که از این میان پلورالیسم فرهنگی به عنوان موضوع بحث این مقاله عبارت است از: همزیستی فرهنگهای متفاوت و تحمل یکدیگر در زندگی اجتماعی. پلورالیسم فرهنگی، گاه با تعبیر پلورالیسم اجتماعی و یا پلورالیسم فرهنگی ـ اجتماعی بیان میشود. در این نوشتار برآنیم که با افکار و اندیشههای استاد شهید مرتضی مطهری، در موضوع پلورالیسم فرهنگی آشنا شویم.
قبل از هر چیز متذکر میشویم که در آثار ایشان بحثی با عنوان پلورالیسم معرفتی، دینی، فرهنگی یا اجتماعی به چشم نمیخورد. اما محورهای مهم بحث پلورالیسم از قبیل نسبی یا مطلق بودن حقیقت، آزادی فکر، عقیده و مذهب، دموکراسی و همزیستی مسالمتآمیز و تساهل و تسامح در آثار ایشان به مناسبتهای مختلفی مطرح شده است. ما با استفاده از همین مباحث و ساماندهی آنها در چارچوب موضوع بحث میتوانیم از آراء و اندیشههای وی در موضوع پلورالیسم فرهنگی آگاه شویم. از آنجا که تحقق پلورالیسم فرهنگی در جامعه، مستلزم وجود آزادی افکار و اندیشهها است، ابتدا دیدگاه استاد را در مورد معنا، ارزش و موانع آزادی جویا می شویم، سپس با نگاهی اجمالی به جایگاه آزادی اندیشه در سیره پیشوایان معصوم، دیدگاه استاد را در مورد آزادی افکار و احزاب الهی و الحادی در جمهوری اسلامی درمییابیم.
۱٫ معنا و ارزش آزادی
از نظر استاد مطهری آزادی از حقوق مسلم انسانها است. این حق، مخصوص برخی انسانها و یا بعضی ملتها نیست. این حق، مربوط به همه انسانها، از آن جهت که انسان هستند میباشد. از این رو میتوان گفت آزادی از حقوق«انسان و انسانیت» است و این حق، نه دادنی و نه گرفتنی است. انسانها از بدو تولد و پذیرفتن ماهیت انسانی، حقآزادی را از قانون خلقت و ناموس طبیعت دریافت کردهاند.
هر انسانی به حکم انسان بودن، موظف است ازحقوق انسانیت دفاعکند و تجاوز به حقوق و شخصیت انسان را، تجاوز به حقوق شخصی خود تلقی کند، و «آزادی» از جمله مهمترین حقوقانسان است:
«… یک سلسله چیزها است که اینها از حقوق یک فرد و یا از حقوق یک ملت، برتر و مقدستر است و دفاعکردن از آنها پیش وجدان بشری بالاتر است از دفاع از حقوق شخصی؛ و اینها همان مقدسات انسانیت است… مثلاً آزادی را از مقدسات بشری به حساب میآورند. آزادی مربوط به یک فرد و یک ملت نیست. حالا اگر آزادی در جایی مورد تهاجم قرار گرفت ـ اما نه آزادی من و نه آزادی ملت من، بلکه در یک گوشهای ازگوشههای دنیا، آزادی که جزء حقوق عمومی همه انسانها است مورد تهاجم قرار گرفت ـ آیا دفاع کردن از این حق انسانیت به عنوان دفاع از «حق انسانیت» مشروع است یا نه؟ … گمان نمیکنم کسی تردید بکند کهمقدسترین اقسام جهادها و مقدسترین اقسام جنگها، جنگی است که به عنوان دفاع از حقوق انسانیت صورتگرفته باشد.»
اما مهم آن است که آزادی را چگونه تعریف کنیم و شرایط و موانع آن را چه بدانیم؟ آیا آزادی، رهاییخواستهها، امیال و آرزوها است؟ آیا آزادی، عدم محدودیت در افکار، اعمال و رفتار است؟ و آیا هر محدودیتی، مزاحم و مانع آزادی است؟
از نظر استاد مطهری، آزادی به معنای «نبود مانع در راه ترقی و تکامل انسان است»؛ و انسان آزاده کسی است کههرگونه مانعی را از راه تعالی و تکامل خود بردارد:
«… آزادی یعنی چه؟ یعنی جلوی راهش را نگیرند، پیش رویش مانع ایجاد نکنند … انسانهایآزاد، انسانهایی هستند که با موانعی که در جلوی رشد و تکاملشان هست مبارزه میکنند. انسانهایی هستند کهتن به وجود مانع نمیدهند.»
۲٫ موانع آزادی
این موانع گاه در مسیر تفکر و اندیشه انسان ظاهر میشود و گاه در مسیر رفتار و عملکرد او خود نمایی میکند. خرافات، تلقینات بیپایه و پذیرشهای بیدلیل، از جمله موانع سیر عقلانیاند و انسان آزاد اندیش باید فکر و اندیشه خود را از اسارت آنها رهایی بخشد. تفکر منطقی و تعقل روشمند، آزاد و بیمرز است. اما تقلید اسیرانه و کور کورانه موجب اسارت فکری انسانها و فاصله گرفتن از اهداف انسانی میشود:
«… ای بسا عقیدههایی که هیچ مبنای فکری ندارد. صرفاً مبنایش تقلید است. تبعیت است. عادت است. حتیمزاحم آزادی بشریت است. آنچه که از نظر آزادی بحث میکنیم که باید بشر در آن آزاد باشد فکر کردناست. اما اعتقادهایی که کوچکترین ریشه فکری ندارد … عین اسارت است؛ و جنگیدن برای ازبین بردن اینعقیدهها جنگ در راه آزادی بشراست. نه جنگ علیه آزادی بشر … آنچه که ما طرفدار آنیم، به حکم آیه «لااکراه فی الدین» آزادی فکر است نه آزادی عقیده»
در ساحت عمل و رفتار فردی و اجتماعی نیز موانعی وجود دارد. استبداد، استثمار و استعمار خود کامگان ودربند کشیده شدن تودهها توسط آنان، از جمله موانع رفتار آزاد است. پیروی کورکورانه از بستگان و نیاکان و تحت تأثیر تبلیغات و جّو اجتماعی عمل کردن، حاکی از رفتار غیر آزاد است.
«… آزادی اجتماعی یعنی چه؟ یعنی بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع آزادی داشته باشد، دیگران مانعی در راه رشد و تکامل او نباشند، او را محبوس نکنند … استثمار نکنند، استخدام نکنند، استعبادنکنند … . در نص قرآن مجید، یکی از هدفهایی که انبیاء داشتهاند این بوده است که به بشر آزادی اجتماعی بدهند. یعنی افراد را از اسارت و بندگی و بردگی یکدیگر نجات بدهند. … یکی از حماسههای قرآنی، همین موضوع «آزادی اجتماعی» است. من خیال نمیکنم که شما بتوانید جملهای زندهتر و موجدارتر از جملهای که دراین مورد در قرآن هست پیدا کنید. شما در هیچ زمانی پیدا نخواهید کرد، نه در قرن هجدهم، نه در قرننوزدهم و نه در قرن بیستم. در این قرنهایی که شعار فلاسفه بشر آزادی بوده است … . قل یا اهل الکتاب تعالواالی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا اللَّه و لانشرک به شیئاً و لا یتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون اللَّه؛ [بگو ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است، که جز خدای یگانه را نپرستیم وچیزی را همتای او قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی دیگر را ـ غیر از خدای یگانه ـ به خدایی نپذیرد.]»
۳٫ ایمان آزادانه
ارزش آزاد اندیشی بدان پایه است که قرآن مجید هر گونه اجبار و اکراه را در اسلام آوردن انسانها و تبعیت ازاین کتاب آسمانی نفی میکند. قرآن، خواهان آن است که انسانها با به کاربستن عقل و درایت خود، عاقلانه و حکیمانهپذیرای اسلام شوند.
«… مگر با اجبار هم میشود کسی را مؤمن کرد؟! این است که قرآن میفرماید: مردم را با حکمت دعوت کن: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنَه» مردم را با دلیل و منطق دعوت کن تا روح و قلب آنها راخاضع بکنی، تا عشق و محبت در دل آنها ایجاد بکنی. در آیه دیگر میفرماید: «فذّکر انّما انت مذّکر لستعلیهم بمصیطر» ای پیامبر! وظیفه تو گفتن و ابلاغ و یادآوری است. تو که مسلط بر این مردم نیستی که بخواهیبه زور آنها را مؤمن و مسلمان کنی.»
اساساً ایمان و اسلام، وقتی کارساز و هدایتگر است که از راه تفکر و تعقل آزاد پدید آمده باشد. در غیر اینصورت، فاقد تأثیرگذاری مثبت است. سرّ مطلب آن است که اساساً ایمان و اعتقاد، قابل اکراه و اجبار نبوده و زورپذیر و تحمیل بردار نیست.
…« اصول عقاید مذهبی «اجباراً» باید «آزادانه» مورد تحقیق واقع شود، وگرنه با روح مذهب که هدایت وراهنمایی است منافات دارد. اینکه اصول دین باید تحقیقی باشد نه تقلیدی و یا تحمیلی، تزی است که اسلامطرفدار آن است، برخلاف مسیحیت که اصول دین را برای عقل «منطقه ممنوعه» اعلام کرده است.»
از همین رو است که پیامبر اسلام(ص)، مسلمانان را از تحمیل اسلام به دیگران، حتی به فرزندان و نزدیکانخود برحذر میداشتند. شأن نزول آیه «لااکراه فی الدین» از این حقیقت شنیدنی پرده بر میدارد.
«… در تفاسیر نوشتهاند که مردی انصاری که قبلاً بت پرست بود، دو پسر داشت که مسیحی شده بودند. این پسرها به مسیحیتی که گرایش پیدا کرده بودند علاقمند بودند. اما پدر، مسلمان بود و خیلی ناراحت بود از اینکهدو پسرش مسیحی شدهاند. آمد خدمت رسول اکرم(ص) و گفت یارسول اللَّه! من چه کنم این بچهها مسیحیهستند؟ هر کاری میکنم مسلمان نمیشوند. آیا اجازه میدهی اینها را مجبور کنم از دینشان دست بردارند و مسلمان بشوند؟ فرمود: نه، لااکراه فی الدین.»
به عقیده مطهری، اصل رفق و ملایمت، و پرهیز از اکراه و اجبار در مورد اصل ایمان، ازاصول دعوتاسلامی است:
»… اصل رفق، نرمی، ملایمت و پرهیز از خشونت و اکراه و اجبار راجع به خود ایمان ـ نه راجع به موانعاجتماعی و فکری ایمان که آن حساب دیگری دارد ـ جزء اصول دعوت اسلامی است: لااکراه فی الدین قد تبیّنالرشد من الغی»
۴٫ آزادی اندیشه در سیره پیشوایان دینی
حرمت نهادن اسلام و پیشوایان اسلام برای آزادی فکر تابدان حد است که برای مخالفین خود و منکرینخدا، در مقدسترین مکانهای اسلامی یعنی مسجد الحرام و مسجدالنبی(ص) اجازه ظهور و بروز میدهند. مناظرات و گفتمانهای علمی پیامبر گرامی اسلام و امامان معصوم(ع) با ملحدین و مخالفین، نمونه هایی از ایندست است:
«… امیرالمؤمنین علی(ع) در زمان خلافتشان مکرر این جمله را میفرمود که: تا من زنده هستم هر سئوالیدارید از من بپرسید که اگر بمیرم و در میان شما نباشم، دیگر کسی را پیدا نخواهید کرد که این گونه از شمابخواهد که از او سئوال کنید: سلونی قبل ان تفقدونی. نوشتهاند یک مرتبه شخصی از پای منبر بلند شد و بایک تجاسر و بیان جسارتآمیزی گفت:
ایها المدعی ما لا یعلم و المقلد ما لا یفهم انا السائل فاجب. ای مدعی (العیاذ باللَّه) جاهل و ای کسی که نفهمیدهحرف میزنی! من سئوال میکنم تو جواب بده.
وقتی به قیافهاش نگاه کردند دیدند اتفاقاً به مسلمین هم نمیخورد … تا اینگونه جسارت کرد، اصحاب امیرالمؤمنین با ناراحتی به پا خاستند و خواستند اذیتش کنند. این کیست که جسارت میکند؟! علی(ع) جملهای دارد. فرمود بنشینید: ان الطیش لا تقوم به حجج اللَّه و لا تظهر به براهین اللَّه … با عصبانیت نمیشود دین خدا را قائم و راست کرد. با عصبانیت برهان خدا ظاهر نمیشود. بنشینید سر جایتان. بعد رو کرد به آن مرد و فرمود: اسئل بکل لسانک و ما فی جوانحک. فرمود بپرس با تمام زبانت. یعنی هر چه میخواهد دل تنگت بگو.»
در دوران حکومت علی(ع)، بیان اندیشهها بدان پایه آزاد بود که حتی خوارج (که جانشین پیامبر و امیرمؤمنان را به دلیل پذیرش حکمیت، کافر و غیر مسلمان قلمداد میکردند) آزادانه به طرح نظرات خودمیپرداختند و همچنان مستمری خود رااز بیت المال دریافت میکردند.
« … علی(ع) تا وقتی که اینها [خوارج] قیام مسلحانه نکرده بودند، با آنها مدارا کرد؛ حداکثر مدارا؛ حتیحقوق اینها را از بیت المال قطع نکرد. آزادی اینها را محدود نکرد. جلوی چشم دیگران میآمدند به اوجسارت و اهانت میکردند و علی(ع) حلم میورزید.»
بالاتر از تحمل اندیشهها و فرهنگهای متکثر و دعوت و پذیرش آنان به مناظره و گفتمان، در پرتوآموزشهای اهلبیت(ع)، مسلمانان علم و حکمت را چون دُرّی گمشده میدانستند و هر جا آن را مییافتند، در چنگ خود گرفته و بر سرمایه علمی خود میافزودند.
در این رویکرد، نه تنها سایر فرهنگها یکسره باطل و بیارزش تلقی نمیشوند، بلکه ممکن است هر یک واجد حقایق و علومی باشند که باید به آنها به چشم گمشدهای گرانبها نگریست که در دست هر ملت ومذهبی که باشد، ارزشمند و آموختنی است. استاد مطهری ضمن بحث از علل نشاط علمی دوران امامصادق(ع)، یکی از علل آن را روحیه حکمت جویی مسلمانان، تحت تأثیر آموزههای دینی میداند:
« … عامل سوم که زمینه را مساعد میکرد، جهان وطنی اسلامی بود … این یک عامل بسیار بزرگی بوده برایاینکه زمینه این جهش و جنبش را فراهم کند. و از این شاید بالاتر آن چیزی است که امروز اسمش را تسامح وتساهل دینی اصطلاح کردهاند و مقصود همزیستی با غیر مسلمانان است. مخصوصاً همزیستی با اهل کتاب. یعنی مسلمانان اهل کتاب را برای اینکه با آنها همزیستی کنند تحمل میکردند و این را بر خلاف اصول دینیخودشان نمیدانستند. در آن زمان «اهل کتاب» اهل علم بودند … مسئله تسامح و تساهل با اهل کتاب نیز یکعامل فوق العاده مهمی بوده است. البته خود این هم ریشه حدیثی دارد. ما احادیث زیادی در این زمینه داریم.حتی مرحوم مجلسی در بحار نقل میکند ـ و در نهج البلاغه نیز هست ـ که پیغمبر فرمود: «خذوا الحکمه و لومن مشرک» سخن علمی را فرا گیرید و لو از مشرک.»
مطهری با الهام از این آموزهها و آموزشهای دینی، معتقد به آزادی افکار در جامعه است و این آزادی رانه تنها برای پیروان ادیان الهی و ابراهیمی، بلکه برای غیر معتقدین به ادیان الهی و منکرین خداوند نیز قایلاست. او بهترین مکان را برای عرضه افکار و اندیشههای الحادی، محل عرضه اندیشههای الهی و توحیدیمانند دانشکده الهیات میداند:
« … من در همین دانشکده، چند سال پیش نامهای نوشتم به شورای دانشکده و در آن تذکر دادم: یگانهدانشکدهای که صلاحیت دارد یک کرسی را اختصاص بدهد به مارکسیسم، همین دانشکده الهیات است؛ ولی نهاینکه مارکسیسم را یک استاد مسلمان تدریس کند، بلکه استادی که واقعاً مارکسیسم را شناخته باشد و به آنمؤمن باشد و مخصوصاً به خدا اعتقاد نداشته باشد، میباید به هر قیمتی شده از چنان فردی دعوت کرد تا در ایندانشکده مسایل مارکسیسم را تدریس کند. بعد ما هم میآییم و حرف هایمان را میزنیم. منطق خودمان رامیگوییم. هیچ کس هم مجبور نیست منطق ما را بپذیرد.»
اکنون با توجه به مطالبی که در معنا و مفهوم آزادی، آزادی فکر و مذهب، تحمیلپذیر نبودن دین، بهرهگیری مسلمانان از سایر فرهنگها در علوم و دانشها، همزیستی و تسامح و تساهل با غیر مسلمانان،گذشت، میتوان به نوعی از تکثر فرهنگی که مورد قبول و تأیید مطهری است پی برد.
۵٫ آزادی احزاب در جمهوری اسلامی
شهیدمطهری، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در مجال اندکی که تا زمان شهادت داشت ،عقاید خود را درزمینه آزادی افکار و آزادی احزاب بیان کرد. او آزادی همه افکار و احزاب را حتی از نوع غیر الهی والحادی آن، تنها به شرط «صداقت و شفافیت در بیان اندیشههای خود و عدم فریب و توطئه» میپذیرد وبرقراری حکومت اسلامی را مانعی برای اِبراز افکار غیراسلامی نمیداند:
« … در حکومت اسلامی احزاب آزادند، هر حزبی اگر عقیده غیر اسلامی هم دارد آزاد است. اما ما اجازه توطئهگری و فریب کاری نمیدهیم. احزاب و افراد در حدی که عقیده خودشان را صریحاً میگویند و با منطقخود به جنگ منطق ما میآیند، آنها را میپذیریم. اما اگر بخواهند در زیر لوای اسلام، افکار و عقاید خودشان را بگویند، ما حق داریم که از اسلام خودمان دفاع کنیم و بگوییم اسلام، چنین چیزی نمیگوید.»
مطهری آن چنان به منطقی و مستدل بودن آموزههای اسلام باور دارد که معتقد است که طرح هر گونهسئوال و شبهه در مورد معارف اسلامی، نه تنها موجب تضعیف اسلام و تخریب باورها نیست، بلکه موجبشکوفایی معارف اسلامی و نمودار شدن برگههای زرّین دیگری از دین آسمانی اسلام میشود، البته مشروط برآنکه عالمان و اندیشمندان اسلام شناس در عمل به رسالت تحقیق و تبلیغ خود کوتاهی نکنند:
« … من بر خلاف بسیاری از افراد، از تشکیکات و ایجاد شبهههایی که در مسایل اسلامی میشود با همه علاقه واعتقادی که به این دین دارم، به هیچ وجه ناراحت نمیشوم، بلکه در ته دلم خوشحال میشوم. زیرا معتقدم ودر عمر خود به تجربه مشاهده کردهام که این آیین مقدس آسمانی، در هر جبهه از جبههها که بیشتر مورد حمله وتعرض واقع شده، با نیرومندی و سرافرازی و جلوه و رونق بیشتری آشکار شده است… بگذارید بگویند وبنویسند و سمینار بدهند و ایراد بگیرند، تا آنکه بدون آنکه خود بخواهند وسیله روشن شدن حقایق اسلامیگردند.»
« … من مکرر در نوشتههای خودم نوشتهام: من هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه اسلامسخنرانی کنند و مقاله بنویسید متأثر که نمیشوم هیچ، از یک نظر خوشحال هم میشوم، چون میدانم پیدایشاینها سبب میشود که چهره اسلام بیشتر نمایان بشود. وجود افراد شکاک و افرادی که علیه دین سخنرانیمیکنند، وقتی خطرناک است که حامیان دین آنقدر مرده و بی روح باشند که در مقام جواب بر نیایند یعنیعکس العمل نشان ندهند.»
بر همین اساس است که مطهری، روش برخورد با خداناگرایان صادق را، آگاهی بخشی، اطلاع رسانی وارشاد و نصیحت میداند و در پاسخ به سئوالی پیرامون روش برخورد با کتب ضلال میگوید:
« … من کتابها را از ابتدا دو دسته کردم. یکی کتابهایی که ولو ضد دین، ضد اسلام و ضد خدا هستندولی بر یک منطق و یک طرز تفکر خاص استوارند. یعنی واقعاً کسی به یک طرح و به یک فکر خاص رسیدهو با نوشتن کتاب، آن طرز فکر خود را عرضه میدارد. از این نمونهها زیاد دیده میشود. یعنی هستند بعضیافرادی که بر ضد خدا، بر ضد پیغمبر حرف میزنند ولی در حرف خودشان صداقت دارند، یعنی این گونه فکرمیکنند. به همین دلیل راه مبارزه با این گروه، ارشاد است و هدایت و عرضه کردن منطق صحیح. ولی در نوعدوم کتابها، مسئله این نیست. مسئله، مسئله دروغ و اغفال است … آیا به اعتقاد شما آزادی ایجاب میکند کهاجازه بدهیم این دروغها در مردم پخش شود؟ طبیعی است که چنین کاری خیانت به مردم محسوب میشود.»
اکنون با توجه به بحثهای مذکور، مبنای همزیستی مسالمتآمیز مسلمانان و تسامح و تساهل آنان باغیرمسلمانان و جایگاه آن در فرهنگ اسلامی از نظر شهید مطهری روشن شد. اما نکته حائز اهمیت اینجا استکه در تعامل مسلمانان با دیگر فرهنگها و تسامح و تساهل با ایشان، چه حد و مرزی وجود دارد؟ آیا در اینتعامل، مسلمانان به مرور زمان و با تغییر شرایط اجتماعی، از عقاید و فرهنگ خود دست میشویند و رنگسایر فرهنگها را به خود میپذیرند یا خیر، بدون آنکه در عقاید خود تجدید نظر کنند، در مقام عمل وتعاملات اجتماعی، با دیگر فرهنگها ارتباط منطقی برقرار میکنند؟
« … تصالح بر اساس خود مواد برنامه و فکر یعنی مواد ـ به اصطلاح امروز ـ ایدئولوژی، یعنی بیاییم این طورکنار بیاییم که تو از بعضی حرفهایت صرف نظر کن، ما هم از بعضی حرف هایمان صرف نظر میکنیم. یکدین حق محال است اجازه بدهد که با دشمن کنار بیاید … یک مستحب یا مکروه کوچک هم قابل مصالحهنیست … بله، یک امر دیگر هست که قابل تصالح و گذشت است و به اصطلاح، تاکتیک بردار است … و مسئلهتاکتیک، به اصول ـ یعنی مواد برنامه ـ هرگز جریان ندارد، به عمل جریان دارد.»
حاصل آنکه از نظر مطهری، تلازمی بین پلورالیسم معرفتی – حقانیت همه اندیشههاو پلورالیسم اجتماعی وجود ندارد ومیتوان با نفی پلورالیسم معرفتی، به پلورالیسم اجتماعی حرمت نهاد و در عین کاملترین دانستن دین اسلام وبرخورداری نسبی سایر مذاهب و فرهنگها از حقایق و راستیها، در صحنه زندگی اجتماعی با آنان بهمسالمت و ملایمت رفتار نمود و درصدد حذف آنان نبود. مشروط به آن که، آنها نیز نظام اسلامی را بپذیرند و از در توطئه و نیرنگ وارد نشوند.
پینوشتها
. محمد حسین طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، با پاورقی و شرح مرتضی مطهری، ج ۱، صص ۱۴۸ ـ۱۴۶٫
. مرتضی مطهری ،گفتارهای معنوی، ص ۱۴، تهران، نشرصدرا،چاپ چهاردهم،۱۳۷۳٫
. مرتضی مطهری، جهاد، ص ۵۵٫
. مرتضی مطهری، گفتارهای معنوی، ص ۱۶ـ۱۵٫
. سوره آل عمران(۳)،آیه ۶۴٫
. مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۱۱۹، تهران، نشرصدرا،چاپ چهارم،۱۳۶۷٫
. مرتضی مطهری، علل گرایش به مادیگری، ص ۶۷، تهران، نشرصدرا،چاپ سیزدهم، ۱۳۷۲٫
. مرتضی مطهری، جهاد ص ۳۴٫
. مرتضی مطهری، سیری در سیره نبوی، ص ۲۵۳، تهران، نشرصدرا، چاپ ششم، ۱۳۶۸٫
. مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۱۲۸٫
. مرتضی مطهری، سیری در سیره ائمه طهار(ع)، ص ۳۶، تهران، نشرصدرا،چاپ دهم، ۱۳۷۳٫
. مرتضی مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، ص ۱۶۰
. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، صص ۱۴ـ۱۳، تهران، نشرصدرا،چاپ نهم، ۱۳۷۲٫
. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۱۷٫
. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص ۵۵، تهران، نشرصدرا،چاپ چهاردهم، ۱۳۶۹٫
. مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی ،صص ۱۳۵ـ۱۳۴٫
. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، صص ۶۷ـ۶۶٫
. مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، ج ۸ ، صص ۲۶۲ – ۲۶۱، تهران، نشرصدرا،چاپ اول، ۱۳۷۸٫/رجا
نظر خود را اضافه کنید.