انسان كامل هرگاه چنين معرفتي دريافت كرد كه خود بزرگ بيني و كبريايي از همه جهات، شايسته ذات بي همتاي حق تعالي است، زيرا او به ذات خويش قائم است و همه چيز در حيطه قدرت او قرار دارد، هرگز خود را بزرگ نمي بيند و ذره اي تكبر در وجود او راه نمي يابد، اگر چه آراسته به فضايل و مزين به كمالات فراوان باشد.
دليل بر اين امر آن است كه چنين انساني همواره خود را در احاطه قدرت خداوند، مانند پري در محدوده گرد باد مي يابد. زيرا حادثي است مسبوق به عدم و سرانجام با فرا رسيدن اجل و تمام شدن عمرش دستخوش مرگ و نيستي خواهد شد.
تكبر و خودبزرگ بيني چيزي غير از درگيري و مخالفت با خداي تعالي به صفتي كه تنها شايسته او مي باشد، نيست. انسان هاي كامل متصف به فضايل، به اين امر يقين دارند كه زمام اختيارشان در دست حاكم مطلقي است كه هر چه بخواهد انجام مي دهد، هركس را بخواهد عطا مي دهد و هر كس را نخواهد منع مي كند و اوست كه هر كار انجام دهد مورد سوال واقع نمي شود ولي همه را زير سوال مي برد.
معصومين(ع) با همه‌ي كمالات و فضايلي كه داشتند، خود را «عبد» خداوند مي‌دانستند و همه خوبيها را از او و براي او مي‌ديدند؛ آنها هرگز به عنايات خاص الهي كه شامل حالشان شده بود، مغرور نمي‌شدند و خود را در مقابل خداوند، داراي كمال و قدرت و علم و منزلتي نمي‌دانستند.
امام زين العابدين(ع) زينت متواضعان بود و بر قله بلندي از اين فضيلت رفيع قرار داشت، پيوسته خود را حقير و بي مقدار مي دانست و آنچنان با فقيران همنشين و هم سخن و همخوراك مي شد كه يكي از آنان به حساب مي آمد و با اين رفتار خويش به مردم مي فهماند كه خود بزرگ بيني لايق كسي جز خداوند نيست كه آفريننده آسمان ها و زمين هاست.
حضرتملاك حسب و مباهات را تواضع و فروتني مي‏دانست. از سخنان آن حضرت است كه: «لا حَسَبَ لِقُرَ شِيٍّ وَ لا عَرَبِيٍّ اِلاّ بِتَواضُعٍ؛ براي قرشي و عرب حسبي جز تواضع نيست.»[1]
و مي‏فرمود: «اِنَّ فِي السَّماءِ مَلَكَيْنِ مُوَكِّلَيْنِ بِالْعِبادِ فَمَنْ تَواضَعَ لِلّهِ رَفَعاهُ وَ مَنْ تَكَبَّرَ وَضَعاهُ؛ همانا در آسمان دو فرشته موكّل براي بندگان وجود دارد كه هركس براي خدا تواضع كند بالا مي‏برند و آن را كه تكبر كند، پايين آورند.»[2]
و مي‏فرمود: «سَبَبُ الرَّفْعَةِ‏التَّواضُعُ؛ تواضع وسيله بلندمقامي است.»[3]
او چنان آرام و متواضع راه مي رفت كه گويا پرنده اي بر روي سرش نشسته است و هرگز از مرز اعتدال بيرون نمي رفت.[4]
امام سجاد(ع) هنگامي كه‌ باكارواني به‌ سفر (مانند سفر حج) مي رفت، با‌ ‌آن كارواني حركت مي كرد كه‌ افراد كاروان او‌ را‌ نشناسند، ‌و‌ وقتي كه‌ با‌ كاروان ناشناس حركت مي نمود، با‌ ‌آن ها شرط مي كرد تا‌ جزء خدمتكاران ‌آن كاروان گردد، ‌و‌ براي رفع نياز كاروانيان اقدام نمايد، يكبار با‌ كارواني حركت كرد كه او را نمي شناختند. امام در ميان اين گروه فردي از‌ كاروان به آن حضرت نگاه كرد و او‌ را‌ شناخت ‌و‌ فرياد برآورد: واي بر شما! آيا مي دانيد اين مرد كيست؟ اين آقا، علي بن‌ حسين(ع ) است.
افراد كاروان تا‌ او‌ را‌ شناختند پروانه وار، به‌ حضورش آمدند ‌و‌ دست ‌و‌ پاي او‌ را‌ بوسيدند ‌و‌ با‌ عرض معذرت گفتند: اي پسر رسول خدا آيا مي خواهي خداي نكرده آزاري از‌ ناحيه دست ‌و‌ زبان ما‌ به‌ تو‌ برسد، ‌و‌ اهل دوزخ گرديم ، ‌و‌ به‌ هلاكت برسيم ؟ چرا خود را‌ به‌ ما‌ نمي شناساني؟
امام سجاد(ع) در‌ پاسخ فرمود: زماني با جمعي مسافرت كردم كه مرا مي شناختند. آنان براي خشنودي رسول خدا(ص) بيش از آنچه مستحق بودم به من محبت و مهرباني كردند. از اين رو ترسيدم كه شما هم مثل آنها رفتار كيند. از اين جهت مخفي داشتن حال خود را دوست مي دارم.[5]
هرگاه امام(ع) مي خواست مسافرت كند، دو ركعت نماز مي خواند و سپس بر مركب خود سوار مي شد و اگر بردگانش براي نوافل باقي مي ماندند، منتظرشان مي ايستاد. بعضي مي گفتند: چرا آنها را از اين كار منع نمي كنيد؟
حضرت مي فرمود: دوست ندارم بنده اي را از نماز خواندن منع كنم. من سنت را دوست مي دارم.[6]
روزي بر گروهي مجذوم گذشت كه سفره خود را پهن كرده بودند و از آن مي خوردند. تا نگاهشان به امام سجاد(ع) افتاد وي را نيز دعوت به خوردن كردند.
امام(ع) فرمود: اگر روزه دار نبودم اجابت مي كردم و موقعي كه به خانه رفت دستور داد غذاي نيكويي درست كردند و با آنها به غذا خوردن نشست.[7]
امام سجاد(ع) مظهر عبوديت الهي و مجسمه تواضع و فروتني بود و در برخورد با كساني كه مدح و ستايشش را مي كردند، متوجه خداوند مي‌شد و به او پناه مي‌برد؛ او خود را فقط از صالحين قوم خود معرفي مي‌كرد، هرگز نمي‌خواست كسي در محبت او راه افراط بپيمايد و او را بيشتر از آنچه كه شايسته است دوست بدارد.
به مواردي از برخورد امام با كساني كه به او اظهار محبت مي كردند يا او را مي‌ستودند، توجه فرماييد:
1.مردي به امام عرض كرد:« يا ابن رسول الله من براي خدا شما را بسيار دوست دارم.
امام فرمود: «بار پروردگارا، من به تو پناه مي برم كه براي تو دوست داشته شوم، ولي تو از من ناراضي باشي.»
2.در حضور امام سجاد عليه السلام فضائل ايشان ذكر شد. امام فرمود:« همين مقدار كه ما از افراد صالح قوم خود باشيم ما را بس است.
3.روزي عبدالملك بن مروان با ديدن سيماي نوراني امام سجاد عليه السلام و آثار عبادت كه در آن هويدا بود، شروع به مدح و ستايش از امام كرد و گفت« شما داراي فضائل و علم و دين و تقوا هستيد، به گونه اي كه هيچكس مانند شما از اين كمالات برخوردار نيست.
امام فرمود «همه آنچه تو گفتي از فضل خداوند و تاييد و توفيق اوست. حال شكر آنچه او نعمت داده است كجاست؟ و سپس گوشه اي از فضائل پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را بيان كرد و از عبوديت خود و ناتواني اش بر شكر حتي يكي از نعمت‌هاي الهي سخن گفت؛ و از اين سخنان هم خودش گريست و هم عبدالملك به گريه افتاد.
4.يكي از دشمنان امام، نزد امام شروع به تمجيد و مدح از او كرد. امام به او فرمود:« من از آنچه تو مي گويي پايين‌ترم، و از آنچه در دل داري، بالاتر و برترم.
از اين ماجرا هم علم امام به آنچه در قلب اين منافق بوده، ثابت مي‌شود و هم تواضع و فروتني اش، چرا كه مي فرمايد من از آنچه تو مدح مي كني كمترم.

5. ابن شهاب زُهري مي‌گويد:

ابن شهاب زُهريبه ما فرمود:« ما را دوست بداريد چنان كه اسلام را دوست مي‌داريد. محبت شما به نفع ماست مگر اينكه به عيب ما تبديل شود.»
علامه مجلسي در تفسير اين روايت مي فرمايد: يعني محبّت شما نسبت به ما مايه سعادت و نجات شماست و براي ما نيز افتخار و نعمت است، مگر اينكه از جاده اعتدال خارج شود و به ما آنچه را خودمان نمي پسنديم نسبت دهيد، كه در اين صورت اين محبّت به عيب تبديل خواهد شد.( مردم به دليل آنچه شما به ما نسبت مي دهيد، از ما عيب خواهند گرفت.)[8]
از ديگر دلايل روشن بركناري امام از صفت ناپسند خودخواهي اين است كه هر وقت از راهي مي گذشت و چيزي از سنگ و كلوخ در راه مي ديد كه باعث ناراحتي رهگذران مي شود، از مركب پياده مي شد و با دست مباركشان آن را از مسير راه دور مي كرد.[9] و هر وقت سوار بر مركب عبور مي كرد به كسي نمي گفت: از جلوي راه كنار برو بلكه مي فرمود: « راه مال همه است و من حق ندارم كسي را از راه كنار برنم.[10]

پی نوشتها :

1- بحارالانوار،ج72،ص120.
2- اصول كافي، ج2، ص122، و از امام صادق عليه‏السلام در بحارالانوار، ج75، ص126.
2- تحف العقول، ص 208.
3- محاسن برقي، ج1، ص125؛ مشكاة الانوار، ص205.
4- اعيان الشيعه ، ج 1، ص 635؛ عيون اخبار الرضا، ج2، ص145؛ به همين مضمون در الكامل مبرد، ج2، ص482 آمده است.
5- المحاسن، ج1، ص223.
6- الكافي در حاشيه مرآة العقول، ج2، ص130. باب تواضع.
7. بحارالانوار، ج 46، ص 62.
8- تحليلي از زندگاني امام سجاد(ع)، ج1، ص124.


نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام