ستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال
 



واکاوی یک مکتب انحرافی/مردابی به نام اقیانوس

علی  قهرمانی – در سال 1931 فرزندی هندی در خانواده «موهان» در روستایی کوچک به نام «کوچ وادا» از استان «ماهیا پرادش» به دنیا آمد که نام او را «راجنیش چاندرا» نهادند. خانواده و دوستانش او را «راجا» صدا می‎زدند. سال چهل ویکم از عمر او بود که یکی از دوستانش پیشنهادی به او داد که خوشش آمد. همین مسئله باعث شد او نام خویش را به «باگوان شری راجنیش» تغییر داد. او از این نام خیلی خوشش می‎آمد زیرا «باگوان» به معنی «آقا»، «بیگ» و «سید» بود. 18 سال بعد درست یک سال مانده به مرگش پیشنهاد مشابهی به او شد که او را بسیار خوشحال کرد. باگوان با استقبال عجیبی نام «اشو» را بر خویش نهاد. این استقبال و خوشایندی تا آنجا بود که تمام نام‎های قبل را منسوخ اعلام کرد و دستور داد تا از این به بعد فقط او را «اشو» صدا بزنند. سال 1990 سال بسته شدن پرونده زندگانی «اشو» بود و او که ادعای اقیانوسی داشت در تکه‎ای از خاک هندوستان دفن شد.

شخصیت ‌شناسی اشو

شاید بتوان گفت بیشترین تأثیر در شکل‎گیری شخصیت اشو را پدربزرگ پدری وی داشته است. پدربزرگ مردی بی‎سواد بود که به این بی‎سوادی‎اش هم افتخار می‎کرد و می‎گفت:«این خوب بود که پدرم مرا به زور وادار نکرد به مدرسه بروم، وگرنه مرا ضایع کرده بود. این کتاب‎ها مردم را خیلی تباه می‎کنند.» نخستین ریشه‎های بدبینی به مراکز علمی را هم شاید همین پدربزرگ در دل اشو کاشته باشد. از تعریف‎هایی که اشو از این پدربزرگ دارد می‎توان این‎گونه استنباط کرد که زوربای بودایی که او به دنبال آن بود گسترش یافته شخصیت همین جد پدری است؛ پدربزرگ دین خاصی نداشت که هیچ، از مخالفت با دین «جین» که دین رسمی آن منطقه بود هم دریغ نداشت. آیین او بیشتر خوردن، آشامیدن و شادمانی بود، درست شبیه «زوربای یونانی» که اشو شخصیت افسانه‎ای خیال‎هایش را از اضافه کردن شخصیت این فرد به «بودا» در ذهن پروراند. این جمله اشو درباره پدربزرگش برای بیان این تأثیر کافی است:«هرچند وی خیلی پیر بود، چیزی بین من و او هماهنگ شده بود که هرگز نمی‎توانست با هیچ‎یک از اعضای خانواده‎ام اتفاق بیفتد.»

از مجموع مطالبی که درباره اشو نوشته شده و گاه خودش نیز در خاطراتش به آنها اعتراف دارد چنین برمی‎آید که بسیار عاشق شهرت بوده و برای مطرح شدن از هر طریقی استقبال می‎کرد؛ از بحث و جدل با استاد دانشگاه گرفته تا داستان‎های تخیلی که برای شاگردانش می‎گوید و در تمام آنها او شخصیت اول داستان است و تمام افرادی که از ادیان گوناگون به مبارزه علمی و مباحثه با او می‎آیند و او همه را شکست می‎دهد، همه و همه نشان از این روحیه بلندپروازی اشو دارد. اما با تمام این بلندپروازی‎ها او حتی در تحصیلات دانشگاهی‎اش با مشکل روبه روست و تقریبا با تمام اساتید دانشگاه مشکل دارد و آنها از دوست او عاصی‎اند. تا آنجا که فارق‎التحصیل شدنش را بازیافتن آزادی‎اش می‎داند. فلسفه را چرند می‎خواند، به مخالفت با گاندی می‎رود، سیاست را بیماری می‎شمارد، فیلسوفان را به سگ تشبیه می‎کند و سیاستمداران را افرادی بیمار، نابالغ و دروغگو معرفی می‎کند، اما خودش را عارفی روشن‎ضمیر و بودای عصر. همه اینها جز در راستای شهرت‌طلبی او تفسیر نمی‎شوند.

باورهای اشو

«باگوان» در طول زندگانی و مدت تدریسش باورها و دیدگاه‎های خاصی را داشته که با معمول باورها بسیار متفاوت است. امیر المؤمنین(ع) نکته‎ای طلایی برای شناخت افراد بیان می‎دارد که کلید شناخت خیلی از انسان‎هایی است که پشت پرده ابهام حاصل از «در لفافه‎گویی»هایشان پنهان شده‎اند:«المرء مخبوء تحت لسانه» «آدمی پشت زبانش پنهان است». برای شناخت بیشتر اشو نیز باید به بازکاوی‌اندیشه‎هایش پرداخت.

اشو و باور به خدا

در یکسری از باورهایش او تنها خدایی را باور دارد که مجوز سکس را صادر کند. هر خدای دیگری با هر اوصافی از نظر او مردود است. در جای دیگر خدا را نامی برای ناشناخته‎ها و ناشناختنی‎ها و گاهی او را موجودی که مجمع اضداد است می‎داند و می‎گوید:«خدا به همان‌اندازه نور است که تاریکی است… خدا باید هم پست‎ترین باشد و هم برترین، هم ماده باشد هم ذهن.» گاهی سالک طریق را که به رشد رسیده و به کمال مراقبه رسیده است را خدا می‎داند؛ آنگاه که در انتهای رقص «رقصنده‎ای را نمی‎توانی بیابی و تنها رقص است که باقی است.» و گاه تک‎تک انسان‎ها را خدا می‎پندارد و می‎گوید:«همه خدا هستند. هیچ‎کس نمی‎تواند غیر از این باشد.» یا «تو در واقعیت یک خدا هستی.» و گاه از اساس منکر وجود هرنوع خدایی شده و آن را زاییده ذهن انسان‎ها می‎داند؛ «هستی دم دست توست و خدا فقط در ذهنت وجود دارد. یک مفهوم است و وجود عینی ندارد.» گاهی دم از خدایی بزرگ می‎زند که همه جا حتی درون بت‎ها هست اما درون معبدها نیست!!! چرا که به عقیده اشو معابد به دست انسان‎ها ساخته شده‎اند. چگونه این تعارض ممکن است؟ مگر بت‎ها ساخته دست غیر انسانند؟! چگونه خدایی که درون بت تراشیده دست انسان‎هاست در معبدها راهی ندارد؟!

اشو و اعتقاد به دین
از میان حرف‎های اشو چنین برمی‎آید که تنها جایی رابطه خوبی با ادیان دارد که در راستای نظریات او باشند، وگرنه با همه ادیان موجود هندوستان به مقابله می‎ایستد؛ «جین» را به‎خاطرمحکوم کردن پول و ستایش فقر نقد می‎کند، اما مخالفتش با «زرتشت»، «یهود»، «مسیحیت» و «اسلام» به بهانه‎ای دیگر است. او می‎گوید:«این کاری است که ادیان متعارف با مردم می‎کنند؛ سرکوب، سرکوب، سرکوب. آنها اجازه نمی‎دهند شما خودتان باشید. آنها شما را فلج می‎کنند.» و ادیان را منافی آزادی و مخالف شادی و لذت می‎داند. از نگاه او تنها انسان نابیناست که دینی جز طریق او را برمی‎گزیند. او نه تنها به دینی اعتقاد ندارد، حتی دینداری را نوعی تکلف و تربیت دینی را نیز تحمیل‎گری می‎داند. این جمله از اوست:«دیانت با هیچ انجیل، هیچ ودایی و هیچ کتابی کاری ندارد. از این رو پدر و مادرهایی که به تشکیلاتی خاص، به ملتی خاص، به کلیسایی خاص و به تفوقی خاص تعلق دارند ‌ایده‎های خود را به کودکان تحمیل می‌کنند.»

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام