باب الصغير
به معناى در كوچك.مقبرهاى است در دمشق كه گويند سر مطهر حضرت عباس وعلى اكبر«ع»و حبيب بن مظاهر در آنجا مدفون است.بعضى هم گفتهاند كه مدفن 17 سراز سرهاى شهداى كربلا است.ضريحى بر آن ساختهاند و نام تعدادى از شهداى كربلا برآن نقش بسته است.برخى قبر عبد الله بن جعفر(همسر زينب كبرى)را هم آنجا مىدانند.
مؤلف«اعيان الشيعه»،دفن سرهاى آن سه بزرگوار را در آن محل پذيرفتنى مىداند ومىگويد: چون سرها را به شام برده،اين طرف و آن طرف گرداندند و هدف يزيد كه اظهارپيروزى و نيز خوار كردن صاحبان آنها بود،چون اين كار انجام شد،طبيعى است كههمان جا دفن شده باشد و محلش محافظتشود. (1)
بارگاه يزيد دار الخلافه
بازار شام
بازارى است واقع در شهر دمشق،كه نزديك مسجد جامع شهر بوده است.بقاياى آنرا امروز«بازار حميديه»مىنامند.«معروف است كه پس از حادثه عاشورا،ابن زيادخاندان حضرت سيد الشهدا را اسير نمود و آنان را از كوفه به شام گسيل داشت.يزيددستور داد تا شهر شام را آينه بندى و چراغانى كرده،خاندان امام حسين«ع»را در كوچه وبازار بگردانند.از جمله جاهايى كه اسيران را عبور دادند،همين بازار شام بود كه براىديدار اسراى خاندان نبوت«ص»، جمعيت زيادى در دو طرف بازار صف كشيده بودند.
اين بازار امروزه حدود پانصد متر طول و ده متر عرض دارد،در دو طبقه و تاريخ بناى آنبه عصر عثمانى مىرسد...آغاز بازار شام،خيابانى عريض،واقع در غرب بازار و پايان آنمحوطه مقابل مسجد اموى است...فاصله آخرين ستون تا محوطه مقابل در غربى مسجداموى حدود سى متر است و ظاهرا اسراى خاندان عصمت و نبوت از همين درب اصلىمسجد اموى وارد مسجد گشتند...» (2)
بالا سر
يا«بالاى سر»قسمتى از قبر كه طرف سر ميت قرار مىگيرد،محوطهاى از حرم نزديكبه بالاى سر امام،در مقابل پايين پا.از آداب و مستحبات زيارت امام حسين«ع»ايستادن بربالاى سر آن حضرت و زيارت خواندن و نماز گزاردن است. (3)
بانى
پايه گذار،مؤسس.در فرهنگ عاشورا و مراسم سوگوارى،كسى كه بر پاى دارندهمجلس عزا يا تعزيه و روضه و سخنرانى براى امام حسين«ع»و ديگر معصومين است.
بانى مجلس معمولا بنا به نذر و نياز يا از روى عشق و علاقه دست به اين كار مىزند ومتكفل خرج و هزينه پذيرايى و اجرت روضه خوان و تعزيه خوان و واعظ و محلبرگزارى جلسه مىشود.به مؤسس ساختن مسجد و حسينيه هم بانى گفته مىشود.رسماست كه واعظ و مداح،بانى مجلس را ياد و دعا مىكند كه خداوند قبول فرمايد و موردعنايت و كرم ابا عبد الله«ع»قرار گيرد.
برداشتن بيعت
بيعت،بر عهده بيعت كننده،تكليف حمايت و يارى مىآورد،مگر آنكه امام و پيشواىبيعت،اين تعهد را از دوش بيعتگران بردارد و آنان را در«حل»قرار دهد كه اگر رفتند،پيمان شكنى محسوب نگردد.در اينكه آيا با«حل بيعت»،مسؤوليت از دوش صاحبانبيعت برداشته مىشود، يا آنكه تكليف حمايت و يارى حجتخدا همچنان بر دوش آنانباقى است،بحث است.
امام حسين«ع»يك بار در وسط راه،پس از شنيدن حوادث كوفه و آگاه شدن ازدگرگونى اوضاع آن،بيعت را از همراهان برداشت،تا هر كه مىخواهد برود.آن هنگامعدهاى رفتند.يك بار هم شب عاشورا پس از خطبهاى كه به ستايش از وفادارى اصحابشپرداخت،فرمود:اينها تنها مرا مىخواهند،شما را آزاد مىگذارم كه هر كس مىخواهدبرود.از تاريكى شب استفاده كنيد و برويد:«فانطلقوا جميعا فى حل،ليس لى عليكم منىذمام،هذا ليل قد غشيكم فاتخذوه جملا» (4) البته آن شب كسى نرفت.برادران و پسران وبرادرزادگان عبد الله جعفر و زينب«ع»و كسانى چون عباس،زهير بن قين و ديگرانبرخاستند و اعلام حمايت و جانبازى تا مرز شهادت نمودند و زندگى بى امام و حيات پساز شهادت حسين«ع»را بىارزش دانستند.
گفت اى گروه،هر كه ندارد هواى ما سرگيرد و برون رود از كربلاى ما برگردد آنكه با هوس كشور آمده سرناورد به افسر شاهى گداى ما
بررسى تاريخ عاشورا
نام كتابى ارزشمند،حاوى سخنرانيهاى مرحوم دكتر محمد ابراهيم آيتى كه درسالهاى 3-1342 از راديو ايران پخش شده است و درباره قيام سيد الشهدا و ابعادگوناگون آن است.
برير بن خضير همدانى
از شهداى كربلاست.از اصحاب وفادار امام حسين«ع»و از انسانهاى شايسته وپرهيزگار كه زاهد،قارى قرآن و معلم قرآن و از شجاعان بزرگوار كوفه،از قبيله«همدان»
بود.برير از تابعين به شمار مىرفت و به عنوان«سيد القراء»شناخته مىشد.اهل عبادت وقرائت قرآن بود كه در مسجد جامع كوفه به قرائت مىپرداخت و در ميان قبيله همدانارزش و منزلتى داشت.در كوفه مشهور و مورد احترام بود.كوشش بسيارى داشت كهعمر سعد را از دوستى و همدلى با حكومت اموى باز دارد كه موفق نشد. (5) وى در سال 60هجرى از كوفه به مكه رفت و به امام حسين«ع»پيوست و همراه او به كوفه آمد.روزتاسوعا از خوشحالى اينكه به شهادت خواهد رسيد،با عبد الرحمن بن عبد ربه شوخىمىكرد.شب عاشورا نيز از كسانى بود كه برخاست و در حمايت و جانبازى براى امام،سخنانى ايراد كرد. (6)
در كربلا چندين بار خطاب به دشمن سخنرانيها كرد.كلمات وفادارى او نسبت بهسيد الشهدا معروف است.روز عاشورا،به ميدان رفت و خطاب به سپاه عمر سعدخطابهاى ايراد كرد و به نكوهش آنان پرداخت.برير،پس از حر به ميدان رفت و جنگيد تاشهيد شد. (7) در حملههاى برق آسايش اينگونه رجز مىخواند:
انا برير و ابى خضير و كل خير فله برير
بستان«ابن معمر»
نام محل و نخلستانى است كه دو وادى نخله يمانى و نخله شامى در آنجا به هممىپيوندد و متعلق به عمر بن عبيد الله بن معمر بوده و مردم آنجا را بستان«ابن عامر»گويند.
نام منزلى است كه امام حسين«ع»هنگام حركت از مكه به سوى كوفه،در آنجا فرود آمده، سپس به تنعيم رفته است. (8)
بستن آب
شيوه ناجوانمردانه تشنه نگهداشتن طرف در جنگ،براى از پاى درآوردن او.درحادثه كربلا سپاه عمر سعد به دستور ابن زياد،از رسيدن آب به خيمهگاه امام حسين«ع»
جلوگيرى كردند.از روز هفتم محرم،عمر سعد كسى را به نام عمرو بن حجاج با پانصدسوار بر شريعه فرات مامور كرد.آنان فرات را در محاصره خويش قرار دادند و از سه روزبه شهادت امام حسين«ع»مانده،مانع آب برداشتن اصحاب او از فرات شدند. (9) اين كار كهبه تشنگى امام و اصحاب و فرزندانش در روز عاشورا انجاميد،از سوزناكترين حادثههاىكربلا بود و امام و ياران و اطفالش لب تشنه ماندند.
بشر(بشير)بن عمرو حضرمى
از شهداى كربلاست.نامش در زيارت رجبيه هم آمده است.وى يكى از دو مردى بودكه پيش از شهادت جوانان بنى هاشم،از ياران حسين«ع»باقى مانده بودند.انسانى پايدار،بصير و با وفا و از مردم«حضرموت»يمن بود.در كربلا خود را به كاروان حسين«ع»
ملحق ساخت.در همان دوران،فرزندش در شهر رى اسير بود.با آنكه امام،بيعتخود رااز او برداشت،ولى حاضر نشد دست از امام بكشد.اغلب مورخان،شهادت او را در حملهاول دانستهاند.قبر او در بقعه دسته جمعى شهداى كربلا در پايين پاى سيد الشهداست. (10) بشر بن عمر هم نقل شده است.
بشير بن حذلم
از ياران امام سجاد«ع»بود.وى كه در سفر اهل بيت امام حسين«ع»از شام به مدينه،همراه آنان بود،هنگام ورود به مدينه،به دستور امام سجاد«ع»مامور شد زودتر به مدينهبرود و خبر شهادت ابا عبد الله«ع»و آمدن اهل بيت را به اطلاع مردم برساند.او كه همچونپدرش طبع شعر داشت،در مسجد پيامبر«ص»خبر كشته شدن سيد الشهدا و بازگشتقافله حسينى را با اين دو بيت،به مردم رساند:
يا اهل يثرب لا مقام لكم بها قتل الحسين فادمعى مدرار الجسم منه بكربلاء مضرج و الراس منه على القناة يدار (11)
اى اهل مدينه!ديگر در مدينه جاى ماندنتان نيست،حسين«ع»كشته شده و اشكهايمجارى است.پيكر او در كربلا پاره پاره و سر مطهرش بر فراز نيزه،گردانده مىشود.نام اورا بشر و نام پدرش را جذلم هم گفتهاند.
بصره
يكى از شهرهاى مهم و بزرگ و بندرى عراق در كنار اروند رود(شط العرب)و نزديكخرمشهر است و داراى كشتزارها و نخلستانهاى بسيار. (12) معناى لغوى بصره،زمين سخت،سنگلاخ و پر سنگريزه است.نام قديمى آن منطقه،خريبه،تدمر و مؤتفكه بوده است.بهكوفه و بصره،عراقين هم مىگفتند.بصره در سال 14 هجرى،در زمان عمر بن خطاببنا شد.بناى آن شش ماه قبل از كوفه بود.مدتى هم پايتخت امويان شد.لقبهاى قبة الاسلامو خزانة العرب هم به آن دادهاند.
على«ع»در زمان خلافتخويش با شورشيان بصره جنگيد و آن درگيرى به جنگجمل شهرت يافت.در نهج البلاغه،در موارد متعددى امير المؤمنين از بصره و مردم آنمذمت كرده است،از جمله:«لعنك الله،يا انتن الارض ترابا و اسرعها خرابا و اشدهاعذابا،فيك الداء الدوى.قيل:ما هو يا امير المؤمنين؟قال:كلام القدر الذى فيه الفرية علىالله سبحانه و بغضنا اهل البيت و فيه سخط الله و سخط نبيه و كذبهم علينا اهل البيت واستحلالهم الكذب علينا» (13) كه نشاندهنده تفكرات انحرافى و موضعگيريهاى مخالف بااهل بيت است.بصره در آغاز مركز طرفداران عثمان بود،ولى پس از خلافت على«ع»
مركز تشيع شد،اما همچنان كسانى در آنجا نسبت به آل على،عناد داشتند.
امام صادق«ع»در حديثى فرموده است:پس از كشته شدن حسين بن على«ع»همه چيزو همه كس بر آن حضرت گريست،مگر سه چيز:بصره،دمشق و آل حكم بن عاص. (14) واين كلام على«ع»معروف است كه به ابن عباس،والى آن حضرت بر بصره،نوشت:«اعلمان البصرة مهبط ابليس و مغرس الفتن...» (15) بدان كه بصره،فرودگاه شيطان و كشتگاهفتنههاست.
در نهضت عاشورا،امام حسين«ع»به شش نفر از شخصيتهاى بصره نامه نوشت و آنانرا به يارى خويش براى گرفتن حق،دعوت كرد.اين شش نفر كه هر كدام،رئيس گروهىبودند، عبارت بودند از:مالك بن مسمع،احنف بن قيس،منذر بن جارود،مسعود بن عمرو،قيس بن هيثم و عمر بن عبيد الله.نامه رسان و پيك امام حسين«ع»براى رساندن اين پيام،غلامش سليمان بود.برخى از اينان،به امام جواب سرد دادند،برخى فرستاده امام را نزدابن زياد فرستادند.از شخصيتهاى بصره،يزيد بن مسعود به نداى امام لبيك گفت و باتشكيل جلسه، قبايل عرب را به يارى آن حضرت دعوت كرد،آنان نيز خوشحال شده،اعلام حمايت كردند.در پى آن نامهاى به امام نوشت و اعلام هر گونه حمايت و يارى كرد.
ولى نامه،روز عاشورا وقتى به دست امام حسين«ع»رسيد كه اصحاب و يارانش شهيدشده بودند.از سوى ديگر،يزيد بن مسعود وقتى آماده يارى امام شده بود كه خبر شهادتآن حضرت به بصره رسيد. (16) يزيد بن نبيط بصرى نيز به اتفاق دو پسر و غلامش به نداىامام لبيك گفته،خود را به مكه رساندند و از آنجا همراه امام به كربلا آمدند و شهيد شدند. (17) گرچه برخى از شهداى كربلا از شيعيان بصره بودند،اما بصره در مجموع،موضعشايستهاى در برابر ابا عبد الله«ع»و نهضت او نداشت.سابقهاش نيز در حمايت ازاهل بيت،خوب نبود.
«امروز،مردم بصره اغلب شيعه اثنى عشرىاند و بخشى هم اخبارى.از غلات شيعههم چون شيخيه و صوفيه در بصره ساكن هستند.اكثر عشاير نواحى اين منطقه،ايرانىتبارند و فارسى و تركى را هم مثل عربى مىدانند و با آن تكلم مىكنند.» (18)
بصيرت
از ويژگيهاى فكرى و عملى ياران سيد الشهدا«ع»در نهضت عاشورا،«بصيرت»وبينش بود.در فرهنگ دينى و متون معارف،از كسانى با عنوان«اهل البصائر»ياد شدهاست،يعنى صاحبان روشن بينى و بيدار دلى و شناخت عميق نسبت به حق و باطل،امام وحجت الهى،راه و برنامه، دوست و دشمن،مؤمن و منافق.صاحبان بصيرت،چشمدرونشان بيناست،نه تنها چشم سر.با آگاهى،هشيارى و انتخاب گام در راه مىگذارند وعملكرد و موضعگيريهايشان ريشه اعتقادى و مبناى مكتبى و دينى دارد،جهادشان مكتبىو مبارزاتشان مرامى است،نه سودجويانه و دنياپرستانه يا نشات گرفته از تعصبات قومى وجاهلى،يا تحريك شده تبليغات فريبكارانه جناح باطل و سلطه زور.اهل بصيرت،راهخود را روشن و بىابهام و بحق مىبينند و باطل بودن دشمن را يقين دارند و با تطميع وتهديد،نه خود را مىفروشند و نه دست از عقيده و جهاد برمىدارند.شمشيرها وجهادشان پشتوانه عقيدتى دارد.به فرموده على«ع»:«حملوا بصائرهم على اسيافهم». (19) اينگونه مدافعان بينادل و پيروان دل آگاه،هم در ركاب على«ع»با معاويه مىجنگيدند،هم در همه حال امام مجتبى«ع»را حمايت مىكردند،هم در عاشورا جان خويش را فداىامام خويش و نصرت قرآن مىكردند.اين از سخنرانيها و رجزها و پاسخهايشان روشنبود.سيد الشهدا«ع»را امامى مىدانستند كه بايد ياريش كرد و جان در راهش باخت ودشمنانش را كافر دلان نفاق پيشهاى مىشناختند كه جهاد با آنان همچون جهاد با مشركانبود و اجر داشت.سخنان امام حسين«ع»،امام سجاد«ع»،حضرت ابا الفضل،على اكبر، جوانان بنى هاشم،ياران ابا عبد الله«ع»همه گوياى عمق بصيرت آنان است.امام صادق«ع»
درباره حضرت عباس،تعبير«نافذ البصيرة»دارد،كه گوياى عمق بينش و استوارى ايماناو در حمايت از سيد الشهداست:«كان عمنا العباس بن على نافذ البصيرة صلبالايمان...». (20) در زيارتنامه حضرت عباس است:«و انك مضيت على بصيرة من امركمقتديا بالصالحين...».سخن على اكبر خطاب به امام كه«مگر ما بر حق نيستيم؟»مشهوراست.در جبهه مقابل،كوردلانى دنيا طلب و فريب خوردگانى بىانگيزه و تحريكشدگانى نادان بودند كه تبليغات اموى چشم بصيرتشان را بسته بود و لقمههاى حرام،گوش حقيقت نيوش را از آنان گرفته بود.
بطان
نام منزلى از منزلگاههاى كوفه به طرف مكه.در اطراف كوفه و از آن طايفهاى از بنىاسد است.امام حسين«ع»در مسير خويش به كوفه،از اين منزلگاه هم گذشته است.درآنجا قصرى و مسجدى و آب و آبادى بوده كه كاروانيان براى استراحت فرود مىآمدند. (21)
بكر بن حى تميمى
از شهداى كربلاست.وى ابتدا در سپاه عمر سعد بود،اما روز عاشورا به سپاهحسين«ع»پيوست و در حمله اول شهيد شد. (22)
بكير بن حمران احمرى
از كوفيان طرفدار يزيد.وى كسى بود كه در كوچههاى كوفه با مسلم بن عقيل نبرد تنبه تن كرد و ضربت تيغ مسلم او را مجروح ساخت.هم او بود كه به دستور ابن زياد،مسلمرا بالاى دار الاماره برد و سر از بدنش جدا كردن و بدن او را به زمين انداخت. (23)
بلا و كربلا
بلا هم به معناى رنج و محنت و گرفتارى است،هم به معناى آزمايش و امتحان.اغلب،رنجها و گرفتاريها مايه آزمون انسانها در زندگى و در طريق ديندارى است.كربلا(كرب وبلا)نيز آميختهاى از عظيمترين رنجها و محنتها بود و هم بزرگترين آزمايش تاريخى براىاهل حق و باطل،تا موضع خويش را مشخص سازند.وقتى سيد الشهدا«ع»به اين سرزمينرسيد،پرسيد: اينجا چه نام دارد؟گفتند:كربلا،چشمان آن حضرت پر از اشك شد وپيوسته مىفرمود:«اللهم انى اعوذ بك من الكرب و البلاء»و يقين كرد كه شهادتگاه خودو يارانش همين جاست و فرمود: «هذا موضع كرب و بلاء،هاهنا مناخ ركابنا و محط رحالناو سفك دماءنا». (24) اينجا سرزمين رنج و گرفتارى و بلاست،اينجا محل فرود آمدن ما وجايگاه ريخته شدن خونهاى ماست.
آميختگى اين سرزمين و اين نام با شدايد و رنجها پيش از آن نيز از زبان اولياء خدا نقلشده است.حضرت عيسى«ع»وقتى بر اين سرزمين گذشت،اندوه او را فرا گرفت و آنزمين را«ارض كرب و بلاء»دانست. (25) روزى حضرت رسول«ص»براى دخترش فاطمه«ع»از شهادت حسين«ع»در آينده سخن مىگفت،در حالى كه حسين«ع»كودكىدر آغوش مادر بود.حضرت زهرا«ع»از پدر پرسيد:آن جا كه فرزندم كشته مىشودكجاست؟فرمود:كربلاست،سرزمين محنت و رنج بر ما و بر امت...«موضع يقال لهكربلاء و هى دار كرب و بلاء علينا و على الامة[الائمة]...». (26) اگر كربلا را سرزمين آزمايش به حساب آوريم،هم آزمايش خلوص،فداكارى و عشقابا عبد الله«ع»و خاندان و ياران اوست كه در كوره رنجها و شهادتها و داغها و مصيبتها، جوهره ذاتى و بعد متعالى آنان و ميزان صدق عقيده و ادعايشان به ظهور رسيد، همآزمايشگاه كوفيان و مدعيان نصرت و يارى و نيز حكام اموى بود كه نسبت به فرزند پيامبرو حجت الهى آنگونه رفتار كردند.ابا عبد الله«ع»نيز در اشاره به جنبه آزمونى بلاها دركشف جوهره ديندارى و ميزان تعهد،در خطابهاى كه در منزلگاه«ذو حسم»(و بقولى دركربلا)ايراد نمود،فرمود:«...ان الناس عبيد الدنيا و الدين لعق على السنتهم يحوطونهما درت معايشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون». (27) مردم بنده دنيايند و دين بر زبانشانشيرين است و تا زندگيهاشان بچرخد و آسوده باشند،دم از دين مىزنند.اما آنگاه كه با«بلا»آزموده شوند،دينداران اندك مىشوند.
چه آزمايشى سختتر از اينكه حجتخدا را در محاصره دشمنان ببينند و بخاطر دنياطلبى و بيم از مرگ،دست از يارى او بردارند!به همين جهت،وقتى امام در طول راه ازبعضى يارى خواست و آنان روحيه فداكارى و جهاد در ركاب امام را نداشتند،حضرتفرمود كه از منطقه دور باشند،چرا كه هر كس نداى نصرت خواهى امام را بشنود و يارىنكند،گرفتار عذاب الهى خواهد شد،«فو الله لا يسمع واعيتنا احد و لا ينصرنا الا(هلك)
البه الله فى نار جهنم». (28) به علاوه،آزمايش بزرگ كربلا،براى اهل بيت و حسين بن على«ع»نيز وسيله قرب بهخدا و ترفيع درجه بود،آنگونه كه حضرت ابراهيم و اسماعيل با فرمان«ذبح»،آزمايششدند و نيز،ابراهيم،به فرمان الهى مامور شد خانواده خود را در دشت بى آب و خشك،تنها بگذارد،و نيز با آتش نمروديان آزمايش شد و در دل شعلهها رفت.
سيد الشهدا«ع»نيز هفتاد و دو قربانى به مسلخ عشق آورد،خودش نيز«ذبح عظيم»بودو قربانى آل الله.فرزندان و اهل بيت او نيز در صحراى طف،گرفتار امواج بلا و عطششدند،و همه در آزمايشگاه كربلا،رو سفيد و پيروز از آزمون برآمدند و كلام حسين«ع»
در واپسين لحظات،حكايتگر رضا و تسليم بود«الهى رضى بقضائك و تسليما لامرك».
در سخنرانى فاطمه دختر امام حسين«ع»نيز اشاره است به اينكه كربلا هم مايه آزمونبراى امت پيغمبر بود و هم براى عترت.ديگران امتحان بدى دادند،اما اهل بيت از اينامتحان رو سفيد درآمدند:«فانا اهل بيت ابتلانا الله بكم و ابتلاكم بنا فجعل بلاءنا حسنا» (29) اينگونه است كه مىتوان به عاشورا،از بعد«بلا»هم نگريست و«ابتلا»را زمينه جلوه بعدالهى شهيدان راه خدا دانست.زائر حسين«ع»نيز بايد تمثيلى از شدايد و رنجها و سوز وگدازها و خوف و عطشها را در خويش پديد آورد و كربلايش«كرب»و«بلا»باشد.
دلا خون شو كه خوبان اين پسندند دلا،خوبان دل خونين پسندند
بنى اسد
نام طايفهاى كه نزديك كربلا ساكن بودند و فرداى عاشورا،پس از رفتن سپاه عمرسعد، عدهاى از آنان براى دفن اجساد مطهر شهداى اهل بيت به كربلا آمدند (30) و چوناجساد را نمىشناختند،متحير بودند.در آن هنگام،حضرت سجاد«ع»آمد و پيكر اهل بيتو اصحاب را يك به يك به آنان شناساند و آنان در دفن شهدا،حضرت را يارى كردند وبراى خويش،افتخار آفريدند.در«دايرة المعارف تشيع»آمده است:
«بنى اسد،نام تيرهاى از قبايل عرب،از فرزندان اسد بن خزيمه بن مدركه...اين قبيلهتوفيق و افتخار دفن پيكر مطهر حضرت سيد الشهدا و انصار آن حضرت را پس از واقعهكربلا در سال 61 ق.داشتند.جمعى از اصحاب،علما،شعرا و زعماى اماميه از اين قبيلهبرخاستهاند.برخى از همسران پيامبر اكرم«ص»نيز از همين قبيله بودهاند.اين قبيله درسال 19 هجرى از بلاد حجاز به عراق رفته،در كوفه و غاضريه از نواحى كربلا سكونتكردند.از قبايل سلحشور عرب محسوب مىگردند.هنگام بناى كوفه،اين قبيله محلهخاصى را در جنوب مسجد كوفه به خويش اختصاص دادند.در سال 36 هجرى در جنگجمل،با على«ع»بيعت كردند و در كنار آن حضرت جنگيدند.در قيام عاشورا در سال 61به سه دسته تقسيم شدند:موافق با حضرت و مخالف و بىطرف.حبيب بن مظاهر،انسبن حرث،مسلم بن عوسجه،قيس بن مسهر،موقع بن ثمامه و عمرو بن خالد صيداوى ازسران موافق بودند و حرملة بن كاهل اسدى،قاتل طفل شير خوار،از سران مخالف بود.
گروهى از دسته سوم(بىطرفها)پس از شهادت حسين،زنانشان بر ميدان جنگ گذر كردهو اجساد را ديدند و تحت تاثير قرار گرفتند و به سرزمين خود رفته،مردان را جهت دفناجساد، خبر كردند.ابتدا زنان بيل و كلنگ به دست گرفته به طرف كربلا روان شدند.پس ازمدتى وجدان مردان بنى اسد بيدار گشت و به خود آمدند و به دنبال زنان راه افتاده به دفناجساد امام و يارانش پرداختند.اين فداكارى سبب شهرت آنان شد و از آن پس شيعيان بهنظر احترام و محبت به قبيله بنى اسد مىنگرند». (31)
بنى اميه
طايفهاى از قريش،كه نسب آنان به امية بن خلف از فرزندان«عبد شمس»مىرسد.اميهاز دشمنان سرسخت پيامبر اسلام«ص»بود و فرزندان او و كلا بنى اميه همواره با بنى هاشممخالف و كينه توز بودند. (32) با پيامبر به نحوى،با على«ع»به نحو ديگر و با امام حسن و امامحسين«عليهما السلام»و ساير ائمه به گونه ديگرى خصومت مىورزيدند. رسولخدا«ص»آنان را لعنت كرد.در قرآن،«شجره ملعونه»(سوره اسراء آيه 60)به بنى اميهتفسير شده است. (33) اين دودمان،با عترت پيامبر و آل على دشمنى شديد داشتند و بزرگانى از آنان درجنگهاى صدر اسلام به تيغ مسلمانان كشته شده بودند.يزيد و معاويه از نسل اينان بودندكه آن دشمنيها را با على و آل على نشان دادند.«اينان از زمان معاويه در سال 41 هجرى بهحكومت رسيدند و تا سال 132 هجرى حكومت داشتند و مركز حكومتشان در شام بود.
به تبع حكومتهاى روم و فارس،بساط و تشريفات و تجملات و عيش و نوشهايى راهانداخته بودند.بعضى از خلفاى بنى اميه عبارت بودند از:معاويه،يزيد،مروان،عبد الملك،وليد،سليمان، عمر بن عبد العزيز،هشام و...كه با مروان حمار،اين سلسله منقرض شد،درجريان قيام ابو مسلم خراسانى.» (34) مدت حكومتشان هزار ماه (35) بود،از زمان امام حسنمجتبى«ع»تا زمان روى كار آمدن سفاح،يعنى 90 سال و 11 ماه و 13 روز دقيقا طولكشيد.بعضى آيه«ليلة القدر خير من الف شهر»را بر هزار ماه حكومت آنان تاويلكردهاند. (36) ابو سفيان،در اولين روز به خلافت رسيدن عثمان به او توصيه كرد كه:پس ازقبيله تيم وعدى(كه ابو بكر و عمر از آن بودند)اينك حكومت به دست تو افتاده است،آن را همچون توپى در ميان بنى اميه دست به دست بگردان.اين سلطنت است نه چيز ديگر،من به بهشت و جهنمى باور ندارم. (37)
امويان سنت رسول خدا را تغيير دادند.خود پيامبر پيشگويى كرده بود كه چنينخواهد شد: «ان اول من يبدل سنتى رجل من بنى امية»اين شعر نيز كه بىاعتقادى امويانرا به خدا و قيامت و وحى مىرساند،از زبان يزيد نقل شده است كه:
لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحى نزل (38)
در زيارت عاشورا،از آل ابو سفيان،آل زياد،آل مروان و بنى اميه نام برده شده و موردلعنت قرار گرفتهاند.امام حسين«ع»نيز در پاسخ سخن مصرانه مروان كه مىخواست امامبا يزيد بيعت كند،فرمود:از جدم شنيدم كه مىفرمود خلافت بر آل ابو سفيان حرام است«الخلافة محرمة على آل ابى سفيان».
پىنوشتها
1-اعيان الشيعه،سيد محسن امين،ج 1،ص 627.
2-دايرة المعارف تشيع،ج 3،ص 34.
3-بحار الانوار،ج 98،ص 186.
4-وقعة الطف،ابى مخنف،ص 197.
5-انصار الحسين،ص 61.
6-عنصر شجاعت،ج 1،ص 154.
7-بحار الانوار،ج 45،ص 15.
8-معجم البلدان،ياقوت حموى،ج 2،ص 170.
9-اعيان الشيعه،ج 1،ص 599،الكامل فى التاريخ،ج 2،ص 556.
10-دايرة المعارف تشيع،ج 3،ص 250،عنصر شجاعت،ج 2،ص 194.
11-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 423،لهوف،ص 116.
12-درباره بناى بصره و تاريخچه و جغرافياى آن ر.ك:«دايرة المعارف تشيع»،ج 3،ص 262 به بعد،عنوان«بصره».
13-سفينة البحار،ج 1 واژه«بصر».
14-بحار الانوار،ج 57،ص 205.
15-همان،ج 33،ص 492،نهج البلاغه(صبحى صالح)نامه 18.
16-حياة الامام الحسين بن على،ج 2،ص 327.
17-همان،ص 328.
18-ر.ك:دايرة المعارف تشيع،ج 3،ص 266.
19-نهج البلاغه،صبحى صالح،خطبه 150.
20-اعيان الشيعه،ج 7،ص 430.
21-الحسين فى طريقه الى الشهاده،ص 80.
22-عنصر شجاعت،كمرهاى،ج 3،ص 44.
23-مروج الذهب،مسعودى،ج 3،ص 59.
24-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 91.
25-بحار الانوار،ج 44،ص 253.
26-همان،ص 264.
27-تحف العقول،حرانى،ص 245(چاپ جامعه مدرسين).
28-بحار الانوار،ج 44،ص 379،انساب الاشراف،ج 3،ص 174.
29-رياض القدس،ج 2،ص 341.
30-مروج الذهب،ج 3،ص 63.
31-دايرة المعارف تشيع،ج 3،ص 340.
32-ر.ك:«النزاع و التخاصم بين بنى امية و بنى هاشم»از:مقريزى.
33-سفينة البحار،ج 1،ص 46.
34-معارف و معاريف،ج 1،ص 412.درباره وقايع زمان خلفاى بنى اميه و شناخت آنها،از جمله رجوع كنيد به:تتمةالمنتهى،شيخ عباس قمى و نيز منتهى الارب(ترجمه)جلد 5 و 6
35-كتاب«هزار ماه سياه»شرح جنايات امويان را در بردارد.نيز ر.ك:«شيعه و زمامداران خودسر»ترجمه«الشيعة والحاكمون»از محمد جواد مغنيه.
36-مروج الذهب،ج 3،ص 235.
37-استيعاب،ج 2،ص 690.
38-اشعار از«ابن زبعرى»است كه يزيد به آنها استشهاد كرده است.