حجتالاسلام خسروپناه معتقد است که؛ رسالت روشنفکران از نگاه مرحوم شریعتی عبارت است از: آگاهی از زمان اجتماعی خویش، بیان نیازهای واقعی مردم، بازگشت به خویش و بازگشت به اسلام و مذهب راستین.
حجتالاسلام والمسلمین عبدالحسین خسروپناه، دانشیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ، به بررسی رسالت روشنفکری و روشنفکران از دیدگاه مرحوم علی شریعتی پرداخته است که متن آن در پی میآید
.
بیش از صد سال است که جوامع مشرقزمین با گذشتهی قرون وسطایی و سیر تحولات مغربزمین و انتقال آن به جهان نوین آشنا شدهاند این بیداری، متفکران مسلمان را در روند نوگرایی و پاسخ به پرسشهای متنوعی از جمله علل انحطاط و عقبماندگی قرار داد و جریانهای روشنفکری را در کشورهای اسلامی ظاهر ساخت. شریعتی از معدود شخصیتهای علمی قبل از انقلاب اسلامی ایران است که در جریان روشنفکری دینی، گامهای بلندی برداشت و در باب چیستی، رسالت، ویژگیها و آفات روشنفکری، مطالب فراوانی را نگاشت. وی دانشوری دردمند، متدین و بسیار پر جنبوجوش بود. پرسش از غفلت و سیر قهقرایی مسلمین و توجه به غربزدگی و حضور دین در عرصهی اجتماع و نقش و کارکرد دین در زندگی بشر و رابطه تجدد و دینداری، از مهمترین دغدغههای دکتر شریعتی به شمار میرود، به همین جهت شناختن و شناساندن شریعتی در این عصر نیز از تکالیف متفکران میباشد و اینک اندیشههای آن متفکر فرزانه را در ابواب ذیل گزارش میدهیم.
* رسالت روشنفکری
شریعتی در باب رسالت و وظیفه روشنفکران مطالب فراوانی گفته و نگاشته است، شناخت مذهب و مکتب، درک دقیق زمان جامعه، گرفتن ایدئولوژی از مکتب تشیع، بازگشت به خویشتن و بازیافتن شخصیت خویش، خودآگاهی دادن به متن جامعه، بازگشت به مذهب، وحدت کلمه و دیگر امور را از مهمترین وظایف روشنفکری میداند.
* مسلم است تا وقتی که ندانیم چه میخواهیم، نمیدانیم که چه بکنیم
۱٫ شناختن درد و از درد سخن گفتن: «معتقدم بزرگترین، فوریترین و حیاتیترین وظیفهای که امروز ما داریم، حرفزدن و درستحرفزدن و دقیق و عالمانه از درد سخن گفتن و شناختن درد است، زیرا کسانی که در کشورهای اسلامی و کشور خودمان وارد عمل شدند و خواستند کاری کنند و خودشان و اجتماعشان را اصلاح نمایند، همه رنجهایشان یا کمثمر بود و یا بیثمر، چرا که وقتی وارد مرحله عمل شدند نمیدانستند چه باید بکنند و مسلم است تا وقتی که ندانیم چه میخواهیم، نمیدانیم که چه بکنیم» (۱)
* وظیفه روشنفکر امروز است که اسلام را به عنوان مکتبی که انسان و فرد و جامعه را احیا میکند، بشناسد
۲٫ احیای دین اسلام: «وظیفه روشنفکر امروز است که با این طریق، اسلام را به عنوان مکتبی که انسان و فرد و جامعه را احیا میکند و رسالت رهبری آینده بشریت را به عهده دارد، بشناسد و این وظیفه را به عنوان یک وظیفه عینی تلقی نماید و در هر رشتهای که تحصیل میکند از راه همان رشته، یک نگاه تازهای به این مذهب و شخصیتهای بزرگ آن بیاندازد، زیرا اسلام چنان ابعاد گوناگون و جلوههای مختلفی دارد که هر کس میتواند در رشته خاص خودش، زاویه دقیق و تازهای برای دیدن آن پیدا کند.(۲) در جامعه ناآگاه و منحط و در جامعهای که مذهب، دچار جمود شده است و سنتهای مذهبی با سنتهای بدوی و بومی و قومی مخلوط شده است و عالیترین و بیدارکنندهترین عناصر فرهنگی یا مجهول یا مسخ و یا فراموش شده است و یا برضد اقتضایش به کار گرفته شده است و تاریخ مسخ شده است و ادبیات به صورت یک جامعه عامی منحط و بومی و بدوی درمیآید، در چنین هنگامی، رسالت روشنفکر، آگاهی دادن و بیدارکردن جامعه و اتصالش به فرهنگ و تاریخ آن است. (۳)
* اولین کاری که روشنفکر اصیل باید بکند، این است که «زمان اجتماعی» جامعه خویش را تعیین کند
۳٫ آگاهی از زمان اجتماعی جامعه خویش: اولین کاری که روشنفکر اصیل باید بکند، این است که «زمان اجتماعی» جامعه خویش را تعیین کند، یعنی بفهمد که جامعه او در چه مرحله تاریخی و در چه قرنی زندگی میکند؟… من به قرن جامعه خودم کار دارم، من روشنفکر نباید فراموش کنم که نه در آلمان قرن نوزدهم هستم و نه در فرانسه قرن بیستم و نه در ایتالیای قرن شانزدهم و پانزدهم، من در مشهد، تهران، اصفهان، تبریز، قم و خوزستان، زندگی میکنم این واقعیت است رئالیست بودن یعنی همین، یعنی قضاوتهای اجتماعی را … نه از روی آثار روشنفکران جهان … بلکه از میان توده مردم بیرون کشیدن، نه متن کتاب، که متن مردم را خواندن… بیشتر روشنفکران ما عقیده شخصیشان را با واقعیت اجتماعی خلط میکنند، چون خودشان مخالف مذهبند، در کار اجتماعی و سیاسیشان نیز جامعه را مخالف مذهب تلقی میکنند… اگر من روشنفکر بتوانم این منبع سرشار و عظیم فرهنگی را استخراج کنم، اگر به مردمی که به اسلام ایمان دارند، آشنایی و آگاهی بدهم و اگر چشم آنان را نیز مانند قلبشان به این تاریخ پرحماسه و حرکت مکتب، پر از جنبش و شعور زندگی بگشایم، رسالت خویش را به عنوان روشنفکر آگاه انجام دادهام.(۴)
۴٫ وحدت کلمه: «روشنفکران مسلمان اهل تسنن که هم از اسلام خبر دارند و هم از مسلمانان و هم از دنیا، باید مردمشان را روشن کنند تا فریب این دامها و سمپاشیها را نخورند، به جای دشمنی با دشمن و کینهی یهود و نصارای استعمارگر که تا قلب اسلام رخنه کرده است، دشمنی با دوست و کینهی برادران شیعی را در دلهای خود راه ندهند، با قلم و زبانهای رشید و هوشیار و آگاه و مسوول خود، نقابهای فریبنده عالم و روحانی و فقیه حنفی و شافعی و حنبلی و مالکی را بر چهرههای اینان که کعب الاحبارند و فقیه و مبلغ و مفسر مذهببن گوریون، بدرانند و مردم بیغرض و بیتقصیر اهل تسنن را با چهره واقعی شیعه، تاریخ تشیع، فرهنگ و مذهب تشیع علوی، عالم راستین تشیع علوی، آشنا کنند و بدانها بگویند که شیعه دشمن اسلام نبوده و نیست» (۵)
* روشنفکران آگاه مسلمان باید مردم را از تفرقههای میان تشیع صفوی و تسنن اموی بیاگاهانند
«روشنفکران مسوول و آگاه مسلمان باید مردم را از فریب این دستها و دامها (تفرقههای میان تشیع صفوی و تسنن اموی) بیاگاهانند، باید به مردم بگویند که اینها که به ظاهر در لباس و آرایش مذهبی، حکم میکنند که شیعه این است و سنی آن و فلسطین، دشمن اهل بیت است و اسراییل از نظر شیعیان بهتر است از فلسطین.
و هر که از اتحاد مسلمانها سخن بگوید دشمن ولایت است و مخالف اهل بیت، اینها وابسته به همان قطبی هستند که به نفعشان روضه فدک میخوانند و از اینکه فدک را به اهل بیت دادهاند از آنها سپاسگزاری میکنند و بعد هم بلافاصله پاداشهای کلان میگیرند و وضع زندگیشان فرق میکند، اینها به علمای شیعه، به حوزه علمی و به مراجع و فقهای راستین و آگاه شیعه ربطی ندارند، باید به مردم بگویند: فکر اتحاد در میان مسلمانان اساسا ابتکار شیعه است (۶) به همین دلیل شریعتی بر این نکته تاکید میکند که هیچگاه مانند امروز بشریت و به خصوص روشنفکر گرفتار در جامعههای اسلامی، به شناختن انسانی به نام علی نیازمند نبوده است.(۷)
* نباید به خاطر فرار از خرافه به دام غربزدگی و تقلیدهای میمونوار فرنگی دچار شویم
۵٫ بیداری مردم از جهل و خرافه و دین خوابآلود: باید دینداران و احرار… مردم را از این دام فریبی که دست پیش پای اندیشه و ایمان و سرنوشتشان نهاده است، نجات بخشند تا هم توده، بازیچه جهل و خرافه و سربندیهای زیانآور یا بیثمر ذهنی و عاطفی و سستی به نام مذهب نشوند و مذهب راستین و بیداری و حرکت و عزت ابزار دروغ و عامل خواب و جمود و ذلت نگردد و هم نسل جوان و روشنفکر ما با دیدن این واقعیتهای ناهنجاری که عنوان دین بدان دادهاند، از دین نگریزند و در این گریز، به دام وامگستران غربزدگی و تقلیدهای میمونوار فرنگی و دستگاههای تبلیغات قدرتهای مسلط جهانی و استعمار فرهنگی نیفتد (۸)
۶٫ بیان نیازهای واقعی مردم: روشنفکر آن نیست که آنچه را حقیقت میپندارد، بیان کند، بلکه آنچه را مردم نیاز دارند او پاسخ میگوید، کار او، کاری پیامبرانه است (۹)
* روشنفکر، رسالتش، رهبری کردن سیاسی جامعه نیست، رسالت روشنفکر خودآگاهی دادن به متن جامعه است
۷٫ خودآگاهی دادن به متن جامعه نه زعامت و رهبری سیاسی: رسالت روشنفکران، زعامت، حکومت و رهبری سیاسی، اجرایی و انقلابی مردم نیست. این کاری است که در انحصار خود مردم است و تا او خود به میدان نیامده است، دیگری نمیتواند وکالتا کار او را تعهد کند؟(۱۰)بنابراین روشنفکر، رسالتش، رهبری کردن سیاسی جامعه نیست، رسالت روشنفکر خودآگاهی دادن به متن جامعه است فقط و فقط همین و دیگر هیچ. اگر روشنفکر بتواند به متن جامعه خودآگاهی بدهد، از متن جامعه، قهرمانانی بر خواهند خاست که لیاقت رهبری کردن خود روشنفکر را هم دارند و تا وقتی که از متن مردم قهرمان نمیزاید، روشنفکر رسالت دارد.(۱۱)
۸٫ پرسش از وضعیت موجود و علل و عوامل پیدایش آن: فوریترین و دشوارترین رسالت روشنفکران امروز ما، پیبردن به این حقیقت پیچیده و مشکل است که ما را چرا؟ و چگونه؟ این چنین ساختهاند و پیش از آن، اعتراف به این اصل مسلم که: آنچه را تاکنون اندیشیدهایم و به گونهای که تاکنون دیدهایم، درست همان است که استعمار خواسته است و کوشیده است تا این چنین بیندیشیم و این چنین ببینیم.(۱۲)
* امروز سنگینترین و حیاتیترین رسالت روشنفکران کشورهای اسلامی، بازگشت به خویشتن و بازیافتن «شخصیت خویش» است
۹٫ بازگشت به خویشتن: امروز سنگینترین و حیاتیترین رسالت روشنفکران کشورهای اسلامی، پیش از هر چیز، بازگشت به خویشتن و بازیافتن «شخصیت خویش» است، همچنان که غرب در آغاز ورود به شرق، برای کوبیدن راه ورود و رسوخ خویش، پیش از هر چیز، ملتهای شرقی را به دور کردن از خویش و به بیگانه کردن با خویش واداشت… حماسههایمان را از یادمان برد، معنویتهایمان را از ما بازگرفتند فرهنگمان را در اعماق فراموشی و غفلت گم کردند… زیباییها و عظمتها و حقیقتهای راستینش را پوشاندند و رشتهها و حقارتها و بطالتهای دروغین و بیهودگیها را به رخ ما کشیدند و چه کردند و چهها کردند تا آنجا که از همه روح، معنی، زندگی، عظمت، قدرت، آموزندگی، فکر، دل، اخلاق، فداکاری و حماسه که در اسلام انباشته است، جز روضه و نوحه و انواع سبکهای سینهزنی از ثلاث و رباع و شش ضرب و حاج حسینی… شبیهسازی و شمربازی ما را هیچ نیاموختند و از آن همه بیداریها و تواناییها و آموزشهای راستین و معنویتهای بزرگ و زیبایی که در قرآن و سیره محمد و زندگی پر از صدق و انسانیت اصحاب و شخصیت علی و سخن علی و تاریخ اسلام و فرهنگ غنی و سرشار اسلام هست، جز رسالههای عملیه مکرر و مشابه در آداب نجاست و طهارت و ذبح شرعی و شکیات… به مردم هیچ ندادند.(۱۳)
در شعار بازگشت به خویشتن باید معین کرد که کدام خویشتن؟ در کتابی به نام بازگشت به کدام خویش؟ گفتهام بازگشت به خویشتن انسانی ویژهای که در طول تاریخ تکوین یافته و به ما، هویت معنوی و شخصیت فرهنگی بخشیده است، با تکیه به حرکت مستمر تاریخی، جهت اعتقادی و روح مردمی و بینش طبقاتی…، جریان مستمری دارد.(۱۴)
* تکیه به تشیع علوی، تکیه بر مترقیترین و زندهترین و فعلیترین ارزشهای است
۱۰٫ بازگشت به اسلام و مذهب راستین: بازگشت به مذهب به معنای رواج دادن سنتهای معمول رایجی که الان در محیطهای دینی هست و تعمیم آنها در سطح همه، نیست بلکه بازگشت به اسلام و تکیه به اسلام است که انسان میسازد و انسان ساخته، انسانهای بزرگی را ساخته که به انسان بودنشان هر انسانی، اگر حر باشد و آگاه، چه مذهبی و چه غیرمذهبی، معترف است(۱۵) تکیه به تشیع علوی، تکیه بر مترقیترین و زندهترین و فعلیترین ارزشها و عناصری است که روشنفکر به عنوان تعهد خودش با آن درگیر است و تکیه به این تشیع و شناخت این تشیع، خلع سلاح کردن عوامل دروغینی است که از این تشیع به نفع جهل و زور و انحراف و تزویر سوءاستفاده کردند و میکنند.(۱۶)
* شریعتی بر این باور است که روشنفکر باید ایدئولوژی خود را از دین بگیرد
۱۱٫ دستیابی به ایدئولوژی دینی: شریعتی بر این باور است که روشنفکر باید ایدئولوژی خود را از دین بگیرد، البته نه دینی چون مسیحیت که تجربه تلخ خود را نشان داده است، بلکه از مکتب و بینش تشیع.(۱۷)
۱۲٫ ایجاد پروتستانتیسم اسلامی: روشنفکر باید به ایجاد یک پروتستانتیسم اسلامی بپردازد تا هم چنان که پروتستانتیسم مسیحی، اروپای قرون وسطی را منفجر کرد و همه عوامل انحطاطی را که به نام مذهب، اندیشه و سرنوشت، جامعه را متوقف و منجمد کرده بود، سرکوب نمود، بتواند فورانی از اندیشه تازه و حرکت تازه به جامعه ببخشد، برخلاف پروتستانتیسم اروپایی که در دستش چیزی نداشت و مجبور بود از مسیح صلح و سازش، یک مسیح آزادیخواه و مسوول و جهانگرا بسازد، یک پروتستانتیسم مسلمان دارای تودهی انبوهی از عناصر پر حرکت، روشنگر، هیجانانگیز، مسوولیتساز و جهانگرا است و اساسیترین سنت فرهنگیاش، سنت شرعی و کوشش و تلاش انسانی است.(۱۸)
منابع:
۱٫ مجموعه آثار، ج ۲۸، ص ۷۰٫
۲٫ همان، ص ۷۰٫
۳٫ همان، ج ۱۶، ص ۱۸۸٫
۴٫ همان، ج ۵، صص ۹۸ تا۹۲٫
۵٫ همان، ج ۹، ص ۲۴۸٫
۶٫ همان، ج ۹، صص ۲۴۹
۷٫ همان، ج ۲۶، ص ۱۳۶٫
۸٫ همان، ج ۲۰، ص ۳۷۳٫
۹٫ همان، ج ۳۲، ص ۱۲۶۷٫
۱۰٫ همان، ج ۴، ص ۲۵۷٫
۱۱٫ همان، ج ۲۰، ص۴۹۹٫
۱۲٫ همان، ج ۴، ص ۳۱۶٫
۱۳٫همان، ج ۲۰، ص ۳۷۶٫
۱۴٫ همان، ج ۱۹، ص ۳۶۵٫
۱۵٫ همان، ج ۱۷، ص ۱۷۱٫
۱۶٫ همان، ص ۱۷۵٫
۱۷٫ همان، ج ۷، ص ۱۷٫
۱۸٫ همان، ج ۲۰، صص ۲۹۲ تا۲۹۳٫
نظر خود را اضافه کنید.