پرسش دوم

يکي ديگر از شبهه هاي وهابيان، اين است که: «مردگان، دستشان از دنيا کوتاه است؛ چرا با آنان ارتباط برقرار مي نماييد؟».
در پاسخ مي گوييم: بي ترديد انسان از دو جزء ترکيب شده است: جسم و جان؛ آنچه معيار و ملاک ارج نهادن به افراد و ميزان تبادل اطلاعات و تعامل سازنده است، همان روح و جان آدمي است که سبب تکامل و رشد و تعالي بشر است! اکنون جاي اين پرسش است:
آيا مرگ، پايان زندگي انسان است؟ قرآن در اين باره چه مي گويد؟
بايد گفت: قرآن نه تنها روح انسان را باقي دانسته، بلکه از زنده بودن شهيدان سخن به ميان آورده است:


(وَ لا تَقُولُوا لمن يقتلُ في سبيل الله أمواتٌ بل أحياءٌ وَ لکن لا تشعرون)؛(11) «و به آنها که در راه خدا کشته مي شوند، مرده نگوييد؛ بلکه آنان زنده اند ولي شما احساس نمي کنيد».
(لا تحسَبَنّ الذين قتلوا في سبيل الله أمواتاً بل أحياءٌ عند ربِّهم يرزقونَ * فرحينَ بما آتاهُم الله من فضله و يستبشرون بالّذين لم يلحقُوا بِهِم من خلفهم ألا خوفٌ عليهم و لا هم يحزنون) ؛(12)
«هرگز گمان مبر کساني که در راه خدا کشته شدند، مردگان اند! بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند. آنها به خاطر نعمت هاي فراواني که خداوند از فضل خود به ايشان بخشيده است، خوشحال اند! و به خاطر کساني که هنوز به آنها ملحق نشده اند (مجاهدان و شهيدان آينده) خوش وقت اند؛ (زيرا مقامات برجسته آنان را در آن جهان مي بينند و مي دانند) که نه ترسي بر آنهاست، و نه غمي خواهند داشت».
بنابراين مرگ و شهادت، دريچه اي است به سوي يک زندگي نوين، و انسان به جهاني جديد و برتر از جهان ماده و طبيعت گام مي نهد و چنين نيست که آدمي با مرگ، نابود و فاني گردد.
براي بقاي نفس و روح انسان پس از مرگ او، دلايل قرآني و فلسفي و تجربه هاي مفيدي وجود دارد که ما را به يقين مي رساند و در اين مختصر جاي بحث گسترده نيست.
اکنون که روشن شد انسان داراي حيات برزخي است، موضوع مهم آن است که نوعي ارتباط ميان ما و برزخيان وجود دارد و آنان سخنان ما را مي شنوند! در اين باره نيز آياتي از قرآن، از وجود رابطه بين ما و کساني که در جهان برزخ به سر مي برند، پرده بر مي دارد.
يکي از آياتي که از ارتباط بشر با گذشتگان خبر مي دهد، جرياني است که در سوره اعراف آمده و از گفتگوي صالح پيامبر با قوم خود پس از هلاکت آنان، چنين ياد نموده است:
(فَعقَروا النّاقه وَ عتوا عن أمرِ رَبِّهم وَ قالوا يا صالحُ ائتنا بما تَعِدُنا إن کنتَ من المرسلين* فأخذتهُمُ الرّجفه فأصبحوا في دارهم جاثمين* فتولّي عنهم و قال يا قوم لقد أبلغتکم رساله ربّي و نصحت لکم و لکن لا تحبّون النّاصحين)؛(13)
«سپس شتر را پي کردند و از فرمان پروردگارشان سر پيچيدند و گفتند: اي صالح! اگر تو از فرستادگان (خدا) هستي، آنچه را که ما را به آن تهديد مي کني، بياور! سرانجام زمين لرزه آنها را فرا گرفت و صبحگاهان، (تنها) جسم بي جانشان در خانه هايشان باقي مانده بود. صالح از آنان روي بر تافت و گفت: اي قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ کردم، ولي شما خير خواهان را دوست نمي داريد».
از آيات فوق به اين موضوع مي رسيم که قوم صالح نخست از او درخواست عذاب الهي نمودند، پس از آن دچار عذاب و نابودي شدند، حضرت صالح (عليه السلام) ايشان را پس از مرگشان مورد خطاب قرار داد و فرمود: من پيام هاي خداوند را به شما ابلاغ کردم، ولي شما نصيحت گويان را دوست نمي داريد.
بنابراين حضرت صالح (عليه السلام) با ارواح مردم نافرمان زمان خود، به طور جدي سخن گفته و از اين خبر مي دهد که آنان سخت در دشمني و لجاجت با حق فرو رفته بودند!
ديگر از آياتي که از ارتباط با برزخيان خبر مي دهد، آيه اي است که به پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد:
( وَ سئل من أرسلنا من قبلکَ من رُسُلنا أجعلنا من دون الرّحمن آلهه يعبدون)؛(14) «از پيامبران پيشين بپرس: آيا غير از خداوند رحمان، معبوداني براي پرستش قرار داديم؟!»
ظاهر اين آيه نيز مي رساند که پيامبر اسلام مي تواند با پيامبران گذشته که در جهان برزخ به سر مي برند، سخن گفته و با آنان ارتباط برقرار نمايد.

سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با کشته شدگان «بدر»

مطلب جالب و قابل توجه در موضوع مورد بحث، فرازي روشن و ترديد ناپذير از تاريخ درباره جنگ بدر است.
هنگامي که کافر قريش در جنگ بدر، هفتاد کشته و هفتاد اسير داده و پا به فرار نهادند و جنگ به پايان رسيد، پيامبر بزرگوار اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) دستور داد کشته هاي مشرکان را در چاهي بريزند. پس از آن که آنان را در چاه انداختند، آن حضرت نزد چاه آمد و به آنها چنين گفت:
«يا أهل قليب هل وجدتم ما وعدکم ربُّکم حقّاً؟ فإني قد وجدت ما وعدني ربّي حقّاً...؛ اي عتبه، اي شيبه، اي اميه، اي ابوجهل و ... آيا آنچه را پروردگارتان وعده داده بود، حق و پا برجا يافتيد؟! من آنچه را پروردگارم وعده کرده بود، حق و حقيقت يافتم!»
اين جا بود که گروهي از مسلمانان به حضرت عرض نمودند: آيا با کساني که مرده اند سخن مي گويي و آنان را صدا مي زني؟! پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «شما از آنان شنواتر نيستيد، لکن آنان قدرت بر جواب ندارند».(15)
برخي از مورخان نوشته اند که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در هنگام گفتگو با کشته شدگان قريش چنين فرمود:
«چه بستگان بدي براي پيامبر بوديد! مرا تکذيب کرديد، در حالي که ديگران مرا تصديق نمودند؛ مرا از زادگاهم بيرون کرديد، در حالي که ديگران پناهم دادند؛ با من به جنگ و ستيز برخاستيد، ولي ديگران ياري ام نمودند. آيا آنچه را که پروردگار وعده کرده بود، حق و پا بر جا يافتيد؟!».
با توجه به آنچه آورديم، امکان ارتباط با گذشتگان و اولياي الهي ثابت مي شود و راه را براي توسل، شفاعت خواستن و استمداد از آنان مي گشايد.
ارتباط با ارواح اولياي الهي بعد از رحلت و استمداد از آنان، به هنگام بروز مشکلات، موضوعي است که در کتب اهل سنت نيز آمده و در سيره و روش اصحاب و مسلمانان وجود داشته است. به دو نمونه از آن اشاره مي کنيم: 1. ابن حجر مي گويد: ابن ابي شيبه به سند صحيح از مالک دينار چنين نقل کرده است: «در زمان عمر، قحطي براي مردم پيش آمد، شخصي کنار قبر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و به وي استغاثه نمود و گفت: اي رسول خدا! براي امت خويش باران طلب کن! زيرا آنان هلاک شدند».(16)
2. نيز به سند صحيح نقل شده است:
«قحطي شديدي در مدينه رخ داد، مردم از آن وضع نزد عايشه شکايت نمودند؛ عايشه گفت: به سراغ قبر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رفته و از آن جا دريچه اي باز کنند تا سقفي ميان قبر و آسمان نباشد. آنان چنين کردند و پس از آن، به قدري باران آمد که سبزي ها رشد نمود و شتران چاق شدند».(17)
اما اين که آن بزرگان و اولياي الهي به هر توسل و استمدادي پاسخ مثبت مي گويند يا نه؟ اين به شرايط درخواست کننده و موضوع مورد درخواست بستگي دارد. بدون ترديد گاهي کمک خواستن ها، اثر بخش بوده به طوري که آثار آن را در کتاب هاي تاريخي يادآوري نموده اند؛ و ما نيز در زمان خود آثار و برکات اين توسل ها و استمدادها را به روشني مشاهده مي کنيم.
اکنون از مخالفان مي پرسيم: آيا شما دليل عقلي يا نقلي بر امتناع ارتباط با در گذشتگان و برزخيان و بي اثر بودن آن داريد؟ اگر نداريد، چرا آن را انکار مي کنيد؟!

پرسش سوم

مورد ديگر از شبهه هاي وهابيان، اين است: «چگونه پيشوايان و امامان شيعه، «علم غيب» داشتند و با اين حال، زهر و سم را مي خوردند، آيا اين، نوعي خودکشي و هلاکت نفس نيست؟!».
نخست براي پاسخ، اين مطلب را بيان مي کنيم که «علم غيب» را به دو معنا گرفته اند:
1. علم غيب ذاتي؛ مقصود از آن، دانشي است که از درون يک موجود سرچشمه گرفته و اکتسابي نيست و حد و مرزي برايش وجود ندارد.
اين نوع از علم غيب، ويژه خداست و هيچ موجودي در اين علم همتاي وي نيست؛ زيرا هر چه ديگران دارند، از اوست و جز او همه فقير در ذات خويش اند.
2. علم غيب لدنّي؛ يعني اينکه هرگاه اراده الهي- بنا بر مصلحت- بر اين تعلق بگيرد که انسان والايي را از پس پرده غيب آگاه سازد، اين امر شدني است و کسي نمي تواند جلوي آن را بگيرد!
به همين جهت در قرآن کريم مي فرمايد:
(عالِمُ الغيبِ فلا يُظهِرُ علي غيبهِ أحداً* إلاّ منِ ارتضي من رسولٍ فإنّهُ يسلُکُ من بين يديه وَ من خلفه رصداً)؛ (18) «خدا داناي غيب است، هيچ کس را از غيب خويش آگاه نمي سازد جز پيامبراني که خود برگزيده است».
بر اين اساس مي بينيم که حضرت نوح (عليه السلام)، حضرت يعقوب (عليه السلام) و حضرت مسيح (عليه السلام) از غيب خبر مي دهند، پيامبر بزرگوار اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) از حادثه هاي مهمي خبر مي دهد، مانند: خبر از شهادت امير مؤمنان (عليه السلام) به دست بدبخت ترين انسان ها، خبر از مرگ ابوذر در تنهايي، و حضرت علي (عليه السلام) نيز در نهج البلاغه، بسياري از حوادث آينده را پيش گويي نموده، که نشانگر آگاهي وي از اسرار غيب است! مانند: مذمت اهل بصره پس از فتح بصره، و خبر از غرق شدن شهر بصره و عذاب الهي نسبت به آن، (19) و موارد فراوان ديگري که در تاريخ ثبت شده و سپس به وقوع پيوسته است.
نيز کميل بن زياد به حجاج جنايتکار گفت: امير مؤمنان علي (عليه السلام) به من خبر داد که تو قاتل من هستي.(20)
در کتاب فضائل الخمسه، روايات فراواني از کتاب هاي اهل سنت درباره گستردگي علم علي (عليه السلام) نقل شده است.(21)
چنان که قرآن از زبان حضرت مسيح (عليه السلام) نقل مي کند که به قوم خود گفت:
(أُنَبِّئُکم بما تأکلون و ما تدّخرون في بيوتکم)(22) «من به شما خبر مي دهم که چه مي خوريد و چه چيزهايي را در خانه ذخيره مي کنيد».
بنابراين، واقعيت و حقيقت اين است که رسولان الهي و امامان معصوم (عليهم السلام) از غيب آگاهي دارند و اين موضوع در روايات ما آمده است و ترديدي در آن نيست؛ به همين جهت شيعه به آن اعتقاد دارد.
اکنون براي پرسش بالا، چند پاسخ گفته اند که برخي از آن ها را مي آوريم:

1. علم غيب، تکليف آور نيست

هر چند امامان شيعه، داراي علم غيب بوده و نسبت به رخدادهاي گذشته و حال و آينده آگاهي داشته اند، اما اين آگاهي براي آنان «تکليف آور» نيست و بايد مانند ساير افراد بشر بر اساس «علم عادي» زندگي کنند. بنابراين اگر چيز نوشيدني يا ميوه اي را پيش روي امام (عليه السلام) بگذارند و کسي به وي خبر ندهد که اين خوردني يا نوشيدني مسموم است، حضرت با آن چيز به شکل عادي برخورد نموده و ممکن است از آن تناول کند گرچه از نظر علم غيب، به مسموم بودن آن آگاه باشد؛ زيرا اين آگاهي، براي او تکليف آور نيست.
به همين دليل است که امام علي (عليه السلام) شب نوزدهم ماه مبارک رمضان به سوي مسجد مي رود، امام مجتبي (عليه السلام) به هنگام افطار از نوشيدني مسموم مي آشامد و امام رضا (عليه السلام) از ميوه زهرآلود تناول مي نمايد!
اکنون اگر کسي بپرسد: چرا آنان به «علم غيب» خود، ترتيب اثر نمي دادند و براساس آن تکليفي نداشتند، در پاسخ، دو مطلب را ذکر کرده اند:
الف) عمل کردن بر اساس علم غيب، با حکمت و فلسفه بعثت پيامبران و نصب امامان سازگاري ندارد؛ زيرا زندگي آنان در اين صورت با زندگي افراد عادي متفاوت خواهد بود و ديگر نمي توانند براي ديگران «الگو» باشند، بدين معنا که مردم به بهانه اين که آنان علم ويژه اي دارند و براساس آن عمل مي کنند، از پيروي نمودن نسبت به اولياي الهي سر باز خواهند زد!
ب) جريان امور در نظام هستي، بر اساس نظام «اسباب و مسببات» است که به صورت طبيعي و با علم عادي در زندگي بشر هماهنگ شده است. بنابراين اگر کسي براساس علم غيب رفتار کند، موجب اختلال در نظام هستي است؛ به همين جهت انبيا و امامان براي درمان بيماري خود، از علم غيب بهره نمي بردند و به شکل عادي و طبيعي مسايل زندگي را دنبال مي کردند، مگر در موارد خاص.

2. علم غيب بالفعل و شأني

پاسخ دوم که برخي گفته اند، اين است: علم غيب در اولياي الهي بالفعل نيست بلکه شأني است؛ يعني هرگاه بخواهند و چيزي را اراده کنند، خداوند آنان را به آن آگاه مي کند!
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده که فرمود:
«اذا أراد الامام أن يعلم شيئا أعلمه الله بذلک؛ هرگاه امام اراده کند چيزي را بداند، خدا او را نسبت به آن چيز آگاه مي سازد».(23)
به بيان ديگر مي توان گفت: آگاهي پيامبر و امامان (عليهم السلام) از غيب، بسان کسي است که نامه اي را به او بدهند و او بتواند هرگاه بخواهد، نامه را بگشايد و از تمام محتواي آن با خبر گردد؛ يا فرازي از آن را بخواند و فراز ديگري را نخواند.
بنابراين هر جا که اولياي الهي دچار حوادث ناگوار و مصيبت شده اند، نخواسته اند يا خداوند اجازه نداده از غيب آگاه شوند و به شکل عادي رفتار نموده و از آن حادثه آگاه نبوده اند؛ تا اين ندانستن، آزمايشي براي آنان و سبب تکامل باشد؛ مانند: جريان «ليله المبيت» و خوابيدن حضرت علي (عليه السلام) در بستر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به هنگام هجرت، که وي نمي دانست فردا صبح چه اتفاقي خواهد افتاد؟ آيا به شهادت مي رسد يا جان او سالم خواهد ماند؟!
بديهي است اگر از راه علم غيب مي دانست که آسيبي به او نخواهد رسيد، اين واقعه چندان فضيلتي به شمار نمي آمد.

گزينش شهادت و تکليف

پاسخ ديگر اين است که: گاهي گزينش شهادت در راه خدا و انتخاب مرگ سرخ، يک تکليف الهي است؛ اولياي الهي در برابر مشيت و خواست خدا، تسليم محض بوده و به استقبال آن مي رفته اند. به همين جهت، حضرت حسين بن علي (عليه السلام) راه کربلا را پيش مي گيرد، با اينکه مي داند کشته مي شود؛ چرا که شهادت، يک تکليف براي اوست تا مردم را نسبت به ماهيت ضد اسلامي امويان آگاه سازد و اسلام را با خون خود آبياري نمايد.
در زمان هاي ديگر نيز تلاش هاي فرهنگي و مبارزه امامان با حاکمان جور، زمينه کوشش آن ستمگران را براي مسموم نمودن آن اولياي الهي فراهم ساخت؛ به همين جهت انتخاب چنين مرگي (شهادت) براي ايشان يک تکليف بود، همانند تکليف جهاد در ميدان نبرد با دشمنان اسلام و جانبازي در راه حق و حقيقت و يا رفتن روي «ميدان مين» توسط رزمندگان با آگاهي و عشق کامل!

آري، وقتي تقدير چنين است که روزي و با وسيله اي، اجل فرا رسد و عمر آدمي پايان پذيرد، چه چيزي زيباتر از اين که انسان خود را به دست «قضا و قدر الهي» سپرده، براي مرگي خداپسندانه آماده کند و به سوي محبوب، عاشقانه پرواز نمايد؟!

12- آل عمران/ 169 و 170.
13- أعراف/ 79-77.
14- زخرف/ 45.
15- ر. ک: صحيح بخاري، ج5، ص 97 و 98 (جنگ بدر)؛ صحيح مسلم، ج4، ص 77؛ سنن نسائي، ج4، ص 89؛ مسند احمد بن حنبل، ج2، ص 131؛ بحار الانوار، ج19، ص 346.
16- فتح الباري، ج2، ص 495.
17- سنن دارمي، ج1، ص 43.
18- جنّ/ 26 و 27
19- نهج البلاغه، خطبه 13.
20- الاصابه، ابن حجر، ج5، ص 325.
21- فضائل الخمسه، آيت الله فيروز آبادي، ج2، ص 253-231.
22- آل عمران/ 49.
23- بحار الانوار، ج26، ص 57، ح120.


 

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام