حکایت آن درخت

در میان بنی اسرائیل عابدی زندگی می کرد. روزی به او گفتند که فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند. عابد خشمگین شده، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را بر کند. ابلیس به صورت پیری بر مسیر او مجسّم شد و گفت: ای عابد! بر گرد و به عبادت خود مشغول باش. عابد گفت: نه، بریدن درخت اولی است و بعد درگیر شدند.
عابد برابلیس پیروز شد و او را بر زمین کوفت. ابلیس گفت: دست بردار تا سخنی بگویم. تو که پیامبر نیستی و خدا این کار را بر تو مأمور ننموده است. به خانه برگرد تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نَهَم. با یکی معاش کن ودیگری را انفاق نما.
عابد با خود گفت: راست می گوید: بامداد روز بعد دودینار دید، روز دوم دو دینار، ولی روز سوم چیزی نبود؛ خشمگین شد و تبر بر دوش گرفت. باز در همان نقطه ابلیس پیش آمد و گفت: کجا؟ عابد گفت: آمده ام تا درخت را برکنم، در این مشاجره، ابلیس پیروز شد.
ابلیس گفت: بار اول تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخّر تو ساخت، ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی.
به نقل از: کیمیای سعادت، ص 757.

کتاب خانه ی بی فرش

فرزند علامه امینی می گوید: یازده ساله بودم که به همراه پدرم به کاظمین رفتم، قصدشان این بود که در آن جا کتاب خانه ی سادات حیدری را از نزدیک ببینند. کتاب خانه در حسینیه ای قرار داشت. اتاق بسیار بزرگی بود پر از کتاب، دور و بر اتاق از سه جهت قفسه بود، از زمین تا سقف.
من دیدم فرشی در بساط نیست و همه جا پر از خاک است. ایشان آمدند کنار ایوان و عبایشان را فرش کردند روی زمین ولباس ها را روی آن گذاشتند و شال خود را باز نموده و چند مرتبه وسط اتاق به روی زمین کشیدند تا چهره ی حصیری پیدا شد، آن را تکاندند و روی زمین پهن کردند و برآن نشستند.فرمودند: بیا، پس چرا نمی آیی؟ گفتم: آقا این جا که فرشی نیست، همه اش خاک است. فرمودند: اگر بخواهی این طوری زندگانی کنی چیزی به دستت نمی رسد. اگر می خواهی ادب در زندگانی داشته باشی باید این ها برایت مطرح نباشد.
به نقل از: قطره ای از دریا

نماز، حلال مشکلات

بوعلی سینا هر وقت با مسئله ی مشکلی از نظر علمی و معنوی مواجه می شد برمی خاست، وضو می گرفت، به مسجد می رفت و نماز می گزارد و از خداوند متعال مدد می جست تا مشکل او را حل کند.
زمانی نیاز به یک کتاب فلسفی قدیمی داشت، مسافرت ها کرد و از افراد مختلف پی گیری نمود،اما به جایی نرسید. تا این که روزی به مسجد آمد و دو رکعت نماز خواند و پس از نماز از درگاه خدای بزرگ تقاضا کرد که آن کتاب را برایش برساند. از مسجد بیرون آمد و به سوی منزل حرکت کرد. در راه پیر زنی را دید که مقداری اشیای کهنه، پوسیده و قدیمی را روی زمین پهن کرده و در معرض فروش قرار داده است، چند کتاب هم در بین آن ها به چشم می خورد. بوعلی نگاهی به کتاب ها کرد و یکی از آن ها نظر او را به خود جلب کرد، وقتی که خوب دقت کرد دید همان گم شده ی اوست و آن را به قیمتی که زن گفت خرید.
به نقل از: داستان های صاحبدلان، ج2

در پیش گاه قرآن

حجـة الاسلام محمد باقر موسوی همدانی، مترجم تفسیر گران سنگ «المیزان» نقل کرده اند: در یکی از روزها که مشغول ترجمه ی المیزان بودم، قرآن دستم بود و تفسیر هم روبرویم و در این حالت می خواستم کتاب دیگری را باز کنم، اما چون احتمال داشت آن صفحه ی مورد نظر قرآن بسته شود و به هم بخورد قرآن را پشت و رو روی زمین نهادم. علامه طباطبایی(رحمت الله علیه) که حالات و رفتارم را مشاهده می کرد فورا قرآن را برداشت و بر آن بوسه زد و به من گفت:«دیگر از این کارها نکنید». این وضع ادب و احترام زاید الوصف علامه طباطبایی(رحمت الله علیه) را به این کتاب الهی نشان می دهد.
یکی ازشاگردان علامه طباطبایی(رحمت الله علیه) می گوید: وقتی که غروب فرا می رسید علامه (رحمت الله علیه) به تلاوت قرآن مشغول می شدند، عرض کردم: آقا، چرا در این موقع که هوا تاریک است قرآن می خوانید؟ فرمودند: قرائت قرآن به نور چشم می افزاید؛ همان گونه که بصیرت دل را افزایش می دهد.
به نقل از: رمز موفقیت علامه طباطبایی

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام