نکته۱
در سال ۲۰۳ و به قولى ۲۰۲ هجرى قمرى که حضرت رضا علیه السلام در طوس به شهادت رسیدند بدن مطهر آن امام همام را در باغ حمید بن قحطبه و در کنار قبر هارون خلیفه عباسى به خاک سپردند و نخستین بناى حرم مطهر همان بقعه هارون الرشید است که بعدها حرم را روى دیوارهاى قدیمى آن بنا نهادند و از آن به بعد طوس به مشهد الرضا تغییر نام یافت.
ائمه اطهار علیهم السلام آراستگی ظاهر را یک اصل مهم در روابط زناشویی زن و مرد دانسته و سفارشات آموزنده ای درباره زینتهای مناسب برای آراستن خود داشته اند و همواره تأکید کرده اند که در این امر کوتاهی نشود.
توصیه به شستن موی سر و محاسن، شانه زدن موی سر، خوشبو کردن بدن با عطر، اصلاح سر و صورت، کوتاه کردن ناخن انگشتان، خضاب و رنگ کردن موی سر و صورت، زایل کردن موهای زاید بدن، سرمه کشیدن، روغن زدن به مو و مسواک زدن در همین راستا است.
از نخستين کساني که در پزشکي کتاب نوشته،امام علي بن موسي الرضا(ع) است. امام وقتي به سوي طوس مي آمد، در نيشابور در مجلس مأمون با جماعتي از فلاسفه و پزشکان چون يوحنا بن ماسويه و جبرئيل بن يخشوع و ابن بهله هندي و ديگر کسان گردآمدند و سخن از طب به ميان آمد. وقتي مأمون در اين باره از امام پرسش کرد، حضرت فرمود: (براي من به مرور زمان تجربياتي حاصل گشته که آن را براي امير مي نويسم.).
حضرت، کتابي را درباره امور پزشکي نوشت و براي او فرستاد و مأمون دستور داد تا آن را با طلا بنويسند، از اين روي، به رساله ذهبيه موسوم گرديد(1).
علماي شيعه، افزون بر طب الصادق و طب الرضا، از آثار زکرياي رازي و حکماي ديگر نيز استفاده مي کردند. هداية المتعلمين في الطب، نوشته ربيع بن احمد الأخويني النجاري (م:313ه.ق.)، آثار ابوريحان بيروني (م:440ه.ق.) بويژه الصيدنه، آثار ابن اسينا، بويژه قانون، شرح نفيسي، شرح اسباب و قانونچه محمد بن عمر چغميني (م:745) به مدت بيش از 8 قرن، از متون درسي حوزه ها بوده اند.
افزون بر دانشهايي که نام برديم، در حوزه ها علوم غير رسمي مانند علم رمل، اعداد حروف، کيميا و معمّا نيز قرنها در نهان، يا آشکار تدريس مي شدند و ما در اين جا در مقام بحث از اين دانشها و متون و منابع آنها نيستيم که به دقت و فرصت بيشتري نياز دارد.
ابوسعيد خراسانى حكايت كند:
روزى دو نفر مسافر از راه دور به محضر امام رضا عليه السلام وارد شدند و پيرامون حكم نماز و روزه از آن حضرت سؤ ال كردند؟
امام عليه السلام به يكى از آن دو نفر فرمود: نماز تو شكسته و روزه ات باطل است و به ديگرى فرمود: نماز تو تمام و روزه ات صحيح مى باشد.
فضايل
نويسنده: سيد محسن امين
ترجمه: على حجتى كرمانى
شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا روايت كرده است: چون رضا (ع) به نيشابور وارد شد در محلهاى به نام قزوينى (غزينى) فرود آمد.
در اين محله، حمامى بود كه امروز به حمام رضا معروف است. در آنجا چشمه كم آبى وجود داشت. امام بر آن كسى را گماشت تا آب چشمه را بيرون آورد تا آنجا كه آب بسيار فزونى گرفت و از بيرون كوچه حوضى ايجاد كرد كه چند پل مىخورد تا آن حوض، آب از آن فرود مىآمد سپس امام رضا (ع) به اين چشمه وارد شد و در آن غسل كرد و سپس از آن بيرون آمد و در كنار محل آن نماز گزارد.
مردم نيز متناوبا در اين حوض وارد مىشدند و در آن غسل مىكردند و براى تبرك از آب آن مىنوشيدند و در كنار محل آن چشمه نماز مىگزاردند و حاجات خود را از خداوند عز و جل طلب مىكردند. اين چشمه معروف به«چشمه كهلان»است كه امروز نيز مقصود نظر مردمان مىباشد.
حديث سلسلة الذهب
در كتاب فصول المهمة نوشته ابن صباغ مالكى آمده است كه مولى السعيد امام الدنيا عماد الدين محمد بن ابو سعيد بن عبد الكريم وازن گفته است در محرم سال 596 مؤلف تاريخ نيشابور در كتابش نوشته است: چون على بن موسى الرضا (ع) در همان سفرى كه به فضيلت شهادت نايل آمد، به نيشابور قدم نهاد در هودجى پوشيده و بر استرى سياه و سفيد نشسته بود.
شور و غوغا در نيشابور برپا شد. پس دو پيشواى حافظ احاديث نبوى و رنجبرندگان بر حفظ سنت محمدى، ابو زرعه رازى و محمد بن اسلم طوسى، كه عده بىشمارى از طالبان علم و محدثان و راويان و حديثشناسان، آن دو را همراهى مىكردند، نزد امام رضا (ع) آمده عرض كردند: اى سرور بزرگ، فرزند امامان بزرگ، به حق پدران پاك و اسلاف گرامىات نمىخواهى روى نيكو و مبارك خود را به ما نشان دهى و براى ما حديثى از پدرانت از جدت محمد (ص) روايت كنى؟ما تو را به او سوگند مىدهيم. پس امام خواستار توقف استر شد و به غلامانش دستور داد پردهها را از هودج كنار زنند.
چشمان خلايق به ديدار چهره مبارك آن حضرت منور گرديد. آن حضرت دو گيسوى بافته شده داشت كه بر شانهاش افكنده بود. مردم، از هر طبقهاى ايستاده بودند و به وى مىنگريستند. گروهى فرياد مىكردند و دستهاى مىگريستند و عدهاى روى در خاك مىماليدند و گروهى نعل استرش را مىبوسيدند. صداى ضجه و فرياد بالا گرفته بود.
پس امامان و علما و فقها فرياد زدند: اى مردم بشنويد و به خاطر سپاريد و براى شنيدن چيزى كه شما را نفع مىبخشد سكوت كنيد و ما را با صداى ناله و فرياد و گريه خود ميازاريد. ابو زرعه و محمد بن اسلم طوسى در صدد املاى حديثبودند.
پس على بن موسى الرضا (ع) فرمود: حديث كرد مرا پدرم موسى كاظم از پدرش جعفر صادق از پدرش محمد باقر از پدرش على زين العابدين از پدرش حسين شهيد كربلا از پدرش على بن ابى طالب كه گفت: عزيزم و نور چشمانم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: جبرئيل حديث كرد مرا و گفتشنيدم پروردگار سبحانه و تعالى مىفرمايد: كلمه«لا اله الا الله»دژ من است. هر كه آن را بگويد به دژ من وارد گشته است و آن كه به دژ من وارد شده از عذاب من ايمن و آسوده است.
سپس پرده هودج را افكند و رفت. پس نويسندگانى كه اين حديث را نوشتند شماره كردند افزون بر بيست هزار نفر بودند. و در روايتى است كه بيست و چهار هزار مركبدان، به جز دوات، در آن روز شمارش شد.
رسيدن امام رضا (ع) به مرو
ابو الفرج و شيخ مفيد در تتمه گفتار سابق خويش آوردهاند كه جلودى آن حضرت را با همراهان خود از خاندان ابو طالب بر مامون وارد كرد. مامون همراهان امام را در يك خانه و على بن موسى الرضا (ع) را در خانهاى ديگر جاى داد. مفيد گويد: مامون امام را مورد اكرام و بزرگداشت قرار داد.
علم امام رضا (ع)
قيام علمى، ارشاد مردم، تبيين احكام الله، بيان شريعت كه از وظايف خاص اولياء الله است، هيچ وقت از امام رضا صلوات الله عليه فوت نشد و يكى از كارهاى اساسى آن حضرت بود، چه در مدينه و چه در مرو. احكام بسيارى در كتب احاديث از يادگارهاى آن حضرت است، كافى است در اين باب فقط فهرست عيون اخبارالرضا را كه صدوق عليه الرحمة درباره آن حضرت نوشته است مطالعه كنيم .
شيخ طوسى عليه الرحمة در رجال خود سيصد و هفده نفر از روايان را تحت عنوان «اصحاب الرضا» نام برده كه همه از آن حضرت كسب فيض كرده و به افتخار حديث رسيدهاند. (1)
مردان بزرگى امثال احمد بن أبى نصر بزنطى، احمد بن محمد بن عيساى اشعرى، ادريس بن عيساى اشعرى، عبدالله بن جندب بجلى، حسن بن على وشا، محمد بن فضيل كوفى و ديگران.
سيد محسن امين فرموده: جماعتى از اهل تأليف از او نقل حديث كردهاند، از جمله: ابوبكر خطيب در تاريخ خود، ثعالبى در تفسيرش، سمعانى در رسالهاش، ابن معتز در كتابش، و ديگران. حافظ عبدالعزيزبن اخضر در كتاب معالم العترة الطاهرة گويد: عبدالسلام بن صالح هروى، داوود بن سليمان، عبدالله بن عباس قزوينى از وى نقل حديث كردهاند. (2)
على بن محمد بن جهم با آنكه ناصبى و از دشمنان اهل بيت است (3)
نقل مىكند: در مجلس مامون بودم كه على بن موسى الرضا نيز حضور داشتند، مأمون از اخبارى كه اشعار بر عدم عصمت انبياء دارند از او سؤال مىكرد، او به هر يك جواب مىداد، مأمون پس از شنيدن جواب مىگفت: «اشهد انك ابن رسول الله حقا».
و گاهى مىگفت: «لِلّه دّرك يابن رسول الله» و گاهى مىگفت: «بارك الله فيك يا اباالحسن» و نيز مىگفت: «جزاك الله عن انبيائه خيراً يا أبا الحسن» و چون به همه سؤالات جواب داد، مأمون گفت: يا ابن رسول الله! قلبم را شفا دادى و آنچه بر من مشتبه بود روشن فرمودى، خدا تو را از جانب انبياء خودش و از اسلام جزاى خير بدهد.
على بن محمد بن جهم اضافه كرد: چون صحبت تمام شد، مأمون براى نماز برخاست و دست محمد بن جعفر را كه حاضر بود گرفت و من در پى آن دو روان شدم. مأمون به محمد بن جعفر گفت: پسر برادرت را چگونه ديدى؟ گفت: داناست، نديدهايم كه از كسى علم آموخته باشد.
مأمون گفت: پسر برادرت از اهل بيت پيامبر است كه درباره آنها فرموده: «ألا انّ ابرارَ عترتى و أَطائب أَرومتى، احكمُ الناس صغاراً و اعلم الناس كباراً، لا تُعِلّمُوهم فانّهم اعلم منكم، لا يخرجونكم من بابِ هُدى، و لا يُدخِلُونكم فى باب ضلال» (4).
آنگاه حضرت رضا صلوات الله عليه به منزل خود بازگشت، فرداى آن روز به محضر آن حضرت رفتم و سخن مأمون و جواب عمويش محمد بن جعفر را به وى رساندم، امام خنديد وفرمود: پسر جهم! آنچه از مأمون شنيدى فريبت ندهد. به خدا قسم كه او بزودى با حيله مرا مىكشد و خدا از او انتقام مرا خواهد گرفت. صدوق رحمة الله فرمود: اين حديث از طريق ابن جهم عجيب است كه او از دشمنان و مغبضين اهل بيت بود.
فضايل (1)
نويسنده: سيد محسن امين
ترجمه: على حجتى كرمانى
طبرسى در اعلام الورى گويد: درباره گوشهاى از خصايص و مناقب و اخلاق بزرگوارانه آن حضرت، ابراهيم بن عباس (يعنى صولى) گويد: رضا (ع) را نديدم كه از چيزى سؤال شود و آن را نداند. و هيچ كس را نسبتبدانچه در عهد و روزگارش مىگذشت داناتر از او نيافتم.
مامون بارها او را با پرسش درباره هر چيزى مىآزمود و امام به او پاسخ مىداد و پاسخ وى كامل بود و به آياتى از قرآن مجيد تمثل مىجست. آن حضرت هر سه روز يك بار قرآن را ختم مىكرد و خود مىفرمود: اگر بخواهم مىتوانم در كمتر از اين مدت هم قرآن را ختم كنم اما من هرگز به آيهاى برنخوردهام جز آن كه در آن انديشيدهام كه چيست و در چه زمينهاى نازل شده است.
همچنين از ابراهيم بن عباس صولى نقل شده است كه گفت: هيچ كس را فاضلتر از ابو الحسن رضا نهديده و نهشنيدهام. از او چيزهايى ديدهام كه از هيچ كس نديدم. هرگز نديدم با سخن گفتن به كسى جفا كند. نديدم كلام كسى را قطع كند تا خود آن شخص از گفتن فارغ شود. هيچ گاه حاجتى را كه مىتوانستبرآورده سازد، رد نمىكرد.
هرگز پاهايش را پيش روى كسى كه نشسته بود دراز نمىكرد. نديدم به يكى از دوستان يا خادمانش دشنام دهد. هرگز نديدم آب دهان به بيرون افكند و يا در خندهاش قهقهه بزند بلكه خنده او تبسم بود. چنان بود كه اگر تنها بود و غذا برايش مىآوردند غلامان و خدمتگزاران و حتى دربان و نگهبان را بر سفره خويش مىنشانيد و با آنها غذا مىخورد.
شبها كم مىخوابيد و بسيار روزه مىگرفت. سه روز، روزه در هر ماه را از دست نمىداد و مىفرمود: اين سه روز برابر با روزه يك عمر است. بسيار صدقه پنهانى مىداد بيشتر در شبهاى تاريك به اين كار دست مىزد. اگر كسى ادعا كرد كه فردى مانند رضا (ع) را در فضل ديده است، او را تصديق مكنيد.
طبرسى از محمد بن ابو عباد نقل كرده است كه گفت: «امام رضا (ع) در تابستان بر حصير و در زمستان بر پلاس بود. جامه خشن مىپوشيد و چون در ميان مردم مىآمد آن را زينت مىداد.
صدوق در عيون اخبار الرضا (ع) گويد: آن حضرت كم خوراك بود و غذاى سبك مىخورد. در كتاب خلاصة تذهيب الكمال به نقل از سنن ابن ماجه گفته شده است: امام رضا (ع) سيد بنى هاشم بود و مامون او را بزرگ مىداشت و تجليلش مىكرد و او را وليعهد خود در خلافت قرار داد. حاكم در تاريخ نيشابور گويد: وى با آن كه بيست و اندى از سالش مىگذشت در مسجد رسول خدا (ص) فتوا صادر مىكرد. و در تهذيب التهذيب آمده است: رضا با وجود شرافت نسب از عالمان و فاضلان بود.
صدوق در عيون اخبار الرضا (ع) به سند خود از رجاء بن ابو ضحاك، كه مامون وى را براى آوردن امام رضا (ع) ماموريت داده بود، نقل كرده است: به خدا سوگند مردى پرهيزكارتر و يادكنندهتر مر خداى را و خدا ترستر از رضا (ع) نديدم.
وى در ادامه گفتار خود مىافزايد: وى به هر شهرى كه قدم مىگذاشت مردم آن شهر به سويش مىآمدند و در خصوص مسايل دينى خود از وى پرسش مىكردند و او نيز پاسخشان مىداد و براى آنان احاديثبسيارى از پدر و پدرانش، از على (ع) و رسول خدا (ص) نقل مىكرد.
چون با امام رضا (ع) به نزد مامون بازگشتم وى درباره حالت آن حضرت در سفر از من پرسش كرد. من نيز آنچه ديده بودم از روز و شب و كوچ و اقامتش براى وى بازگفتم. مامون گفت: آرى اى ابن ابو ضحاك وى از بهترين مردم زمين و داناترين و پارساترين ايشان است.
فضايل و مناقب آن حضرت بسيار است و در كتابهاى حديث و تاريخ ذكر شده. يافعى در مرآة الجنان گويد: در سال 203 امام بزرگوار و عظيم الشان، سلاله سروران بزرگ، ابو الحسن على بن موسى الكاظم يكى از ائمه دوازدهگانه صاحبان مناقب كه اماميه خود را بديشان منسوب مىسازند و بناى مذهب خود را بر آنان اقتصار مىكنند، درگذشت.
با توجه به آنچه كه در زندگى امام صادق (ع) گفتيم مبنى بر آن كه امامان همگى كاملترين مردم زمان خويش بودهاند تنها به ذكر گوشهاى از مناقب و فضايل آن حضرت اكتفا مىكنيم چرا كه بازگفتن تمام مناقب آن بزرگوار بس مشكل و دشوار است:
علم
قبلا از ابراهيم بن عباس صولى نقل كردم كه گفت: نديدم از رضا (ع) پرسشى شود كه او پاسخ آن را نداند. هيچ كس را نسبتبدانچه در عهد و روزگارش مىگذشت داناتر از او نديدم. مامون او را بارها با پرسش درباره چيزهايى مىآموزد اما امام به وى پاسخ كامل مىداد و در پاسخش به آياتى از قرآن مجيد تمثل مىجست.
در اعلام الورى از ابو صلت عبد السلام بن صالح هروى نقل شده است كه گفت: هيچ كس را داناتر از على بن موسى الرضا نديدم و هيچ دانشمندى را نديدم كه درباره آن حضرت جز شهادتى كه من مىدهم، بدهد. مامون در يكى از مجالس خود تعدادى از علماى اديان و فقهاى اسلام و متكلمان را جمع كرده بود. پس امام در بحث و مناظره بر همه آنان چيره شد به گونهاى كه هيچ كس نبود جز آن كه بر فضل امام رضا (ع) و كوتاهى خود اعتراف كردند.
از خود آن حضرت شنيدم كه مىفرمود: در روضه مىنشستم و علما در مدينه بسيار بودند. چون يكى از ايشان در حل مسالهاى عاجز مىماند همگى براى حل آن مرا پيشنهاد مىكردند و مسايل خود را به نزد من مىفرستادند و من نيز آنها را پاسخ مىدادم.
ابو صلت گويد: محمد بن اسحاق بن موسى بن جعفر از پدرش از موسى بن جعفر برايم حديث كرد كه آن حضرت همواره به فرزندانش مىفرمود: اين برادر شما على بن موسى داناى خاندان محمد (ص) است. پس درباره اديان خويش از او بپرسيد و آنچه مىگويد به خاطر سپاريد.
ابن شهر آشوب در مناقب به نقل از كتاب الجلاء و الشفاء نقل مىكند كه محمد بن عيسى يقطينى گفت: چون مردم در كار ابو الحسن رضا (ع) اختلاف كردند من مسائلى كه از آن حضرت پرسش شده بود، گرد آوردم كه شمار آنها هجده هزار مساله بود. شيخ طوسى در كتاب الغيبه از حميرى از يقطينى مانند اين روايت را نقل كرده است جز آن كه در روايتشيخ رقم پانزده هزار مساله آمده است.
در مناقب آمده است: ابو جعفر قمى در عيون اخبار الرضا ذكر كرده است كه: مامون دانشمندان ديگر اديان را همچون جاثليق و راس الجالوت و سران صابئين را مانند عمران صابى و هريذ اكبر و پيروان زردشت و نطاس رومى و متكلمانى مانند سليمان مروزى را جمع مىكرد و آنگاه رضا (ع) را نيز احضار مىكرد.
آنان از امام پرسش مىكردند و آن حضرت يكى پس از ديگرى آنان را شكست مىداد. مامون داناترين خليفه بنى عباس بود اما با اين وصف گاه از روى اضطرار تسليم حضرت مىشد تا آن كه وى را ولىعهد و همسر دختر خويش كند.
كتاب: سيره معصومان، ج 5، ص 144
فضايل (2)
نويسنده: سيد جعفر شهيدى
اين از چيزهايى است كه تمام مورخان درباره آن اتفاق نظر دارند.
كوچكترين مراجعه به كتابهاى تاريخى اين نكته را بخوبى روشن مىگرداند. حتى مامون بارها خود در فرصتهاى گوناگون آن را اعتراف كرده مىگفت: رضا(ع) دانشمندترين و عابدترين مردم روى زمين است. وى همچنين به رجاء بن ابىضحاك گفته بود:
«. . . بلى اى پسر ابىضحاك، او بهترين فرد روى زمين، دانشمندترين و عبادت پيشهترين انسانهاست. . . » (5)
مامون به سال 200 كه بيش از سى و سه هزار تن از عباسيان را جمع كرده بود، در حضورشان گفت:
«. . . من در ميان فرزندان عباس و فرزندان على رضى الله عنهم بسى جستجو كردم ولى هيچيك از آنان را با فضيلتتر، پارساتر، متدينتر، شايستهتر و سزاوارتر به اين امر از على بن موسى الرضا نديدم (6) ».
موقعيت و شخصيت امام (ع)
اين موضوع از مسائل بسيار بديهى براى همگان است. تيرهگى روابط بين امين و مامون به امام اين فرصت را داد تا به وظايف رسالتخود عمل كند و به كوشش و فعاليتخويش بيفزايد. شيعيانش نيز اين فرصت را يافتند كه مرتب با او در تماس بوده از راهنماييهايش بهره ببرند.
پس در نتيجه، امام رضا از مزاياى منحصر به فردى سود مىجست و توانست راهى را بپيمايد كه به تحكيم موقعيت و گسترش نفوذش در قسمتهاى مختلف حكومت اسلامى بيانجامد حتى روزى امام به مامون كه سخن از ولايتعهدى مىراند، گفت: «. . . اين امر هرگز نعمتى برايم نيفزوده است. من در مدينه كه بودم دستخطم در شرق و غرب اجرا مىشد. در آن موقع، استر خود را سوار مىشدم و آرام كوچههاى مدينه را مىپيمودم و اين از همه چيز برايم مطلوبتر مىنمود. . . » (7) .
در نامهاى كه مامون از امام تقاضا مىكند كه اصول و فروع دين را برايش توضيح دهد، او را چنين خطاب مىكند: «اى حجتخدا بر خلق، معدن علم و كسى كه پيروى از او واجب مىباشد. . . » (8) . مامون او را «برادرم» و «اى آقاى من» خطاب مىكرد.
در توصيف امام، مامون براى عباسيان چنين نگاشته بود:
«. . . اما اينكه براى على بن موسى بيعت مىخواهم، پس از احراز شايستگى او براى اين امر و گزينش وى از سوى خودم است. . . اما اينكه پرسيدهايد آيا مامون در زمينه اين بيعتبينش كافى داشته، بدانيد كه من هرگز با او بيعت نكرده مگر با داشتن بينايى كامل و علم به اينكه كسى در زمين باقى نمانده كه به لحاظ فضيلت و پاكدامنى از او وضع روشنترى داشته و يا به لحاظ پارسايى، زهد در دنيا و آزادگى بر او فزونى گرفته باشد. كسى از او بهتر جلب خشنودى خاص و عام را نمىكند و نه در برابر خدا از وى استوارتر كسى ديگر يافت مىشود. . . » (9) .
از يادآورى اين مطالب به وضوح به خصوصيات امام، موقعيت و منش وى پى مىبريم، مگر نگفتهاند كه: «فضيلت آن است كه دشمنان بر آن گواهى دهند»؟
باز از چيزهايى كه دلالتبر بزرگى و شوكت امام دارد، روايتى است كه گزارش كننده چنين نقل مىكند:
«من در معيت امام بر مامون وارد شدم. مجلس مملو از جمعيت بود، محمد بن جعفر را گروهى از طالبيان و هاشميان احاطه كرده بودند و فرماندهان نيز حضور داشتند. به مجرد ورود ما، مامون از جا برخاست، محمد بن جعفر و تمام افراد بنى هاشم نيز بر پا شدند. آنگاه امام و مامون در كنار هم نشستند، ولى ديگران همچنان ايستاده بودند تا امام همه را اذن جلوس داد. آنگاه ساعتى بگذشت و مامون همچنان غرق توجه به امام بود. . . » (10) .
______________________________________
1- رجال طوسى: 366 - 396.
2- سير الائمه: ج 4 ص 141.
3- عيون اخبار الرضا: ج 1 ص 195 - 204 بطور تفصيل، بحار: ج 49 ص 180.
4_ عيون اخبار الرضا: ج 1 ص 195 - 204 بطور تفصيل، بحار: ج 49 ص 180.
5_ بحار / 49 / ص 95 - عيون اخبار الرضا / 2 / ص 183 و ساير كتابها.
6_ مروج الذهب / 3 / ص 441 - الكامل، ابن اثير / 5 / ص 183 - الاداب السلطانية / ص 217 - طبرى / 11 / ص 1013 (چاپ لندن) - مختصر تاريخ الدول / ص 134 - تجارب الامم / 6 / ص 436.
7_ بحار / 49 / ص 155، 144 - الكافى / 8 / ص 151 - عيون اخبار الرضا / 2 / ص 167.
8_ نظرية الامامة / ص 388.
9_ متن عربى اين نامه در پايان اصل كتاب آمده است.
10_ مسند الامام الرضا / 2 / ص 76 - بحار / 49 / ص 175 - عيون اخبار الرضا / 2 / ص 156.
(خاندان وحى، سيد على اكبر قريشى، ص 570 - 604)
كتاب: سيره معصومان، ج 5، ص 159
عطر اخلاق امام(ع)، در نسيم شعر شاعران
اخلاق امام(ع) در بيان روايات
مهمانى و آداب آن
حقوق كارگر
تواضع در كمك كردن
تقوى ملاك برترى
اسراف و تبذير
حرمت مؤمن
اطعام مساكين
عبادتهاى سنگين و ختم قرآن و سجدههاى طولانى
اخلاق و كردار امام رضا عليه السلام
ابراهيم بن عباس مى گويد: من هرگز نديدم حضرت رضا(ع) به كسى ظلم كند يا سخن كسى را قطع نمايد يا حاجت كسى را در صورت قدرت رد كند يا در مجلسى پاهاى خود را دراز كند يا به نشانه بى احترامى نسبت به كسى، تكيه دهد يا بندههاى خود را ناسزا گويد يا آب دهان خود را بيرون بريزد يا صدايش را به قهقهه بلند كند؛ بلكه خنده آن حضرت تبسّم بود.
وقتى براى آن حضرت سفره مىانداختند، تمام بندگان و خدمتگزاران خود، حتى دربانان و چوپانها را در سر همان سفره مىنشاند. خواب آن حضرت بسيار كم و بيدارى اش زياد بود و بسيارى از شب ها تا به صبح نمى خوابيد.
روزه هاى مستحبى بسيار مىگرفت و هرگز سه روز روزه را در يك ماه ترك نمىكرد و مىفرمود كه آن روزه دهر است و آن روز پنجشنبه اول و پنجشنبه آخر و چهارشنبه اول از دهه دوم هر ماه است . صدقات سرى آن حضرت بسيار بود و اكثرا آنها را در شبهاى تار- بدون مهتاب- انجام مى داد. هر كس گمان كند كه مانند آن حضرت را ديده است او را تصديق نكنيد.
ابن ابى عباد، وزير مامون، شيوه زندگى امام(ع) را چنين يادآور شده است:
"حضرت على بن موسى(ع) در تابستان روى حصير مى نشست و فرش او در زمستان نوعى پلاس بود، دور از چشم مردم جامه خشن مىپوشيد و هنگام رويارويى با مردم، لباس معمولى مىپوشيد تا خودنمايى به زهد، تلقى نشود." عطر اخلاق امام(ع)، در نسيم شعر شاعران
ابونواس، از اديبان و شعراى معروف عصر امام رضا(ع) است. وى كه در ادبيات و شعر، شهره و نامدار زمان خود بوده است، با تمام توان ادبى كه داشت، از ستودن امام(ع) اظهار ناتوانى كرد. ابن طولون مىنويسد،
برخى از اصحاب به ابونواس اعتراض داشته، چنين گفتند:
تو در باره شراب، كوه و دشت، موسيقى و ... شعر سرودهاى، تو را چه شده است كه درباره موضوعى مهم، يعنى شخصيت والاى امام علىبن موسى الرضا(ص) تاكنون چيزى نگفته و شعرى نسرودهاى؟ با آن كه معاصر امام نيز هستى و او را به خوبى مىشناسى.
ابونواس در پاسخ چنين گفت:
والله ماتركت ذلك الا اعظاما له و ليس يقدر مثلى ان يقول مثله
سوگند به خدا كه بزرگى او مانع اين كار شده است. چگونه كسى چون من، درباره شخصيتى چون او مدح تواند كرد. آنگاه ابيات زير را سرود:
قيل لى انت اوحد الناسطرا فى فنون من الكلام النبيه
لك فى جوهر الكلام بديع يثمر الدر فى يدى مجتبيه
فعلام تركت مدح ابنموسى و الخصال التى تجمعن فيه
قلت لا اهتدى لمدح امام كان جبريل خاد ما لابيه
چكيده سخن او چنين است: از من نخواهيد او را بستايم، مرا توان آن نيست تا از كسى كه جبرئيل خدمتگزار آستان پدر اوست مدح گويم.
قصيدهاى به او منسوب است كه در مرو چون چشمش به حضرت رضا(ع) افتاد، آن را سرود و گفت:
مطهرون نقيات ثيابهم تجرى الصلاة عليهم اينما ذكروا
من لم يكن علوياحين تنسبه فماله فى قديم الدهر مفتخر
فانتم الملا الاعلى و عندكم علم الكتاب و ما جاءت بهالسور
امامان معصوم، پاكيزگان و پاكدامنان هستند كه هرگاه نامى از ايشان به ميان آيد، بر آنان درود و تحيت فرستاده خواهد شد.
كسى كه انتسابش به سلاله پاك على(ع) نرسد، در روزگاران داراى مجد و افتخار نيست.
به راستى كه شما در جايگاه بلندى قرار داريد و علم كتاب و مضامين سورههاى قرآن نزد شماست.
ابن صباع مالكى درباره حضرتش مىنويسد:
حضرت از مناقبى والا و صفاتى پسنديده برخوردار است. نفس شريفش پاك، هاشمىنسب و از نژاد پاك نبوى(ص) است.
بعداز جريان ولايتعهدى، روزى عبداللهبن مطرف بن هامان بر مامون وارد شد. حضرت رضا(ع) نيز در مجلس حضور داشت. خليفه رو به عبدالله كرد و گفت: در باره ابوالحسن علىبن موسى الرضا(ع) چه مىگويى؟
عبدالله گفت:
«چه بگويم در باره كسى كه طينت او با آب رسالت سرشته شده و ريشه در گواراى وحى دوانيده است. آيا از چنين ذاتى جز مشك هدايت و عنبر تقوا مىتواند ظاهر شود؟»
اخلاق امام(ع) در بيان روايات
او بسيار به مستمندان رسيدگى مىكرد. به دادن صدقه به ويژه در شبهاى تار و به صورت پنهانى بسيار مبادرت مىكرد. با خدمتگزارانش كنار يك سفره مىنشست و غذا مىخورد.
هيچ فرقى ميان غلامان و اشراف و اقوام و بيگانگان نمىگذاشت، مگر براساس تقوا. همواره متبسم و خوشرو بود. بهترين بخش غذاى خود را قبل از تناول، براى گرسنگان جدا مىساخت. با فقرا مىنشست. در تشييع جنازه شركت مىجست. خدمتكارى را كه مشغول خوردن غذا بود، به خدمت فرا نمىخواند. با صداى بلند و با قهقهه هرگز نمىخنديد.
رفع نياز مؤمنان و گرهگشايى از ايشان را بر ديگر كارها مقدّم مىداشت. روى حصير مىنشست. قرآن زياد تلاوت مىكرد. با گفتارش دل كسى را نرنجانيد. سخن هيچ كس را ناتمام نمىگذاشت و نمىشكست. هيچ نيازمندى را تا حد امكان رد نكرد. پاى خود را هنگام نشستن در حضور ديگران دراز نمىكرد. در حضور ديگران همواره از ديوار فاصله داشت و هيچ گاه تكيه نزد.
همواره ياد خدا بر زبان جارى داشت. از اسراف و تبذير سخت پرهيز داشت. به مسافرى كه پول خود را تمام و يا گمكرده بود، بدون چشمداشت، هزينه سفر مىداد. در دادن افطارى به روزهداران كوشا بود. به عيادت بيماران مىرفت. در معابر عمومى، آب دهان خود را نمىانداخت. از ميهمان شخصا پذيرايى مىكرد. هنگامى كه بر جمعى كنار سفره وارد مىشد، اجازه نمىداد تا براى احترام وى از جاى برخيزند. به سخن ديگران كه وى را مورد خطاب قرار داده، از او پرسشى داشتند، با دقت كامل گوش مىداد.
خويش را به بوى خوش معطر مىكرد، به خصوص براى نماز. به نظافت جسم و لباس به ويژه موى سر توجّه داشت. قبل از غذا دستها را مىشست و با چيزى خشك نمىكرد، بعد از غذا نيز آنها را مىشست و با حولهاى خشك مىكرد.
اگر غذايى از حد نياز زياد مىآمد، آن را هرگز دور نمىريخت. در حضور ديگران به تنهايى چيزى نمىخورد. بسيار بردبار و شكيبا بود. كارگرى را كه به مبلغ معين اجير مىكرد، در پايان افزون بر مزدش به او عطا مىكرد. با همگان با رافت و خوشرويى روبرو مىشد. بسيار فروتن بود. به فقرا و بيچارگان بسيار مىبخشيد و آن را براى خود پس انداز مىدانست.
اين همه كه ياد شد، بىگمان خوشه اى از خرمن شخصيت اخلاقى آن امام بزرگ است و نه تمام.
مهمانى و آداب آن
شبى حضرت رضا(ع) مهمانى داشتند كه يك مرتبه چراغ تغييرى كرد- و احتياج به اصلاح داشت- مهمان، دست خود را دراز كرد تا چراغ را درست كند.
حضرت رضا(ع) دست او را كنار زدند و خودشان به اصلاح چراغ پرداختند و فرمودند: «ما قومى هستيم كه مهمانهايمان را به كارى وا نمىداريم» احترام مهمان، بيش از اين است كه به خدمت صاحبخانه بپردازد.
حقوق كارگر
سليمان جعفرى مىگويد:... من با حضرت رضا(ع) وارد منزلشان شديم، حضرت ديدند غلامانشان مشغول گلكارى هستند و كارگر سياه چهرهاى هم با آنها مشغول كار است.
حضرت فرمود، اين كيست با شما؟ غلامان گفتند او را آوردهايم به ما كمك كند و چيزى هم به او بدهيم.
حضرت فرمود، آيا مزد او را معين كردهايد؟ گفتند نه، ما هر چه به او بدهيم راضى است.
حضرت بسيار خشمگين شدند به طورى كه مىخواستند غلامان خود را با تازيانه ادب كنند، من پيش رفته گفتم، فدايتان شوم چرا ناراحت شديد؟!
حضرت فرمود: آخر من چندين بار آنها را از مانند اين كار منع كردهام كه به هيچ كس كارى ندهند مگر مزد و اجرت او را تعيين كنند.
- اى سليمان- بدان اگر كارگرى براى تو كارى كرد بدون تعيين اجرت غالبا چنين است- اگر سه برابر اجرتش را هم به او بدهى باز گمان مىكند. كم دادهاى و اگر مزد او را تعيين كردى، اگر همان مقدار هم بدهى ترا سپاسگزار است و اگر يك ذره اضافه كنى آنرا بحساب مىآورد و مىفهمد كه به او زيادى هم دادهاى.
تواضع در كمك كردن
يك بار حضرت امام رضا(ع) وارد حمام عمومى شدند. يكى از كسانى كه داخل حمام بود و حضرتش را نمىشناخت از حضرت خواست كه او را دلاكى كند. حضرت با تمام جلالتى كه داشتند شروع كردند به كيسه كشيدن آن شخص. هنوز چيزى نگذشته بود كه افرادى كه در حمام رفت و آمد داشتند، حضرت را شناختند و به آن شخص معرفى كردند آن مرد شروع كرد به عذرخواهى، ولى حضرت بدون اينكه از كار خودشان دست بردارند، جملاتى براى رفع ناراحتى او فرمودند و همانگونه كه دلاكى مىكردند با كلام نرم و ملايم قلب او را آرامش بخشيدند.
تقوى ملاك برترى
يكى از اهالى بلخ مىگويد: من در سفر حضرت رضا(ص) به خراسان همراه بودم، يك روز وقتى سفرهاى براى حضرت انداختند آن حضرت تمام خدمتگزاران اعم از سياه و غير سياه را بر سر آن سفره جمع كرد.
من عرض كردم فدايت شوم خوب است براى آنها سفره ديگرى قرار دهيد! حضرت فرمود، آرام باش كه خداى همه ما يكى است، مادر همه ما و پدر همه ما يكى است و پاداش هم به عمل است. هر كس عملش بهتر است نزد خداوند مقربتر است هر چند بنده يا سودانى سياه باشد.
اسراف و تبذير
ياسر خادم مىگويد: روزى غلامان حضرت ميوهاى خوردند و آن را به پايان نرسانده به دور انداختند.
حضرت رضا(ع) به آنها فرمود: سبحان الله اگر شما از همين ميوه نيم خورده بىنياز هستيد- بدانيد- افرادى هستند كه به آن محتاجاند، آن را به افرادى كه احتياج دارند برسانيد.
حرمت مؤمن
يسع بن حمزه مىگويد: من در مجلسى با حضرت رضا(ص) مشغول صحبت بودم و عده زيادى هم براى پرسش از مسائل حلال و حرام جمع شده بودند. كه مردى بلند قامت و گندمگون داخل شد و سلام كرد و عرضه داشت. من دوستى از دوستداران شما و اجداد شما هستم و از حج مىآيم، زاد و توشهام گم شده اگر ممكن است كمكى بفرمائيد كه من به شهرم برسم كه اين نعمتى است بر من از جانب خداى تعالى، پس چون به شهرم رسيدم آنرا از جانب شما صدقه مىدهم چون من احتياجى به صدقه ندارم.
حضرت فرمود: بنشين، خدا ترا رحمت كند. حضرت رو كردند به مردم و با آنها سخن گفتند تا وقتى كه متفرق شدند و فقط آن مرد و من و سليمان جعفرى و خيثمه باقى مانديم. حضرت فرمود، اجازه مىدهيد من به داخل منزل بروم؟
بلند شدند و داخل رفتند و بعد از لحظاتى آمدند پشت در و دست مبارك خود را از بالاى در خارج كردند و فرمودند: كجاست آن مرد خراسانى؟ آن مرد گفت: بله اينجا هستم. حضرت فرمود: اين دويست دينار را بگير و كار خود را انجام بده و به آن متبرك شو و از طرف من هم لازم نيست صدقه دهى، بيرون برو كه من ترا نبينم و تو مرا نبينى. آن مرد خارج شد.
وقتى حضرت آمدند، سليمان گفت فدايت شوم شما كه عطاى وافر و زيادى به اين مرد فرموديد چرا روى نازنين خود را از او پوشانديد؟ حضرت فرمود، تا مبادا ذلت سؤال را در چهرهاش ببينم. آيا مگر نشيندهاى كه رسول خدا(ص) فرمود: هر كس حسنه و كار نيك خود را مستور بدارد، برابر است با هفتاد حج و هر كس سيئه و كار زشت خود را آشكار كند خوار مىشود و هر كس زشتى خود را بپوشاند و عمل خلافش را در پنهان انجام دهد بخشيده خواهد شد؟!
اطعام مساكين
معمربن خلاد مىگويد: وقتى حضرت رضا(ص) مىخواستند غذا بخورند يك كاسه بزرگى را كنار سفره مىگذاشتند و از بهترين غذاها، از هر كدام مقدارى، در آن كاسه مىريختند و مىفرمودند: آنرا به مساكين بدهند.
سپس اين آيه مباركه را قرائت مىفرمودند: فلا اقتحم العقبة - سوره بلد آيه 11 - «پس انسان. آن گردنههاى سخت را نتواند پيمود.» و بعد مىفرمود، چون خداوند مىدانست كه براى هر انسانى، آزاد كردن بنده، مقدور نيست راهى براى رسيدن به بهشت قرار داد با اطعام طعام.
عبادتهاى سنگين و ختم قرآن و سجدههاى طولانى
برادر دعبل مىگويد: حضرت رضا(ص) پيراهنى از خز سبز رنگ و انگشترى از عقيق به برادرم «دعبل» عنايت كردند و فرمودند، اى دعبل برو «قم» كه در آنجا فايده خواهى برد، و فرمود: اين پيراهن را محافظت كن.
زيرا كه من در اين پيراهن در هزار شب، هر شب هزار ركعت نماز خواندهام و در آن هزار بار قرآن را از ابتدا تا انتها ختم كردهام.
صولى مىگويد: از جدهام پرسيدند كه درباره رفتار حضرت رضا(ع) سخنى بگويد.
جده من كه زنى بسيار عاقل و سخاوتمند بود گفت: حضرت رضا(ع) كه هميشه نمازش را در اول وقت مىخواند وقتى نماز صبحش تمام مىشد به سجده ميرفت و سر مبارك خود را بر نمىداشت تابالا آمدن آفتاب. و آن حضرت در اين مدت به ذكر خداى تعالى مشغول بود.
شفايافته: صديقه فتحي، فرزند عباس، سن 40 سال، ساكن تهران،
بيماري: اسكلووزن
(M.S) «نوعي ويروس ناشناخته كه وارد نخاع شده و بر روي سيستم مغز و اعصاب اثر ميگذارد و در صورت پيشروي منجر به فلج كامل بدن ميگردد»، مدت بيماري: 12 سال، تاريخ شفا: 20/7/76
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم:«ستدفن بضعه مني بخراسان ما زارها مکروب الا نفس الله کربته ولا مذنب الا غفر الله ذنوبه.»(1) پاره تن من در خراسان دفن خواهد شد، هيچ گرفتار و گنهکاري اورا زيارت نکند جز اين که خداوند گرفتاري او را برطرف سازد وگناهانش را ببخشايد.
امام رضا عليه السلام:«ان لکل امام عهدا في عنق اوليائه و شيعته و ان من تمامالوفاء بالعهد و حسن الاداء زيارة قبورهم. »(2) هر امام و رهبري، عهد و ميثاقي بر پيروان و دوستدارانش داردو همانا يکي از اعمالي که نمايانگر وفاداري و اداي ميثاق است،زيارت آرامگاه آنان است.