حركتهاي سازنده فكري و فرهنگي ائمه معصومين(علیه السلام) در راستاي زنده نگه داشتن حركت فرهنگي- اصلاحي پيامبر اسلام(ص) با تأكيد بر بهسازي عقيدتي، فكري و فرهنگي امت اسلامي صورت گرفته است.امامان شيعه(ع)، هر يك به تناسب وضعيت سياسي و اجتماعي زمان خود، با وجود محدوديتهاي موجود در اين زمينه گام برداشتند و موفقيتهاي بسياري را براي جامعه اسلامي كسب نمودند.امام جواد(ع) كه پس از شهادت امام رضا(ع) با چند مشكل عمده از جمله انحرافهاي عقيدتي برخي از گروههاي جامعه و نظارتهاي شديد حكومت مواجه بودند، با ساماندهي و سازماندهي دوباره جامعه شيعي و تقويت سازمان وكالت، جامعه شيعه را به آمادگي لازم براي رويارويي با دوران غيبت رسانيدند.دكتر محسن الويري، استاد دانشگاه امام صادق(ع) و معاون آموزشي دانشگاه تقريب مذاهب، در سالروز شهادت آن امام همام، به پرسشهاي خبرنگار قدس در اين رابطه پاسخ گفته است كه در ذيل مي آيد.


آقاي دكتر قبل از پرداختن به زندگي و سيره امام جواد(ع)، اجازه دهيد بحثمان را از بازشناسي حركت و فهم سيره ائمه(ع)، آغاز كنيم، در اين خصوص چه نكاتي را بايد مورد توجه قرار داد؟
بي ترديد هر يك از ائمه معصومين(ع) در ايام حيات پربركت خود، يك نقطه و هدف محوري و يك مسأله اصلي را مد نظر قرار مي دادند و ديگر فعاليتهاي سياسي و فرهنگي آنها و حتي نامه هايي را كه مي نوشتند و سخناني را كه بيان مي فرمودند، همه در پرتو آن نقطه محوري معنا پيدا مي كرد. در ادبيات سياسي امروز هم اين موضوع براي خيلي ها قابل فهم است كه معمولاً يك دولت هدفمند، در يك محدوده زماني معين، محوري را تحت عنوان رسالت خود تعيين كرده و بعد، شيوه هاي دستيابي به آن سياست را كه اصطلاحاً به آن راهبرد يا استراتژي مي گويند، مشخص مي سازد. يعني رسالت اصلي، معمولاً بيشتر از يك مورد نيست و فقط اين راهكارها هستند كه ممكن است تعددي در آنها به وجود آيد.
به نظر مي رسد ائمه(ع) هم دقيقاً بر همين مدار حركت مي كردند و شايد بتوان گفت كه يكي از كليدهاي فهم سيره آن بزرگواران همين است كه بدانيم آن نقطه ثقل و حركت اصلي هر امام در مقطع زندگي خودشان چه بوده است. زيرا با فهم آن نقطه ثقل، بسياري از اظهار نظرها، مراودات و موضعگيري ها و رفتارها، قابل فهم مي شود. اما اگر آن نقطه ثقل را پيدا نكنيم، شايد با مجموعه پراكنده اي مواجه باشيم كه توان فهم و تحليل درست آن، در ما نباشد. اگر رفتارهاي ائمه(ع) را بخواهيم براساس آن نقطه محوري مورد تحليل قرار دهيم، خيلي از رفتارهاي آنان، معناي ديگري پيدا خواهد كرد. حتي جابجايي ائمه(ع) از جايي به جاي ديگر، صرفاً تابع فشار خليفه نخواهد بود. و امام(ع) در تابعيت از آن هدف كلي، مي پذيرند كه مثلاً امام جواد(ع) از مدينه به بغداد بيايند يا امام حسين(ع)، مدينه را ترك كرده و به مكه بروند و از مكه هم به كوفه بروند. نمي توان گفت، اين گونه حركتها از روي انفعال صورت گرفته است. زيرا در پرتو فهم آن نقطه ثقلي كه عرض شد، خيلي از اين رفتارها را مي توان مبتكرانه ارزيابي كرد.
گفتيد كه ائمه(ع)، نقطه ثقل واحد و محور معيني را براي حركت خود مورد توجه قرار مي دادند. در يك نگاه قياسي، آيا اين قاعده در سيره همه آن بزرگواران به طور يكسان اجرا مي شد؟
همانطور كه عرض كردم، اگر نقطه ثقل آن حركتها را پيدا كنيم، مجموعه اينها در يك منظومه منسجم و مرتبط با هم، معنادار مي شوند. براي رسيدن به آن نقطه ثقل هم بايد از همين نمونه هاي خرد شروع كنيم. يعني اصطلاحاً بايد يك روش "استقرايي" را در پيش بگيريم. بايد بتوانيم از همين نمونه هاي پراكنده، آن نقطه واحد و هدف اصلي را پيدا كنيم. پس در زمره ساز و كارهايي كه در فهم درست سيره ائمه(ع) وجود دارد، اين است كه در مورد هر يك از امامان معصوم(ع) دريابيم كه آن محور اصلي فعاليتهايشان چه بود. البته، در مورد برخي از ائمه(ع)، مانند امام صادق(ع) كه در دو مقطع كاملاً متفاوت يعني در اواخر عصر اموي و اوايل عصر عباسي مي زيستند، اين امكان وجود داشت كه دو هدف و در دو مقطع مختلف، متناسب با آن زمانها طراحي شود، چون چارچوب كلي و هدفي را كه امام(ع) تعريف مي كنند، طبيعتاً بايد متناسب با شرايط، از انعطاف لازم برخوردار باشد.
در مورد به هم پيوستگي سيره امامان معصوم(ع)، چه تحليلي وجود دارد؟ آيا مي توان اين سيره ها و حركتها را متصل به هم و در امتداد يكديگر ارزيابي كرد؟
يكي از مهمترين نكاتي كه مي تواند در زمره كليدها و مباني فهم جامع سيره ائمه(ع) قرار گيرد، اين است كه ما ادوار زندگي ائمه معصومين(ع) و زندگي آنها را حلقه هاي گسسته از هم ندانيم. اينها زنجيره هايي متصل به يكديگرند كه واقعاً هر يك جايگاه و نقش خاص خود را دارند. تنها در يك نگاه كلي است كه مي توان چنين مجموعه اي و پيوستگي ميان آن را درك كرد. ما همه ائمه(ع) را نور واحد مي دانيم و از اين باور دفاع مي كنيم. ما آن سخن مشهور را قبول داريم كه اگر جاي ائمه(ع) را هم عوض كنيم، تفاوتي در رفتار آنها پيدا نمي شود. با پذيرش اين قاعده، بايد بگوييم كه همه حلقه ها، معنا دارند كه يك امام در يك مقطع بايد اين كار و امام ديگر هم در فلان مقطع، بايد فلان كار را به انجام رسانند. اين به هم پيوسته ديدن و متصل ديدن سيره ائمه(ع)، مستقل از آنچه در جامعه مي گذشته، از نظر بنده يك بينش جديد را براي فهم سيره آن بزرگواران، در اختيار ما قرار مي دهد.
با اين مقدمه هايي كه ذكر شد، نقطه ثقل و محور اصلي فعاليتهاي امام جواد(ع) را چگونه ترسيم مي كنيد؟
امامت آن حضرت، در دوراني قرار داشت كه از يك سو ولايت عهدي امام رضا(ع)، مسايلي را براي جهان شيعه به وجود آورده بود و در سوي ديگر، تحولات بعد از شهادت آن بزرگوار نيز، شيعه را در معرض يك تهديد جدي قرار داده بود. به نظر مي رسد، نقطه ثقل و مركزي فعاليتهاي امام جواد(ع) در پهنه اجتماعي به مفهوم اعم - كه هر دو فعاليت سياسي و فرهنگي ايشان را شامل مي شد- اين بود كه ايشان كوشيدند همه آن مسايل را متناسب با فضاي جديد، حفظ كنند. اگر اين موضوع را به عنوان ثقل حركت حضرت جواد(ع) بپذيريم و آن وقت همه اقدامهاي امام(ع) را كه دامنه و طيف گسترده اي را شامل مي شود، بفهميم، اين نكته روشن خواهد شد كه براساس آن مبنايي كه بيان شد، سيره ائمه(ع) حلقه هاي به هم متصلي هستند. نكته ديگري را بايد عرض كنم و آن اينكه ما بايد براي ادوار زندگي ائمه(ع)، يك زمان بندي را در نظر بگيريم. يعني اين دوازده امام(ع)، هر چند هر يك به دنبال ديگري آمدند، اما اين دوره ها، دوازده مقطع مختلف نيستند.
ما معتقديم اصل و جوهره امامت ائمه معصومين(ع)، ثابت بوده و به عنوان يك انديشه الهي، فراز و نشيبي در آن راه ندارد. آيا رده بندي در چنين حوزه اي، ناقض اين نظريه نيست؟
اين موضوع به توضيح مختصري نياز دارد كه اگر بخواهم خيلي ساده آن را بيان كنم، بايد بگويم كه امامت، هر چند يك انديشه و موهبت الهي است و فراز و نشيبي ندارد، اما اگر از زاويه بيروني به ميزان حضور در اجتماع و ميزان زمينه هاي بيروني براي اعمال امامت و ولايت نگاه كنيم، خواهيم ديد كه امامت ائمه(ع)، به دوره هاي خاصي تقسيم مي شود. براي مثال، در مورد آغاز امامت كه با امامت حضرت امير(ع) است، شاهديم كه ايشان از امكان اداره و تصدي حكومت جامعه باز مي مانند. يعني اگر چه از نظر انديشه و كلامي، امام بودند ولي زمينه مردمي براي اعمال حكومت، براي ايشان فراهم نبود. اين مسأله با خلافت اميرالمؤمنين(ع) به يك نقطه اوج مي رسد و بعد از خلافت ايشان، يك سير نزولي در اين روند پيدا مي شود كه باز به طور مؤكد عرض مي كنم كه منظور از اين سير نزولي، از نظر اجتماعي و نگاه بيروني است نه در مورد اصل انديشه امامت. اين سير نزولي، تا شهادت امام حسين(ع) ادامه دارد و در اين ايام به اوج خود مي رسد كه ائمه(ع) از نظر اجتماعي، در نهايت تنگنا قرار مي گيرند. يعني امام حسين(ع) به عنوان نوه پيامبر(ص) و فرزند اميرالمؤمنين(ع)، كسي كه جامعه هنوز محبت پيامبر(ص) به ايشان را به ياد داشت، اين گونه در جامعه به شهادت برسد و در كوتاه مدت، آب از آب تكان نخورد. خانواده ايشان به اسارت بروند و هيچ اتفاقي صورت نگيرد. اين خيلي مهم بود و در واقع پايين ترين حد نفوذ اجتماعي ائمه(ع) را در بين مردم غفلت زده آن روزگار بيان مي دارد. بعد از اين، مرحله دوم شروع مي شود كه امام سجاد(ع) آغازگر آن هستند. حضرت سجاد(ع) هم، حركت از نقطه صفر را آغاز كردند. منتهي نقطه صفري كه با نقطه صفر زمان حضرت امير(ع)، تفاوتهايي داشت. زيرا در اين دوره يك سري كارهايي شده بود و مردم بالاخره با مفاهيمي چون توحيد و نبوت آشنا بودند. امام باقر(ع) هم اين رويه را ادامه دادند تا زمان امام صادق(ع) كه اين مرحله نيز در اوج قرار دارد. زيرا اين امام عظيم الشأن هم يك نفوذ بسيار خوبي پيدا مي كنند شرايط مناسبي را دارند. منتهي با تغيير خلافت و آغاز حكومت عباسيان، اين روند فروكش مي كند. از بخش دوم امامت امام صادق(ع) كه مقارن با حكومت بني عباس بود، حركت بعدي شروع مي شود و اين حركت نيز به اعتقاد بنده در زمان ولايت عهدي حضرت رضا(ع) به نقطه اوج خود مي رسد. بعد از شهادت امام رضا(ع)، مرحله بعدي آغاز مي شود؛ يعني نقطه صفر بعدي است كه به دست امام جواد(ع) آغاز مي شود. و حركت اين بزرگوار هم تا زمان غيبت حضرت ولي عصر(عج) ادامه پيدا مي كند.
پس حساسيت جايگاه امام جواد(ع) را اين گونه هم مي توان تفسير كرد كه ايشان نقطه آغاز آخرين مرحله از اين حركت ادواري بودند؛ مرحله اي كه تا به امروز هم ادامه دارد...
بله دقيقاً! اگر با اين نگاه به جايگاه جوادالائمه(ع) نگريسته شود، خواهيم ديد كه اين جايگاه، بسيار مهم است. ايشان بعد از شهادت امام رضا(ع)، در شرايطي امامت خود را آغاز كردند كه به يك معنا، همه آن چيزهايي را كه شيعيان براي خود كسب كرده بودند، فرو ريخت و پشتوانه حكومتي شيعيان از دست رفته بود. در چنين شرايطي، روح حاكم بر فعاليتهاي امام(ع) اين بود كه دستاوردهاي عصر امام رضا(ع) را متناسب با اين محيط حفظ كنند.
براي تحقق اين مهم، چه راهكارهايي مد نظر ايشان قرار داشت؟
به اعتقاد بنده، ايشان دو رويه عملي را براي اين كار در پيش گرفتند. يكي ساماندهي شيعيان در گوشه و كنار جهان در آن روزگار بود. در اين زمينه، حتي حركتهايي هم به سمت ايجاد تشكيلاتي در بين نمايندگان امام(ع) و طرفدارانشان در جاهاي مختلف، صورت گرفت. راهكار ديگر امام(ع) هم اين بود كه يك گام ديگر به سمت تبيين بيشتر و تجلي بخشيدن به انديشه امامت بردارند. انديشه امامت از همان ابتدا، يك انديشه ثابت و اصيل بود كه ظهور آن به صورت تدريجي محقق شد. به نظر بنده خلط بين ظهور و تكون و شكل گيري، يكي از جديدترين شبهاتي است كه هم اكنون در قالب مباحث علمي، عليه شيعه مطرح مي شود. بعضي به دنبال آن هستند كه بين تكوين و شكل گيري انديشه امامت با بروز آن، ايجاد خلط كنند. از اين نظر، امام جواد(ع) تلاش كردند فضاي جديدي را ايجاد كنند و بخش ديگري از انديشه امامت را مطرح كنند. امام(ع) براي تبيين بيشتر و تجلي بخشيدن به انديشه اصيل و ريشه دار امامت، كارهاي ماندگار، مفيد و ارزنده اي را انجام دادند.
به نظر مي رسد يكي از مهمترين اتفاقها در زندگي جوادالائمه(ع)، اين بود كه مسأله "سن امام" و "امامت" تبيين شد. از نگاه جناب عالي، چه پيوندي مي توان بين اين دو مقوله برقرار كرد؟
اصولاً سن امامت هم مسأله اي اتفاقي نبوده و مجموعه اي تدبير شده است. تدبير از اين جهت كه در پرتو اين موضوع، بتوان بخش ديگري از انديشه عميق امامت را براي مردم تبيين كرد. مي دانيد كه اساساً سن براي ابناءالرضا(ع)، يك مسأله اي جدي است و اكثر اين ائمه(ع)، در صغر سني به امامت رسيدند و نكته ديگري كه در مورد امام دوازدهم(ع) كه از نسل اين بزرگواران وجود دارد، مسأله كبر سن و امتداد آن است. درباره امام جواد(ع) اين سؤال مطرح مي شود كه مگر مي شود در هشت سالگي به امامت رسيد. اگر رابطه سن و سال و امامت تبيين و روشن شود، مسأله طولاني شدن عمر مبارك امام زمان(عج) نيز تبيين خواهد شد. امام جواد(ع) از زماني كه حركت خود را آغاز كردند، اين نكته را ثابت نمودند كه رابطه اي بين "سن" و "امامت" وجود ندارد. امامت را افرادي مي توانند به اذن و حكم الهي حتي در صغر سن هم عهده دار شوند. چون اين پديده، يك پديده بشري نبوده و الهي است و در عوالم الهي هم اين مسايل، مدخليتي ندارد. پس آن جوهره امامت كه يك امانت الهي در نزد بشر است، به هيچ وجه ربطي به سن و سال ندارد.
آيا براي اين نظريه، مبناي استدلالي هم وجود دارد؟
دقيقاً. در همين مرحله اول و به آساني مي توان سه شكل استدلال را در اين زمينه استخراج كرد و با دقت بيشتر و مطالعه اي ژرف نگرتر مي توان به روشهاي ديگري هم دست يافت. يكي از اين روشها، "استدلال عقلي" است. به هر حال، چون امامت يك وديعه الهي است و خداوند آن را عنايت مي كند، طبيعي است كه درباره قدرت و توانمندي خداوند، ترديدي نمي توان روا داشت كه يك كودك چگونه مي تواند از اين وضعيت برخوردار باشد و ديگري از اين توانايي برخوردار نباشد. غير از استدلال عقلي، يك "استدلال نقلي" هم در اين زمينه وجود دارد كه استنادهاي قرآني هم در اين زمينه وجود دارد؛ يعني از زمينه هاي آماده كه در اديان پيشين وجود داشته هم در اين مبحث استفاده مي شود. براي مثال، در قرآن داريم كه حضرت عيسي مسيح(ع)، در ايام نوزادي سخن گفته و خود را پيامبر الهي معرفي كرده است. دسته سوم هم مستندات اديان پيشين است. در رواياتي كه مرحوم كليني در "كافي" نقل مي كند، آمده است كه حضرت داوود(ع)، حضرت سليمان(ع) را كه هنوز در كودكي به سر مي برد، به عنوان جانشين خود در همان عصر، تعيين مي كند. پس از اين موضوع - صغر سني- يك امر غيرطبيعي و حتي ويژه خود دين اسلام نيست. اين سه نوع استدلال را مي توان در قطع ارتباط بين مسأله سن و امامت امام جواد(ع)، در نظر گرفت و مطرح كرد؛ يعني اولي "استدلال عقلي" ديگري "استدلال قرآني" و سوم هم استناد به زمينه هاي ذهني منبعث و برخاسته از اديان پيشين.
علاوه بر دلايل و استدلالهاي موجود، آيا از ناحيه خود حضرت هم روايت يا سخني در تبيين و شفافيت اين موضوع وجود دارد؟
بله! من در باب انديشه امامت و اينكه حضرت امام جواد(ع) نشان بدهند كه در مسأله امامت، سن و سال مدخليتي ندارد و بخواهند اين تصور درست را به خوبي منتقل كنند، روايتي به ذهنم رسيده كه از نظر من روايت ظريفي هم هست. نوشته اند كه كسي نزد امام جواد(ع) آمد و به ايشان عرض كرد: "اعطني علي قدر مروتك": يعني به اندازه مروتت به ما لطفي كن و عطايي داشته باش. امام(ع) فرمودند: "ممكن نيست كه به اندازه مروتم به تو چيزي بدهم." آن مرد مكثي كرد و به امام عرض كرد: "پس به اندازه قدر و منزلت من، چيزي عطا كن." كه در اين لحظه امام(ع) فرمودند: "اين درست است و شدني است." اين مسأله نشان مي دهد كه حضرت اساساً مي خواهد تلقي از امامت را بالا ببرند و پيوند اين مسأله با سن و سال را معنا كنند. ايشان در اينجا قصد دارند آن انديشه وسيع امامت را كه بسيار وسيع، شامل، عام و فراگير است و با عنايت الهي كرانه ندارد، نشان دهند. پس امام جواد(ع)، افزون بر نشان دادن منزلت امامت، با يك موضوع جديد هم روبرو بودند كه درباره ائمه پيشين به اين صورت مطرح نبود و آن مسأله سن بود؛ يعني آن بزرگوار ثابت كردند كه امامت، با مسأله سن، تداخل و پيوندي ندارد.
در لابه لاي صحبتها، به ساماندهي شيعيان توسط حضرت جواد(ع) اشاره داشتيد. اين اقدام چگونه و با چه روشي صورت مي گرفت؟
در اين زمينه، با روشها و شكلهاي مختلفي مواجهيم. يكي از آنها بحث وكلاي امام(ع) است كه خود بحث وسيع، دامنه دار و قابل توجهي را دربردارد. حضرت جواد(ع) در شهرهاي مختلف از جمله شهرهاي ايران نظير همدان، قم، اهواز، نيشابور و حتي در سيستان، ياراني داشتند و به عنوان وكلاي خودشان با آنها گفتگو و مكاتباتي داشته و درباره مسايلي چون وجوه و حتي خود مسأله امامت با آنها صحبتها و تعيين تكليفهايي مي كنند. اين نكته قابل توجه است و پيداست كه امام(ع) با عنايت خاصي اين كارها را انجام مي داده اند و حتي به آن وكلا نوعاً توصيه هايي داشته اند كه آن منطقه را ترك نكنند و در آنجا باقي بمانند. بخصوص ايشان نامه هايي را به "علي بن مهزيار اهوازي" نوشته اند كه اين موضوع مايه مباهات مردم اهواز و همه ايرانيان است كه امام(ع) براي چنين فردي، نامه هايي نوشته و طي آن تأكيد كرده اند كه تو نمي داني قدر و منزلتت در نزد من چقدر است. امام(ع) براي او تكليف مي كنند كه در همان اهواز بمانيد و در همانجا مايه خير و بركت شويد. آن بزرگوار، وكلايي در مكانهاي مختلف داشتند كه اگر فرصتي دست داد، مي توان به آن ها اشاره كرد. اين حركت امام(ع) براي حفظ اين وكلا و ساماندهي آنها، در حقيقت همان پديده "وكالت" است كه در اين زمان شاهد آن هستيم.
آيا اين اقدام حضرت را مي توان نقطه آغاز سازمان "روحانيت" در عصر غيبت قلمداد كرد؟
دقيقاً همين طور است. براساس همين الگوست كه مراجع بزرگوار در رأس قرار مي گيرند. البته، منظور از سازمان، به معناي دقيق كلمه و با تعاريف متفاوت است؛ زيرا بسياري از تعاريف موجود مديريتي براي سازمان، در مورد سازمان روحانيت كه به راستي يك سازمان است، صدق نمي كند. اين سازمان ويژگيهاي خاص خود را دارد و فضاي مطالعاتي خاصي را مي طلبد كه نقطه آغاز آن را از همين حركت جوادالائمه شاهديم. البته، نمي خواهم بگويم كه اين موضوع، پيش از امام جواد(ع) نبوده است. در زمان امام صادق(ع) هم بوده، ولي واقعاً به اين گستردگي نبود. يعني آن گونه كه نمايندگان امام جواد(ع) كاملاً پيدا و مشخص بودند، در زمان ائمه پيشين چنين نبود و از اين دوره به بعد است كه شاهد گسترش اين پديده هستيم.
حضرت جواد(ع)، توصيه هاي مؤكدي براي زيارت قبر پدر بزرگوارشان - امام رضا(ع)- داشته اند كه اين سفارشها، صرفاً نمي تواند اداي دين يك فرزند نسبت به پدر و يا به خاطر غربت ثامن الحجج(ع) باشد. در اين باره چه تحليلي داريد؟
كاملاً روشن است كه اين توصيه ها، در جهت فضاسازي براي گسترش فرهنگ شيعي است. يعني اين موضوع، قبل از هر چيز، توسعه فرهنگ شيعه را شامل است. در اين زمينه، ما نيازمند فهم عميق تري هستيم، زيرا اين گونه نيست كه امام(ع) بگويند چون پدرم غريب است، به زيارت او برويد. آن هم بحث ائمه(ع) كه اساساً هيچ نيازي به ترحم ما ندارند. بحث اين است كه حضرت جواد(ع) مي خواهند مردم را به اين كانون و پايگاه مهم توجه دهند تا از طريق كثرت زيارت آن امام عزيز، عملاً آن پايگاه بتواند نقش انتقال معارف شيعي و فرهنگ سازي براي جلب و جذب مردم را به سوي معارف اهل بيت(ع)، ايجاد نمايد. پس خود اين توصيه امام(ع) براي زيارت مرقد پدرشان مي تواند تلاش براي حفظ دستاوردهايي باشد كه قبلاً به آنها اشاره شد.
در زمان حضرت رضا(ع)، شاهد يك سري انحرافهاي فكري و اعتقادي در جامعه هستيم كه اين موضوع نمي توانست در زمان امامت امام جواد(ع)، خاتمه يافته تلقي گردد. آيا از جزئيات اقدامهاي حضرت جواد(ع) در مبارزه با انديشه هاي نادرست، اخباري به ما رسيده است؟
در اين زمينه شاهد مبارزه امام(ع) با بدعتها و افكاري هستيم كه به نام تفكر اهل بيت(ع) در گوشه و كنار، مطرح مي شد. ايشان با اين موارد هم به شدت مبارزه مي كردند و در روايت از آن بزرگوار داريم كه "هيچ چيز به مانند بدعت، دين را از بين نمي برد". وقتي كه نگاه مي كنيم، قسمتي از مواجهه هاي امام - مثل ديگر ائمه(ع)- نسبت به خود شيعه است. بحث غاليان در عصر امام جواد(ع) نيز همچنان وجود دارد. فكر مي كنم كه دست كم چهار نفر را مي توان يافت كه در عصر امام جواد(ع) زندگي مي كردند و انديشه غلو را درباره ائمه(ع) مطرح و ترويج مي كردند كه امام(ع)، آنها را لعنت كرد و از آنها تبري جست. يا مثلاً "واقفيه" كه مي دانيم بعد از شهادت امام هفتم(ع)، توقف كردند زيرا به خاطر شرايط حاكم بر آن زمان، امكان تبليغ مستقيم، آشكار و گسترده امامت و مصداق امام(ع) براي آنها وجود نداشت.
يك قسمت از تلاش امام جواد(ع)، مصروف توجيه اين دسته افراد شد كه به هر حال شيعه بودند و تا امام هفتم(ع) آمده و در ادامه راه، سرگردان مانده بودند. اينها نمونه هايي است كه در عصر امامت حضرت جواد(ع) شاهد هستيم.

حامد گيلاني-- روزنامه قدس

 


 

 

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام