پيروان فرقهى شيخيه، پس از مرگ شيخ احمد احسايى، پيرامون سيد كاظم رشتى گرد آمدند . با مرگ سيد كاظم رشتى، بر سر جانشينى او، اختلاف شد و اين فرقه به گروههايى مانند كريمخانيه، باقريه، . . . تقسيم شد .
نوشتار حاضر، انشعاب اين گروهها و پيدايش فرقهى بابيه از اين ميان را بررسى مىكند و به زوايايى از زندگى على محمد باب مىپردازد .
فرقههاى شيخيه
گرچه پس از در گذشتشيخ احمد احسايى، پيروان او گرد سيد كاظم رشتى حلقه زدند و جانشينى وى را پذيرفتند، ولى پس از وفات سيد كاظم، بر سر جانشينى وى اختلافات چندى ميان پيروان او به وجود آمد . اينك، با معرفى مهمترين مدعيان جانشينى او، به انشعابات فرقهى شيخيه، اشاره مىكنيم . در ضمن اين بحث، به بعضى از فرقههاى معروف يا منسوب به شيخيه – كه از انحرافات عقيدتى، تبرى جستهاند – اشاره مىشود و كيفيتبستر سازى شيخيه براى پيدايش (بابيه) ، روشن مىگردد . در حقيقت، سيرى اجمالى (از شيخيگرى تا بابيگرى) صورت مىگيرد .
الف) شيخيهى كريمخانيه
پس از مرگ سيد كاظم رشتى، مدت كمى بر سر جانشينى او اختلاف بود . دراين ميان، يكى از شاگردان وى به نام (محمد كريم خان كرمانى) (1225- 1288 ق) با توجه به موقعيت ويژهاى كه داشت، مدعى رهبرى اين فرقه شد و برخى نيز دور او جمع شدند . از ويژگىهاى برجستهى او در ميان شاگردان سيد كاظم، يكى، نزديكى او به استادش و ديگرى، نزديكى به دربار قاجار بوده است; زيرا، پدر او، حاج ابراهيم خان، مشهور به ظهيرالدوله، پسر عمو و داماد فتحعلى شاه و حاكم خراسان و كرمان بوده است . وى، از دوستداران شيخ احمد احسايى بود و در ترغيب شاه براى ملاقات با شيخ احمد، نقش مهمى داشته است . از اين رو، محمد كريم خان، با عنايتبه اين موقعيت ويژه، توانستبراى اين فرقه، جايگاه محكمترى فراهم كند و به تبليغ آن بپردازد .
طرفداران محمد كريم خان به (شيخيهى كرمانيه) معروفاند و به فرقهى (كريمخانيه) نيز خوانده مىشوند . مركز شيخيه، در زمان محمد كريم خان، كرمان بود، اما وى، مبلغانى را براى مرام شيخيه به شهرهاى مختلف فرستاد .
هرچند وى، پسر خود، حاج محمد خان (1263- 1324 ق) را به جانشينى نصب كرد، اما بر سر جانشينى وى، پس از مرگاش در سال 1288 ه . ق از دو جهت، اختلاف روى داد:
اولا، ميان پسراناش، حاج رحيم خان و حاج زين العابدين خان و حاج محمد خان، بر سر جانشينى پدر اختلاف افتاد و علاوه بر محمد خان، رحيم خان هم مدعى نيابت پدر بود و طرفدارانى هم پيدا كرد .
ثانيا، درميان پيرواناش كه شايد از موروثى شدن رهبرى فرقه، ناخرسند بودند، اختلاف شد .
از اين رو، انشعابات ديگرى پس از مرگ حاج محمد كريم خان، در فرقهى شيخيه رخ داد . فرقهى (باقريه) از جملهى آنها است .
اكثريتشيخيهى كرمانيه، پس از مرگ محمد خان، برادرش زين العابدين خان (1260- 1376 ق) . را به رهبرى خويش برگزيدند . پس از او، ابوالقاسم خان، و سپس عبدالرضا خان به رياستشيخيهى كرمانيه برگزيده شدند .
عبدالرضا خان، در سال 1358 ش ترور شد .(1)
ب) شيخيهى (باقريه)
فرقهى (باقريه) از فرق (شيخيه) ، پيرو ميرزا محمد باقر خندق آبادى درچهاى هستند كه بعدا به ميرزا باقر همدانى معروف شد . وى، نمايندهى حاج محمد كريم خان كرمانى در همدان بود و پس از وى، دعوى جانشينى او را كرد و جنگ ميان (شيخى) و (بالاسرى) را در همدان به راه انداخت .
ميرزا محمد باقر، داراى تاليفات چندى است . وى، از كرمان، با ميرزا ابوتراب – از مجتهدان (شيخيه) از طايفهى نفيسىهاى كرمان – و عدهاى ديگر مهاجرت كردند و در نايين و اصفهان و جندق و بيابانك و همدان، پيروانى يافتند و سلسلهى (باقريه) را در همدان تشكيل دادند .(2)
ج) شيخيهى (آذربايجان)
در آذربايجان (ايران)، عالمان چندى به تبليغ و ترويج آراى شيخ احمد احسايى پرداختند . سه طايفهى مهم از آنان، قابل ذكرند كه عبارتاند از:
1- خانوادهى (حجة الاسلام)
بزرگ اين خاندان، ميرزا محمد مامقانى، معروف به حجةالاسلام (م1269 ق) . است . او، نخستين عالم و مجتهد شيخى آذربايجان است . وى، مدتى شاگرد شيخ احمد احسايى بود و از او اجازهى روايت و اجتهاد دريافت كرد و نمايندهى وى در تبريز گشت .
او، همان شخصى است كه حكم تكفير و اعدام (على محمد باب) را در تبريز صادر كرد و بدين وسيله، ضمن باطل خواندن ادعاهاى يكى از شاگردان سيد كاظم، برائت فرقهى شيخيهى آذربايجان از بدعت ايجاد شده به دست على محمد باب را اعلام كرده است .
(حجةالاسلام) ، سه فرزند دانشمند داشت كه هر سه، از مجتهدان شيخى تبريز به شمار مىرفتند و به لقب (حجةالاسلام) معروف بودند .
فرزند ارشد او، ميرزا محمد حسين حجةالاسلام (م 1313 ق) نام داشت و نزد سيد كاظم رشتى تلمذ كرده بود .
وى، پس از وفات پدرش در سال 1269 ه ق، رياست طايفهى شيخيه را به دست گرفت و به جاى پدر در كرسى تعليم و تربيت پيروان طريقهى شيخ احمد احسايى مستقر گرديد .
فرزند دوم او، ميرزا محمد تقى حجةالاسلام (1247- 1312 ق) نام داشت . وى، از طبع شعر برخوردار بود . تخلص او (نير) است و (ديوان اشعار) او هم نشر يافت .(3)
فرزند سوم او، ميرزا اسماعيل حجةالاسلام (م 1317 ق) نام داشت . وى، از شاگردان ميرزا محمد باقر اسكويى بود . او، پس از برادرش حجةالاسلام ميرزا محمد تقى، در تبريز از مراجع بزرگ شيخيه بود .
فرزند ميرزا محمد حسين حجةالاسلام، ميرزا ابوالقاسم حجةالاسلام (م 1362 ق) آخرين فرد روحانى (و عالم دينى از) خانوادهى حجةالاسلام است .(4)
2- خاندان (ثقة الاسلام)
دومين طايفهى شيخيهى آذربايجان، خانوادهى (ثقةالاسلام) اند . ميرزاشفيع تبريزى، معروف به (ثقةالاسلام) ، بزرگ اين خاندان است . وى، از شاگردان شيخ احمد احسايى بود .
فرزند او، ميرزا موسى ثقةالاسلام نيز از علماى شيخيهى تبريز بود . وى، در سال 1330 ق، به جرم مشروطه خواهى و مبارزه با روسها، به دست روسهاى تزارى، در تبريز به دار آويخته شد .
برادر او، ميرزا محمد نيز از علماى شيخيهى تبريز به شمار مىرفت .
3- خاندان (احقاقى)
سومين طايفهى شيخيهى آذربايجان، خاندان (احقاقى) اند . بزرگ اين خانواده، ميرزا محمد باقر اسكويى (1230- 1301 ق) از مراجع تقليد و داراى رسالهى عمليه، بود . او، شاگرد ميرزا حسن، مشهور به (گوهر) (م 1266 ق)، از شاگردان شيخ احمد احسايى و سيد كاظم رشتى، بود .
پسران سيد كاظم رشتى، در كربلا، نزد او درس مىخواندند . او، پس از درگذشتسيد، دعوى جانشينى او را كرد .(5)
فرزند ميرزا محمدباقر، ميرزا موسى احقاقى (1279- 1364 ق) نيز از علما و مراجع شيخيه است . او، كتابى به نام (احقاق الحق و ابطال الباطل) نگاشت و در آن، عقايد شيخيه را به تفصيل، بيان كرد . پس از اين تاريخ، او و خانداناش به احقاقى مشهور شدند . در اين كتاب، برخى از آراى شيخيهى كرمان و محمد كريم خان، مورد انتقاد و ابطال قرار گرفته است .(6)
از جمله فرزندان ميرزا موسى احقاقى، ميرزا على، ميرزا حسن، ميرزا محمد باقر هستند كه از علماى بزرگ شيخيهى احقاقيه بودند . هم اينك، مركز اين گروه، كشور كويت است و رياست آن را تا چندى قبل، ميرزا حسن احقاقى بر عهده داشت كه مرجع فقهى شيخيهى آذربايجان و اسكو به شمار مىرفت و پس از درگذشت وى، فرزندش عهده دار مسايل شرعى پيروان پدرش گرديد .(7)
يادآورى
يكى از عالمان و نويسندگان شيخيهى احقاقيه، در كتابى به نام (حقايق شيعيان) به تعريف و تمجيد شيخ احمد احسايى پرداخته، اعتقادات باطلى كه بدو منسوب است، را انكار كرده، و بر اين عقيده است كه دشمنان شيخ، به وى نسبتهاى ناروايى دادهاند و ساحتشيخ از هر گونه عقيدهى خلاف مشهور بزرگان شيعه مبرا است . وى، انحراف فكرى به وجود آمده پس از سيد كاظم رشتى را به برخى از شاگردان فرومايهى سيد نسبت مىدهد و مدعى است كه شيخ و سيد و طرفداران حقيقى آنان، از اين نوع ادعاها، بيزارند و در حقيقت، خود علماى شيخيه بودند كه به جنگ مدعيان (ركنيت) يا (ناطقيت) و (بابيت) رفتهاند .(8)
تفاوت آرا ميان شيخيهى كرمان و آذربايجان
شيخيهى كرمان و آذربايجان، در اعتقادات، خود را پيرو آراى شيخ احمد احسايى و سيد كاظم رشتى مىدانند، اما در فروع دين و اعمال، با هم اختلاف نظر دارند . كرمانىها، از شيوهى اخباريگرى پيروى مىكنند و به تقليد از مراجع اعتقاد ندارند، اما شيخيهى آذربايجان، به اجتهاد و تقليد معتقدند و از مراجع تقليد خودشان پيروى مىكنند .
البته، در عقايد نيز شيخيهى آذربايجان بر خلاف شيخيهى كرمان، خود نيز به اجتهاد مىپردازند و آراى شيخ احمد و سيد كاظم را بر اساس تلقى خويش از احاديث تفسير مىكنند .
از ديگر اختلافات كرمانىها و آذربايجانىها، مسئلهى (ركن رابع) است . شيخيهى كرمان، اصول دين را چهار اصل توحيد و نبوت و امامت و ركن رابع مىدانند، اما شيخيهى آذربايجان، به شدت، منكر اعتقاد به ركن رابع هستند(9) و اصول دين را پنج اصل توحيد و نبوت و معاد و عدل و امامت مىدانند . آنان، چنين استدلال مىكنند كه شيخ احمد احسايى، در ابتداى رسالهى حياةالنفس، و سيد كاظم رشتى در اصول عقايد، اصول دين را پنج اصل مذكور مىدانند و در هيچ يك از كتب و رسائل اين دو نفر، نامى از ركن رابع برده نشده است .(10)
پی نوشت ها :
(1) ر . ك: فرهنگ فرق اسلامى، دكتر محمد جواد مشكور، ص 266- 268 .
(2) ر . ك: فرهنگ فرق اسلامى، ص 97- 98; هفتاد و دو ملت، ص 153- 155 .
(3) براى آشنايى بيشتر با ديوان اشعار و غزليات او، به لغت نامهى دهخدا، ج 19، ص 321- 324 مراجعه شود .
(4) براى توضيحات بيشتر خاندان حجةالاسلام، به لغت نامهى دهخدا، ج 9، ص 320- 325 مراجعه شود .
(5) فرهنگ فرق اسلامى، ص 35 .
(6) ر . ك: احقاق الحق، ص 167- 223 .
(7) ر . ك: قرنان من الاجتهاد والمرجعية في اسرة الاحقاقى، ميرزا عبدالرسول الحائري الاحقاقي; مقدمه و حواشى (ديوان اشعار نير تبريزى) به قلم ميرزا عبدالرسول احقاقى; آشنايى با فرق و مذاهب اسلامى، رضا برنجكار، ص 175- 178 .
(8) ر . ك: حقايق شيعيان، ميرزا عبدالرسول احقاقى اسكويى، چاپ تبريز، سال 1334 شمسى . براى آگاهى بيشتر خوانندگان از مطالب كتاب، فهرست مندرجات آن را نقل مىكنيم: شيخ احسايى و قضاوتهاى تاريخ، شيخ احسايى و اصول الدين; شيخ احسايى و امام غايب; شيخ احسايى و طريقهى اصولى و اخبارى; شيخ احسايى و حكما و فلاسفه; شيخ احسايى و ركن رابع; عداوت بابيه و بهاييه با شيخ احسايى و طرفداران حقيقى او; شيخ احسايى و شريعت مقدس حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله، شيخ احسايى و كلى بودن امام; شيخ احسايى و نام شيخى و كشفى; شيخ احسايى و معاد جسمانى; شهادت دانشمندان بزرگ اسلام دربارهى حضرت شيخ بزرگوار . او، قسمتى از اجازه نامههاى سيد مهدى طباطبايى بحرالعلوم و شيخ جعفر نجفى كبير و شيخ حسين آل عصفور و ميرزا مهدى شهرستانى و سيد آقا على طباطبايى و ميرزا محمد باقر خوانسارى را دربارهى شيخ احسايى آورده است و كتاب را با عنوان (پس از شيخ احسايى) و بر شمردن كتب و تاليفات شيخ، به پايان برده است .
نويسنده، در موضوع (پس از شيخ احسايى) نوشته است: (بعد از مرحوم شيخ احسايى، شاگردان و طرفداران وى، همگى، يك دل و يك زبان، در كمال اتحاد و اتفاق، از يك طرف، نظريه و مشرب شيخ را در حكمت الهى و فضايل و مناقب آل بيت اطهار عليهم السلام ترويج مىدادند و از طرف ديگر، از جانب استاد بزرگوارشان مدافعه مىكردند و بهتان و افتراى مدعيان را رد مىنمودند و در ميان ايشان تا آخرين نفس، اختلافى پديد نيامد، به جهت اين كه صحبت واحد ناطق و ركن رابعى در بين نبود تا اين كه هر كدام، براى خود، رتبه و مقامى را ادعا بنمايد، بلكه عموم تلامذهى آن بزرگوار، در عرض واحد، داراى رسائل و راى و مريدانى بودند . مرحوم شيخ علينقى (فرزند شيخ) در كرمانشاه، مرحوم سيد كاظم رشتى و مرحوم ميرزا حسن گوهر، در كربلا، و مرحوم ملا محمد حجة الاسلام، در تبريز، و مرحوم ملا عبدالرحيم، در قلعه شيشه (قرهباغ) و امثال ايشان، در انحاى بلاد كه هر كدام را حوزه و تابعى بود و در شهر و حومهى خويش، مرجع و پيشوا بودند . آرى، در مركز، يعنى كربلاى معلى، مرحوم سيد كاظم رشتى، حوزهى علميهاش بزرگتر و احتراماش نزد همدوشان خود بيشتر بوده، اما پس از مرحوم سيد كاظم رشتى، ميان شاگردان او اختلاف شديد واقع شد . و علتاش، همان بروز عقيدهى بابيت و ركنيت (ناطقيت) بود كه چند نفر از شاگردان فرومايهى آن مرحوم ابتكار نموده، هر يك به عنوان خاصى، نيابتخاصه را ادعا كردند و همهمه و غوغايى در جامعهى تشيع انداختند و اين سلسلهى پاك را آلوده ساختند . . .) . ر . ك: حقايق شيعيان، ص 54- 55 .
خوانندگان محترم، توجه دارند كه حتى به اعتراف اين نويسندهى شيخى مسلك نيز، شاگردان سيد كاظم – كه شيخى بودند – بستر پيدايش بابيت و ركنيتشدهاند .
(9) ر . ك: احقاق الحق، ص 167- 223 .
(10) ر . ك: حقايق شيعيان، ص 7- 47; كلمهاى از هزار، غلامحسين معتمدالاسلام، ص 64- 66، تبريز، چاپخانهى شفق، 1398 (نقل از: آشنايى با فرق و مذاهب، ص 178- 179 .)
نظر خود را اضافه کنید.