يكي از معروف‌ترين اومانيست‌هاي قرن 14، آقاي پيكور دلاميراندولا است كه در سال 1489توسط پاپ اينوسنت هشتم به‌عنوان مروج عقايد بدعت گذارانه محكوم گرديد. او در كتاب خود «نتيجه‌گيري فلسفي كاباليست و الهيات» نوشته بود: «در جهان چيزي بالاتر از ستايش بشر وجود ندارد.»

 

ماه گذشته (90/01/21) آيت‎الله مصباح يزدي از شكل‎گيري فراماسوني در كشور در قالب جديد خبر داد و تلنگري فكري به اذهان نخبگان و مردم وارد ساخت. البته ايشان از مدتي پيش در جلسات خصوصي درباره وقوع چنين پديده خطرناكي هشدار مي‌داد. اكنون پرسش اين است كه آيا آيت‏الله مصباح براي چنين ادعايي به سند مهمي دست يافته يا از رگه‌هاي فكري اين جريان، چنين خطري را احساس كرده و درباره شكل‌گيري مجدد آن هشدار داده است؟ بي‌ترديد دانشمندان بابصيرت همانند پزشك حاذق كه از آثار ظاهري به نوع بيماري پي مي‌برند، به‌راحتي مي‌توانند با مشاهده علايم، نوع انحراف را شناسايي كرده در پي درمان آن برآيند. كساني كه با مباني و آموزه‌هاي فراماسونري آشنا باشند، هنگام برخورد با سخنان و نوشته‌هاي فرد معلوم الحال دولت متوجه مي‌شوند كه اين گونه حرف‌ها از سر تصادف نيست بلكه طبق برنامه و با محاسبات دقيقي به پيش مي‌رود. ما در اين تحليل ابتدا به اصول و مباني فراماسون‌ها مي‌پردازيم و سپس با ذكر بخش‌هايي از سخنان رحيم مشايي و برخي جريانات با كاركرد مشابه، تطبيق آن را به قضاوت شما خوانندگان محترم وامي‌گذاريم.

1.‌ مباني و مواضع فراماسون‎ها:

اومانيسم و انسان‎گرايي

يكي از اصول فراماسونري، اومانيسم و انسان‎گرايي است. از نظر فراماسون‌ها اصالت با انسان است و بايد انسان به جاي خدا بنشيند؛ آن چه بايد ما در صدد تحقق آن باشيم خواست و اراده انسان است و بس!

يكي از معروف‌ترين اومانيست‌هاي قرن 14، آقاي پيكور دلاميراندولا است كه در سال 1489توسط پاپ اينوسنت هشتم به‌عنوان مروج عقايد بدعت گذارانه محكوم گرديد. او در كتاب خود «نتيجه‌گيري فلسفي كاباليست و الهيات» نوشته بود: «در جهان چيزي بالاتر از ستايش بشر وجود ندارد.» (يحيي هارون، مباني فراماسونري، ص70)

امروزه ماسون‌ها عقايد بدعت‌گذارانه ميراندولا را بسيار بي‌پرده‌تر بيان مي‌كنند. به‌عنوان نمونه، در يك جزوه محلي ماسوني آمده است: «جوامع ابتدايي ضعيف بودند و به خاطر اين صفت به نيروها و پديده‌هاي اطرافشان مقام ربوبيت مي‌دادند. اما ماسونري تنها به انسان چنين مقامي مي‌دهد.»(همان)

مانلي. پي. هال در كتاب «كليد گمشده فراماسونري» مي‌نويسد: انسان خدايي در حال شكل‌گيري است و همان‌گونه كه در اسطوره‌هاي تمثيلي مصر باستان آمده است، بر روي چرخ كوزه‌گري، در حال قالب‌گيري است. هنگامي كه نور او به درخشش در مي‌آيد تا همه چيز را حفظ كند و ارتقاء بخشد، او به تاج سه‌گانة خدايي دست مي‌يابد و به جماعت اساتيد فراماسون، همان‌هايي كه در لباس‌هاي آبي و طلايي خود به دنبال تاريكي شب با نور سه‌گانه لژ ماسوني هستند ملحق مي‌گردد. راه استاد اعظم شدن (استاد اعظم لژ فراماسونري) اين است كه اعتقاد به خدا و اين حقيقت كه انسان بنده اوست كاملا رد شود. ( همان)

جي دي باك در كتاب «فراماسونري اسرارآميز» تصريح مي‌كنند: «تنها خدايي كه فراماسونري قبول دارد انسان است... بنابراين انسان تنها خداي موجود است.» (همان) در همين راستا مجله ماسون ترك طي تحليلي، فراماسونري را يك دين اومانيست معرفي كرده مي‌نويسد: در واقع فراماسونري يك نوع مذهب بلكه يك دين اومانيست است و دين جعلي به ستايش انسان سفارش مي‌كند نه خدا.

«ما هميشه اذعان مي‌كنيم كه بالاترين كمال مطلوب فراماسونري در عقايد اومانيزم قرار دارد. ( همان، به نقل از مجله ماسون ترك) تفكر انسان محور و اومانيستي در فراماسونري به حدي پر رنگ است كه آن‌ها به جاي عشق به خدا و كار براي او، عشق به انسان را ترويج مي‌كنند. يحيي هارون در اين باره مي‌نويسد « ماسون‌ها اعتقاد دارند همه كارها بايد فقط به خاطر انسانيت انجام گيرد نه رضاي خدا. "او سپس با نقل مطلبي از كتاب لژ تركيه مي‌نويسد: «اساس اخلاق ماسوني عشق به انسانيت است و خوب بودن به خاطر خواسته‌اي در آينده، منفعت، پاداش و بهشت، از روي ترس از ديگري، عرف ديني يا سياسي، نيروهاي ناشناخته ماوراء طبيعي... را كاملا مردود مي‌داند. تنها از خوب بودن به خاطر عشق به خانواده، كشور، انسان‌ها و انسانيت حمايت و تمجيد مي‌كند. اين يكي از مهم‌ترين اهداف تكامل فراماسونري است. عشق به مردم و خوب بودن بدون انتظار پاداش، رسيدن به اين سطح، تحول عظيمي است. "(همان، ص 73) يحيي هارون در كتاب خود هدف نهايي ماسون‌ها را تخريب دين و نابودي آن ذكر مي‌كند و اظهار مي‌دارد: "هدف نهايي ماسونري اين است كه مي‌خواهند دين را به‌طور كامل تخريب كرده، جهاني اومانيست براساس تقدس انسانيت ايجاد كنند.

آن‌ها مي‌خواهند نظم نويني براساس غفلت بنا كنند كه در آن مردم، خدايي كه آن‌ها را آفريده انكار كنند و به خود مقام ربوبيت بدهند. اين هدف و فلسفه وجودي ماسونري است. نشريه ماسوني آينه اين وضعيت را «معبد عقايد» نام نهاده است. (همان، ص 82) در همين راستا ماسون‌ها مي‌خواهند از تمام جهان معبدي بسازند. اما معبد مورد نظر آن‌ها معبد دين واقعي نيست بلكه معبد اومانيزم است و رؤياي آن‌ها جهاني است كه در آن انسانيت پرستش شود؛ مردم به‌طور كامل از دين حقيقي روي بگردانند و فلسفه اولوسيونيت تنها فلسفه حقيقي قلمداد گردد. در نوشته‌هاي ماسوني مراسم عجيب و غريب كه به اين منظور طراحي شده، چنين توصيف گرديده است. «امروز يك دين جهاني متولد مي‌شود، به آرامي مي‌تواند شعور را به معناي واقعي كلمه ارضا كند... به موازات دين جهاني، اخلاقياتي متناسب با اين جهان‌بيني ايجاد خواهد شد... چنين ديني انسان‌ها را در جهان متحد خواهد ساخت. اين دين فراماسونري است. اين دين از طريق قلب‌ها منتقل خواهد شد... (همان، ص 191) در اين جريان كه اومانيزم پابه پاي تفكر الحادي به پيش مي‌رود " فراماسون‌ها همانند بيانيه سال 1933 اومانيست‌ها، معتقدند كه خداپرستي سنتي به‌ويژه ايمان به خدايي كه شنونده دعا است و به مردم زندگي مي‌دهد و از آن‌ها مراقبت مي‌كند، مي‌فهمد و قادر است و كاري براي آن‌ها انجام مي‌دهد يك اعتقاد ثابت نشده و از مد افتاده است " سپس بر اساس اين اعتقاد مي‌گويند: "ما به‌عنوان ضد خداپرستي، از انسان شروع مي-كنيم نه از خدا. از طبيعت نه از ملكوت. " (همان، ص 62) روند ماسون شدن و پرستش انسان و نشاندن آن به جاي خدا در لژهاي فراماسونري اين گونه انجام مي‌شود: "يك فراماسون قبل از ورود به تشكيلات فراماسونري مي‌آموزد كه بايد نسبت به دين و مذهب بي‌اعتنا باشد. سپس با تأكيد بر مذهب، مفهومي اومانيست از تعاليم فرماسونري به فرد ارائه مي‌شود. در آيين درجه شاگردي، استاد لژ از ناظر اول لژ مي‌پرسد: «برادر ناظر اول چرا ما خود را بنّاي آزاد مي‌ناميم؟» ناظر اول: «زيرا چون آزادگان در ساختن بناي عظيم كار مي‌كنيم.»استاد لژ: «چه نوع بنايي؟» ناظر اول: «نياكان ما آن را معبد سليمان مي‌ناميدند و منظورشان معبد انسانيت بوده است.» استاد لژ: «برادر ناظر دوم چه سنگي در اين بنا به كار مي‌بريم؟» ناظر دوم: «سنگ بناي ما انسان است.» استاد لژ: چه ملاتي لازم است تا اين سنگ‌هاي معبد را به هم متصل سازيم؟» ناظر دوم: «ملاط بناي معبد تابناك انساني و برادري همگاني است (دكتر موسي نجفي و دكتر موسي فقيه حقاني، تاريخ تحولات سياسي ايران، ص 551 به نقل از مكتب‌هاي فراماسونري، ص 27 28). " استاد لژ خطاب به اعضاء مي‌گويد: " مساعي جمعيت ما وقف راه انسانيت است. وظيفه ما اين است كه تمام صفات عاليه انساني رادر خود نيرومند سازيم »(همان، به نقل از همان كتاب ص 37) در درجات اول و دوم ضمن تاكيد بر مفهوم انسانيت، به فرد تاكيد مي‌شود كه مي‌بايستي خود را از قيد و بند عقايد خرافي رها سازد. پس از گرفتن التزام از داوطلب، وي را وارد حلقه برادري نموده، خطاب به او اظهار مي‌دارد: " اين حلقه برادري كه ملاحظه كرديد، زنجير بزرگ برادري جهاني را تشكيل مي‌دهد و مرداني را از هر ملت و كشور و مذهب در هر مقام به هم متصل مي‌سازد. به هر نقطه جهان برويد نام برادري به گوش شما خواهد رسيد و همه جا دست برادري مهياي پذيرفتن و معاضدت شما خواهد بود. (همان، به نقل از همان، ص 46)

"در سير درجه سوم مجدداً در گفت و گوي استاد لژ و ناظر لژ، اين سؤال مطرح مي‌شود كه چرا ما خود را بنّاي آزاد مي‌ناميم؟ ناظر لژ پاسخ مي‌دهد: «براي آن كه خود را از قيد افكار و عقايد باطل رها كرده‌ايم و بناي بزرگ بشريت را برپا مي‌سازيم.( همان، به نقل از مكتب‌هاي فراماسونري، ص 77)

بررسي برخي ديدگاه‌ها و سخنان رحيم مشايي نسبت به انسان و برجسته كردن آن مي‌تواند براي مخاطبان دست كم سوال برانگيز باشد. به‌عنوان نمونه در نطق‌هاي چند ساله اخير وي نيز همواره شعار انسان گرايي موج مي‌زند؛ هرچند او تلاش مي‌كند آن را در قالب مباحث عرفاني در هم آميزد ولي اين نوع نگاه به نگاه اومانيستي بسيار نزديك است. در تاريخ معاصر ايران تركيب فراماسونري و آداب آن با تصوف توسط ظهير الدوله جانشين صفي عليشاه قطب فرقه نعمت اللهي در تهران نمونه تاريخي درچنين رويكردي است. مشايي در باره انسان تا اين اندازه غلو مي‌كند كه مي‌گويد: "انسان بزرگ‌تر از جهان است، هيچ نقطه‌اي از عالم نيست كه به انسان مربوط نباشد، هيچ نقطه از عالم نيست كه در آن منظوري از انسان وجود نداشته باشد. امروز ما جزء كوچكي از جهان هستيم. " (سايت شخصي مشايي،30 مرداد87) جالب است كه وي از يك طرف انسان را از همه جهان بزرگ‌تر مي‌داند و از سوي ديگر در جمله بعد، انسان را جزئي كوچكي از جهان مي‌شمارد! و سپس در ادامه مي‌گويد: "انسان متعلق به همه عالم است و همه عالم متعلق به انسان است. "او در چارچوب تفكر شبه اومانيستي، دين را فرع انسان دانسته مي‌گويد: "مي‌گويند صف‌بندي مؤمن و كافر وجود دارد اين صف‌بندي وقتي اصالت دارد كه فرصت‌ها را براي انتخاب انسان‌ها فراهم بياوريد و انسان‌ها به مفهوم واقعي آزادي انتخاب خود را انجام دهند.

اين كه مسلمان‌ها بگويند كار ما درست است و بقيه اشتباه مي‌گويند، يعني 5/5 ميليارد انسان را از دايره انسانيت خارج كنيم. "او انسان بودن را اصل و مقدم بر دين و مكتب اسلام مي‌داند.

مشايي بر اساس اصالت انسان مي‌گويد: "بعد از آن كه اين انسان‌ها گرد هم آمدند، تازه خدا هم معنا پيدا مي‌كند. ظرفيت انساني بايد شكل بگيرد تا ما سخن از خدا بگوييم. انسان كه شناخته نشده باشد، كه شناخته نشده است كي خدا قابل شناسايي است؟ عظمت خدا وقتي قابل شناسايي است كه عظمت انسان شناخته شده باشد.... بايد همه ابعاد وجود انسان را بشناسيم. بدون شناخت جهان كي مي‌توانيم انسان را بشناسيم؟ انسان 2000 سال پيش كجا؟ انسان امروز كجا؟ (همان) وي سپس بر همين اساس مي‌گويد: "هر انساني صرف نظر از همه مشخصاتي كه مربوط به اوست بايد يكسان ديده بشود. جامعه آينده بشري متعلق به همگان است. هر مشرب فكري، هر مذهب فكري، هر مسلكي، هر منطقي، هر ديني، هر چه كه در دنيا وجود دارد و داراي صبغه فكري است، آرم و نشان فكري دارد و پيام فكري دارد. تنها در صورتي كه بتواند جامعه جهاني را با هم ببيند و همه انسان‌ها را محترم بشمارد اين آينده از آن اوست، در اين آينده (چون آينده از آن مردم است) هيچ جامعه‌اي در آينده برتر از ديگران نيست، هيچ كسي. در آينده كشور معنا ندارد، نژاد معنا ندارد و آينده، آينده آن‌هاست. " (همان) مشايي سرانجام مي‌گويد: "بدون واهمه مي‌گوييم: جهان آينده متعلق به همه انسان‌ها است. هر منطقي كه بين انسان‌ها فرق بگذارد محكوم به شكست است. هر منطقي كه به خط كشي بين انسان – جمله استراتژيك است- هر منطقي كه به خط كشي بين انسان‌ها بينجامد منطقي است كه در آينده خريدار ندارد. "

هر منطقي كه بتواند در آينده نزديك ادبياتي داشته باشد كه 3 عنصر آدم، خدا و جهان را با هم تنظيم كند از نظر آيين و مكتب، آينده از آن اوست.وي در آخرين پرده، انسان را در جانشيني خدا قرار داده مي‌گويد: "ماموريت انسان بر روي زمين اين است كه جانشين خدا باشد، به جاي خدا تصميم بگيرد و به جاي خدا اراده كند " (سايت عصر ايران، مرداد )

در پايان توجه به اين نكته لازم است كه گرچه از پاره‌اي اين گونه حرف‌هاي بعضا شبه عارفانه از سوي برخي عرفا نيز شنيده مي‌شود ولي ممكن است از آن افق ديد تا حدودي آن را قابل توجيه دانست ولي طرح اين گونه مباحث در اردوگاه فراماسون‌ها نيز قابل تامل جدي است كه برخي از آن‌ها را در فوق ملاحظه نموديد؛ بنابر اين داشتن برخي از اين گونه تعابير در ميان عرفا به معناي ناديده گرفتن آن‌ها در ادبيات فراماسون هانيست. بايد از قراين و شواهد سخنان شخصي كه اين گونه حرف‌ها را مطرح مي‌كند حقيقت آن را شناخت و نوع آن را تشخيص داد. اكنون سوال اين است كه آقاي مشايي با طرح شعار‌هاي ديگري نيز كه در باره دين و عدم لزوم تبليغ آن و ضرورت ترويج ملي گرايي و همسان بودن اديان و هم افزايي انسان‌ها در سخنانش مطرح است آيا محققين را نسبت به مواضعش دچار ترديد نمي‌كند ؟

نويسنده: قاسم روان‌بخش

منبع: سايت قبس

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام