مناظرات گسترده علمى
از آنجا که عصر امام باقر علیه‏السلام ، روزگار برخورد اندیشه‏هاى اسلامى و غیر اسلامى بود، مناظرات زیادى بین دانشمندان ادیان مختلف با امام از سوى دربار سازمان دهى شد و آخرین حکمرانان بنى‏امیه این سیاست کهنه و شکست خورده را بار دیگر از سر گرفتند. هر چند که تاریخ همواره از شکست دربار در این گونه مناظرات حکایت مى‏کرد، پافشارى بر پندارهاى خام، سبب آموزه‏پذیرى آنها از تاریخ و عملکرد ناموفق نیاکان‏شان در این عرصه نشد. آنان همواره در کمین فرصتى بودند تا بتوانند چهره امام را مخدوش سازند.
به عنوان نمونه، امام پیش از بازگشت از شهر دمشق و مسابقه تیراندازى‏اى که هشام ترتیب داده بود، هنگام بیرون آمدن از قصر هشام، باگروهى که در اطراف میدان مشرِف به قصر تجمع کرده بودند، برخورد کرد. امام پرسید: اینان کیستند؟ پاسخ گفتند: اینها راهبان و کشیشان مسیحى هستند که در مجمع بزرگ سالانه خود گرد هم آمده‏اند و در این مکان، نشست علمى دارند و در مورد مسائل گوناگون علمى خود بحث و تبادل نظر مى‏کنند. امام علیه‏السلام عباى خود را به سر گرفت و به گونه ناشناس در آن مجمع شرکت کرد. امام صادق علیه‏السلام نیز که همراه پدرش بود، در گوشه‏اى نشست.
جاسوسان حکومتى که امام را زیر نظر داشتند، بى‏درنگ هشام را آگاه کردند. هشام که مى‏پنداشت فرصتى مناسب یافته است، به چند نفر از افراد خود دستور داد تا از نزدیک شاهد ماجرا باشند و لحظه به لحظه آن را گزارش کنند. گروهى از مسلمانان که امام را مى‏شناختند نیز در نشست حاضر شدند و کنار امام نشستند. در این هنگام، اسقف بزرگ مسیحیان وارد جمع شد و همگان به احترام او برخاستند. او بسیار سالخورده بود و لباسى از حریر زرد نیز بر تن داشت. آهسته به سمت جایگاه خود گام برداشت و نشست. نگاهى به حاضرین کرد، نگاهش بر چهره تابنده امام متوقف شد. پرسید: «آیا شما از مایید یا از امت مرحومه؛ امام پاسخ فرمود: از امت مرحومه. پرسید: «از دانشمندان‏شان هستى یا از نادانان؟» فرمود: «از نادانان نیستم.»
گونه‏اى تشویش بر اسقف حاکم شد. پرسید: «[نخست] من از شما سؤال کنم. [یا شما مى‏پرسید؟]»امام فرمود: «شما بپرسید.» او گفت: «شما مسلمانان از کجا مى‏گویید که بهشتیان مى‏خورند و مى‏آشامند، ولى نیاز به قضاى حاجت ندارند؟ آیا دلیلى یا نمونه‏اى نظیر آن در این جهان سراغ دارید؟»
امام فرمود: «آرى نمونه آن، جنینى است که در رحم مادرش تغذیه مى‏کند، ولى مدفوعى ندارد و نیاز به قضاى حاجت پیدا نمى‏کند». اضطراب اسقف بیشتر شد و گفت: «شگفت‏انگیز است! شما که گفتید از دانشمندان نیستید؟» امام فرمود: «خیر، من گفتم از نادانان نیستم.»
اسقف دوباره پرسید: «شما از کجا ادعا مى‏کنید که نعمتها و میوه‏هاى بهشتى کم نمى‏شوند و هر چه از آنها مصرف شود، باز به حال خود باقى مى‏مانند و کاهش نمى‏یابند؟ آیا نمونه روشنى از پدیده‏هاى این جهان مى‏توانید ذکر کنید؟»
امام فرمود: «آرى، نمونه بارز آن در عالم محسوسات، آتش است. شما اگر از شعله شمعى صدها چراغ بیفروزید، از شعله آن کاسته نمى‏شود».
باز هم بر شگفتى اسقف افزوده شد و پرسشهاى دیگرى مطرح کرد و هر بار پاسخى قانع کننده مى‏شنید. وقتى پرسشهایش به پایان رسید، با عصبانیّت از جایش برخاست و به حاضرین گفت: «شما دانشمندى بلند مرتبه‏تر از مرا آوردید و نزد من [براى مناظره] نشاندید تا مرا رسوا سازید و مسلمانان بدانند که از ما مسیحیان برترند و دانش بیشترى دارند. به خدا سوگند دیگر کلمه‏اى از من نخواهید شنید و اگر تا سال دیگر زنده ماندم، مرا در بین خود نخواهید یافت. این را گفت و رفت.
مجلس به هم خورد و همه پراکنده شدند. خبر به هشام رسید و از شنیدن آن بسیار بر آشفت. او که مى‏پنداشت امام در مناظره با اسقف مسیحى سر افکنده بیرون مى‏آید، با شنیدن خبر پیروزى امام، بسیار بیمناک و مضطرب شد؛ از این رو، به فکر فرو رفت تا چاره‏اى بیندیشد و به این نتیجه رسید که باید پیروزى امام را با اتهام گرایش به مسیحیت، خدشه‏دار کند. او با ظاهر سازى، هدیه‏اى براى امام فرستاد و از او خواست که دمشق را ترک نکند و در این فرصت به فرماندار خود در شهر «مَدْیَن» که در مسیر حرکت امام به سوى مدینه بود، نگاشت: «محمد بن على علیهماالسلام و فرزندش در آنچه از اسلام اذعان مى‏دارند دروغگو هستند. آن دو نزد من بودند، وقتى من آنان را به قصد مدینه بازگردانیدم نزد کشیشان مسیحى رفتند و آنچه در دل خود از کفر مخفى کرده بودند نمایاندند و از اسلام به دین مسیحیان نزدیک شدند. من به خاطر خویشاوندى‏اى که با آنها داشتم نخواستم کیفرشان کنم ولى وقتى نامه‏ام به دستت رسید، مردم را از آن آگاه کن و ندا در ده که آن دو مرتد هستند و امیرالمؤمنین همگان را از معاشرت با آنها باز داشته است و دستور قتل آن دو و دوستان و پیشکارانشان را صادر کرده است(۱)...
ولى تلاشهاى مذبوحانه هشام در سرپوش گذاشتن بر واقعیت بى‏نتیجه ماند و مردم که نخست تحت فشارهاى تبلیغاتى هشام قرار گرفته بودند، به واقعیت پى بردند و جایگاه امام بهتر براى آنها تبیین شد و بر عکس، این حرکت هشام بیشتر سبب رسوایى او و حکّام منطقه گردید.
دفع شبهات دینى
امام باقر علیه‏السلام در مقام بزرگْ پاسدار دین در مناظراتى با سران فرقه‏هاى مختلف، پوچى عقاید منحرفشان را آشکار مى‏کرد و استوارانه از پایگاه‏هاى فکرى و عقیدتى شیعه دفاع مى‏کرد. در اینجا، برخى از این مناظرات و موضع‏گیریها از نظر خوانندگان مى‏گذرد.
۱. فرقه مرجئه
این فرقه در پایان نیمه اول قرن اول هجرى پدید آمد. آنان بر این باور بودند که مرتکب گناهان کبیره، همیشه در دوزخ نمى‏ماند، بلکه کار او را به خدا وا مى‏گذاشتند. به این دلیل آنان را مرجئه مى‏خواندند که نیت را کافى مى‏دانستند و بر این باور بودند که خدا نیز بر آن بسنده مى‏کند و عذابشان نخواهد کرد.(۲)
پس از آنکه در نبرد صفین، سپاهیان شام، سپاه امیرالمؤمنین علیه‏السلام را به داورى کتاب خدا و سنت پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله درباره خلافت امام على علیه‏السلام یا معاویه مجبور کردند و على علیه‏السلام به ناچار حکمیت «ابو موسى اشعرى» و «عمرو بن العاص» را پذیرفت و این دو داور، به خلع على علیه‏السلام از خلافت رأى دادند، خوارج، امام على علیه‏السلام و معاویه را مرتکب گناهى بزرگ (حکمیت در دین خدا) دانستند و به دنبال این تهمت، این مسئله پیش آمد که مرتکب گناه کبیره را حال چیست؟ آیا در آتش جهنم مخلّد خواهد بود؟ به دنباله این بحث، سخن از ایمان و حدود آن به میان آمد که ایمان چیست و مؤمن کیست؟(۳)
این نزاع بستر سرکشى و فساد را براى حکمرانان مهیا کرد تا هر چه مى‏خواهند بکنند و سرانجام کار را به خدا وا گذارند؛ زیرا که معصیت و گناه هیچ آسیبى به ایمان نمى‏رساند.(۴) از این رو، حکمرانان خلفاى بنى‏امیه تلاش زیادى در تقویت پایگاه‏هاى اعتقادى مرجئه کردند که از آنان «حجاج بن یوسف ثقفى» را مى‏توان نام برد.(۵) این فرقه از چهار گروه تشکیل شده که عبارت‏اند از: «یونسیه»، «عبدیه»، «فسانیه» و «ثوبانیه» که هر یک اعتقادات خاص خود را دارند.(۶) این فرقه در دوره امامت امام باقر علیه‏السلام نیز به فعالیت خود ادامه داد. امام با اتخاذ موضعى تند و آشکار با آنان مخالفت کرد و هر جا سخنى از آنان به میان مى‏آمد، آنان را لعن و نفرین مى‏کرد و مى‏کوشید با بهره‏گیرى از این شیوه، محدوده اعتقادى درست شیعه را در زمینه‏هاى مختلف از این فرقه جدا کند؛ زیرا آنان با افراشتن علم اعتقادات منحرف خود، سبب گمراهى پیروان اهل بیت علیهم‏السلام مى‏شدند و این به دلیل معاشرت زیاد آنان با دیگر شیعیان بود. به عنوان نمونه، در گفتگوى «عبداللّه‏ بن عطاء» با امام، سخن این گروه پیش مى‏آید و عبداللّه‏ اعتقاد آنان را در مورد وقت بر پا داشتن نماز ظهر بیان مى‏دارد. امام با توضیح مسئله، نظر مرجئه را رد مى‏کند و مى‏فرماید: «پروردگارا، پیروان گروه مرجئه را از رحمت خود دور فرما که آنان دشمنان ما در دنیا و آخرت هستند».(۷)
۲. فرقه‏هاى جبریه و قدریه
جبریه بر این باورند که انسان از خویش هیچ گونه اختیارى ندارد و مجبور است. در مقابل آن، فرقه قدریه بر آنند که هر بنده‏اى به وجود آورنده فعل خود است و خدا، کار او را به خودش وانهاده و حتى در اسباب کار یا انگیزه آن هم مختار است(۸) و درست در مقابل جبریه قرار دارند.
این دو مسلک نیز در زمان خلافت امویان و در دوران حکمرانى معاویه به وجود آمدند و نزاع این دو، در تاریخ پیشینه‏اى دراز دارد و در دوران حکمرانى «معاویه بن یزید» و «یزید بن ولید» به اوج خود رسید.(۹) امامیه، مشربى خلاف این دو نظر را پذیرفتند که توسط امامان شیعه تبیین شد.(۱۰) امام باقر علیه‏السلام نیز، در این زمینه بسیار کوشید و با پیروان این دو نظر به شدت برخورد کرد. ایشان در ردّ نظریه قدریه و جبریه فرمودند:
«پروردگار بر آفریدگان خود مهربان‏تر از آن است که آنان را به گناه وا دارد و سپس بر آن عذابشان نماید (ردّ دیدگاه جبریه) و او عزیزتر از آن است که اراده انجام کارى را بکند و آن محقق نگردد (ردّ دیدگاه قدریه).
او در پاسخ به اینکه آیا مشرب سومى هم وجود دارد، مى‏فرمود: آرى، گسترده‏تر از فاصله میان آسمان و زمین [ و آن مشرب امرٌ بین الامرین است]».(۱۱)
شخصى از امام صادق علیه‏السلام درباره جبر و اختیار سؤال کرد که کدامیک از آن دو مورد تأیید امام است. امام در پاسخ فرمود: «لا جَبْرَ وَلا تَفْویضَ وَلکِنْ اَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَین؛ نه جبر و نه تفویض بلکه امرى میان آن دو [مؤرد تأیید است]» فرد پرسش کننده دوباره پرسید: «امر بین امرین» چیست؟ امام براى روشن‏تر شدن مطلب، آن را در قالب مثالى براى او توضیح داد و فرمود: «مَثَلُ ذلِکَ رَجُلٌ رَأَیْتَهُ عَلى مَعْصِیَهٍ فَنَهَیْتَهُ فَلَمْ یَنْتَهِ فَتَرَکْتَهُ فَفَعَلَ تِلْکَ الْمَعْصِیَهَ فَلَیْسَ حَیْثُ لَمْ یَقْبَلْ مِنْکَ فَتَرَکْتَهُ کُنْتَ اَنْتَ الَّذى اَمَرْتَهُ بِالْمَعْصِیَهِ؛ مثل آن به کسى مى‏ماند که مى‏بینى به گناهى مشغول است و او را نهى مى‏کنى اما او دست از گناه بر نمى‏دارد. پس او را رها مى‏کنى و او نیز آن گناه را مرتکب مى‏شود. پس چون او [نهى را] از تو نپذیرفته و تو نیز او را رها کردى [نمى‏توان گفت که] تو او را به گناه وا داشته‏اى».(۱۲)
۳. فرقه خوارج
این گروه نیز پس از داورى بین امام على علیه‏السلام و معاویه در جنگ صفین پدید آمد. هنگام بازگشت امام على علیه‏السلام از صفین به کوفه، عده‏اى از لشکریان بر او شوریدند و حکمیت را بر خلاف اسلام دانستند و شعار «لا حکم الاّ للّه» سر دادند. آنان امام على علیه‏السلام ، معاویه، عثمان و حکمین را کافر شمردند؛ زیرا آنان، عملکرد امام على و... را گناه کبیره دانستند و مرتکب گناهان کبیره را کافر مى‏دانستند و ریختن خونشان را مباح بر مى‏شمردند. آنها دشمنان آشتى‏ناپذیر بنى‏امیه، زمین‏داران بزرگ و مخالف وجود املاک خصوصى بودند و با اصل «مخلوق بودن قرآن» به شدت مخالف بودند. از بزرگان آنان مى‏توان از: «اشعث بن قیس کندى»، «مسعر بن فدکى تمیمى» و «زید بن حصین طائى(۱۳)» و از فرقه‏هاى منشعب از آن، مى‏توان «محکمه»، «ازارقه»، «بیهسیه»، «عجارده»، «ثعالبه»، «اباضیه» و «صفریه» را نام برد.(۱۴)
آنان در طول تاریخ، رفتارى نابخردانه با امامان شیعه داشتند. در زمان امامت امام مجتبى علیه‏السلام ، امام را به خاطر صلح با معاویه بسیار سرزنش کردند.(۱۵) در دوران امامت امام باقر علیه‏السلام نیز مناظراتى بین آنها و امام در گرفت. امام در ردّ مبانى و باورهاى اعتقادى‏شان، آنان را «خُسران زده‏ترین آفریدگان خدا دانسته که دنیا و آخرت خود را تباه کرده‏اند(۱۶)» و به اصحاب خود مى‏فرمود:
«به این پیمان گریزان (خوارج) بگویید: چگونه بر جدایى از على علیه‏السلام گردن نهادید، با وجود اینکه خونتان را پیش‏تر در راه فرمان‏بردارى از او ارزانى داشتید و در خشنود کردن خدا بر هم پیشى مى‏گرفتید؟ و اگر به شما گفتند که ما بر حکم الهى گردن نهاده بودیم و شعار «لا حکم الا لله» سر دادند، در پاسخ بگویید: مگر خدا حکمیت را در دین خود نپذیرفته است؟ و مگر آن را به داورى دو نفر [در این آیه] وانگذارده که فرمود: «فَابعَثوا حَکَما مِن اَهلِهِ وَ حَکَما مَن اَهلِها اِن یُریدا اِصلاحا یُوَفِّقِ اللّه‏ُ بَینَهُما»؛(۱۷) «[هر گاه میان زن و شوهر اختلاف افتاد[ یک نفر از جانب شوهر و یک نفر از جانب زن [به عنوان] داور بر انگیزید تا اگر اصلاح را خواستند، خداى بین آنان وفاق ایجاد کند.»
آیا رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در ماجراى «بنى قریظه»، «سعد بن معاذ» را داور معرفى نکرد تا بر آنچه مورد پذیرش خداست، حکم کند. آیا نمى‏دانید که امیر المؤمنین علیه‏السلام با این شرط حکمیت را پذیرفت که آن دو حَکَم بر اساس کتاب خدا حکم کنند و از آن فراتر نروند؟ آیا نگفت که اگر حکم آنها بر خلاف کتاب خدا باشد نخواهد پذیرفت؟ وقتى داورى به پایان رسید، به على علیه‏السلام گفتند: کسى را داور خود ساختى که بر ضد تو حکم داد. آیا امیر المؤمنین علیه‏السلام نفرمود: من به داورى کتاب خدا تن در دادم، نه داورى یک شخص؟ حال باید گفت، در کجاى این حکمیت انحراف از حکم قرآن است؟ و این در حالى است که امام على علیه‏السلام فرموده بود که حکمى را که خلاف قرآن باشد نخواهد پذیرفت. اتهام آنان به امیرالمؤمنین علیه‏السلام پوچ و بى‏اساس است».(۱۸)
در مناظره دیگرى نیز یکى از بزرگان خوارج که به برترى امیرالمؤمنین علیه‏السلام اقرار داشت، او را به کفر پس از ایمان در فرمان‏بردارى از خدا و رسولش متهم کرد. امام باقر علیه‏السلام به او فرمود: «آیا آن روز که خدا على علیه‏السلام را دوست داشت، نمى‏دانست که او روزى به دست یکى از اهل نهروان (خوارج) کشته مى‏شود؟» مرد خارجى پذیرفت. امام پرسید: «آیا محبت خدا به على علیه‏السلام از روى فرمان‏بردارى او از دستورهاى خدا بود یا بخاطر گناه و سرکشى؟» مرد گفت: «پیداست که از روى بندگى و اطاعت على علیه‏السلام بوده». امام فرمود: «[ پس حال که على علیه‏السلام از روى اطاعت و فرمان‏بردارى مورد محبت خدا واقع شده و خداى او را دوست مى‏داشته، واضح است که تمامى اعمالش مورد پسند خدا بوده است[ اینک برخیز و برو!» مرد خارجى که در میدان بحث و مناظره با امام به سادگى شکست خورده بود، زیر لب گفت: «اللّه‏ُ اَعلَم حَیثُ یَجعَلُ رِسالَتَهُ؛ خداى بهتر مى‏داند که رسالت خود را کجا قرار دهد.»(۱۹)
۴. فرقه غُلات
غلات به معناى «گزافه گویان» است. ایشان فرقه‏اى از شیعه هستند که درباره امامان خود گزافه گویى کرده و آنان را تا سر حد خدایى رسانیده‏اند و یا قایل به حلول جوهر نورانى الهى در امامان خود شده‏اند یا به تناسخ قایل گردیده‏اند. آنان چند دسته شدند، برخى گفتند امام على علیه‏السلام و بعضى از امامان شیعه، خدا هستند و برخى دیگر از آنان گفتند که ایشان پیغمبرند.(۲۰)
جاى شگفتى ندارد که ریشه عقاید آنان را در مذاهب حلولیه و تناسخیه مثل یهود و نصارا و یا از خرّم دینى و مزدکى بدانیم؛ زیرا جزیره العرب و سرزمین بین النهرین و شامات پیش از ظهور اسلام، کانون قبیله‏هاى مختلف عرب و غیر عرب بوده و نیز برخوردگاه عقاید و ادیان گوناگون بوده است و نشانه‏هاى آشکارى از عقاید و دیدگاه‏هاى آنان در برخى فرق اسلامى دیده مى‏شود.(۲۱) فرقه غلات مشتمل بر ده‏ها فرقه دیگر مى‏شود که نام تمامى آنها در نوشته‏هاى ملل نویسان موجود است.
امامان شیعه، اندیشه آنان را به شدت طرد کردند و آنان را «یهود و نصاراى» امت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نامیدند تا عمق انحراف و کج‏روى اندیشه آنان بر مسلمانان آشکار شود.(۲۲)
امام باقر علیه‏السلام با اتخاذ موضعى صریح و شفاف به رویارویى با اندیشه‏هاى منحرف آنان پرداخت. روزى امام باقر علیه‏السلام در میان جمعى از شیعیان خود رو به آنها کرده و فرمود: «اى جماعت شیعه! میانه رو باشید تا تندروان (غلات) از تندروى خویش پشیمان شوند و به شما اقتدا کنند و جویندگان راه حقیقت به شما ملحق گردند».
در این لحظه مردى از میان جمعیت برخاست و پرسید: «تندروان کیانند؟» امام فرمود: «آنان کسانى هستند که به ما اوصاف و عناوینى را نسبت مى‏دهند که ما خودمان آن را براى خویش قائل نشده‏ایم. آنان از ما نیستند و ما هم از ایشان نیستیم... به خدا سوگند ما از سوى خدا آزادى مطلق نداریم و بین ما و خدا خویشاوندى نیست و بر خداوند حجّتى بر ترک تکلیف نخواهیم داشت. ما به پروردگار، جز به وسیله اطاعت و بندگى او تقرب نمى‏جوئیم. هر یک از شما مطیع خداوند باشد، ولایت و محبت ما براى او سودمند است و کسى که اهل معصیت باشد، ولایت ما سودى به حالش ندارد. پس بر حذر باشید از فریفتن خویش و فریب خوردن از غلوّ کنندگان.»(۲۳)
از جمله سردمداران این گروه، فردى به نام «ابو منصور عجلى» بود که خود را پس از شهادت امام باقر علیه‏السلام جانشین ایشان معرفى کرد. او که در شهر کوفه خانه داشت و زادگاهش در بیابانهاى عراق بود، فردى بى‏سواد بود که حتى خواندن و نوشتن را نمى‏دانست. وى یاران خود را بر خفه کردن و قتل ناگهانى مخالفان خود دستور داده بود.(۲۴)
او بر این باور بود که نبوت ختم نشده است و ائمه پس از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، از امیرالمؤمنین علیه‏السلام تا امام باقر علیه‏السلام ، از پیامبران الهى هستند و پس از آنان پیامبرى به وى رسیده و تا شش پشت از فرزندان او همگى پیامبر خدایند و آخرین پیامبر، قائم آخر الزمان مى‏باشد که ششمین فرزند اوست. در ذیل آیه شریفه «وَ اِنْ یَرَوْا کِسْفا مِنَ السَّماءِ ساقِطا یَقُولُوا سَحابٌ مَرْکُومٌ»(۲۵) مى‏گفت: «على علیه‏السلام همان ابرى است که از آسمان فرو افتاده است.» و سپس آیه را در شأن خود دانست و گفت: «من همان پاره ابرى هستم که خدا افتادن آن را از آسمان وعده داده است. پروردگار مرا به آسمانها فراخواند و دست بر سر من کشید و گفت: فرزندم بر زمین نازل شو و پیامهاى مرا به مردم برسان و سپس من به زمین هبوط کردم.»(۲۶)
وى پس از چندى با برخورد شدید امام باقر علیه‏السلام روبرو شد و امام او را طرد کرد. وى از ادعاى نبوت دست برداشت؛ اما داعیه امامت بلند کرد.(۲۷)
از دیگر چهره‏هاى منحرف و پیشوایان فرقه غلات «بیان تَبّان» (کاه فروش) است که امیرالمؤمنین علیه‏السلام را خدا مى‏انگاشت و خود را مضمون آیه شریفه «هذا بَیانٌ للنّاس وَ هدىً وَ مَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقینَ»(۲۸) مى‏انگاشت و مى‏گفت: «در روز قیامت همه چیز از بین مى‏رود به جز چهره خدا که مردى از نور است و او نیز متلاشى شده ولى صورتش باقى مى‏ماند؛ زیرا خداوند فرموده است: «کُلُّ شَىْ‏ءٍ هالِکٌ اِلاّ وَجْهَهُ».(۲۹) و نیز تفاسیر دگرگونه دیگرى در مورد برخى دیگر از آیات قرآن داشت.(۳۰) او نامه‏اى توهین‏آمیز با این مضامین به امام باقر علیه‏السلام نوشت: «اسلام بیاور تا رستگار شوى و نجات یابى؛ چرا که تو نمى‏دانى خدا رسالت را در کجا و بر دوش چه کسى قرار داده است و منِ رسول خدا وظیفه‏اى جز ابلاغ پیام خدا ندارم و کسى که انذار کند همانا معذور است.(۳۱)»
امام باقر علیه‏السلام به شدت از او بیزارى جست و فرمود: «خداوند بیان تبّان را لعنت کند، زیرا وى بر پدرم دروغ مى‏بست و من شهادت مى‏دهم که پدرم بنده نیکوکار و صالح خدا بود».(۳۲)
و در روایتى دیگر نیز آمده است که امام علیه‏السلام به درگاه خداى خویش عرض کرد: «پروردگارا! من از بیان تبّان به درگاه تو تبرّى و بیزارى مى‏جویم.»(۳۳)

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام