فهرست مطلب

 

 


ساربان

روايت‏شده است:يكى از شتربانان كاروان حسينى پس از شهادت امام،به طمع‏برداشتن بند زير جامه آن حضرت،دوباره به مقتل آن امام بازگشت و آن حضرت را سربريده و خونين يافت. دست برد تا آن بند را بردارد،كه دست امام برآمد و بر دست او زد ومانع شد.كاردى در آورد و انگشت‏يا دست‏حضرت را بريد تا آن بند را برگيرد.امام‏دست چپ را برآورد،دست چپ را هم بريد. (1) اين شخص،بعدا چهره‏اش سياه شد و درراه مكه فرياد برمى‏آورد كه:«ايها الناس!دلونى على اولاد محمد». (2) نام او را«بريدة بن‏وائل‏»گفته‏اند.اين قضيه به صورتهاى ديگر هم در برخى كتب نقل شده است، (3) از جمله‏در باره كسى به نام ابحر بن كعب،كه لباس از تن آن حضرت درآورد و او را عريان نهاد.

بعدا دستانش مثل دو چوب خشك،خشكيد. (4) اما نمى‏توان به صحت آنها اطمينان يافت.

در نقلها،گاهى قضيه انگشت و انگشتر هم آمده است و اينكه،بجدل بن سليم انگشت را باانگشتر قطع كرد و انگشتر را به غارت برد. (5)
سالم بن عمرو،مولى بنى المدينه

از شهداى كربلاست.وى غلامى از طايفه بنى مدينه بود و در كوفه مى‏زيست و ازشيعيان اهل بيت به شمار مى‏آمد.سواركارى نامدار بود.در نهضت‏حضرت مسلم شركت‏داشت.پس از تنها ماندن مسلم بن عقيل،او و جمعى ديگر از شيعيان دستگير شدند،اماسالم از چنگ دشمن گريخت و پنهان شد.چون شنيد امام حسين‏«ع‏»به كربلا رسيده‏است،خود را به آن حضرت رساند و روز عاشورا در حمله اول شهيد شد.نامش درزيارت ناحيه مقدسه هم آمده است. (6)
سالم،مولى عامر بن مسلم

وى از شهداى عاشوراست.او غلام عامر بن مسلم عبدى و از شيعيان بصره و از تابعين‏مورد اطمينان بود.نام كامل او سالم بن ابو الجعد است.نامش در زيارت ناحيه مقدسه‏است. (7)
سبط پيامبر

سبط،به معناى نواده است.از لقبهاى امام حسين،«سبط محمد النبى‏» (8) و سبط النبى‏است. امام حسين‏«ع‏»سبط اصغر پيامبر و امام مجتبى،سبط اكبر ناميده مى‏شود.سبطمنتجب هم گفته شده است.به اين دو نواده عزيز رسول خدا،«سبطين‏»هم در روايات وزيارتنامه‏ها اطلاق مى‏شود:«السلام عليكما يا سبطى نبى الرحمة و سيدى شباب اهل‏الجنة‏». (9)
سر امام حسين‏«ع‏»

روزى كه شد به نيزه سر آن بزرگوار خورشيد سر برهنه بر آمد به كوهسار (10)

پس از شهادت ابا عبد الله‏«ع‏»،سپاه كوفه قساوت و دشمنى را به اوج رساندند و سرمطهر آن حضرت را از پيكر جدا كردند،سپس به دستور عمر سعد،پيكر آن امام را زير سم‏اسبها له كردند.اين سر مقدس،همراه سرهاى ديگر شهدا بر نيزه‏ها شد و در كوفه و شام وشهرهاى ديگر گرداندند تا ديگران را بترسانند.سر مطهر سيد الشهدا«ع‏»ماجراهاى‏مختلفى در حادثه كربلا دارد،اينكه سر آن حضرت را از پشت گردن مى‏برند، (11) بر نيزه‏مى‏كنند،خولى سر را به خانه خويش برده در اتاقى يا تنورى پنهان مى‏كند،سر امام بر فرازنى در كوچه‏هاى كوفه قرآن تلاوت مى‏كند،نزد ابن زياد،بر طشت طلا نهاده مى‏شود، (12) درراه شام در دير راهب سبب مسلمان شدن قنسرين مى‏شود،در كاخ يزيد،بر طشت نهاده‏نزد او مى‏آورند،يزيد با خيزران بر آن سر و لبها مى‏زند،در خرابه شام نزد رقيه دختر امام‏حسين برده مى‏شود و...هر كدام موضوعى است كه دستمايه بسيارى از مرثيه‏هاى‏سوزناك گشته و در باره اين وقايع،شعرها و نوحه‏هاى بسيار سروده‏اند.

اين كه سر مطهر كجا دفن شد،ميان محققان نظر واحدى نيست.برخى بر اين عقيده‏اندكه سر را از شام به كربلا آوردند و به بدن ملحق ساختند(نظر سيد مرتضى)،برخى‏معتقدند در كوفه،نزديك قبر امير المؤمنين‏«ع‏»دفن شد و برخى هم جاهاى ديگر راگفته‏اند.در شام،محلى به نام جايگاه سر مطهر معروف است كه محل عبادت است. (13) برخى هم مدفن سر را در مصر، مسجد راس الحسين مى‏دانند و براى كيفيت انتقال آن به‏آن منطقه،تاريخچه‏اى را ذكر مى‏كنند. (14) اما مشهور آن است كه سر را به كربلا آوردند و كنارپيكر دفن شد و اين را جمعى از علما در تاليفاتشان آورده‏اند. (15) اصل اين جنايت بى سابقه،براى امويان مايه ننگ بود.اين كه به دستور ابن زياد،سر آن‏حضرت را بر نيزه كرده در كوفه چرخاندند،اولين سرى بود كه در دوران اسلام با آن چنين‏كردند. (16) بريدن سر و بر نيزه كردن آن و شهر به شهر گرداندن،حتى در سروده‏ها ومرثيه‏هاى آن دوره نيز مطرح شده و بعنوان كارى فجيع و زشت از آن ياد شده است كه‏نشانه مظلوميت ثار الله است.در شعر بشير هنگام خبر دادنش از ورود اهل بيت به مدينه‏مى‏خوانيم:«و الراس منه على القناة يدار»و در شعر حضرت زينب در كوفه پس از ديدن‏سر برادر بر فراز نى،آمده است:«يا هلالا لما استتم كمالا...»

اين بى‏حرمتى آشكار،بر خلاف آنچه كه يزيديان مى‏خواستند ديگران را مرعوب كنند،موجى از احساسات خصمانه بر ضد آنان پديد آورد و مردم،عمق خباثت دودمان‏«شجره‏ملعونه‏»را شناختند.چند بيت از سروده‏هاى شاعران را بعنوان نمونه،پيرامون سر مطهر مى‏آوريم:

اى رفته سرت بر نى،وى مانده تنت تنها ماندى تو و بنهاديم ما سر به بيابانها اى كرده به كوى دوست،هفتاد و دو قربانى قربان شومت اين رسم،ماند از تو به دورانها (17) سر بى تن كه شنيده است به لب آيه كهف يا كه ديده است به مشكات تنور آيه نور؟ (18) بر نيزه،سرى به نينوا مانده هنوز خورشيد فراز نيزه‏ها مانده هنوز در باغ سپيده،بوته بوته گل خون از رونق دشت كربلا مانده هنوز (19) زان فتنه خونين كه به بار آمده بود خورشيد«ولا»بر سر دار آمده بود با پاى برهنه دشتها را زينب دنبال حسين،سايه‏وار آمده بود (20) روزى كه در جام شفق،مل كرد خورشيد بر خشك چوب نيزه‏ها گل كرد خورشيد شيد و شفق را چون صدف در آب ديدم خورشيد را بر نيزه،گويى خواب ديدم خورشيد را بر نيزه؟آرى اين چنين است خورشيد را بر نيزه ديدن،سهمگين است بر صخره از سيب زنخ،بر مى‏توان ديد خورشيد را بر نيزه كمتر مى‏توان ديد (21)
سران سپاه كوفه

فرماندهى سپاه انبوهى كه ابن زياد براى جنگ امام حسين‏«ع‏»بسيج كرد،به عهده‏جمعى از سران بود كه عبارت بودند از:حر بن يزيد رياحى،كعب بن طلحه،عمر بن سعد،شمر بن ذى الجوشن،يزيد بن ركاب كلبى،حصين بن نمير تميمى،مضاير بن رهنيه مازنى،نصر بن حرشه، شبث بن ربعى و حجار بن ابجر،كه هر كدام،چندين هزار نيرو را تحت‏فرمان داشتند. (22) البته نامهاى ديگرى چون سنان و عروة بن قيس هم نقل شده است.ازجمع ياد شده،حر در روز عاشورا به حسين بن على‏«ع‏»پيوست و در ركاب او شهيد شد.
سرجون

سرجون بن منصور از مسيحيان شام بود كه معاويه او را بعنوان مشاور خويش در امرحكومت، استخدام كرده بود.در دوره يزيد هم چنين نقشى را در دربار يزيد داشت و بايزيد،همدم و مانوس بود.با راى و نظر او بود كه يزيد،پس از بيعت‏شيعيان كوفه بامسلم بن عقيل،براى سركوبى نهضت كوفيان،ابن زياد را به ولايت كوفه گماشت. (23) سرجون رومى،سمت دفتر ادارى و كاتب بودن را در دربار خلفا،در دوره مروان بن حكم‏و عبد الملك مروان هم داشت و چون برخى كوتاهيها و سهل انگاريها در كار او ديدند،بالطايف الحيلى مثل تغيير ديوان محاسبات از رومى به عربى،او را از كار بركنار كردند. (24)
سرهاى شهدا

بريدن سر(چه از مرده و چه از كشته)نوعى مثله به حساب مى‏آيد و شرعا حرام است‏و در زمان رسول خدا«ص‏»و خلفاى بعدى هرگز با كشته‏هاى دشمن كافر چنين رفتارى‏نشد،تا چه رسد به پيكر شهداى اهل بيت،كه سرها را از بدنها جدا كرده،شهر به شهرگرداندند. (25) اولين سرى كه بريده و به جاى ديگر فرستاده شد،در عصر معاويه و سر شهيدبزرگوار،عمرو بن حمق خزاعى بود كه از ياران با وفاى على‏«ع‏»به حساب مى‏آمد.

اين جنايت در عصر امويان در عاشورا تكرار شد.پيش از عاشورا نيز سر مسلم بن‏عقيل و هانى بن عروه را از بدن جدا كردند و به شام،نزد يزيد فرستادند.سرهاى قيس بن‏مسهر،عبد الله بن بقطر،عبد الاعلى كعبى،عمارة بن صلخب نيز توسط ابن زياد قطع شد.

سرهاى تعداد زيادى از شهداى كربلا هم از بدن جدا شد و به كوفه نزد ابن زياد بردند. طبق‏برخى نقلها تعداد آنها 78 سر بود كه ميان قبايل تقسيم كردند تا از اين طريق نزد ابن زياد ويزيد،مقرب شوند.سران هر يك از قبايل كنده،هوازن،تميم،مذحج و...تعدادى از سرهارا به كوفه بردند. (26) ابن زياد هم سرها را به شام نزد يزيد فرستاد.كيفيت فرستادن سرهانمايشى بود تا جماعت بسيارى آنها را ببينند و وسيله‏اى براى ترساندن مردم و زهر چشم‏گرفتن از آنان باشد،بويژه كه جدا كردن سر نسبت به شخصيتهاى معروفتر انجام شد.به‏احتمال قوى، تصميم به بريدن سرها توسط سپاه عمر،با فرمان عبيد الله زياد بوده است،چون در نامه‏اش فرمان به كشتن و مثله كردن داده بود.به تحليل كتاب‏«انصار الحسين‏»،بريدن سرها تنها يك جنايت جنگى نبود،بلكه نوعى حركت‏سياسى و نشان دهنده عمق‏خصومت و دشمنى و ترساندن مردم ديگر بود تا از قطع سرها عبرت بگيرند و هيچ كسى،انديشه مبارزه با امويان را در سر نپروراند و بداند كه چنين سرهايى بريده و بر نيزه‏هاافراشته خواهد شد.نيز به عنوان كارى سمبليك براى درهم كوبيدن قداست‏سيد الشهدا«ع‏»بود.

مدفن برخى از اين سرها(حدود 16 سر)را در«باب الصغير»شام مى‏دانند،از جمله‏سر مطهر على اكبر،حبيب بن مظاهر و حر بن يزيد را.
سعد بن حنظله تميمى

يكى از شهداى كربلا از قبيله تميم بود. (27) بعضى او را همان حنظلة بن اسعد شبامى‏دانسته‏اند،مثل مؤلف قاموس الرجال.
سعيد بن عبد الله حنفى

از شهداى والاقدر كربلاست،كه ايمانى راسخ و شجاعتى فراوان داشت و از هواداران‏سرسخت اهل بيت‏«ع‏»بود.شب عاشورا وقتى سيد الشهدا«ع‏»از افراد خواست كه ازتاريكى استفاده كرده متفرق شوند،ياران برخاستند و هر يك سخنانى گفتند.از جمله‏سعيد بن عبد الله ايستاد و گفت:نه به خدا قسم،تو را وا نمى‏گذاريم تا خداوند بداند كه مادر نبود رسول خدا«ص‏»حق او و ذريه‏اش را مراعات كرديم.به خدا سوگند،اگر بدانم كه‏كشته مى‏شوم،سپس زنده مى‏شوم، آنگاه سوزانده مى‏شوم و هفتاد بار با من چنين مى‏كنند،باز هم از تو جدا نمى‏شوم تا در راه تو فدا شوم.چگونه چنين كنم،با آنكه بيش از يكباركشته شدن نيست و پس از آن كرامت ابدى و بى پايان است. (28) اين نشان دهنده عمق ايمان‏و اخلاص او در راه يارى حق و عترت است.او و همراهش هانى به هانى،آخرين‏سفيرانى بودند كه امام حسين‏«ع‏»نامه‏اى خطاب به مردم كوفه نوشت و به دست آنان‏سپرد.در آخر همين نامه،جمله معروف امام در باره‏«وظيفه پيشوا»آمده است كه:

«...فلعمرى ما الامام الا العامل بالكتاب...». (29) نيز يكى از فرستادگانى بود كه نامه‏هاى كوفيان را خدمت امام حسين‏«ع‏»آورده بود.

وى از انقلابيون پر شور كوفه به حساب مى‏آمد.در نهضت مسلم بن عقيل هم فعال بود ونامه مسلم را به مكه رساند و از مكه همراه امام به كوفه آمد تا در روز حماسه بزرگ‏عاشورا،جان را فداى رهبرش سازد.هنگام ظهر عاشورا در مقابل امام حسين‏«ع‏»ايستاد تاآن حضرت نمازش را بخواند.او آنقدر تير خورد كه بر زمين افتاد و جان باخت.در پيكراو غير از زخم شمشيرها و نيزه‏ها،سيزده تير يافتند. (30) نامش در زيارت ناحيه مقدسه،همراه با جملاتى كه شب عاشورا در برابر امام حسين‏«ع‏»گفت و ثنا و دعايى كه حضرت‏حجت در اين زيارت براى او دارد،آمده است. (31)
سفره

اطعام و احسانى كه در خانه‏ها و تكيه‏ها،به ياد شهداى كربلا يا خانواده امام حسين‏«ع‏»

به افراد مى‏دهند و اغلب در پى نذر و نياز،سفره مى‏گسترند.به تناسب كسى كه به نام اوسفره پهن مى‏كنند،نام خاصى به آن مى‏دهند،مثل سفره ابا الفضل،سفره امام زين العابدين،سفره رقيه و امثال آن و آداب و رسوم خاصى دارد.آنچه كه به ياد امام حسين‏«ع‏»ضيافت‏داده مى‏شود،چه در ايام محرم و چه اوقات ديگر،مورد تقديس افراد است و بعنوان‏تبرك،بر سر آن سفره مى‏نشينند يا از غذاى آن اطعام،به خانه‏ها مى‏برند و متواضعانه‏هر چند وضع مالى‏شان خوب باشد،از بركت معنوى آن استفاده مى‏كنند و آن را«غذاى‏امام حسين‏»مى‏دانند.به چنان سفره‏اى‏«سفره ماتم‏»هم مى‏گفته‏اند.اين از ديرباز رواج‏داشته است.خلفاى فاطمى در مجلس سوگوارى بر زمين مى‏نشستند و پيروانشان درنهايت اندوه،گرد آنان حلقه مى‏زدند.به جاى فرش در تالارها و سرسراها شن مى‏ريختندو خوراك بسيار مختصرى تنها مركب از عدس سياه،پيازهاى شور و خيار و نان جوين كه‏از دستى رنگ آن را تغيير مى‏دادند،بر سر خوان مى‏نهادند و آن را«سفره ماتم‏»

مى‏خواندند...». (32)
سقايى

يكى از منصبهاى حضرت عباس‏«ع‏»در عاشورا.اصل آب رسانى به تشنگان در تعاليم‏دينى بسيار پسنديده است.امام صادق‏«ع‏»فرموده است:«افضل الصدقة ابراد كبد حراء»

برترين صدقه،خنك كردن جگر سوخته و تشنه است.و نيز فرموده است:«من سقى الماءفى موضع يوجد فيه الماء كان كمن اعتق رقبة و من سقى الماء فى موضع لا يوجد فيه الماءكان كمن احيى نفسا و من احيى نفسا فكانما احيى الناس جميعا»هر كه در جايى كه آب‏هست مردم را سيراب كند،گويا برده‏اى را آزاد كرده است و هر كه آب دهد در جايى كه‏آب نيست، گويا كسى را زنده ساخته است و كسى كه يك نفر را زنده كند،گويا به همه‏مردم حيات بخشيده است.و در روايت ديگرى از امام باقر«ع‏»است كه خداوند سقايى‏براى جگرهاى تشنه را دوست مى‏دارد:«ان الله يحب ابراد الكبد الحراء». (33) در كربلا،آب رسانى به خيمه‏ها و حرم سيد الشهدا«ع‏»بر عهده ابا الفضل‏«ع‏»بود و او رالقب‏«سقاى دشت كربلا»داده‏اند،مثل لقب قمر بنى هاشم،يا علمدار حسين:«و كان‏العباس السقاء،قمر بنى هاشم،صاحب لواء الحسين...» (34) در ايام عاشورا و محرم نيز،عده‏اى به ياد آن حماسه و به نشانه سقايى حضرت عباس‏و تشنگى اهل بيت،به سقايى و آب دادن به مردم و دسته‏هاى عزادار مى‏پردازند،چه‏با مشك،چه با آماده سازى منبع آب در معابر عمومى،يا تهيه آب خنك.و اين را پيروى ازشيوه مردانگى علمدار كربلا مى‏دانند.البته سقايى،به معناى فروش آب و تقسيم آب درخانه‏ها هم به عنوان يك حرفه،گفته مى‏شده است.سقاى كربلا،آن چنان فتوت داشت كه‏با لب تشنه وارد فرات شد ولى خود،آب نخورد و ايثارگرى را به اوج رساند و عاقبت هم‏روز عاشورا،جان را در راه آب آورى براى ذريه تشنه كام پيامبر از دست داد و دستانش‏قلم شد و مشك پر آب را نتوانست به خيام حسينى برساند و در كنار فرات،بر خاك افتاد.

بر توسن موج خشم،آوا زده بود مانند على بر صف هيجا زده بود آبى مگر آورد حرم را ز فرات سقاى حسين،دل به دريا زده بود سقاى كربلا و علمدار شاه دين فرزند شير حق و هژبر كنامها با كام تشنه آب ننوشيدى از فرات ياد لب حسين و دگر تشنه كامها افسوس شد اميد تو از آب،نا اميد با اينكه شد ز جانب تو اهتمامها دستت جدا شد از تن و دست‏خدا شدى حق در عوض سپرد به دستت زمامها (35)

به محلى كه مخصوص آب دادن به عزاداران و هياتهاست،يا به ظرف بزرگى از سنگ‏كه مخصوص اين كار،تراشيده مى‏شد،«سقاخانه‏»گفته مى‏شد.به نوشته لغت نامه دهخدا:

محلى كه در آن آب ريزند كه تشنگان خود را سيراب نمايند،جايى كه در آنجا براى‏تشنگان آب ذخيره كنند و آنجا را متبرك دانند.
سكينه

دختر بزرگوار سيد الشهدا«ع‏»،كه در علم،معرفت،ادب،توجه به حق و جذبه‏پروردگار،كم نظير و مورد توجه خاص پدرش ابا عبد الله الحسين‏«ع‏»بود.نام اصلى او راآمنه،امينه،اميمه يا امامه هم نوشته‏اند.لقب سكينه(يا سكينه)از طرف مادرش‏«رباب‏»به‏او داده شد.او كه خواهر«على اصغر»هم بود،در كربلا حضور داشت و در عاشورا،سن‏او حدودا ده تا سيزده سال بوده است.اين را از آنجا گفته‏اند كه امام حسين‏«ع‏»روزعاشورا به او لقب‏«خيرة النسوان‏»(برگزيده زنان)داده است و اين با كودك بودنش‏نمى‏سازد.شرح آنچه به مصيبتهاى او در حادثه كربلا مربوط مى‏شود،در كتابهاى مقتل(ازجمله در نفس المهموم)آمده است.روز عاشورا،چون سيد الشهدا«ع‏»هنگام وداع بااطفال و زنان،ديد كه دخترش سكينه از زنان كنار گرفته و در حال گريستن است،به او فرمود:

سيطول بعدى يا سكينة فاعلمى منك البكاء اذا الحمام دهانى لا تحرقى قلبى بدمعك حسرة ما دام منى الروح فى جسمانى فاذا قتلت فانت اولى بالذى تاتينه يا خيرة النسوان (36)

اين دختر بزرگوار،كه به تعبير شيخ عباس قمى‏«زنى با حصافت عقل و اصابت راى وافصح و اعلم مردمان به زبان عرب و شعر و فضل و ادب‏»بوده است، (37) پس از بازگشت ازسفر كوفه و شام،در خانه پدر خود،تحت كفايت امام سجاد«ع‏»قرار گرفت.وى،محضرسه امام(امام حسين، امام سجاد و امام باقر)عليهم السلام را درك كرد.نوشته‏اند:خانه‏اش‏مركز تجمع شعرا و محل مناقشه و بحث و نقد ادبى بود.به شاعران بزرگ همچون فرزدق‏و جرير،صله عطا مى‏كرد. سكينه به زنى مصعب بن زبير در آمد و پس از قتل او،زوجه‏عبد الله بن عثمان گرديد و پس از مرگ او،زيد بن عمر با وى ازدواج كرد،ولى زيد،به‏توصيه سليمان بن عبد الملك او را طلاق گفت. (38) سكينه همچنان در مدينه مى‏زيست،تاآنكه در پنجم ربيع الاول سال 117 هجرى در زمان هشام بن عبد الملك پس از هفتاد سال،در مدينه در گذشت. (39) قبر او نيز در مدينه است.
سلام بر حسين‏«ع‏»

درودى است كه هنگام نوشيدن آب خنك بر زبان مى‏آيد.به عربى گفته مى‏شود:

«سلام الله على الحسين و اصحابه‏».امام سجاد،امام صادق و ائمه ديگر،هنگام نوشيدن‏آب،از حسين‏«ع‏»ياد مى‏كردند.از خود سيد الشهدا(يا بعنوان زبان حال)نقل شده كه:

شيعتى ما ان شربتم عذب ماء فاذكرونى او سمعتم بغريب او شهيد فاندبونى (40)

شيعيان من!هر گاه آب گوارا نوشيديد،مرا ياد كنيد،هر گاه غريب يا شهيدى را شنيديد،بر من گريه كنيد.آب و تشنگى،تداعى كننده عاشوراى حسين است و هر مرثيه‏خوانى نيزاز فرات و آب و عطش،گريز به صحراى كربلا مى‏زند و از حسين عطشان ياد مى‏كند. (41)

پى‏نوشتها

1-اثبات الهداة،ج 5،ص 205.

2-ناسخ التواريخ،ج 4،ص 19،به نقل از«مدينة المعاجز».

3-همچون:بحار الانوار،ج 45،ص 311،معالى السبطين،ج 2،ص 61.

4-اثبات الهداة،ج 5،ص 201.

5-عوالم(امام حسين)،ص 302.

6-عنصر شجاعت،ج 2،ص 271،انصار الحسين،ص 74.

7-انصار الحسين،ص 74.

8-بحار الانوار،ج 45،ص 244.

9-زيارتنامه حضرت معصومه‏«ع‏»در مفاتيح الجنان.

10-محتشم كاشانى.

11-عوالم(امام حسين)،ص 303 و 304.

12-امالى صدوق،ص 140.

13-سفينة البحار،ج 1،ص 492.

14-در اين باره به بحث مفصل در كتاب‏«سيرة الائمة الاثنى عشر»،هاشم معروف الحسنى،ج 2،ص 84 مراجعه‏كنيد.نيز«آرامگاههاى خاندان پاك پيامبر»،ص 311.

15-به موارد آن در كتاب‏«مقتل الحسين‏»،مقرم،ص 469،و بحار الانوار،ج 45،ص 144 مراجعه كنيد.

16-الكامل،ابن اثير،ج 2،ص 574،بحار الانوار،ج 45،ص 119.در برخى نقلها اولين سر را متعلق به عمرو بن‏حمق در زمان معاويه دانسته‏اند.وى از ياران امير المؤمنين بود و معاويه او را به شهادت رساند.

17-جودى.

18-نير تبريزى.

19-محمد پيله‏ور.

20-حسين اسرافيلى.

21-على معلم.

22-عنصر شجاعت،ج 1،ص 408.

23-مقتل الحسين،مقرم،ص 169.

24-العقد الفريد،ج 4،ص 252.

25-در زمينه بريدن سرهاى شهدا و انگيزه‏هاى سياسى دشمن از اين جنايت،رجوع كنيد به بحث مفصل و تحليلى‏محمد مهدى شمس الدين در كتاب‏«انصار الحسين‏»،ص 206 به بعد.

26-بحار الانوار،ج 45،ص 62.

27-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 101،انصار الحسين،ص 74.

28-اعيان الشيعه،ج 7،ص 241.

29-مقتل الحسين،مقرم،ص 165.

30-بحار الانوار،ج 45،ص 21.

31-همان،ص 70.

32-تاريخ آموزش در اسلام،احمد شلبى،ترجمه محمد حسين ساكت،ص 324.

33-هر سه حديث در وسائل الشيعه،ج 6،ص 330 و 331.

34-بحار الانوار،ج 45،ص 40.

35-سيد رضا بهشتى‏«دريا».

36-شام سرزمين خاطره‏ها،ص 106،به نقل از«سكينه‏»،مقرم،ص 266.

37-منتهى الآمال،ج 1،ص 463.

38-فرهنگ فارسى،معين،ج 5،ص 776.

39-تهذيب الاسماء،نووى ج 1،ص 163،سفينة البحار،ج 1،ص 638.

40-الخصائص الحسينيه،شوشترى،ص 99.

41-صلوات خاص امام حسن و امام حسين،بحار الانوار،ج 91،ص 74،سلام بلندى بر اين امام شهيد است،مراجعه شود.

 

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام