شرق شناسان و مورخان متفق القولند كه ایرانیان نزدیك به ? هزار سال است كه شب یلدا آخرین شب پاییز و آذر ماه را كه درازترین و تاریك ترین شب در طول سال است تا سپیده دم بیدار می مانند، در كنار یكدیگر خود را سرگرم می کنند تا اندوه غیبت خورشید و تاریكی و سردی روحیه آنان را تضعیف نكند و با به روشنی گراییدن آسمان (حصول اطمینان از بازگشت خورشید در پی یك شب طولانی و سیاه كه تولد تازه آن عنوان شده است) به رختخواب روند و لختی بیاسایند.
مراسم شب یلدا (شب چله) از طریق ایران به قلمرو رومیان راه یافت و جشن «ساتورن» خوانده می شد. جشن ساتورن پس از مسیحی شدن رومی ها هم اعتبار خود را از دست نداد و ادامه یافت كه در همان نخستین سده آزاد شدن پیروی از مسیحیت در میان رومیان، با تصویب رئیس وقت كلیسا، كریسمس (مراسم میلاد مسیح) را ?? دسامبر قرار دادند كه چهار روز و در سال های كبیسه سه روز بیشتر از یلدا (شب ?? دسامبر) فاصله ندارد و مفهوم هر دو واژه هم یكی است. از آن پس این دو میلاد تقریباً باهم برگزار می شده اند.
آراستن سرو و كاج در كریسمس هم از ایران باستان اقتباس شده است، زیرا ایرانیان به این دو درخت مخصوصاً سرو به چشم مظهر مقاومت در برابر تاریكی و سرما می نگریستند و در خور روز؛ در برابر سرو می ایستادند و عهد می كردند كه تا سال بعد یك نهال سرو دیگر كشت كنند.
پیشتر، ایرانیان (مردم سراسر ایران زمین) روز پس از شب یلدا (یكم دی ماه) را خور روز و دی گان؛ می خواندند و به استراحت می پرداختند و تعطیل عمومی بود. در این روز عمدتاً به این لحاظ از كار دست می كشیدند كه نمی خواستند احیاناً مرتكب بدی كردن شوند كه میترائیسم ارتكاب هر كار بد كوچك را در روز تولد خورشید گناهی بسیار بزرگ می شمرد. هرمان هیرت، زبان شناس بزرگ آلمان كه گرامر تطبیقی زبان های آریایی را نوشته است كه پارسی از جمله این زبان ها است نظر داده كه دی- به معنای روز- به این دلیل بر این ماه ایرانی گذارده شده كه ماه تولد دوباره خورشید است. باید دانست كه انگلیسی یك زبان گرمانیك (خانواده زبانهای آلمانی) و از خانواده بزرگ تر زبان های آریایی (آرین) است. هرمان هیرت در آستانه دی گان به دنیا آمده بود و به زادروز خود كه مصادف با تولد دوباره خورشید بود، مباهات بسیار می كرد.
فردوسی به استناد منابع خود، یلدا و خور روز، را به هوشنگ از شاهان پیشدادی ایران (كیانیان كه از سیستان پارس برخاسته بودند) نسبت داده و در این زمینه از جمله گفته است:
كه ما را ز دین بهی ننگ نیست
به گیتی، به از دین هوشنگ نیست
همه راه داد است و آیین مهر
نظر كردن اندر شمار سپهر
آداب شب یلدا در طول زمان تغییر نكرده و ایرانیان در این شب، باقیمانده میوه هایی را كه انبار كرده اند و خشكبار و تنقلات می خورند و دور هم گرد هیزم افروخته و بخاری روشن می نشینند تا سپیده دم بشارت شكست تاریكی و ظلمت و آمدن روشنایی و گرمی (در ایران باستان، از میان نرفتن و زنده بودن خورشید كه بدون آن حیات نخواهد بود) را بدهد، زیرا كه به زعم آنان در این شب، تاریكی و سیاهی در اوج خود است.
خور روز (دی گان)- یكم دی ماه- در ایران باستان در عین حال روز برابری انسان ها بود. در این روز همگان از جمله شاه لباس ساده می پوشیدند تا یكسان به نظر آیند و كسی حق دستور دادن به دیگری را نداشت و كارها داوطلبانه انجام می گرفت، نه تحت امر. در این روز جنگ كردن و خونریزی، حتی كشتن گوسفند و مرغ هم ممنوع بود. این موضوع را نیروهای متخاصم ایرانیان می دانستند و در جبهه ها رعایت می كردند و خونریزی موقتاً قطع می شد و بسیار دیده شده كه همین قطع موقت جنگ، به صلح طولانی و صفا انجامیده بود.
دقت در معنای یلدا و دلایل نامگذاری دو چله، به گونهای فلسفه یلدا را نشان میدهد.
درباره فلسفه شب یلدا و جشن گرفتن آن توضیحات بسیاری نقل شده است. این که «ایرانیان عهد باستان تضاد طبیعت را خوب مى فهمیدند؛ تضاد سرما و گرما، روشنى و تاریكى و نیكى و بدى.
این گونه بود كه براى هر قطب سالارى برگزیدند و یكى را اهریمن و دیگرى را اورمزد نامیدند. در این میان، سرما، زاده اهریمن بود و بنابراین، در طولانىترین شب از شبهاى سرد سال، گردهم تا صبح در كنار نور و روشنى بیدار مىنشستند تا از پلیدى اهریمن در امان باشند. در قدیم كه آتش، روشنىبخش خانهها بود، همگى تا صبح در كنار آتش مىنشستند و از خاموش شدن آن جلوگیرى مىكردند؛ چرا كه معتقد بودند در خاموشى، ارواح زیانگر به خانهها مىتازند.» به باور پیشینیان، در پایان این شب دراز كه آن را اهریمنی و نامبارك میدانستند، عاقبت، تاریكی "شكست" میخورد و روشنایی "پیروز" و خورشید «زاده» میشود و روزها رو به بلندی مینهد.
این نقل از فلسفه شب نشینی، هر چند با جشن گرفتن آن سازگار نیست، میتواند بیانگر توجیهی از لزوم شبنشینی و شبزندهداری در شب یلدا برای عوام باشد؛ زیرا بدیهی است که ایرانیان، با تاریخ درخشان فرهنگ و تمدن که رویدادهای سماوی و نجومی را به دقیقترین شکل ممکن محاسبه میکردند (از جمله همین تعیین دقیق آغاز و پایان فصول و تشخیص بلندترین و کوتاه ترین شب و روز سال در قرنها پیش، بدون ابزارهای دقیق امروزی) نمیتوانستند بر اساس این خرافات سنتگذار باشند.
توجیهی دیگر آن است که «در ایران باستان، نوروز آغاز روشنایی و نشانهای از بزرگی و كرامت آفریدگار و یلدا نشانی از تاریكی، سرما و اهریمن است و برای آنكه مردم استیلای خود را بر اهریمن نشان دهند، یلدا را در جشن و سرور میگذراندند» که این توجیه با جشن سازگار است.
به طور کلی نکات زیر را میتوان به عنوان عوامل مؤثر بر اهمیت دادن و جشن گرفتن شب یلدا در ایرانیان باستان نام برد:
1- مهربانی: ایرانیان باستان، یلدا را شب تولد میترا یا الهه مهر مینامیدند و آن را پاس میداشتند؛ از این رو، در این شب، هر كسی سعی میكرد مهربان باشد و بر مهربانی دیگران ارج گذارد.
2- شادی: شاد زیستن و با نشاط بودن بخشی از فرهنگ زیستی ایرانیان باستان بود كه این رویكرد برگرفته از روح زیبا، طبع سلیم و ذوق سرشار آنان بود. از آنجا که شب یلدا طولانیترین و تاریكترین شب سال است و تاریکی مظهر اهریمن و پلیدی، میتوانست به خاستگاهی برای غمبار بودن و یاس تبدیل شود؛ اما ایرانیان با نگاه مثبت به این فرصت و شادی كردن در این شب، آن را مقهور روح لطیف و زیبا پسند خود كردهاند و یلدا را به یكی از زیباترین شبهای سال تبدیل نمودهاند.
3- امید به زندگی: سختکوشی و امید به زندگی از دیرباز در فرهنگ ایرانی جایگاهی ویژه داشت و لذا روح سرشار از نشاط ایرانیان، همیشه به دنبال آن بود كه از شرایط سخت زندگی به در آمده و به زندگی همراه با سلامت، تندرستی و شادی ادامه دهد و در شب یلدا که سیاهی، تباهی و ناراستی مستولی است، امید به روشنایی، بهزیستن و راستی که به زودی خواهد آمد، طلیعه آغاز دوباره زندگی است.
نظر خود را اضافه کنید.