‏دهند و نمايندگان محترم مردم تا اخذ نتيجه، مباحث آن را پيگيرى مى‏كنند و چون مباحث كمى است تا تحقق عملى آن همه مردم در جريان تحولات آن هستند، اما در مسائل اخلاقى و معنوى و تحولات فكرى و فرهنگى جامعه مسئله به شكل ديگرى است، به رغم تذكرات پى در پى مقام معظم رهبرى، عكس العمل‏ها در بخش محدودى از نخبگان و دلسوزان جامعه است، آن هم با اقدامات محدود و كاهنده، و لذا عملا تغيير و تحول متناسب با هشدارها ظاهر نمى‏شود و چون براى توده مردم ملموس نيست كسى براى تحقق آن پيگيرى نمى‏نمايد.
حال سئوال اساسى و تكرارى اين است كه چه تغييرى بايد در نظام تصميم‏گيرى جامعه صورت پذيرد تا مسائل بلند مدت به ويژه مسائلى كه مربوط به اهداف اصلى نظام جمهورى اسلامى است، در كنار مسائل كوتاه مدت و روزمره مردم به صورت هم زمان ديده شود و به دنبال آن حل مسائل كوتاه مدت در راستاى حل معضلات بلند مدت جامعه تعقيب گردد؟

تخريب و حذف نيروهاى مخلص انقلاب

يكى ديگر از آسيب‏هاى وارده به انقلاب، تخريبى است كه پيوند نابسامانى‏هاى به ارث رسيده از جامعه گذشته و آسيب‏هاى وارده در بعد از پيروزى انقلاب بر قضاوت مردم نسبت به مسئولين به ويژه نيروهاى كليدى و مخلص انقلاب مى‏گذارد.
توضيح بيشتر اين كه، همان طور كه ذكر شد مديران مخلص انقلاب در رأس نظام‏ها وساختارهاى مختلف اجرايى، اقتصادى، آموزشى و غيره قرار مى‏گيرند و حجم انتظارات مردم به حدى است كه براى اين مديران فرصت اصلاح بنيادين نظام تحت مسئوليتشان فراهم نمى‏شود و چون انتظارات مردم از دولت و مسئولان بالاست و توقع دارند كه با سرعت به مشكلاتشان پاسخ داده شود، اشكالات اين ساختارها به پاى مسئولان گذاشته مى‏شود و در اين ميان گروه‏هاى سياسى نيز براى تخريب جناح مقابل به صحنه آمده و از اين نگرش و قضاوت افكار عمومى بهره جسته به اصطلاح دست به افشاگرى و بعضا نقادى سطحى مى‏زنند، حاصل اين فرايند خطرناك مى‏تواند اين باشد كه بعد از طى يكى دو دهه افكار عمومى به ويژه نسل جوان اين جمع بندى را پيدا كند كه در بين مديران و مسئولان نظام انسان‏هاى صادق و درستكار كم هستند و غالب مسئولين در تعقيب منافع شخصى خود مى‏باشند.
و چون مى‏تواند هر چهار سال يك بار از طريق انتخابات مكنونات قلبى خود را علنى سازد، ممكن است به تدريج شاهد خارج شدن نيروهاى ورزيده و مخلص از صحنه‏هاى مديريتى نظام باشيم .گر چه به دليل وجود شخصيت‏هاى بزرگوار موجود اين مسئله هنوز نتوانسته است ضربه‏اى جدى به حضور نيروهاى مخلص انقلاب در موقعيت ها و مسئوليت هاى مختلف بزند و همچنان ياران و شاگردان مخلص امام و پيرو رهبرى در صحنه‏اند، اما اين پديده مى‏تواند در سال‏هاى آينده يكى از آسيب‏هاى بزرگ انقلاب باشد.
لازم به ذكر است كه طرح اين مباحث نافى آثار سازنده و اصلاح كننده تأثير مشاركت مردم و توسعه امر انتخابات در سالم سازى مديريت جامعه نيست، بلكه توجه دادن به بعد ديگرى از آسيب‏هايى است كه ميتواند از رهگذر تداوم حضور نظام‏هاى قبلى جامعه به روند حركت يك نظام اسلامى و انقلابى وارد شود و عامل انحراف در مسير حركت جامعه شود مشابه تجربه‏اى كه در صدر اسلام عامل آن انحراف بزرگ گرديد، كه تا اندازه زيادى متأثر بود از فعال شدن مجدد فرهنگ دوران جاهليت قبل از اسلام.اين پديده مى‏تواند امروز هم براى جامعه ما اتفاق بيافتد با اين تفاوت كه از رهگذر فعال شدن فرهنگ گذشته، علاوه بر نظام‏هاى سازمان يافته و نهادينه شده دوران شاهنشاهى همراه با تهاجم فرهنگى غرب جاهليت دوران گذشته به صحنه آمده و مسير حركت ما را منحرف سازد.

آسيب‏هاى احتمالى آينده انقلاب اسلامى

همان طور كه در بخش اول مقاله مطرح شد، حساس‏ترين مسئله در تداوم انقلاب اسلامى پيوندهاى سه گانه: 1.مردم با اسلام، 2.مردم با رهبرى، 3.رهبرى با اسلام است.
در بخش دوم مقاله عوامل مؤثر و كليدى كه مى‏تواند در پيوند مردم با اسلام و پيوند مردم با رهبرى نقش مخرب ايفا نمايد بحث شد.اين عوامل از سه منشاء ناشى مى‏شود: 1.تداوم مشكلات دوران ستم شاهى، 2.اشتباهات نيروهاى خودى در بعد از پيروزى انقلاب، 3.توطئه‏ها و نفس كاركردهاى معمول دشمنان انقلاب اسلامى، در چشم‏انداز آينده چند چالش عمده در پيش روى انقلاب اسلامى است كه مى‏تواند با پيوند با آسيب‏هاى وارده تا اين مرحله و مشكلات موجود و تشديد فعاليت‏هاى دشمنان انقلاب، آسيب رسان باشد.اهم آن عبارت است: 1.كاهش سريع درآمدهاى نفتى: كه مى‏تواند دو نوع اثر داشته باشد، با مديريت كارا و بهره‏گيرى از ظرفيت‏هاى داخلى مى‏تواند نجات بخش انقلاب باشد و از طرفى اگر تمهيدات لازم ايجاد نشود به واسطه اين كه به صورت اجتناب ناپذير بايد رفاه كاذب 70 ساله اخير را كاهش داد، در پيوند با معضلات بعدى مى‏تواند به انقلاب اسلامى آسيب رسان باشد و به خصوص در پيوند مردم با اسلام و رهبرى خدشه وارد كند.
2.بيكارى: تركيب هرم سنى جامعه در دهه آينده سالى 850 هزار تقاضاى شغل جديد را به بازار كار عرضه مى‏كند.اين در حالى است كه در دهه گذشته سالى 350 هزار شغل ايجاد شده است، تركيب بزرگى از اين جمعيت جوانان تحصيل كرده خواهند بود.
3.جوانى جمعيت: اين مسئله نيز به خودى خود مثبت و منفى تلقى نمى‏گردد و تنظيم‏رابطه‏اى صحيح با اين نيروى عظيم و اعمال مديريت بر اين پتانسيل بزرگ مى‏تواند آن را در راستاى سازندگى جامعه به كار گيرد.
اما اگر نتوان اين نيروى جوان را در راستاى فرهنگ اسلامى به حركت در آورد و توقعات آن را كاهش و تأثيرات فرهنگ غرب را بر رفتار سازى آنها كنترل كرد، در شرايطى كه با كاهش درآمدهاى نفتى، قدرت و توان اقتصادى دولت كاهش و همچنين بيكارى افزايش مى‏يابد مى‏تواند بحران آفرين باشد.
4.حاكميت ماهواره و ارتباط با شاهراه‏هاى ارتباطى جهان: حاكميت ماهواره‏ها، توسعه شاهراه‏هاى ارتباطى، گسترش امكان جابجايى نيروهاى كيفى بين كشورها، نزديك شدن فرهنگ جوامع به يكديگر، در كنار تحولات مثبت و منفى آينده جامعه، مثل جوانى جمعيت، تحصيل كرده شدن اكثريت آنها، عدم حركت موزون و منسجم اقتصاد جامعه براى پاسخگويى به نيازهاى رو به رشد، حل نشدن بسيارى از مباحث فكرى، تداوم مشكلات نظرى و سليقه‏اى در حوزه نحوه تنظيم ارتباطات جامعه و نحوه اداره آن، موانع اقتصادى، فرهنگى در مسير ازدواج جوانان تا كار آمدى نظامهاى فرهنگ ساز داخلى، اوج گيرى انتظارات مردم از دولت در كنار كاهش توان اقتصادى دولت در دهه آينده همگى حاكى از وجود انواع دغدغه‏ها در اين عرصه‏ها مى‏باشد.
5.توطئه‏هاى خارجى: تلاشهاى دائمى دشمنان اسلام و انقلاب و در محاصره قرار دادن ايران در بين كشورهاى وابسته و ايجاد بحران‏هاى منطقه‏اى در اطراف كشور و تلاش دائمى براى به انزوا كشاندن ايران در سطح جهانى مجموعه مسائلى است كه بايد به طور مستقل بدان پرداخت .
اما آيا تمامى اين چالشها و بحرانها مى‏تواند به انقلاب اسلامى آسيب جدى برساند؟ پاسخ روشن است: ظرفيت بالاى نيروى انسانى كشور، ظرفيت بالاى منابع طبيعى، سازندگى انجام شده بعد از انقلاب، موقعيت ايران در صحنه جهانى در كنار مديران و كارشناسان مخلص مى‏تواند ما را از همه اين موانع عبور دهد، اما شرط آن اين است كه جامعه ما به خصوص نسل جوان تحصيل كرده به همان مخزنى كه عامل به وجود آورنده اين انقلاب بود يعنى مكتب حياتبخش اسلام پيوندى‏عميق‏تر پيدا كنند و گامهاى اصلى در تحولات جامعه، استحكام بخش پيوند مردم با اسلام، پيوند مردم با رهبر دينى، پيوند رهبرى با اسلام ناب محمدى (ص) باشد.

خلاصه و نتيجه‏ گيرى

در ابتداى مقاله سعى شد با ارائه يك الگوى كلان مدلى براى نحوه استقرار نظام جمهورى اسلامى و تداوم اقدامات براى استحكام ارزشهاى اسلامى ارائه گردد و به دنبال آن مهمترين عوامل آسيب رسان به تحقق اهداف انقلاب مطرح گرديد و در اين راستا اشاره نسبتا جامعى شد به عواملى چون نظامهاى باقى مانده از رژيم گذشته، فرهنگ باقى مانده از رژيم گذشته، اشتباهات مهم در بعد از پيروزى انقلاب، آثار فعاليتهاى مخرب دشمنان انقلاب با تأكيد بر آثار تهاجم فرهنگى دشمن و در ادامه به اجمال آسيبهاى احتمالى آينده بر شمرده شد.
در پايان ضرورت تحكيم پيوند سه عامل حياتى تداوم انقلاب يعنى مردم با اسلام، مردم با رهبرى و رهبرى با اسلام براى ادامه راه و ترميم آسيبها، يادآورى گرديد.

كتاب: راه انقلاب، ص 185
نويسنده مقاله: مهندس حسن بنيانيان


نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام