1 ـ توحيد (يكتا پرستى)

توحيد كه زيربناى جهان بينى اسلامى است، همان شناخت خداوند، دور از هر پيرايه، افسانه و جداى از هر آلودگى و ناتوانى است، نظام شگرف جهان، گواهى راستين بر وجود آفريدگارى يكتا، دانا و تواناست... و خلاصه توحيد عبارت از اين است كه انسان بداند، جهان هستى را پديدآورنده‏اى است كه آن را از نيستى به هستى آورده و زمام تمام كارها: آفرينش، روزى، داد و دهش، زندگى، مرگ، تندرستى، بيمارى و .. در قبضه اختيار و اراده خلل ناپذير اوست. ... تمام اين پديده ها، از كوچكترين ذرّه تا بزرگترين سيّاره و نظمى كه بر آن حكمفرماست، به حكم عقل، دليل كافى و شاهد گويايى است بر وجود پديدآورنده‏ اى حكيم، دانا و توانا كه در آيات زيادى از قرآن مجيد بر اين اصل مسلّم عقلى اشاره شده است.



آرى اينها همه شاهد عظمت و بزرگى پروردگارى مىباشد كه به پيروى از عقل و فطرت به او معتقديم، او را مىپرستيم، از او يارى می طلبيم و بر او توكّل مىكنيم. خداوند متعالى كه داراى صفات و ويژگيهاى بسيارى است، مانند: (علم): بدين معنى كه خداوند بر همه چيز جهان آفرينش از كوچك و بزرگ و در هركجا حتى از آنچه در قلب انسانها مىگذرد، آگاه است. (قدرت): بدين معنى كه بر همه چيز توانايى دارد: هستى بخشيدن، آفريدن، روزى دادن، ميراندن و از بين بردن و توانايى بی مانند او، همه را به وجود آورده است. (حيات): يا زندگى پايدار، بديهى است كه در جهان هستى حيات و زندگى وجود دارد و ممكن نيست، از چيزى كه خود فاقد حيات است، زندگى سرچشمه بگيرد. گذشته از آنكه علم و قدرت، ملازم حيات بوده و قدرت بدون زندگى و حيات، بى معنى و نامعقول است. (اراده و خواست): هدف از اثبات خواستن و اراده براى خدا، رسيدن به اين نكته است كه خداوند در كارهاى خود، مجبور نبوده و مانند گُل نيست كه بدون اختيار و اراده، بوى خوش بدهد. (ادراك): يعنى علم به مدركات، او همه چيز را می بيند و همه چيز را می شنود، هرچند آهسته باشد. (قدمت): يا ازلى بودن، يعنى خداوند از قبل بوده و پيوسته خواهد بود، زيرا سراسر جهان هستى از آن پروردگار و آفريده اوست و هرچه وجودش از آن ديگرى باشد، از خود استقلالى نداشته و هميشه به او نيازمند است و ادامه وجود آن نيز، به خواست و اراده پديد آورنده بستگى دارد. (تكلّم): يا ايجاد سخن در چيزى، او هرگاه بخواهد با هريك از بندگان پاك و خالص خود، پيامبران و يا فرشتگان، سخن می گويد، يعنى: صوت را خلق می كند. (صدق): آنچه می فرمايد راست بوده و وعده‏ هاى او هيچگاه تخلّف ندارد. و همچنين پروردگار متعال، آفريننده، روزى دهنده، هستى بخش، بخشنده، كريم، مهربان، با گذشت و آمرزنده ... می باشد.

از سوى ديگر، خداى بزرگ از نقايص مبرّاست، انحطاط و آلودگى در خدا راه ندارد، او مانند ما موجودى مادّى نيست تا جسم داشته باشد، يا از اجزاى مختلف تشكيل شده، يا جايى را پر كند و يا به نحوى قابل لمس و احساس باشد، نه در دنيا و نه در آخرت. او مادّه نيست تا قابل تغيير باشد، عوارض مادّى بر او راه ندارد، بنا بر اين بيمار نمی شود، گرسنه نمی گردد، پيرى و فرسودگى در او راه ندارد. همتا و شريكى براى او نيست، بلكه او يگانه و يكتاست، صفات او عين ذات اوست و مانند ما و ساير مخلوقاتش نيست، خداى متعال از هر جهتى بی نياز است و هيچ گونه نياز و احتياجى به مشورت، ياور، وزير، لشكر، مال، ثروت و مانند آن ندارد.
2 ـ عدل

پروردگار جهان عادل است، حقوق همه را مراعات می كند، بين افراد بدون جهت فرق نمی گذارد. به طور كلى بر جهان هستى عدالت حكم فرماست، نه مساوات، در عدل اولويتها شرط است، مثلاً در كلاس درس، عدالت اقتضا می كند به هر دانش آموزى طبق معلومات و لياقت او نمره داده شود، نه آنكه تمام دانش آموزان از نمره ‏هاى مساوى بهره ‏مند شوند. اصولاً بی عدالتى عبارت است از محروم كردن كسى از حق مسلم او، و موجودات جهانى حقى بر خداوند ندارند تا اختلاف در آفرينش، كيفيت آفريده ‏ها و فراز و نشيب در زندگى بی عدالتى باشد و تفاوت بين آنها ستم محسوب گردد، زيرا ستم ره‏آورد نادانى، ناتوانى، جاه طلبى و مانند اينهاست كه ذات پاك خداوند ازاين نقص‏ها مبرّاست، او دانا و حكيم است، هيچ كارى را بدون مصلحت انجام نمی دهد، هرچه به آفريده‏ هاى جهان هستى داده و يا از آنها گرفته بی حساب و بی مصلحت نبوده و اگر به نظر سطحى ما، بی فايده و بدون مصلحت جلوه كند، معلول كوتاهى و نارسايى فكر و انديشه ماست، چنانچه می دانيم نسخه پزشك، حاوى دارويى است كه داراى مصلحت براى بيمار است، اگرچه خصوصيت و جهت مصلحت را ندانيم.
3 نبوت

قبل از ورود به اين بحث، بيان اين نكته ضرورى است كه فلسفه آفرينش انسان چيست؟ آيا انسان پديده‏اى صرفاً مادى و براى لذّت ساخته شده و به طور كلّى هيچ گونه هدفى براى جهان هستى نيست؟ و يا انسان، گذشته از جنبه مادى، داراى بعد روحى و معنوى است كه اين جنبه نيز مانند بعد مادّى در مسير تكامل قرار دارد؟ در متون اسلامى، آيات و روايات، اهداف متعددى براى خلقت انسان بيان شده و نقطه مشترك تمام آنها، عبارت ازاين است كه هدف نهايى خلقت: تكامل وجـود انسـان در سايه تربيت ارزشـهاى انسانى است: (نيافريديم جن و انس را مگر براى پرستش)(1).

در واقع، بندگى عبارت است از پرورش و تكامل انسان و هر عبادتى به نوعى در تربيت و ترقّى انسانيت انسان، دخالت دارد و آزمايش و امتحان الهى نيز بر همين اساس استوار است: (خدايى كه آفريد مرگ و زندگى را تا شما بندگان را بيازمايد كه كدام نيكو كارتر است)(2). و (او خدايى است كه شما را جانشين گذشتگان اهل زمين قرار داد و بعضى از شما را بر برخى ديگر برترى داد، تا شما را در آنچه عطا فرموده آزمايش كند)(3). اين نكته شايان توجه است كه آزمايش و امتحان الهى، ناشى از جهل و عدم اطلاع خداوند از نتيجه و عاقبت رفتار مردم نيست، بلكه چون امتحان، عامل مؤثرى جهت ظهور و تبلور استعدادهاى نهفته انسانى است، اين آزمايش به منظور بكارگيرى نيروهاى نهفته و بارآوردن استعدادهاى ذاتى انسان، مقرّر گرديده است.

خلاصه بحث: انسان در سير تكامل نهايى كه از راه بينش، آگاهى وعمل بدست می آيد، قرار گرفته و تداوم اين راه مسلتزم تداوم راهنماست. راهنما كيست؟ آيا انسان از طريق عقل و خرد می تواند بينش خود را كامل نموده، همه درستيها و نادرستيها را شناخته و راه سود و زيان زندگى را به دست آورد؟ مسلماً پاسخ منفى است، زيرا خرد آن قدر كشش ندارد كه به تنهايى بتواند به طور كامل راهنما باشد، بلكه خرد خود نيز نيازمند تربيت و پرورش است و چه بسا در تحت تأثير محيط‏هاى فاسد، به انحراف كشيده شود، اميرالمؤمنين على(ع) يكى از اهداف بعثت انبيا را پرورش عقل شمرده و فرموده است: انديشه‏ ها و خردهاى فراموش و پنهان شده را آشكار و بكار می اندازند. آيا قوانين و ايديولوژيهاى ساخت بشر، براى اصلاح فرد و جامعه كافى است؟

قرنهاست پيشنهادات گوناگونى براى اصلاح اجتماع از سوى دانشمندان عرضه شده و با توجه به اختلاف شديد بين آنها كه گاهى تا حد نقطه مقابل يكديگر رسيده، به محدوديت عقل بشر و عدم آگاهى او به راز سعادت همه جانبه انسان در همه ابعاد زندگى پى برده و به دست می آوريم هيچ گونه اطمينانى به ساختارهاى انديشه بشرى و پرداخته‏هاى تصورات و فكر محدود تئوريسينها نيست، گذشته از اينكه هيچ گونه ضامن اجرايى، براى پياده شدن آن قوانين، در بين نمی باشد. امّا برنامه‏ هاى آسمانى و مكتب انبيا، از اين رو كه مبدأش دانشى بی آغاز و بيانتهاست و هرگونه نقطه ابهام، زوايا، ريزه كاريها و خصوصيات انسان را از هر مقام و فرد ديگرى بهتر می داند، هيچ گونه احتمال خطا در آن راه ندارد، بنا بر اين ضرورت رسالت انبيا (ع) و اصالت مكتب آنها روشن می گردد.

پيامبر كيست و راه شناخت او چيست؟ پيامبر انسانى است كه بدون دخالت انسان ديگرى، استعداد آن را دارد كه به توسط وحى و ارتباط با مبدأ هستى و علم بی پايان او، مأمور تبليغ و رساندن احكام الهى باشد. راه شناخت پيامبران واقعى از مدعيان دروغين آن عبارت است از: 1 ـ اعجاز و قدرت بر كارهايى كه از توانايى نوع بشر بيرون است. 2 ـ جمع آورى قراين و شواهد، از قبيل مطالعه و بررسى سوابق زندگى آنها قبل از بعثت از نظر اخلاقى، روانى، رفتار اجتماعى و تحقيق در محتواى دعوت آنها از نظر انطباق با موازين عقلى، مبانى منطقى و بازدهى مثبت و زيبنده دستورات آنها در اجتماع و افرادى كه در تحت تعاليم آنها پرورش يافته ‏اند و ... 3 ـ بشارت و وعده پيامبر قبلى كه نبوّت او با دلايل قطعى ثابت شده است. پيامبران بر دو دسته اند: 1 ـ غير اولوالعزم: پيامبرانى كه محيط تبليغى آنها، محدود و داراى كتاب و دين جديد نيستند. 2 ـ اولوالعزم: پيامبرانى كه داراى دين، آيين جديد و كتاب آسمانى بوده و حوزه تبليغى آنها گسترده است، اين دسته از پنج شخصيت عظيم الشأن تشكيل شده و هركدام در يك مقطع خاص تاريخى مأمور به هدايت جامعه بشرى و رسانيدن فرامين الهى به مردم، از شرق تا غرب جهان بوده اند.

آن بزرگواران عبارتند از: 1 ـ حضرت ابراهيم(ع). 2 ـ حضرت نوح(ع). 3 ـ حضرت موسى(ع). 4 ـ حضرت عيسى(ع). 5 ـ حضرت محمّد(ص) و رشته نبوّت با وجود مقدس پيامبر اسلام(ص) پايان يافته و او آخرين پيامبر الهى است. تعليمات جامع اسلام از نظر بينش دينى و قوانين اجتماعى به طورى تنظيم شده كه قدرت رفع نيازهاى جامعه بشرى را در هر عصر و زمانى دارد و به عنوان قانون، شريعت نهايى و رسالت ابدى، اديان ديگر را نسخ و اجازه پيروى از آنها را نمی دهد: (هركس غير از اسلام دينى را بپذيرد، پذيرفته نيست و در آخرت از زيانكاران است)(4). در اينجا چه شايسته و بجاست كه شعاعى پرفروغ و روحانى به اين نوشته داده و گزارشى مختصر از زندگانى طلايه دار نيك بختى انسانيت را در اين بخش منعكس نماييم: نام گراميش محمد(ص) به معنى ستوده و پسنديده است، پدر بزرگوار او عبدالله و مادر بافضيلتش آمنه بنت وهب است.

زادروز با عظمت اين ممتازترين پديده آفرينش و چشمه فيض و رحمت، سحرگاهان روز جمعه هفدهم ربيع الأول سال عام الفيل در مكه معظمه است، در بيست و هفتم رجب سال 610 ميلادى در سن چهل سالگى از جانب خداى متعال به رسالت برانگيخته شد. جبرئيل اين فرشته وحى بر او نازل گشته و اولين پيام پروردگار را كه پنج آيه اول سوره علق بود، به حضرتش ابلاغ كرد: بسم الله الرحمن الرحيم، بخوان به نام پروردگارت كه آفريد انسان را از خون بسته. بخوان پروردگارت را كه كريم‏ترين است. آنكه آموخت نوشتن به قلم را. آموخت انسان را آنچه نمی دانست...(5). تبليغ و رساندن فرمان الهى به مردم، برحسب مقتضيات روز و شدت مخالفت دشمنان بت‏پرست و ناهنجار قريش، بدون شتاب زدگى آغاز و تا مدت سه سال به طور سـرى و مخفيانه صـورت می گرفت، تا سرانجام دستور تبليغ به بستگان نزديك او رسيد(6). و بدين وسيله مرز دعوت مخفيانه شكسته شد، سپس فرمان دعوتى عمومى، تبليغ آشكار و همگانى صادر گرديد:... آنچه را دستور دارى ابلاغ كن و از مشركين روى گردان ما تو را از شر دشمنان استهزاءگر حفظ می نماييم(7).

پيامبر گرامى براى رساندن پيغام و فرمان الهى در خيابانها و مراكز عمومى شهر مكه آغاز به تبليغ نمود و با كلمات زيباى (قولوا لا اله الا الله تفلحوا) نداى توحيد سر داد و با مخالفت دشمنان و مشركان روبرو گرديد و مورد استهزاء و اذيّت فراوان آنان قرار گرفت تا جايى كه فرمود: هيچ پيامبرى به اندازه من آزار نديد. اتفاق نظر و آراء مفسّران و تاريخ نويسان بر اين است كه نخستين رادمردى كه در اولين مرحله، دعوت پيامبر اكرم(ص) را پذيرفت حضرت على بن ابىطالب(ع) و از گروه زنان، همسر باوفا و عاليقدر پيامبر(ص) خديجه كبرى(عليهاالسلام) بود. سپس گروه كمى دعوت آسمانى او را به جان و دل پذيرفتند و با زجر، شكنجه، محاصره اقتصادى و فشار اجتماعى مشركين مكه مواجه گرديدند. در سال سيزدهم بعث، مشركين مكه تصميم به از بين بردن پيامبر گرفته و فشار به حدّى رسيد كه حضرتش شبانه از مكه به مدينه هجرت فرمود، و اين شب تاريك سرآغاز تاريخ روشن مسلمانان گرديد، كه تمامى پيش آمدها را به همين سال هجرى تاريخ گذارى نمودند.

در مدينه اندك اندك شمار مسلمانان افزون گرديد، حكومت اسلامى تشكيل و قدرت، شوكت وعظمت اين مكتب روز به روز آشكارتر می شد، تا اين كه تمام تمدنهاى جهان، تحت الشعاع تمدن و برنامه‏ هاى عالى اسلام قرار گرفت. در مدت اقامت پيامبر(ص) در مدينه، بر اثر تجاوزات مشركين، يهوديان و مسيحيان بر مسلمانان، همواره پيامبر گرامى و پيشواى دلير و خوشخوى مسلمانان درگير نبردهايى كوچك و بزرگ بود. آن حضرت در تمام درگيريها و جنگها، با آنكه براى از بين بردن ريشه شرك و بی دينى بيش از همه با دشمن قهّار برخورد داشت، چنانكه اميرالمؤمنين(ع) فرمود: در ميدان رزم و پيكار كسى از پيامبر به دشمن نزديكتر نبود، در عين حال آن حضرت هرگز جنگ افروز نبود، بلكه مردى صلح طلب و طرفدار رفتارى مسالمت آميز بود، از نرمى در عين صلابت، گذشت، بخشندگى و مهربانى... برخوردار بود، از اين روى به شهادت تاريخ تعداد تلفات و كشته‏ هاى طرفين، در بيش از هشتاد برخورد مسلّحانه، از يك هزار و چهار صد نفر تجاوز ننمود.

قرآن مجيد كه حاوى دستورات الهى و كليات زندگى انسان است در طى بيست و سه سال تدريجاً نازل گشت كه حدود دوازده سال و نيم آن، از زمان بعثت تا هنگام هجرت، در مكّه و تمام آيات و سوره‏ هايى كه در اين فاصله نازل گرديد (مكّى) نام دارد و از آغاز هجرت تا زمان ارتحال آن بزرگوار، در مدينه و اطراف آن بوده، اين بخش از آيات (مدنى) نام يافته است. آيات اين كتاب آسمانى اندك اندك و به مناسبت هايى مختلف برآن حضرت نازل و درمدت بيست و سه سال تكميل شد و به دستور پيامبر(ص) و با نظارت دقيق حضرتش به همين صورت امروزى، قرآن جمع آورى گرديد. در ظرف اين مدت، پيامبر اكرم(ص) متصدّى كارهاى دينى و دنيوى مردم بوده و چگونگى برخورد بزرگ با كوچك، پدر با فرزند، فرزند با پدر، زن با شوهر، شوهر با زن، همسايه با همسايه، حاكم با مردم، مردم با حاكم، مسلمانان با ديگران، داد و ستد با يكديگر، كيفيّت اداره جامعه، سياست، اقتصاد، روش بندگى، عبادت و ... را تشريع و براى مردم بيان كرد.

آن وجود مقدّس برنامه‏ هاى مكتب آسمانى خويش را بيش از ديگران رعايت می كرد، او منادى برادرى، درهم كوبنده امتيازات موهوم نژادى و طبقاتى بود و بهترين و بيشترين آزاديها را براى جهانيان به ارمغان آورد. او مظهر فتوّت، عفو و بخشندگى بود، اثرى از كينه و انتقام در وجودش نبود، او نمونه بارز بخشش، كرم و ايثار در عالم هستى است، به درجه‏اى كه ديگران را بر خود مقدّم می داشت، لباسهاى درشت بافت و خشن را خود می پوشيد و جامه‏ هاى نرم و لطيف را در اختيار ديگران می گذاشت، برخورد آن وجود مقدّس با همه يكسان بود، حتى در نشست هايش، نگاه نازنين خود را بين ياران تقسيم مینمود. پس از آنكه اسلام از نظر قوانين تكميل گشت و با تعيين جانشين كه همانا امير مؤمنان على(ع) بود، ادامه راه روشن گرديد، آيه مباركه نازل شد كه: امروز دين شما را كامل گردانيده و نعمت خود را بر شما تمام نمودم ودين اسلام را يگانه آيين قرار دادم(8). زمانى بيش از اين واقعه بزرگ نگذشت كه آثار بيمارى در وجود مقدّس نبىّ اكرم(ص) نمودار شد و در بسر تب افتاد، اندك اندك بيمارى آن حضرت شدّت يافت و سرانجام روح پاك آخرين فرستاده خدا در روز دو شنبه بيست و هشتم صفر سال يازدهم هجرى به ملكوت اعلى پيوست و طبق وصيّت آن حضرت، امير مؤمنان(ع) جسد مطهّر پيامبراكرم(ص) را غسل داده، كفن كرد و بر او نماز گذارد، سپس ياران پيامبر دسته دسته بر پيكر پاك حضرتش نماز گذاردند و روز شنبه پيكر پاك آن حضرت، در همان حجره ‏اى كه درگذشته بود(9) در مدينه به دست امير مؤمنان(ع) به خاك سپرده شد(10).

پيامبر گرامى(ص) درتمام زندگى، مظهر كامل و نمونه بارزى بود براى امانت دارى، اخلاص، درستى، خوش خلقى، دانش، بردبارى، گذشت و عفو، بخشش، شجاعت و دليرى، پرهيزكارى، فضيلت و رادمردى، عفّت و پاكدامنى، عدل و دادگسترى، فروتنى و تواضع، جهاد و انجام وظيفه و ... و از نظر ساختمان ظاهرى، آن حضرت از تناسب كامل اندام برخوردار و رخسار مباركش در زيبايى و جذّابيت مانند ماه شب چهارده درخشان بود، خلاصه آنكه: آن حضرت داراى همه خصوصيات پيامبرى بوده است، او محور دانش، دادگسترى، فضيلت و مدار دين و دنيا بود كه در گذشته همتايى نداشته و در آينده نيز مانندى نخواهد داشت.
4 امامت

امام در لغت به معنى كسى است كه پيشاپيش پيروان خود در حركت بوده و عملاً پيشواست و رهبرى آنان را در يك مرام دينى، يا سياسى، يا مسير اجتماعى و يا مسلك علمى به عهده داشته و ديگران از او پيروى می كنند. با توجه به معنى وسيع كلمه (امام) ازنظر شيعه امامت منصبى است الهى وانتصابى نه انتخابى. و همچنان كه پيامبر(ص) را خداوند معرفى می كند اين مقام نيز از جانب خدا به شايسته ‏ترين، داناترين و وارسته ‏ترين فرد داده می شود. در اين بخش دو نكته مورد بحث قرار خواهد گرفت: 1 ـ نياز به امام. 2 ـ انتصابى بودن او از طرف خداوند. امام چرا؟ دقّت و بررسى در لزوم فرستادن انبيا و نبوّت عامه ما را به واقعيت نياز به وجود امام معصوم آگاه می سازد، زيرا روشن است كه هرگونه تحرّك، چه مادى و چه معنوى نياز به زمامدار و رهبرى دانا دارد، زيرا ممكن است براثر نداشتن زمامدار و رهبر كه نقش مهم وعمده در گرو اوست، انحراف در مسير پديد آيد، نيروها هدر و هدف از دست رفته و به مقصد نرسند، اگرچه خداوند انسان را با نيروى فكر و خرد مجهّز كرده، پيامبر و كتاب آسمانى براى او فرستاده، اما انحراف پذيرى انسان، تأثّر او در شرايط خاص زمانى و مكانى و تأثير فشار و جوّ حاكم بر محيط سبب می شود كه در تعيين راه خود اشتباه كند و به جاى ترقّى و رسيدن به سر منزل سعادت و تكامل، مسير قهقرايى و شقاوت را بپيمايد، تنها امام معصوم است كه جامعه را از خطر گمراهى و انحراف مصون می سازد، وجود امام معصوم مانند پيامبر مكمل هدف آفرينش است، كوتاه سخن آنكه: امام معصوم عبارت است از زعيم مسلمانان، رهبرى دينى، سياسى و اجتماعى و الگوى انسان براى رسيدن به قله والاى انسانيت، كه در پرتو وجود او تكامل مادى و معنوى انجام می پذيرد و سعادت دنيا و آخرت تضمين می گردد، زيرا او واسطه فيض الهى است.

تعيين امام به عهده كيست؟ نوع برداشت و درك مسلمانان، از امامت رمز اختلاف عقيده و تقسيم آنان به شيعه و سنى است، عقيده شيعه بر اين است كه چون امامت ادامه راه رسالت و نبوّت است پيامبر به فرمان خدا رهبر و جانشين بعد از خود را تعيين و معرّفى نموده و زمام امور دينى و اجتماعى مردم را به او سپرده است و امام علاوه بر اداره امور اجتماعى مسلمانان نگهبان اصالت احكام الهى از انحراف و بيانگر نقاط پيچيده مسايل اسلامى می باشد، بنا بر اين شيعه امامت را اصلى از اصول اعتقادى می داند و همانطور كه تحقيق و بحث از مسايل نبوّت را در متن زندگى خود قرار می دهد، در شناسايى امام و بحث از امامت نيز تقليد را روا نمی دارد، بلكه بر هر فرد واجب دانسته كه آن را با دليل منطقى درك كند.

آرى! نبوّت و امامت با يكديگر توأم و غير قابل انفكاكند و اين دو در بخشهاى مهمى از برنامه‏ هاى دينى با يكديگر مشاركت دارند. با اين تفاوت كه پيامبر پايه گذار دين، مشرّع قوانين آسمانى و طرف ارتباط مستقيم با وحى است و امام معصوم روشنگر، مبيّن و مفسّر آن بخشهايى از آيين پيامبر است كه در اثر نامساعد بودن محيط و شرايط زمان كاملاً بيان نشده است، امام معصوم علاوه بر رهبرى حكومت اسلامى، اجراى قوانين و حفظ اصالت مكتب از كجیها، انحرافات و افكار آلوده التقاطى مغرضين و حافظ منافع باطنى و تكامل معنوى افراد جامعه است. اين خصوصيات اقتضا می كند كه جانشين پيامبر كه مقام پر مسئوليت و خطير رهبرى جامعه در اختيار اوست، مانند شخص پيامبر داراى صفات عالى، خصوصيات برجسته و ويژگيهاى استثنايى همچون مقام عصمت و مصونيت از خطا و گناه، برخوردارى از علم و دانش سرشار در امور دين و دنيا و وارستگى از آلودگيها باشد، تا مقام رهبرى وى تحكيم گردد. و با توجه به شرايط سنگين و مهمى كه براى امام معصوم ذكر شد، آيامی توان مسأله جانشينى پيامبر و زعامت امت را كه حسّاس‏ترين و حياتی ‏ترين فراز عالم اسلامى است ناديده گرفت؟ هرگز، بنا بر اين تعيين امام معصوم مربوط به خداوند است و او اين مقام را به هركسى واگذار نمی كند. از سوى ديگر، پيامبر اكرم(ص) كه زحمات فراوانى تحمّل نموده و مشقّات زيادى كشيده تا توانست آيين و مكتب خود را بنيان گذارد، آيا حكمت و اصول عقلى اقتضا می كند كه امت خود را بدون تعيين جانشين رها كند؟ آيا عقل و خردمی پذيرد كه پيامبر در اين مسأله حياتى، جانب سكوت و بی تفاوتى را بگيرد؟! آيا باوركردنى است پيامبرى كه اگر چند روزى براى غزوه‏اى از شهر مدينه خارج می شد جانشين تعيين میكرد، براى امّت اسلامى و محدوده وسيع و گسترده كشور اسلامى پس از خود جانشين تعيين ننمايد و مردم را در تحيّر و نابسامانى فكرى و عملى رها كند؟!

آيا معقول است اسلام كه آيينى است جهانى و مخصوص به زمان و مكان معيّنى نيست، پيامبرش براى تداوم راه آن، هيچ گونه اقدامى ننموده و مسأله اساسى رهبرى را به دست فراموشى بسپارد؟! با كمى انديشه روشن است كه از نظر عقل، تعيين امام و جانشين لازم است و با مراجعه به تاريخ و كتب حديث مطلب كاملاً واضح می شود، زيرا پيامبر به صراحت بيان می كند كه: هركس بميرد و امام معصوم زمان خويش را نشناسد در جاهليّت مرده است، در اين حديث شدّت مسئوليت و ضرورت شناخت رهبر معصوم به حدى است كه انسان را در مرز كفر و جاهليّت قرار داده است، با اين وصف چگونه پيامبر(ص) راضى خواهد شد كه امّت اسلامى به عصر جاهليت عقب گرد نمايد؟! آرى پيامبر اسلام(ص) در اولين مراسم دعوت علنى خود، در سال سوّم بعثت، هنگامى كه به فرمان خدا نزديكانش را به منزل عموى خود ابوطالب فرا خواند، فرمود:... خدا به من دستور داده است كه من شما را به سوى آيين او دعوت نمايم، كدام يك از شما با من همكارى می نمايد تا برادر و وصى و جانشين من باشد؟ هيچ كس پاسخ نداد جز حضرت على(ع)، و پيامبر(ص) نيز او را به عنوان خليفه و امام بعد از خود تعيين فرمود. و در سال دهم هجرت پس از شركت در آخرين مراسم حج هنگام بازگشت به شهر مدينه در سرزمينى به نام (غدير خم) كه از نظر جغرافيايى مرز جدايى راههاى مدينه، يمن، عراق و حبشه بود و در آنجا مردم از يكديگر جدا و هريك از راهى به سوى وطن خويش می رفتند فرشته وحى فرود آمد و پيامبر را با آيه زير مورد خطاب قرار داد:

... هان‏ اى پيامبر آنچه از سوى خدا بر تو فرستاده شده، به مردم ابلاغ كن وگرنه رسالت خود را تبليغ نكرده اى، خداوند تو را از شر مردم نگهدارى می كند(11). پيامبر(ص) دستور توقّف داد، كسانى كه جلو روانه شده بودند برگشته و آنها كه از دنبال می آمدند به پيامبر پيوستند، پس از اداى نماز ظهر بر بلندى كه از جهاز شتر ساخته بودند قرار گرفت، خطبه غدير را با صداى بلند و رسا خواند:... هان‏اى مردم نزديك است دعوت حق را پاسخ بگويم... من در ميان شما دو امانت گرانقدر و عزيز می گذارم، يكى كتاب خدا و ديگرى خاندانم اهل بيت من است، خداى به من خبر داده كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد... سپس دست على(ع) را گرفت، بلند كرد و او را به مردم به عنوان جانشين و امام بعد از خود معرّفى نمود و سه بار فرمود: هركس را من مولايم على مولاى اوست... و فرمود: خداوند آن كه على را دوست دارد دوست بدار، آن كه على را دشمن دارد دشمن بدار، خدايا ياران على را يارى و دشمنان او را خوار و ذليل كن، او را محور حق قرار بده، سپس فرمود: الآن فرشته وحى نازل گشت و اين آيه را آورد: امروز دين شما را كامل نمودم و نعمت را بر شما تمام كردم و اسلام را يگانه آيين قرار دادم(12).

اين واقعه تاريخى در جلد اول كتاب شريف (الغدير) به تفصيل با ذكر مصادر شيعه و سنّى درج شده است. بنا بر اين پيامبر(ص) در اولين مراسم علنى دعوت و تبليغ اسلام جانشين خود را به حاضران در آن مجلس معرفى كرد و در آخرين مراسم علنى و حضور دسته‏ جمعى مسلمانان در غدير خم نيز همان تعيين و انتصاب را بازگو نمود و با مهر تكميل دين از جانب خداوند آن را مزيّن و آشكار ساخت، در بين اين دو واقعه نيز مكرّر، در موارد مختلف و مناسبتهاى متعدّد، امامت و جانشينى اميرالمؤمنين(ع) را گوشزد كرد، به گونه‏ اى كه جاى هيچگونه شبهه و ترديدى باقى نگذارد. همچنين احاديث بسيار و متواترى از طريق اهل سنت از پيامبر(ص) در باره امامان معصوم كه هريك از آنها از جانب خداوند به مقام امامت منصوب شده‏ اند رسيده است، گاهى از آنها به عنوان عترت و اهل بيتم ياد كرده، گاهى تعداد و شماره آنان را صريحاً بيان كرده و فرموده است: امامان بعد از من دوازده نفرند به تعداد نقباى بنى اسرائيل و حواريّون و اطرافيان خاص عيسى(ع). يا فرموده است: امامان بعد از من دوازده نفرند اوّلشان تو هستى يا على و آخرشان قائم است كه خدا توسط او شرق و غرب عالم را مىگشايد. از سلمان فارسى نقل شده كه بر پيامبر(ص) وارد شدم، حسين بن على(ع) بر روى پاهاى مباركش نشسته بود، پيامبر ديدگان و دهانش را می بوسيد و می فرمود: تو بزرگوار و آقايى و فرزند بزرگوار و آقا، تو امام، فرزند امام، برادر امام و پدر امامان هستى، تو حجّت خدا، فرزند حجّت خدا و پدر نُه حجت خدايى كه از نسلت پديد می آيند و نهمينشان قائمشان می باشد.

امامان معصوم (عليهم السلام) به ترتيب عبارتند از: 1 ـ حضرت امير مؤمنان على(ع). 2 ـ امام حسن مجتبى(ع). 3 ـ امام حسين(ع). 4 ـ امام زين العابدين(ع). 5 ـ امام محمد باقر(ع). 6 ـ امام جعفر صادق(ع). 7 ـ امام موسى كاظم(ع). 8 ـ امام رضا(ع). 9 ـ امام جواد(ع). 10 ـ امام هادى(ع). 11 ـ امام حسن عسكرى(ع). 12 ـ امام زمان حضرت مهدى(ع). نكته شايان توجه اين است كه كلمه (شيعه) اين عنوان افتخارآميز پيروان اهل بيت (ع) از لبان مبارك پيامبر(ص) نقل شده و جابر بن عبدالله می گويد: خدمت پيامبر نشسته بوديم، على(ع) از دور نمايان شد، پيامبر فرمودند: برادرم آمد، سپس به خانه كعبه توجّه نمود، دست مباركش را بر آن گذاشت و فرمود: سوگند به آن كه جان محمد در دست اوست، على و شيعيانش در قيامت رستگارند. و اين عنوان و لقب با عظمت در زمان رسول خدا بر سلمان، ابوذر، مقداد و عمّار كه ياران وفادار امير مؤمنان(ع) بودند گفته مىشد.
5 معاد (بازگشت جاودانه انسانها)

اعتقاد به اين حقيقت كه آدمى با مرگ فانى نمی شود، بلكه به سراى ديگرى منتقل گشته و در آنجا به سزاى كردار خوب يا بد خويش می رسد، اعتقادى است كه تمام اديان آسمانى آن را بيان كرده ‏اند و میتوان گفت كه دعوت مذاهب، براى اعتقاد به مبدأ هم دوش اعتقاد به معاد بوده و پيامبران خدا با اصرار تمام اين نكته را تذكر داده ‏اند كه عالم شگفت انگيز خلقت، بيهوده نبوده و پس از انتقال از اين جهان پرونده تمام كارهايى كه در اين جهان انجام گشته بررسى و به نيكان پاداش و به آلودگان كيفر داده خواهد شد، قرآن می فرمايد: آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريديم و به سوى ما باز نمی گرديد(13)؟ اثبات معاد تنها از طريق تعبّد و پيروى كوركورانه نيست، بلكه از ديد عقل بر اساس پذيرش حكمت و عدالت خداوندى امرى روشن و قطعى است كه در كتب اعتقادى مفصّلاً بيان شده است. از طرفى يادآورى اين نكته بجاست كه ما مسأله معاد را پس از پذيرش خداوند حكيم، دانا، عادل و توانا بررسی می كنيم.

عالم برزخ: قرآن می فرمايد: و از پى آنان تا روزى كه برانگيخته شوند برزخ است(14). برزخ عالم پس ازمرگ و عالم قبر است، در آنجا از هر انسانى بازجويى مختصرى نسبت به كردار دنيا و اعتقادش خواهد شد و پس از پرسش و سؤال، متناسب با رفتار نيك و يا بد او در دنيا، برخوردى موقّت با او خواهد شد. پيامبر(ص) در اين باره فرموده است: قبر يا بوستانى است از باغهاى بهشت و يا گودالى است از گودالهاى جهنّم. اما زندگان احساس نمی كنند مانند كسى كه خوابيده و خواب شيرين می بيند و در كمال خوشى است و يا خوابهاى دلهره انگيز می بيند و بی نهايت در فشار، اضطراب و ناراحتى است، امّا اطرافيان وى هيچ گونه درك و احساسى از افسردگى و يا خوشى او نمی كنند، همين مثال كاملاً روشن می كند كه چگونه زندگان، جسم خشك و بی حركت مرده‏اى را می بينند، امّا خوشى يا ناراحتى و عذاب او را حس نمی كنند. قيامت: پس از بهم خوردن زمين و آسمان و دگرگونى كرات آسمانى، تمام انسانها از قبر بيرون آمده و زنده خواهند شد، همه مردم برانگيخته و احضار خواهند گرديد، در دشت پهناورى دادگاه عظيم الهى تشكيل می شود، معيارهاى عدالت و قضات آن دادگاه‏ها كه پيامبران و نيكانند حاضر خواهند شد، پرونده ‏هاى از پيش تشكيل شده به مردم داده می شود، نامه اعمال به دست افراد خواهد رسيد، گواهان در آنجا شهادتهاى خود را خواهند داد و سرانجام گروهى كه در دنيا كار نيك كرده ‏اند رستگار و آنهايى كه در دنيا مرتكب زشتی ‏ها شده‏ اند گرفتار خواهند شد... روشن است كه چه بايد كرد، بايد خود را آماده نمود و به مقدار توان كار نيك انجام داد تا دچار زيان كارى و شقاوت نگرديد. شقاوت ابدى كه راه نجات و گريزى ندارد و كيفر و عذابى است دايمى... (فمن يعمل مثقال ذرّة خيراً يره و من يعمل مثقال ذرّة شرّاً يره)(15). يعنى: هركس به اندازه ذرّه ‏اى خير انجام دهد پاداش آن را می بيند و هركس ذرّه‏اى بدى كند كيفر آن را خواهد ديد.
پي نوشتها

1 ـ سوره ذاريات: 56.

2 ـ سوره ملك: 2.

3 ـ سوره انعام: 165.

4ـ سوره آل عمران: 85.

5 ـ سوره علق: 1 ـ 5.

6ـ سوره شعرا: 214.

7ـ سوره حجر: 95.

8 ـ سوره مائده:3.

9 ـ كه همان حجره حضرت فاطمه زهرا(عليهاالسلام) بود.

10 ـ براى آشنايى بيشتر با زندگانى پيامبر اسلام(ص) به كتاب (ولأول مرة في تاريخ العالم ج 1 ـ 2) از همين مؤلف محترم مراجعه شود، (ناشر).

11 ـ سوره مائده: 67.

12 ـ سوره مائده: 3.

13 ـ سوره مؤمنون: 115.

14 ـ سوره مؤمنون: 10.

15ـ سوره زلزله: 7 – 8.


 

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام