دوران امامت امام هادى (علیه‏السلام) مصادف بود با برخوردهاى اعتقادى، مناقشه‏هاى علمى، تبعیض‏هاى قومى، فشارهاى اقتصادى و سیاسى و هرج و مرج گرایى دولتمردان عباسى، که قلمرو آنان را به صحنه درگیرى‏هاى مختلف گروه‏ها و احزاب مبدل ساخت. این جنبش‏ها را از حیث انگیزه دینى یا غیر دینى به دو دسته «آشوب» و «نهضت» مى‏توان تقسیم کرد. آشوب‏ها با اهداف قدرت طلبانه و فتنه جویانه انجام مى‏گرفت و نهضت‏ها که از سوى علویان به وقوع مى‏پیوست، با انگیزه‏هاى حق گرایانه صورت مى‏پذیرفت. این نوشتار نگاهى گذرا به این حرکت‏ها دارد.


الف) حرکت کولى‏ها
آنان در دوران خلافت معتصم توانسته بودند بر راه بصره که شریان اقتصادى خلافت به شمار مى‏رفت، تسلط یابند و وابستگان حکومت را تهدید کنند. آنان جلو کشتى‏هاى تجارى را مى‏گرفتند و مانع رسیدن کمک به بغداد مى‏شدند. معتصم، یکى از فرماندهانش به نام «عجیف بن عنبه» را در ۲۱۹ ق. در «بطیخه» به جنگ آنان فرستاد.
ب) حرکت بابک خرّم دین
«بابکیه»، فرقه‏اى بودند که از «بابک» پیروى مى‏کردند و تا اندازه‏اى حرکت آنان نمود دینى و هدف سیاسى داشت و خطرناک‏ترین حرکتى بود که در این دوران رخ داد. آنان بر ضد سلطه سیاسى اعراب دست به شورش زدند. در واقع، حرکت آن‏ها حرکتى نژاد پرستانه به شمار مى‏رفت و بیانگر روحیه نارضایتى اقوام ایرانى از اعراب بود. بابک خودش را به «ابو مسلم خراسانى» مرتبط مى‏دانست و ادعا مى‏کرد که از نسل دختر اوست؛ چیزى که آنان را به ریشه ایرانى قدیم هدایت مى‏کرد. او سیاستى حکیمانه را در جذب پیروانش پیشه کرد و موفق شد همه بخش‏هاى آذربایجان را به هم پیوند دهد و بنا به دعوت او بخش‏هایى چون طبرستان، همدان، اصفهان، گرگان، ارمنستان، خراسان و دیگر سرزمین‏هاى غیر عرب نیز به او پیوستند.
معتصم در سال ۲۲۰ هجرى به بزرگ‏ترین فرماندهش، «افشین» دستور سرکوبى او را داد. افشین با شیوه‏هاى جاسوسى پیشرفته، بابک را شکست داد و سرانجام دستگیر کرده نزد معتصم برد و به گونه فجیعى به قتل رسانید. سپس بدنش را پس از مدتى آویختن در شهر، به شهرهاى دیگرى چون خراسان فرستاد.
ج) حرکت مازیار
حکومت عباسى از آشوب‏هایى که حرکت بابک در مناطق غربى دریاى مازندران برانگیخته بود، رهایى نیافته بود که با حرکت فرد ایرانى دیگرى روبه رو شد. «مازیار» اهل طبرستان بود. او وطن خود را عرصه فعالیت‏هاى انقلابى خصمانه با حکومت قرار داد. مازیار به اسلام گروید و «محمد»، نام گرفت و در زمان مأمون به استاندارى طبرستان و دماوند منصوب و به «سپهبد» نامدار شد.او در سال ۲۲۵ هجرى دست به شورش جدایى طلبانه زد. مازیار از دشمنى میان طاهریان و افشین بهره جست و با افشین، مکاتبه و او را به سرپیچى از فرمان حکومت تشویق کرد تا خطر سرکوب او را از خود دور کند. مازیار به او وعده داد که در این صورت مى‏تواند خراسان را که افشین به آن طمع فراوانى داشت، از چنگ حکومت بیرون آورد. مازیار اعتراف کرد که افشین او را به شورش و نافرمانى و گرایش به مجوسیت تحریک کرده است.
خلیفه که از اهداف این شورش آگاه شده بود، به سرکوبى آن‏ها برخاست و مازیار را دستگیر کرد و او را آن قدر تازیانه زد که مرد. بدن او را کنار بدن بابک که هنوز بر دار آویخته بود، آویزان کردند و از قتل افشین نیز چون ترک بود، صرف نظر شد و آن قدر در زندان ماند که بدرود حیات گفت.
د) حرکت ناراضیان در بغداد
بغداد در سال ۲۴۹ هجرى مورد تهاجم ناراضیان حکومت قرار گرفت و در سال ۲۵۱ این شهر طعمه تاخت و تاز معتز و مستعین بر سر قدرت گردید. این آشوب‏ها، ماه‏ها به طول انجامید و گروه بسیارى از مردم کشته و خانه‏هایشان ویران شد. در سال بعد، شورشى دیگر علیه «محمد بن عبداللّه بن طاهر»، والى بغداد صورت گرفت و شهر به آتش کشیده شد. بسیارى حرکت‏ها و جنبش‏هاى مسلحانه دیگر در اندلس و شهرهاى دمشق نیز صورت گرفت که شرح کامل آن در تاریخ آمده است و از وضع نابسامان سیاسى در این دوره از خلافت عباسیان حکایت مى‏کند.
پیدایش و گسترش نهضت علویان
در نگاهى کلان، اعتقاد شیعه مبنى بر حقانیت خلافت خاندان پیامبر، عامل احیاى حرکت انقلابى علویان و شیعیان بر ضد حاکمیت را تشکیل داد و در درجه دوم، این حرکت‏ها، بازتابى روشن از سیاست‏ها و برنامه‏هاى سرکوب گرانه عباسیان بود. روحیه تسلیم ناپذیرى علویان در برابر ستم از یک سو و فشار بیش از حد عباسیان بر شیعیان و نسل کشى آن‏ها از سوى دیگر، چهره‏هاى برجسته و ممتاز علوى را بر آن داشت تا براى احقاق حق امامان خود و پایان دادن بر اعمال ننگین دستگاه ظلم، دست به قیام بزنند. سردمداران این قیام‏ها، خود از فرزندان ائمه اطهار (علیهم‏السلام) و نوادگان آنان بودند که به انگیزه براندازى نظام ستم پیشه عباسى با شعار «الرّضا من آل محمد (صلى الله علیه و آله)» با شخص برگزیده‏اى از خاندان پیامبر، قیام خود را آغاز کردند.
علت انتخاب این شعار، ابتدا زیر سؤال بردن مشروعیت خلافت عباسیان و غاصبانه بودن حکومت آن‏ها و در گام دوم، حفظ جان امامشان که در آن زمان تحت مراقبت نظامى قرار داشت، بود؛ زیرا اگر آن‏ها نام شخص خاصى را بر نهضت خود مى‏گذاشتند - که بى‏شک، آن شخص امام هادى (علیه‏السلام) بود - دستگاه به آسانى با از بین بردن آن فرد، قیام را سرکوب مى‏کرد. مهم‏ترین این قیام‏ها را مى‏توان به طور خلاصه چنین گزارش کرد.
۱. قیام محمد بن قاسم
نیاى سوم او، امام سجاد (علیه‏السلام) بود. وى در دوران معتصم در سال ۲۱۹ هجرى قیام خود را در طالقان آغاز کرد. او اهل فقه بود و در دیندارى و دورى از دنیا شهرت داشت. به همین دلیل، عده بسیارى به او گرویدند. «عبداللّه بن طاهر» یکى از فرماندهان نظامى خود به نام «ابراهیم بن غسّان» را فرا خواند و او را مأمور سرکوبى محمد بن قاسم کرد. ابراهیم شبانه بر طبل نواخته و افرادش را آماده مى‏کند و به سمت نساء به راه مى‏افتد و با گرفتن نشانى محمد و اصحابش، به جست و جوى خانه به خانه پرداخته و آنان را دستگیر مى‏کند و در غل زنجیر بسیار سنگینى مى‏بندد و نزد عبداللّه مى‏آورد.
امیر با دیدن وضعیت رقت بار محمد فریاد مى‏زند: «واى بر تو اى ابراهیم! از خدا نهراسیدى که با بنده نیکوکارى چنین رفتارى انجام دادى و او را با چنین زنجیرهاى سنگینى آزردى؟!» ابراهیم گویا از سخن امیر تعجب کرد که چندى پیش از عصبانیت در آتش مى‏سوخت، ولى اینک به حال دشمنش دل سوزى مى‏کند، پاسخ داد: «امیر، ترس از غضب تو، ترس از خداى را از خاطرم زدود و نیز وعده‏هایى که داده بودى، هوش از سرم ربود». امیر با بزرگوار نمایى و بزرگ منشى تعجب آورى، فرمان داد غل و زنجیر محمد را باز کنند و او را در زنجیرى سبک‏تر به بند کشند. آن گاه او را به زندان افکندند و مخفیانه سه ماه او را نگه داشتند تا مردم از او آگاهى نیابند و دست به شورشى دوباره نزنند.
او بعدها موفق شد از زندان عبداللّه بن طاهر بگریزد و پس از مدتى پنهان زیستى، دوباره در دوران متوکل دستگیر و به زندان ابد محکوم گردید. سرانجام و بنا به نقلى، مسموم شد و به شهادت رسید.
۲. قیام یحیى بن عمرو
او نیز از نوادگان امام زین العابدین (علیه‏السلام) بود. او فردى شجاع، قوى هیکل، با قلبى آکنده از ایمان و دور از ناپختگى‏هاى جوانى بود که کسى نمى‏توانست عیبى در او بیابد. وى در پارسایى زبانزد همگان بود. برادر زاده‏اش، «محمد بن حسین» درباره‏اش مى‏گوید: «من مردى پارساتر از او ندیدم. او در دوران خفقان خلافت متوکل قیام خود را در خراسان آغاز کرد و متوکل، عبداللّه بن طاهر، را مأمور سرکوب او کرد. او پس از مدتى دستگیر شد و پس از ضرب و جرح فراوان در زندان «فتح بن خاقان» زندانى گردید. سالیانى بعد، از زندان آزاد شد و به بغداد رفت و دوباره پرچم قیام را با شعار «الرضا من آل محمد (صلى الله علیه و آله) برافراشت و مردم کوفه را نیز به یارى خود برانگیخت.
امیر بغداد، محمد بن عبداللّه بن طاهر، به رویارویى با او برخاست. سرانجام یحیى پس از مقاومت بسیار شکست خورد و به شهادت رسید و دسته‏اى از افراد او اسیر شدند. اسیران را با پاى برهنه وارد بغداد کردند و هر کس را که عقب مى‏ماند، گردن مى‏زدند. در میان اسیران، بزرگانى بودند که از آن جمله، «اسحاق بن جناح» را مى‏توان نام برد. وقتى اسحاق در زندان درگذشت، محمد بن عبداللّه بن طاهر نوشت که او را بدون غسل و کفن و نماز در گورستان یهودیان دفن کنند. سر یحیى را از بدن جدا کردند، ولى از شدت ضرباتى که بر بدن وارد شده بود، به سختى قابل شناسایى بود. مردم نخست قتل او را باور نمى‏کردند، ولى با آگاهى از شهادت او، به شدت گریستند. سر او را به بغداد فرستادند و سفاکان دولت عباسى براى تهنیت نزد امیر بغداد رفتند. شهادت یحیى موجى از اندوه و سوگ را در میان شیعیان ایجاد کرد و شاعران آزاده‏اى که در آن دوران مى‏زیستند، در رثاى او اشعار بسیارى سرودند.
۳. قیام حسن بن زید
او از دودمان امام حسن مجتبى (علیه‏السلام) بود و نسب او با پنج واسطه به ایشان مى‏رسید. تاریخ قیام وى را سال ۲۵۰ هجرى و در ناحیه طبرستان ضبط کرده است که شامل نواحى‏اى چون چالوس، دیلم، و کلار مى‏شد. او توانست در این مناطق افراد بسیارى را براى پیوستن به قیام خود دعوت کند. از ویژگى‏هاى فردى او، بخشندگى، فروتنى و فقاهت را مى‏توان بر شمرد. وى بسیار از تجلیل و تمجید دیگران نسبت به خود اکراه داشت. نوشته‏اند، روزى شاعرى او را تمجید و تحسین کرد و گفت: «خدا یکى است و فرزند زید، یکى!» حسن بن زید بسیار خشمگین شد و گفت: «سنگ بر دهانت باد اى دروغ گو! چرا نگفتى که خدا یکى است و پسر زید بنده اوست؟ آن گاه به سجده افتاد و از خدا آمرزش خواست و شاعر را نیز از بخشش محروم کرد»!
قیام او نزدیک به بیست سال طول کشید. او توانست ناحیه طبرستان را در اختیار خود بگیرد و سرزمین‏هاى دیگرى چون رى و همدان را نیز از سلطه عباسیان بیرون آورد.
۴. قیام حسین بن محمد
نسب او نیز با چهار واسطه به امام زین العابدین (علیه‏السلام) مى‏رسد. او در سال ۲۵۱ هجرى در کوفه بر ضد حکومت ستم پیشه عباسى قیام کرد که با دوران خلافت مستعین هم زمان بود. خلیفه، «مزاحم بن خاقان ارطوج» را براى سرکوبى وى گسیل داشت. حسین بن محمد را سیصد مرد علوى، سیصد نفر از جارودیه و زیدیه همراهى مى‏کردند. جنگ بین آن‏ها در گرفت و حسین شکست خورد و به سوى شهر عقب نشست. مردم در دفاع از این انقلابى ستم ستیز، به سوى مزاحم، سنگ پرتاب کردند. او از این حرکت مردم بسیار خشمگین شد و به افراد خود فرمان داد تا شهر را آتش زنند. آن‏ها درِ بزرگ شهر و هفت بازار و هزار خانه را به آتش کشیدند و نوامیس را مورد هتک حرمت قرار دادند. زندان‏ها را نیز از علویان آکندند و این گونه قیام حسین بن محمّد زید را سرکوب کردند.
۵. قیام اسماعیل بن یوسف
نَسب او با چهار پشت به امام مجتبى (علیه‏السلام) مى‏رسد. وى در مکه دست به قیام زد و با امیر مکه (جعفر بن فضل) به مقابله برخاست. او توانست قدرت را در این شهر به دست بگیرد و به خزانه‏دارى شهر و نیز آنچه در کعبه نگه‏دارى مى‏شد، دست یابد. او پس از قیام خود، حکمران مکه را همراه هوادارانش بیرون راند و بسیارى از آنان را کشت. پس از پنجاه روز به سوى مدینه لشکر کشید و آن جا را نیز بدون مقاومت على بن حسین، حکمران مدینه، به تصرف خود در آورد و دوباره به مکه بازگشت. شهر مکه در محاصره اقتصادى قرار گرفت تا جایى که مردم از تشنگى و گرسنگى تلف مى‏شدند و لشگریان معتز با آنان وارد جنگ شدند که جنگ آن‏ها در روز عرفه بود. هزار و صد حاجى در خون خود غلتیدند و در آن سال، کسى در عرفات توقف نکرد.
دلایل ناکامى نهضت علویان
اگر چه نهضت علویان پیروزى‏هایى نسبى به دست آورد، ولى به طور کلى و در سطح کلان به این دلایل ناکام ماند و شکست خورد:
۱. سرکوب گرى شدید عباسیان
بهره‏گیرى حکومت عباسى از شیوه‏هاى سرکوب گرانه و به کارگیرى فرماندهان با تجربه در امور نظامى، عامل مهمى در شکست قیام‏هاى علویان بود. آنان براى سرکوب علویان از تاکتیک‏هاى پیشرفته نظامى، اطلاعاتى بهره مى‏بردند و علویان را که تجربه و نیروى چندانى در برابر این شیوه‏ها نداشتند، وادار به شکست مى‏کردند. فشار سنگین عباسیان سبب ترس بیش از اندازه مردم براى شرکت در حرکت‏هاى مخالف حاکمیت شده بود؛ به گونه‏اى که دوران عباسى، به ویژه متوکل، با سخت‏گیرى کلى بر مردم، به ویژه شیعه شناخته مى‏شود.
شیعه، عنصرى خطرناک براى عباسیان به شمار مى‏رفت و آن گونه که گذشت، فشار دستگاه بر شیعیان تحمل‏ناپذیر بود. این وضع سبب شد تا بیشتر شیعیان راه تقیه را پیش گیرند و از ابراز اعتقاد خود دورى گزینند. در فضاى ترور و اختناقى که عباسیان ایجاد کرده بودند، کسى نمى‏توانست خود را دوستدار اهل‏بیت (علیه‏السلام) معرفى کند. «سقر بن ابى دُلَف کرخى» در این زمینه مى‏گوید: «وقتى متوکل، امام هادى (علیه‏السلام) را به سامرا تبعید کرد، من بدانجا رفتم تا از وضعیت پیشواى خود آگاهى یابم. هنگامى که وارد شدم، «زرافى»، دربان متوکل از من پرسید: چه خبر اى صقر؟ گفتم: خیر و سلامتى گفت، بنشین و برایم از گذشته و آینده بگو. با خود گفتم: عجب اشتباهى کردم که آمدم. پرسید: براى چه آمده‏اى؟ گفتم: براى امر خیرى آمده‏ام. گفت: شاید براى جویا شدن از احوال مولایت آمده‏اى؟ گفتم: مولایم کیست؟ مولاى من امیر المؤمنین (متوکل) است. گفت: بس کن! مولاى حقیقى‏ات را مى‏گویم. لازم نیست عقیده‏ات را از من مخفى دارى؛ زیرا من با تو هم عقیده‏ام. گفتم: خداى را سپاس. گفت: آیا مى‏خواهى او را ببینى؟ گفتم: بله مى‏خواهم. آن گاه پس از خارج شدن پیک حکومتى نزد امام رفتیم...».
خفقان شدید حاکم سبب مى‏شد تا نیرو و دقت فراوانى براى شناسایى و گردآورى شیعیان زیر بیرق نهضت تلف شود و رهبران نهضت نتوانند از توان واقعى شیعه در رسیدن به اهداف خود بهره‏بردارى کنند.
۲. نبود هم جانبه نگرى در عاملان قیام
یکى از مشکلات اصلى علویان در قیام، نداشتن تیزبینى و تحلیل دقیق از شرایط حاکم وقت بود. فشارهاى بیش از حد دستگاه، آنان را به شدت بر انگیخته بود که در مقابل حاکمیت قد علم کنند و به فشارها پایان دهند. این عصبانیت و نارضایتى تا حد بسیارى، ابتکار عمل را از آنان ستانده بود. آنان بدون رایزنى کافى و مشورت با امام، خود را آماده حرکت نظامى بر ضد عباسیان مى‏کردند. مشاوره با امام، اگر چه به صورت پنهانى انجام مى‏گرفت، اما براى آنان حیاتى مى‏نمود، ولى تنها توجیه آنان از مشاوره نکردن و انجام واکنش سریع، مقابله جدى با حکومت روزمدار وقت بود، در صورتى که اگر مشاوره صورت مى‏گرفت و همه جوانب سنجیده مى‏شد، شاید قیام علویان پایان مطلوب‏ترى مى‏یافت.
۳. کمبود نیروى‏هاى انقلابى
مى‏توان گفت یکى از مهم‏ترین عوامل ناکامى نهضت‏هاى اسلامى در طول تاریخ، نبود یا کمبود نیروهاى پایبند به اصول و مبانى اسلامى و ارزش‏هاى آن است؛ زیرا وجود این افراد در برهه‏اى که دفاع از کیان و حریم اسلام لازم است و علم قیام برافراشته شده، بسیار ضرورى است تا قیام به اهداف عالى خود دست یابد. در این دوره از تاریخ شیعه نیز این کمبود به چشم مى‏خورد و ضربه بزرگى به قیام و کامیابى در اهداف آن وارد ساخت.
۴. ناهماهنگى اعتقادى عناصر انقلابى
از مهم‏ترین عوامل شکست هر قیامى مى‏توان به پراکندگى اعتقادى عناصر آن اشاره کرد؛ زیرا ناهماهنگى در باورهاى شرکت کنندگان در هر حرکتى، سبب ایجاد شکاف، آشفتگى در عمل و انگیزه و ناهماهنگى در اهداف مى‏شود و موجب هدر رفتن نیروها و نبود یکپارچگى در رسیدن به هدف واحد مى‏گردد. در تاریخ سخن از حضور عناصر فرقه‏هاى مختلفى چون زیدیه، جارودیه و نیز معتزله در این قیام‏ها به میان آمده است. این فرقه‏ها در موضوع امامت و مسائل کلامى برداشت‏هاى متفاوتى نسبت به شیعیان داشتند. این برداشت‏هاى گوناگون در مسئله امامت سبب مى‏شد که در اهداف نیز ناسازگارى به وجود آید و این ناسازگارى تا حدّى، ضعف آنان را در رویارویى با عباسیان تشدید مى‏کرد.
موضع‏گیرى امام هادى(علیه‏السلام) در برابر نهضت علویان
اگر چه امام در شرایط بسیار سختى به سر مى‏برد و به شدت تحت مراقبت بود، ولى به عنوان پناهگاه شیعیان، حرکت آن‏ها را زیر نظر داشت. البته شرایط به ایشان اجازه نمى‏داد که در جریان‏ها حضور مستقیم داشته باشد. با این حال، از اخبار رسیده از اوضاع اقتصادى و سیاسى رقّت بار شیعیان، متأثر مى‏شد و در فرصت‏هاى مناسب با دلجویى از آنان، در صورت امکان، آنان را مورد تفقد و رأفت قرار مى‏داد. امام با انقلابیون به طور پنهانى در تماس بوده و از چند و چون حرکت آنان آگاهى مى‏یافت. اگر چه در آن خفقان شدید، انقلابیون از رهبرى کامل امام برخوردار نبودند، ولى از برخى روایات بر مى‏آید که پندهاى روشن‏گرانه و راهنمایى‏هاى سودمند امام شامل حال آن‏ها مى‏شده است.
عوامل عدم قیام توسط امام هادى (علیه‏السلام)
۱. فراهم نبودن شرایط
امام به هیچ روى، اوضاع جامعه را براى بر پا داشتن قیام مناسب نمى‏دید.
۲. حفظ مصالح کلى و دراز مدت جامعه اسلامى
برجسته‏ترین اهداف سیاسى پیشوایان اسلام در ادوار مختلف، حفظ جامعه اسلامى از خطر نابودى و نیز روشن نگه داشتن چراغ اسلام در کوران حوادث بوده است. آنان از رویارویى با ستم پیشگان و ضدیت با دستگاه ستمگر کوچک‏ترین هراسى نداشتند، ولى با درایت و تیزبینى، به شکل دادن مبارزات بر اساس شرایط حاکم و در نظر داشتن کامل اوضاع مى‏پرداختند. نبود درک و آگاهى لازم براى جان فشانى در حفظ اسلام و ارزش‏ها از یک سو و نیز نبود شرایط لازم براى پذیرش بى چون و چراى رهبرى امامان در تمامى شئون زندگى و مظاهر آن از سوى دیگر، امامان را در تنگنایى دشوار قرار مى‏داد و موجب مى‏شد که آنان نتوانند آن گونه که مى‏خواهند به مبارزات شکل دهند.
اگر چه شیعیان بسیارى اطراف امام هادى (علیه‏السلام) را گرفته بودند، ولى نسبت آن‏ها به توده مردم، ناچیز و اندک بود. فضاى عمومى جامعه را انسان‏هایى رفاه طلب و بى‏تفاوت نسبت به سرنوشت سیاسى تشکیل مى‏داد و امام نمى‏توانست از بنیه مردمى، آن گونه که مى‏خواست، بهره بردارى کند. اندیشه جامعه را رعایت مصالح شخصى و رویکرد به زندگى مادى رقم زده و همین سبب شده بود که با حکمرانان فاسق خود، آنان نیز به بى‏بند و بارى روى آورند. چنین مردمى به محض همسو نبودن جریانى که امیال و خواسته‏هاى آنان را به خطر مى‏انداخت، در برابر آن جریان موضع‏گیرى مى‏کردند و اگر جریانى حق محور بود، مقابل آن مى‏ایستادند. به یقین، اگر امام هادى (علیه‏السلام) به برپایى چنین حرکتى اقدام مى‏کرد، با مخالفت توده مردم روبه‏رو مى‏شد. بر این اساس، ایشان چونان نیاکان وارسته خود، امام على (علیه‏السلام) و امام مجتبى (علیه‏السلام)، صلاح امت را در صبر و سکوت یافت و دست از قیام شُست.
۳. تلاش براى پى ریزى جامعه بیدار
از دیگر اهداف مهم و اساسى امام، تلاش براى پى ریزى جامعه‏اى بیدار و آگاه بود که در پرتو ایمان، به عنوان زمینه‏اى براى تحقق آرمان‏هاى ارزشمند خلافت اسلامى و حکومت خاندان پیامبر (صلى الله علیه و آله) عملى مى‏شد. امام با پى‏گیرى سیاست مبارزه منفى با حکام ستمگر و توجه به رشد و بالندگى امت اسلامى، به توده مردم مهلت داد تا در این مدت، به بلوغ سیاسى لازم برسند و آرمان‏هاى اسلامى و اعتقادى خود را فداى لذت‏هاى زودگذر دنیایى نکنند و دریابند که سازشگرى با ستم، آتشى بر خواهد افروخت که به زودى دامان همه آنها را خواهد گرفت. در آن صورت، عرصه را چنان بر آنان تنگ خواهد کرد که خود دست به اقدام اصلاح گرانه‏اى بزنند و براى رهایى از زیر سلطه حاکمیتى که بانى فساد و تباهى در جامعه است، بر خیزند؛ فساد و هلاکتى که روزى گریبان‏گیر آنان خواهد شد. در چنین شرایطى، موضع‏گیرى صریح امام در برابر حاکمیت نه تنها اهداف یاد شده را تضمین نمى‏کرد، بلکه به ناتوانى و فروپاشى جبهه حق مى‏انجامید. بنابراین، امام در این مدت مبارزه خود را در قالب غیر مسلحانه شکل داد.
________________________
۱. منطقه‏اى در شام.
۲. الطبرى، ابا جعفر محمد بن جریر بن رستم، تاریخ الطبرى، بیروت، روائع التراث العربى، بى‏تا، ج ۹، ص ۸.
۳. ابن ابى یعقوب، احمد، تاریخ الیعقوبى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ سوم، ۱۹۷۷ م م، ج ۲، ص ۵۰۲.
۴. ابوالحسن على بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ ش، ج ۲، ص ۴۷۱.
۵. تاریخ الیعقوبى، ج ۲، ص ۵۰۲.
۶. مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۷۴.
۷. همان، ص ۴۷۵؛ تاریخ الیعقوبى، ج ۲، ص ۵۰۴.
۸. سیوطى، جلال الدین، بیروت، تاریخ الخلفاء، دار القلم، چاپ اول، ۱۴۰۶ ه.ق، ص ۴۰۸.
۹. تاریخ الطبرى، ج ۹، ص ۳۵۶.
۱۰. نک: ابن اثیر، على بن ابى الکرم، الکامل فى التاریخ، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ ه. ق، ج ۷، صص ۸۰،۹۰،۱۶۲،۱۸۹.
۱۱. الاصبهانى، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، نجف، مکتبه الحیدریه، چاپ دوم، ۱۹۶۵ م. صص ۳۸۷ - ۳۹۲.
۱۲. همان، صص ۴۲۴ - ۴۳۰.
۱۳. الکامل فى التاریخ، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ ه. ق، ج ۷، ص ۴۰۷.
۱۴. همان؛ تاریخ الطبرى، ج ۹، ص ۲۷۱.
۱۵. تاریخ الطبرى، ج ۹، ص ۳۲۸.
۱۶. همان، ص ۳۴۶.
۱۷. المجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ه.ق، ج ۵۰، ص ۱۹۴.
۱۸. الطبرسى، فضل بن‏الحسن، اعلام الورى باعلام الهدى، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۹۹ ه.ق، ص ۳۴۳.

 

 


 

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام