داستان احمد عسکرى‏ دانشمند معاصر، شیخ لطف الله صافى - که صاحب نوشته‏هاى ارزشمند است - داستانى را - که در سال (1398 ه . ق) از حاج احمد عسکرى - که از خوبان است - یادآورى کرده است و این داستان، متعلق به ساختن مسجدى است که در مسیر قم - تهران واقع شده است؛ ولى الان این مسجد، داخل شهر مقدس قم است و نامش، مسجد امام حسن مجتبى‏علیه السلام مى‏باشد.
احمد عسکرى مى‏گوید: 17 سال پیش در روز پنج‏شنبه، 3 نفر از جوانان - که شغلشان مکانیکى بود - پیش من آمدند و گفتند:
امروز پنج شنبه است و ما مى‏خواهیم به شهر قم و به مسجد جمکران برویم تا به وسیله صاحب الزمان‏علیه السلام براى برآورده شدن بعضى از حاجت‏هاى خود، به خدا متوسل شویم و دوست داریم، تو هم ما را در این مسافرت، همراهى کنى.
من هم با این پیشنهاد موافقت کردم، سوار ماشین شدیم و به سمت شهر قم روانه شدیم؛ نزدیک شهر بودیم که ماشین، مشکلى پیدا کرد از راه رفتن باز ماند، جوانان مکانیک، مشغول درست کردن ماشین شدند؛ من هم فرصت را غنیمت شمردم، کمى آب برداشتم و براى قضاى حاجت از آن محل دور شدم.
در آن‏جا، سید زیبایى را دیدم که رنگ صورتش، سفید، ابروهایش کشیده و دندان‏هایى سفید داشت و برگونه‏اش خالى بود، لباس سفید، عباى نازک و دو نعلین زرد داشت و عمامه سبزى بر سر گذاشته، در دستش نیزه‏اى بود که به وسیله آن بر روى زمین، خط مى‏کشید.
با خودم گفتم: این سید در این صبح به این زودى این‏جا آمده، در کنار جاده ایستاده، با نیزه‏اش بر روى زمین خط مى‏کشد؛ غیرعادى است؛ چون این، جاده‏اى عمومى است و آشنا و غریبه در آن تردد مى‏کنند.
احمد عسکرى‏علیه السلام در حالى‏که از سوء ظن به آن مرد، اظهار پشیمانى مى‏کرد، چنین مى‏گوید:
جلو رفتم و به او گفتم: در این زمانه موشک و ذرات اتمى، تو نیزه به دست گرفته‏اى؟! برو و علوم دینى خود را فرا بگیر.
این را به این سبب به او گفتم؛ چون لباس اهل علم را بر تن داشت...
او را ترک کردم و راهى مکان دورى شدم و آن‏جا براى قضاى حاجت نشستم... پس او مرا با اسم صدا کرد و فرمود: «در این مکان براى قضاى حاجت ننشین؛ چون من این مکان را براى ساخت مسجد، خطکشى کرده‏ام.»
از اینکه با اسم مرا شناخت، توجهى نکردم و میل نداشتم، بگویم، روى چشم. فورا بلند شدم.
به من فرمود: «برو پشت آن تپه و قضاى حاجت کن.»
من هم به آن‏جا رفتم و بعضى سوالات به ذهنم آمد باخود قرار گذاشتم، آنها را با سید مطرح کنم و به او بگویم: این مسجد را براى چه کسى مى‏سازى؟ چون این منطقه از شهر، دور و در صحراى بى‏آب و علفى بود.»
بعد از آن به او مى‏گویم: مسجد هنوز ساخته نشده، پس چرا مرا از قضاى حاجت در این مکان منع مى‏کنى براى اینکه نجس کردن مسجد، زمانى حرام است که زمین، وقف مسجد شود.
چون قضاى حاجت کردم به طرف سید رفته، سلام کردم؛ او نیزه را در زمین فرو برد و به من خوش آمد گفت و فرمود:
«سوال‏هایى که مى‏خواستى از من بپرسى، بپرس؟!»
من متوجه نشدم، او چگونه از آنچه در قلبم بود و هنوز آن را به زبان نیاورده بودم، خبر دارد و اینکه این امرى عادى نیست؛ بلکه معجزه است. به هر حال به او گفتم:
سید! درست را رها کرده‏اى به این مکان آمده‏اى و فکر نمى‏کنى که ما در عصر موشک و توپ هستیم و نیزه چه فایده‏اى دارد؟
گفتگو بین من و او آغاز شد در حالى‏که نگاهش را به زمین انداخته بود به من فرمود: «براى مسجد خط مى‏کشم»
گفتم: این مسجد براى اجنه یا ملایکه است؟
فرمود: «براى انسان‏ها.» و اضافه کرد بزودى این مکان به وسیله ساکنانش، آباد خواهد شد.
به او گفتم: به من بگو، هنگامى که خواستم، قضاى حاجت کنم به من گفتى: اینجا مسجد است با اینکه مى‏دانى، این‏جا مسجدى بنا نشده است.
فرمود: «سیدى از فرزندان فاطمه زهراعلیهم السلام در این مکان به شهادت رسیده، بزودى محل شهادتش، محراب خواهد شد؛ چون در آن‏جا خون آن شهید، ریخته شده است.»
سپس به گوشه‏اى از آن زمین اشاره کرد و فرمود: «در آن مکان، دستشویى‏هاى صحرایى درست مى‏شود؛ چون دشمنان خدا و پیامبرصلى الله علیه وآله در آن مکان به خاک افکنده شده‏اند.»
آن‏گاه متوجه پشت سرش شد و فرمود: «در این جایگاه، حسینیه ساخته مى‏شود» تا به یاد امام حسین‏علیه السلام افتاد، اشک‏هایش بر گونه‏اش جارى شد و من هم به گریه او، گریه کردم.
بعد فرمود: «پشت این جایگاه، کتابخانه‏اى ساخته مى‏شود و تو به آن، کتاب‏هایى هدیه مى‏کنى.»
گفتم: موافقم ولى به 3 شرط:
1 - تا زمان ساختن این کتابخانه زنده باشم.
فرمود: «ان شاءالله»
2 - این‏جا مسجد ساخته شود.
فرمود: «بارک الله.»
3 - به قدر توانم به کتابخانه هدیه کنم؛ ولو یک کتاب، آن هم به سبب اطاعت از امر تو، اى پسر پیامبرصلى الله علیه وآله!
آن‏گاه مرا به سینه‏اش چسبانید به او گفتم: چه کسى این مسجد را مى‏سازد؟
فرمود: «یدالله فوْق‏ایْدیهم» «دست خداوند، بالاى همه دست‏هاست.»
گفتم: مى‏دانم که دست خداوند، بالاى همه دستهاست.
فرمود: «بزودى مسجد را - که در حال تمام شدن است - خواهى دید و سلام مرا به متولى ساختن مسجد، برسان.»
سپس به من فرمود: «خداوند تو را بر امور خیر موفق بدارد.»
آن‏گاه سید را ترک کردم و متوجه ماشین - که کنار جاده توقف کرده بود - شدم؛ درست شده بود از من پرسیدند:
زیر این آفتاب داغ با چه کسى صحبت مى‏کردى؟
گفتم: شما آن سید با آن نیزه بلندش را ندیدید؟ با او صحبت مى‏کردم.
گفتند: کدام سید.
پشت سرم را نگاه کردم... این‏جا و آن‏جا... کسى را ندیدم على‏رغم اینکه آن زمین، هموار بود و هیچ پستى و بلندى در آن نبود؛ دچار حالتى سخت و وحشتناک شدم و در آن حال، وضعیتى داشتم که نمى‏توانم، وصفش کنم.
دوستانم با من حرف مى‏زدند؛ ولى من نمى‏توانستم، جواب آنها را بدهم و نمى‏دانم، چگونه نماز ظهر و عصرم را خواندم!!
در آخر.... به مسجد جمکران رسیدیم در حالى که فکرم پریشان بود! در مسجد نشستم و گریه کردم در سمت راست، پیرمردى و در سمت چپ من، جوانى نشسته بودند؛ نماز مخصوص مسجد را خواندم و خواستم بعد از نماز به سجده بروم؛ سیدى را دیدم که عطر خوشبویى از او به مشام مى‏رسید به من گفت:
«آقاى عسکرى! سلام علیکم.»
کنار من نشست، صدایش شبیه صداى همان سیدى بود که صبح او را دیدم؛ مرا نصیحتى کرد؛ سپس به سجده رفتم و آنچه را در سجده باید مى‏خواندم، گفتم؛ سرم را بلند کردم، ولى کسى را ندیدم از کسانى که دور و برم بودند، جویا شدم؛ ولى آنها گفتند:
ما کسى را ندیدیم.
مثل اینکه زمین، زیر پاهایم دهان باز کرد... و توان از کف دادم؛ دوستانم آمدند و از آنچه براى من پیش آمده بود؛ تعجب کردند و روى صورتم آب پاشیدند.
به تهران بازگشتیم و قضیه‏ام را به یکى از علما گفتم، او گفت: آن شخص، امام زمان‏علیه السلام بوده است؛ پس صبر کن تا ببینیم آیا آن مسجد ساخته مى‏شود!
چند سال گذشت و من در یکى از مناسبت‏ها به قم آمدم، زمانى که به آن منطقه رسیدم، دیدم ستون‏هایى در آن مکان افراشته شده، سوال کردم: چه کسى این مسجد را مى‏سازد؟
به من گفته شد: مردى به نام حاج یدالله رجبیان.
چون این نام را شنیدم از خود بى‏خود شدم و عرق سراسر بدنم را فرا گرفت و نتوانستم روى پا، بایستم؛ روى صندلى نشستم و فهمیدم که معناى سخن امام‏علیه السلام، زمانى که از او پرسیدم: چه کسى مسجد را مى‏سازد؟ او فرمود: «یدالله فوق ایدیهم؛ یعنى چه؟»
به تهران رفتم و 400 کتاب خریدم و وقف آن کتابخانه کردم و با حاج یدالله رجبیان ملاقات کردم...

سید محمد کاظم قزوینى موسوى
منبع: کتاب از تولد تا بعد از ظهور

 


نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام