جابر بن حارث سلمانى
از شهداى كربلاست.نام او را جناده،حباب،حيان و حسان هم گفتهاند.وى ازشخصيتهاى شيعه در كوفه بود كه در نهضت مسلم بن عقيل هم مشاركت داشت و پس ازشكست آن،همراه گروهى به سوى حسين حركت كردند و پيش از رسيدن آن حضرت بهكربلا،به او پيوستند.هر چند لشكر حر مىخواستند مانع پيوستن او به حسين«ع»شوند،ولى نتوانستند.وى روز عاشورا به شهادت رسيد. (1)
جابر بن حجاج تيمى
از شهداى عاشورا در حمله نخست است.وى از سواركاران شجاع كوفه بود كه دركربلا از سپاه عمر سعد به سپاه حسين«ع»پيوست.در نهضت مسلم بن عقيل نيز ازبيعتكنندگان با وى بود (2) .
جابر بن عبد الله انصارى
جابر و عطيه،كه هر دو از بزرگان شيعه بودند،پس از شهادت امام حسين«ع»در اوليناربعين به زيارت كربلا آمدند.جابر بن عبد الله،پانزده سال پيش از هجرت در مدينه به دنياآمد.از طايفه خزرجيان بود.او و پدرش عبد الله بن حرام از پيشتازان اسلام بودند.پدرشدر جنگ احد به شهادت رسيد.جابر از مسلمانان پيش از هجرت و از اصحاب با فضيلترسول خدا بود كه در 19 غزوه،از جمله جنگ بدر در ركاب پيامبر«ص»حضور داشت ودر جنگ صفين نيز در ركاب على«ع»جنگيد. (3) اين محدث بزرگ شيعه در اواخر عمر نابينا شده بود و با همان حال، همراه عطيهعوفى به زيارت كربلا آمد،در فرات غسل كرد و خود را معطر ساخت و بطرف قبرسيد الشهدا رفت و بر تربت آن امام شهيد،سخنان سوزناك و شوقانگيزى بر زبان آورد:
حبيب لا يجيب حبيبه؟...سپس رو به اطراف قبر كرد و به شهداى ديگر سلام داد و دربازگشت،سخنانى به عطيه گفت،از جمله:«احب محب آل محمد ما احبهم و ابغض مبغضآل محمد ما ابغضهم و ان كانوا صواما قواما...» (4) دوستدار«آل محمد»را دوست بدار ودشمن آل محمد را دشمن بدار تا وقتى كه با آل محمد دشمنى مىكنند،هر چند اهل روزه ونماز باشند.وى در كوچههاى مدينه دنبال امام محمد باقر«ع»مىگشت.وقتى خدمت آنحضرت رسيد،سلام رسول خدا را به او رساند.آخرين فردى بود كه از حاضران در«پيمان عقبه»بود و تا آن هنگام زنده مانده بود.بدن او را به جرم دوستى اهل بيت،در زمانحجاج داغ نهادند. (5) جابر در سال 78 هجرى،در ايام عبد الملك مروان،در سن نود و چندسالگى در حالى كه نابينا بود از دنيا رفت و در بقيع به خاك سپرده شد. (6)
جامع دمشق
مسجد جامع اموى كه در دمشق قرار دارد.اين مسجد با عظمت و شگفت،ازعظيمترين مساجد ممالك اسلامى به حساب مىآيد و بناى آن(كه قبلا كليسا بوده)بهدورانهاى بسيار قديم و پيش از اسلام بر مىگردد (7) .در داخل مسجد،منبرى قرار دارد كهمىگويند:منبرى كه امام سجاد«ع»در دربار شام بر فراز آن رفت و در مجلس يزيد خطبهخواند،در محل آن بوده است.در قسمت ديگرى از داخل مسجد،گنبد كوچكى روىچهار ستون قرار دارد كه به«مقام زين العابدين»معروف است و گفته مىشود حضرت درآنجا استراحت مىكرده است.در كنار منبر ياد شده در قسمتشرقى مسجد،«مقام راسالحسين»قرار گرفته و زيارتگاه شيعيان است (8) .
جامعه(غل جامعه)
گردآورنده،جمع كننده،طوق و غل،غلى كه بر گردن و دست نهند. (9) به آن جهت بهغل و زنجير،«جامعه»مىگفتند كه دستها را به گردن مىبست. (10) به نقل برخى منابع،امامزين العابدين«ع»را پس از شهادت امام در كربلا،همراه اسيران ديگر سوار بر شترانبىجهاز كردند، در حالى كه غل جامعه بر دست و گردن او بسته بود.اين را هم مسلمجصاص(گچكار)و هم جذلم بن بشير،در مشاهدات در روز ورود اسرا به كوفه نقلكردهاند (11) «و فى عنقه الجامعة و يده مغلولة الى عنقه»و به نقل تاريخ طبرى:«و سرح فىاثرهم على بن الحسين مغلولة يديه الى عنقه و عياله معه». (12) و اسيران را با اين وضعيتحركت دادند و به شام بردند.
جامه سياه
رسم است كه در سوك عزيزان،لباس سياه مىپوشند،در ايام محرم نيز عزاداران درعزاى سيد الشهدا،هم خود لباس سياه مىپوشند،هم مساجد و تكايا و سر در ساختمانهارا سياهپوش مىكنند.در تعابير شاعران نيز سياهى شب بعنوان جامه سياهى به حسابآمده كه جهان در سوك سالار شهيدان به بر مىكند،جامه نيلى هم گفته مىشود.در اشعارمحتشم كاشانى است:
يكباره جامه در خم گردون به نيل زد چون اين خبر به عيسى گردوننشين رسيد
كه جامه در نيل گرفتن و به نيل زدن،كنايه از پوشيدن لباس عزاست.
اى عالمى سياه به تن در عزاى تو اى جان پاك آدم خاكى فداى تو اى جن و انس،مويهگر اندر مصيبتت اى خاص و عام نوحهگر اندر رثاى تو
نقل شده چون امام حسين«ع»شهيد شد،زنان بنى هاشم سياه پوشيدند و عزادارىكردند و امام سجاد«ع»براى سوك و ماتم آنان غذا تهيه مىكرد (13) .
جبلة بن على شيبانى
از شجاعان كوفه كه در كربلا،در حمله اول روز عاشورا به شهادت رسيد.وى درصفين،در ركاب امير المؤمنين«ع»حضور داشت و در قيام مسلم بن عقيل در كوفه همراهاو بود.پس از شهادت مسلم،نزد قبيله خود رفت و پنهان شد و آنگاه كه امام حسين«ع»بهكربلا آمد خود را به آن حضرت رساند و در ركابش جنگيد و شهيد شد.نام او در ضمننامهايى كه در زيارت ناحيه مقدسه ذكر شده،آمده است. (14)
جعفر بن عقيل بن ابى طالب«ع»
فرزند عقيل و عموزاده سيد الشهدا«ع»بود.مادرش ام الثغر نام داشت.روز عاشورا درركاب امام حسين«ع»شهيد شد.هنگام نبرد،چنين رجز مىخواند:
انا الغلام الابطحى الطالبى من معشر فى هاشم و غالب و نحن حقا سادة الذوائب هذا حسين اطيب الاطائب (15)
جعفر بن على بن ابى طالب«ع»
فرزند امير المؤمنين«ع»،و برادر ابا الفضل العباس بود كه در كربلا شهيد شد.هنگامشهادت 19 سال داشت.قاتلش هانى بن ثبيتحضرمى،يا خولى بن يزيد بود.
جنادة بن كعب انصارى
از شهداى كربلاست.نامش را جنادة بن حرث هم نوشتهاند.از طايفه خزرج بود.ازمكه همراه امام حسين«ع»به كوفه آمده و در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسيد.
پسرش(عمر بن جناده)نيز در كربلا شهيد شد. (16) برخى او را به نام جدش«جنادة بنحارث»ذكر كردهاند.
جندب بن حجير خولانى
از شهداى عاشورا در كربلاست.نامش در زيارت رجبيه نيز آمده است.برخى نامشرا«جندب بن حجر»نوشتهاند.وى از چهرههاى بارز شيعه در كوفه و از ياران على«ع»بودو قبل از رسيدن سپاه حر به كاروان امام حسين«ع»،از كوفه بيرون آمده و به كاروانحسينى پيوسته بود. شهادتش را در حمله اول نوشتهاند. (17)
جون
غلام سياه ابوذر غفارى كه در كربلا به شهادت رسيد.جون بن حوى پس از شهادتمولايش ابوذر،به مدينه برگشت و در خدمت اهل بيت درآمد.ابتدا خدمتامير المؤمنين«ع»بود.سپس در خدمت امام حسن و امام حسين«ع»و بالاخره در خدمتامام سجاد«ع»بود.در سفر كربلا،از مدينه همراه امام تا مكه و از آنجا به كربلا آمد.چون بهاسلحهسازى و اسلحهشناسى آشنا بود، به نقل ابن اثير و طبرى،شب عاشورا هم در كربلابه كار اصلاح سلاحها اشتغال داشت.با آنكه سن او زياد بود،ولى روز عاشورا ازسيد الشهدا«ع»اذن ميدان طلبيد.امام او را رخصت داد تا برود و آزادش كرد.ولى او بااصرار،مىخواست در روزهاى شادى و غم و راحت و رنج،از خاندان پيامبر جدا نشود.
به امام حسين«ع»عرض كرد:گر چه نسبم پست و بويم ناخوش و چهرهام سياه است، ولىمىخواهم به بهشت روم و شرافتيابم و روسفيد شوم.از شما جدا نمىشوم تا خونسياهم با خونهاى شما آميخته شود.پس از نبرد،وقتى بر زمين افتاد،امام خود را به بالين اورساند و چنين دعا كرد:خدايا!رويش را سفيد و بويش را معطر كن و او را با نيكانمحشور گردان«اللهم بيض وجهه و طيب ريحه و احشره مع الابرار و عرف بينه و بين محمدو آل محمد» (18) به دعاى امام،بويش معطر گشت.امام باقر«ع»از امام سجاد«ع»روايتمىكند كه پس از عاشورا كه مردم براى دفن كشتهها به ميدان مىآمدند(و بنى اسد براىدفن شهدا آمدند)،پس از ده روز،بدن جون را در حالى يافتند كه بوى مشك از آن به مشاممىرسيد. (19) رجزهاى مختلفى براى جون نقل شده است.از جمله:
كيف ترى الكفار ضرب الاسود بالسيف ضربا عن بنى محمد اذب عنهم باللسان و اليد ارجو به الجنة يوم المورد (20)
كه نشاندهنده عمق بينش او در شناخت ولاى آل البيت و جبهه كفر امويان و دفاع همهجانبه او از خاندان رسالت است. (21)
گر چه نژادى پست دارم،سربلندم كز جان به قرآن و به عترت پايبندم سرمشق عزت از ابوذر برگرفتم درس غلامى را ز قنبر برگرفتم غير از تو اى جان جهان،مولا ندارم از دادن جان در رهت پروا ندارم من ريزهخوار خوان احسان شمايم پيوسته سر بر خط فرمان شمايم صد بار اگر جان در رهت بسپارم اى دوست حاشا كه دست از دامنت بردارم اى دوست من چون ابوذر با خبر از راز عشقم در جانفشانى كمترين سرباز عشقم بر سينه من دست رد مگذار،مولا از چهره جان پردهام بردار،مولا بگذار خونم بوى مشك ناب گيرد روى سياهم جلوه مهتاب گيرد (22) در چشمهسار عشق تو شويم رخ سياه هر چند از تبار شبم،با سپيدهام با آنكه روسياهم و شرمندهت،ولى من از كرامت تو سخنها شنيدهام عمريستخانهزاد توام،رخ ز من متاب من دل ز هر چه غير تو باشد،بريدهام (23)
جوين بن مالك ضبعى
از ياران حسين«ع»كه در كربلا شهيد شد.نامش نيز در زيارت ناحيه مقدسه آمدهاست. گفتهاند وى ابتدا در سپاه عمر سعد بود.سپس به حسين بن على«ع»پيوست و درركاب او جنگيد و در حمله اول به شهادت رسيد.بعضى نامش را جوير بن مالك يا حوىبن مالك نقل كردهاند. (24) برخى هم او را با همان جون،غلام ابوذر اشتباه گرفتهاند.
جهاد
از دستاوردها،اهداف،انگيزهها،درسها و پيامهاى عمده عاشورا،«جهاد»است.جهاد،عامل قدرت و شوكت امت اسلام و نشانه حقباورى و خداجويى و آخرتگرايىمسلمان است.ملتى هم كه از مبارزه در راه باورهاى مقدس و آرمانهاى شكوهمند خويشسر باز زند.گرفتار ذلت و زبونى مىشود.جهاد،يكى از واجبات دينى است و پيشواياندين،شايستهترين كسانىاند كه به آن قيام كنند و مردم را هنگام نياز،به جهاد فرا خوانند.
جهاد،گاهى با دشمنان متجاوز و كفار مهاجم است،گاهى با منافقان و گاهى با متجاوزانداخلى كه بر ضد حكومتحق مىشورند،گاهى بر ضد ظالمان،بدعتگذاران، تحريفگران،ترويجكنندگان باطل،تعطيلكنندگان حدود الهى،برهم زنندگان امنيتجامعه اسلامى و غاصبان حكومت مشروع و الهى از شايستگان است.
سيد الشهدا«ع»در عصرى قرار گرفته بود كه امويان،كمر به هدم اسلام و محو شريعتبسته بودند و دين خدا در معرض نابودى بود.جهاد آن حضرت،جانى تازه به اسلام داد وخونى تازه در رگهاى جامعه دوانيد.آن حضرت با استناد به اين كلام پيامبر خدا«ص»كهفرمود:«من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ناكثا عهده مخالفا لسنة رسول الله يعمل فىعباد الله بالاثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حقا على الله ان يدخله مدخله».
اين شرايط را بر گروه حاكم و امويان تطبيق كرده،فرمود:اينان،پيروى از شيطان كرده واطاعتخدا را واگذاشتهاند،فساد را آشكار،حدود الهى را تعطيل و بيت المال رامخصوص خود ساخته،حرام خدا را حلال كرده،حلال الهى را حرام كردهاند.سپس خودرا شايسته رهبرى و حكومت دانسته،مردم را به تبعيت از نمايندهاش«مسلم بن عقيل»
فرمان مىدهد،تا خودش به كوفه برسد. (25) سكوت نكردن در برابر سلطه ستم و اعتراض بهبدعتها و كشتن بىگناهان و هتك نواميس مسلمانان و قطع حقوق حقداران،از مظاهرديگر جهاد است كه حسين بن على«ع»پيشتاز اين جبهه نيز بود.در نامههايى هم كه پس ازورود به مكه،به مردم بصره و كوفه نوشت،سخن از نابود كردن سنت و احياى بدعتتوسط بنى اميه و دعوت كوفيان و بصريان به اطاعت از خويش است تا در مبارزهاى باباطل،آنان را به«راه رشد»هدايت كند.در وصيتنامهاش به محمد بن حنفيه نيز هنگامخروج از مدينه،حركتخود را براى«اصلاح»در امت پيامبر و بر اساس امر به معروف ونهى از منكر مىشمارد(و انى لم اخرج اشرا...) (26) در خطبهاى هم كه در مكه مىخواند،پساز بيان زيبايى شهادت براى انسان و اشتياق خويش به پيوستن به نياكان شهيدش،از مردمدعوت مىكند كه هر كس آماده فدا كردن جان در اين راه است،به او بپيوندند(من كانباذلا فينا مهجته موطنا على لقاء الله نفسه فليرحل معنا). (27) جهاد حسين بن على«ع»براى احياء دين بود.در اين راه و با اين انگيزه،هم كشتن وهم كشته شدن حيات و پيروزى است.جهاد و شهادت آزادمردان،هميشه با بذل جان وايثار و نثار خون است و ثمره آن بيدارى مردم و احياى حق است.اين خط و برنامه،معامله با خداست كه مشترى جانها و اموال مؤمنان است و به پيكارگران در راهش،نويدبهشت داده است،چه بكشند،چه كشته شوند، (28) و اين همان فرهنگ«احدى الحسنين»
است كه قرآن آن را تعليم و الهام مىدهد.هم سيد الشهداء،مجاهد در راه خدا بود و همياران شهيدش.مبارزه آنان،عمل به وظيفه اسلامى و تكليف خدايى در مقابل ترويجبدعتها و انحرافات و زدودن حقايق دين بود.هر چند دشمنان مىكوشيدند جهادشان راياغيگرى و آن مجاهدان راه خدا را«خارجى»و شورشى معرفى كنند.از اين رو درزيارتنامههاى امام حسين و يارانش،از جمله اوصاف آن حضرت،نسبت به«جهاد»تاكيدشده است.در زيارتهاى مختلف، نسبت به سيد الشهدا اين تعابير ديده مىشود:«الزاهدالذائد المجاهد،جاهد فيك المنافقين و الكفار،جاهدت فى سبيل الله،جاهدت الملحدين،جاهدت عدوك،جاهدت فى الله حق جهاده» (29) .و در باره شهداى كربلا نيز اين كلمات وتعابير به كار رفته است:«نصحتم لله و جاهدتم فى سبيله،اشهد انكم جاهدتم فى سبيل الله،الذابون عن توحيد الله.» (30) و براى خنثى كردن تبليغات دشمن،در زيارتنامهها همه اينصفات و اعمال،براى سيد الشهدا و يارانش با مطلع«اشهد انك...»آمده است،گواهىزائر بر اينكه اينان مجاهدان راه خدا بودند و مبارزهشان،جهادى مقدس بر ضد باطل بود.
عاشورا،سرمايه الهامبخش مجاهدان در طول تاريخ گشت و خون سيد الشهدا و شهداىكربلا، خون حماسهسازان ظلمستيز را به جوش آورد.
چاووش خوانى
چاووش،به معناى پيشرو لشكر و قافله است،كسى كه پيشاپيش قافله يا زوار حركتكند و آواز خواند. (31) كسى كه در دربار شاهان يا در نزد امرا و بزرگان وظيفهدار امورتشريفاتى بوده،در روزهاى سلام،اشخاص را به حضور آنان معرفى مىنموده است. (32) در فرهنگ دينى در گذشته رسم بود كه طبق مراسم سنتى،هنگام رفتن اشخاص ازشهرها و روستاها به زيارت نجف، كربلا،خراسان يا سفر حج،اشخاصى به نام«چاووشخوان»اشعارى را با لحنى سوزناك و خاص مىخواندند.هم هنگامه بدرقه زائر،هم وقتاستقبال،بصورت تك خوانى يا همخوانى.محتواى اشعار هم اغلب سلام و صلوات برپيامبر و اهل بيت او يا فراخوانى به پيوستن به كاروان زيارت بوده است.چاووش خوانى،حرفهاى معنوى و پر از صفا بود كه صداى خوش و لحنى دلنشين مىخواست و پاكى وديندارى و عشق به اهل بيت.چاووشخوانان،«مناديان راه خدا و قاصدان مرقد مطهراوليا»بودند و«بانگ چاووشان»مردم را به هلهله و غوغا و بىآرامى دل مىرساند». در هرفقرهاى،مصرع«كه بر حبيب خدا ختم انبيا صلوات»كه چاووش خوان مىخواند،از مردمصلوات مىگرفت.شعرهايى از اين قبيل:
ز تربتشهدا بوى سيب مىآيد ز طوس،بوى رضاى غريب مىآيد هر كه دارد هوس كرب و بلا،بسم الله هر كه دارد هوس حب خدا،بسم الله بر مشامم مىرسد هر لحظه بوى كربلا ترسم آخر جان دهم در آرزوى كربلا (33)
اين مراسم سنتى،در جاهاى مختلف،تشريفات خاص و اشعار متفاوتى دارد.بهنوشته دهخدا: «چاووش خوان كسى است كه دعوت رفتن به زيارت عتبات عاليات كند.
در اصطلاح روستاييان خراسان،كسى باشد كه در فصل مناسب زيارت در دهات وروستاها سواره يا پياده به راه افتد و روستاييان را به وسيله جار زدن يا خواندن اشعار مهيجو مناسب،به زيارت اعتاب مقدسه تشويق و تهييج نمايد.» (34)
چراغانى
آراستن و آذين بستن خانه و شهر،هنگام جشنها و اعياد و پيروزيها.در بدو وروداهل بيت امام حسين«ع»به كوفه و نيز دمشق،مواجه با آذينبندى و چراغانى و مراسمجشن و شادمانى شدند.به نقل بعضى تواريخ:اهل بيت را سه روز در دروازه شامنگهداشتند تا كار چراغانىشان كامل شود و شهر را با زيورها،حلهها،ديبا و زر و سيم وانواع جواهرات بيارايند.آنگاه مردان، زنان،كودكان،و بزرگسالان،وزيران،و اميران،يهودو مجوس و نصارا و همه اقوام به تفرج و تفريح بيرون آمدند،با طبلها،دفها،و شيپورها وسرناها و ابزار لهو و لعب ديگر.چشمها را سرمه زده،دستها را حنا بسته و بهترين لباسها راپوشيده و خود را آراسته بودند.شهر چنان وضعى داشت كه گويا از همه مردم در سطحشهر دمشق،رستاخيزى به پا شده است.و در چنين وضعى بود كه سر مطهر امامحسين«ع»را وارد كردند كه بر فراز نيزه بود و پشتسر آن، اسيران اهل بيت را از دروازهساعات به داخل آوردند.... (35) تبليغات امويان وانمود كرده بود كه بر دشمنان خليفه و بر ياغيان پيروز شدهاند وخاندان آنها را به اسارت گرفته و آوردهاند.تا آنجا كه سهل بن سعد در سفر خود به دمشقعبور مىكند و با ديدن چراغانى و دف و طبل، مىپرسد:آيا شما در شام،عيدى داريد كه مااز آن بىخبريم؟مىگويند:سر حسين«ع»را از عراق به شام مىآورند!همين سعد متاثرمىشود و در مقابل خواسته سكينه،دختر امام،به نيزهدارى كه سر سيد الشهدا را مىبرد،400 درهم مىدهد تا سر مطهر را پيشاپيش اسرا ببرد و مردم به چهره اهل بيت نگاه نكنند. (36) اما زينب و سجاد«ع»جشن را با سخنرانيها و خطابههايشان تبديل به عزا كردند و آنپيروزى را در كام يزيد،تلخ ساختند.
شام،غرق عيش و عشرت بود هنگام ورود وقت رفتن شام را شام غريبان كرد و رفت
چكمه
كفش خاصى كه نظاميان بر پا مىكنند،بويژه در ميدان نبرد.آنچه در اذهان عموم از اينكلمه تداعى مىشود،«چكمه شمر»است كه در آخرين لحظات حيات سيد الشهدا«ع»باچكمه بر روى سينه آن حضرت رفت و آنگاه سر مباركش را از تن جدا كرد.تعبير مقاتلچنين است كه: «و جلس على صدر الحسين و قبض على لحيته و هم بقتله...» (37)
چوبه محمل
نقل شده كه چون در كوفه،سرهاى شهدا را بر نيزه جلوى مردم آوردند و ضجه از همهبرخاست،زينب«ع»چون نگاهش به سر برادر افتاد،از شدت ناراحتى پيشانى را به جلوىمحمل زد و ديدند كه از زير روپوش وى خون جارى شد.آنگاه اشعارى را خواند كهآغازش چنين است:
يا هلالا لما استتم كمالا غاله خسفه فابدى غروبا ما توهمتيا شقيق فؤادى كان هذا مقدرا مكتوبا (38)
پىنوشتها
1-انصار الحسين،ص 63.
2-عنصر شجاعت،ج 3،ص 40.
3-سفينة البحار،ج 1،ص 141.
4-بحار الانوار:ج 65،ص 130 و ج 98 ص 195.
5-الغدير،ج 1،ص 21.
6-مروج الذهب،ج 3 ص 115 و الغدير ج 1 ص 21.در باره زندگى وى،از جمله ر.ك:«جابر بن عبد الله انصارى،پاسدار حكومت صالحان»از:محمدى اشتهاردى.
7-در باره اين مسجد و شگفتيها و تاريخ بنا و ويژگيهايش ر.ك:لغت نامه دهخدا،واژه«جامع دمشق»،نيز«الجامع الاموى به دمشق»،ابن جبير،عمرى و يغمى.
8-شام،سرزمين خاطرهها،پيشوايى،ص 63.
9-لغتنامه،دهخدا.
10-مجمع البحرين.
11-امالى،شيخ مفيد،ص 321.
12-سوگنامه آل محمد،ص 437 به نقل از تاريخ طبرى.
13-بحار الانوار،ج 45،ص 188.
14-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 113،عنصر شجاعت،ج 2،ص 95.
15-عوالم(امام حسين)،ص 276.
16-عنصر شجاعت،ج 1،ص 190.اعيان الشيعه،ج 4،ص 224.
17-اعيان الشيعه،ج 4،ص 242،عنصر شجاعت،ج 1،ص 309.
18-همان،ج 4،ص 297،انصار الحسين،ص 65،بحار الانوار،ج 45 ص 22.
19-بحار الانوار،ج 45،ص 23،معارف و معاريف،ج 2،ص 634.
20-اعيان الشيعه،ج 4،ص 297.
21-در باره جون،كتاب«جون،مسك للزنوج»تاليف:محمد رضا عبد الامير انصارى.نشر:بنياد پژوهشهاى آستانقدس رضوى،منتشر شده است(كيهان فرهنگى،سال 10 شماره 3 ص 45).
22-احد ده بزرگى،«شب شعر عاشورا»،شماره 7،ص 138(تلخيص شده)،اين كتاب،مخصوص سرودههايىپيرامون على اكبر«ع»و جون است.
23-رسولزاده.
24-انصار الحسين،ص 66.
25-از سخنرانى امام حسين«ع»در منزل بيضه،كامل ابن اثير،ج 3 ص 280،حياة الامام الحسين،ج 3،ص 80.
26-مقتل خوارزمى،ج 1،ص 188.
27-لهوف،ص 3.
28-ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم...(توبه،آيه 111).
29-در مفاتيح الجنان،خط طاهر خوشنويس،دفتر نشر فرهنگ اسلامى،صفحات 418،423 تا 425،441،444.
30-همان،صفحات 440،444،448.
31-فرهنگ فارسى،معين.
32-لغتنامه،دهخدا.
33-به تحليل اين مراسم و نمونههايى از متن چاووش خوانيها در«درآمدى بر نمايش و نيايش در ايران»از جابرعناصرى مراجعه كنيد.
34-لغتنامه،كلمه«چاووش».
35-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 369.
36-همان،ص 370.
37-بحار الانوار:ج 45،ص 56.
38-همان،ص 115.
نظر خود را اضافه کنید.