- مرد، از خدا بترس !
- مگر چه کار کرده ام ؟
- این قدر او را اذیت نکن.
- چه می گویى زن؟ او دشمن ماست.
- زبانت را گاز بگیر، دشمن کدام است؟ او امام شیعیان است. حال که چنین فرصتى پیش آمده و او را به تو سپرده اند، به او خدمت کن. من هم هر کارى از دستم بربیاید، برایش انجام مى دهم.
نحریر، خشم آلود به همسرش نگاه کرد و گفت:
- خلیفه او را به من سپرده و گفته که نگذارم آب خوش از گلویش پایین برود. حال تو مى گویى به او خدمت کنیم ؟ واقعا که عقلت ناقص است.
- دستور خلیفه واجب تر است یا اطاعت و خدمت به امام؟ نحریر! حال که او را در خانه زندانى کردى، این قدر بر او سخت نگیر! او که شب و روز مشغول عبادت است و آزارش به مورچه هم نمى رسد. چرا پول خلیفه چشمت را کور کرده و حقیقت را نمى بینى !؟
نحریر، قدمى پیش گذاشت و دست بالا برد. سیلى به صورت همسرش زد. زن روى پله ها سر خورد و توى حیاط افتاد. نحریر با عصبانیت گفت:
- به خدا قسم او را در میان شیران گرسنه و درنده خواهم افکند.
زن دست روى صورتش گذاشت و اشک ریخت. هنگام بیرون رفتن شوهرش از خانه، با صداى ضعیفى گفت:
- مرد از این کارها دست بردار. به خدا از عاقبت کارهاى تو بیمناکم.
نحریر اعتنا نکرد. شاید هم صداى زنش را نشنید. در را به هم کوبید. پیش خلیفه که رفت ، نقشه شومش را با آب و تاب براى او تعریف کرد و اجازه خواست تا نقشه اش را اجرا کند.
خلیفه فکر مى کرد این گونه مى تواند با یک تیر دو نشان بزند. هم از دست امام عسکرى (علیه السلام) راحت شود، هم مردم او را قاتل امام ندانند. از این رو موافقت خود را اعلام کرد.
روز بعد در محوطه اى که حیوانات را نگه مى داشتند، در میان چند شیر گرسنه امام را تنها گذاشتند. کسانى که از دور این صحنه را تماشا مى کردند، تصور کردند چند لحظه بعد، شیران گرسنه امام را خواهند درید. حیوانات وحشى سوى امام حسن عسکرى (علیه السلام) آمدند. امام با شیرها یک قدم فاصله داشت. تا او را بوییدند، همچون گربه اى اهلى نشستند و دم خود را تکان دادند. امام دستى به یال و کوپال آنان کشید. سپس رو به قبله ایستاد و دو رکعت نماز خواند.
شاهدان از تعجب، بى حرکت ایستاده بودند و دهنشان باز مانده بود.
گویى مرده بودند. نحریر دستور داد تا او را بیرون بیاورند. هیچ کس قدم پیش نگذاشت.
سرانجام امام بیرون آمد. نحریر دستور داد تا او را به خانه اش بفرستند. زن نحریر که شاهد این صحنه باور نکردنى بود، پیش ‍ همسرش رفت. مرد رو برگرداند و همسرش را دید. یاد دیروز افتاد. سر پایین گرفت و دور شد.
------------------------------------------
حیات پاکان، ج۵، مهدی محدثی

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام