یوم الله 9 دی و عبرت های امروز رویداد بزرگ 9 دی 1388 به درستی، یوم الله حقیقی دیگری، پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به حساب می آید که باید همواره متذکّر آن شد. این فراز سرنوشت ساز در مسیر انقلاب اسلامی در متن خود حاوی عبرت های بزرگی برای صاحبان اندیشه های ناب(به تعبیر قرآن کریم: اولی الالباب) خواهد بود. بی شک این خیزش مردمی و تحوّل عظیم ساختاری در آستانه دهه چهارم انقلاب ، فرصت تاریخی و الهی دیگری برای دلسوزان انقلاب و ارزشهای اسلامی به دست داده است که می تواند به عنوان سنّتی پایدار، قابل تعمیم و گسترش باشد. برای تحلیل و شناخت دقیق این تغییر بنیانی و اجتماعی و بهره مندی از تجارب ارزشمند آن و پیمودن گامهای استوار درجهت تحقق اهداف نهایی انقلاب اسلامی، اولاً نیازمند تبیین واقعی آن و ثانیاً توجّه به علل و روابط علّی و معلولی این رخداد
تاریخی سِترگ به عنوان یک تجربه الهی خواهیم بود، و برای کالبد شکافی این تحوّل شگرف، تأمّل در نکاتی چند، ضروری می نماید:
1- این موج توفنده ی مردمی در بَطن خود، به گونه ای شفاف و بدون ابهام، بازگشتی به ارزشهای اسلام و انقلاب و خط امام و رهبری بود نه صرفاً یک تحوّل سیاسی که آن هم ممکن است در فضای تاریخی خاصی، امواج ناپایداری بیافریند و تابع جَزر و مدهای سیاسی و تغییر و جابجایی در قدرت سیاسی باشد.
2- این رخداد عظیم در ذات خود حاکی از عدم موفقیت و ناکارآمدی گفتمان های سازندگی و اصلاحات بود که توجهی به توده های مردم و به گفتمان عدالت خواهی و احیای ارزشهای انقلاب اسلامی و بیش از یک دهه برنامه ریزی اساسیِ معارضین(از 18 تیر78- 9 دی 88) یعنی دشمنان خارج و داخل را ناکام گذاشت. این فرآیند، عامل محرّکی برای آزمون و خطایی دیگر از سوی معارضین با انقلاب اسلامی بود... و البتّه به نوعی آزموده ها را آزمودن بود!؟...
3- روی کارآمدن گفتمان انقلاب اسلامی در انتخابات نهم و دهم ریاست جمهوری، آن هم پس از یک دهه حمله های سنگین به ارزشهای انقلاب و امام(ره) و جایگاه عظیم ولایت فقیه و جهت گیری ساختارشکنانه گروهها و احزاب معارض انقلاب اسلامی در دهه اصلاحات، که به نوعی تئوریزه کردن گفتمان جایگزین انقلاب و سپس تلاش برای تبیین عینی اهداف استراتژیک خود و همگامی نیروهای خارجی و ستون پنجم های داخلی محسوب می شد، در واقع تکرار ناشیانه به کاهدان زدن های بی نتیجه بود!، و اگر چه تلخ کامهایی را در ذائقه مردم به ارمغان آورد اما دستاوردهای عظیمی در حفظ آرمانهای انقلاب را به نمایش گذاشت. این رویارویی و ناکامی دشمنان، نقطه اوجی می خواست که معارضین در صدد تمهید این فرصت بودند و همین همنوایی و همگرایی واپس گرایانه و مرتجعانه بود که جنگ احزاب و اتّحاد دیگری بر علیه اسلام و انقلاب را فراهم کرد، به گونه ای که هرچه داشتند در طبقِ تزویر و نفاق گذاشته و به مصافِ انقلاب و مردم آمده و فتنه ی بزرگ 88 را دامن زدند.
4- ما در صدد تطبیقِ مطلقِ رویدادهای تاریخی بر یکدیگر نیستیم، اما از همه ی فرازها و دوره های تاریخی می توان عبرت آموخت که این مهم بر مبنای سنّت های الهی در تدبیر جوامع بشری تفسیر می یابد.
باید توجّه داشت که براساس سنتهای الهی« تلک الاّیام نداولها بین الناس» است و چیزی جز آزمودن مؤمنان و کافران را در برندارد، اما حرکت تاریخ در یک تفسیر الهی، به سمت پیروزی حق بر باطل و تحقق عدالت و قسط خواهد رفت. تجارب و عبرت های این رخداد بزرگ تاریخ انقلاب اسلامی، بیش از آن که آویزه ی گوشِ معارضان و دشمنان خواهد بود، برای مؤمنان به ارزشهای اسلام و انقلاب، عبرت آموز است. چنانچه شکر این نعمتِ الهی، همان تسبیح عملی و پاسداشت عظمتهای الهی آن خواهد بود، و حفظ این موج اسلام خواهی و عدالت گرایانه و همراهی با آن توفیقی است که بی شک، جلوه ای از تجلّی و تعمیقِ خالصانه و روابط صمیمانه و عاشقانه ی مردم با رهبری انقلاب اسلامی به حساب می آید و روشنگر«یا ایها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقّوالله لعلکم تتّقون» است(آل عمران آیه 200).
بنابراین برخی اصول گرایان به جای مصادره به مطلوب کردن این موفقیّت الهی باید به فکر مشی مُخلصانه و همگرایانه خود با انقلاب و رهبری و مردم باشند که به فضل الهی در آینده نزدیک نیز توفیقات بزرگتری را به همراه خواهد داشت.
5- حقیقت آن است که مردم با آغاز دورانِ احیای گفتمان انقلاب در قالب تکیه بر اصول و مبانی، آرمانهای اسلام و عدالت خواهی و به گونه ای نفیِ گفتمان های ضد ارزشی را تمرین کرده اند و سِره را از ناسره بازشناخته اند و با بصیرت انقلابی خود و با گامهایی جلوتر از خواص، فرقِ مدعیان را از مؤمنان و مدیران دلسوز و انقلابی دریافته اند و دیگر حاضر نیستند، عملکرد مُدعیان بی بصیرت را به پای اسلام و انقلاب نهند و اینک هم تحوّلات را در همین مسیر ارزشی تفسیر می کنند و مبیّن آن خواهد بود که این مردم بر سر آرمانهایشان با هیچ کس عهد اخّوتی نبسته اند و مادام که جریانات سیاسی و مسؤولان نظام در هر رده ای که باشند، در خط اسلام و انقلاب و امام و رهبری باشند، آنان را ارج می نهند، بدیهی است در چنین فضایی، بازگرداندن این موج پویا و تحرّکِ اسلامی آرمان گرایانه و مقدس، برای دشمنان انقلاب نتیجه ای نخواهد داشت.
6- امروز، شفاف سازی نقش سران و عناصردرگیر در فتنه 88 براساس شواهد و اسناد موجود و مجازات عناصر اصلی، رسالتی است که مصون سازی جامعه اسلامی را در مقابله با فتنه های آینده در پی خواهد داشت، اگر چه عهدشکنان، در دادگاه افکار عمومیِ مردم حزب الله محاکمه شده اند!، باید توجّه داشت که القای وجود تفرقه در جبهه داخلی انقلاب، پذیرش روحیه ذلّت پذیری و شکست را در تحولات آینده رقم می زند و در همین راستا، پرهیز از دعواها و مشاجرات سیاسی و اصلی کردنِ مسایل فرعی و... گامهایی در جهت پذیرش ناکامی است که نشاط انقلابی بودن را زایل می کند.
7- نکته قابل ملاحظه ی دیگر در تحوّلات تاریخی، نگاه ایجابی و سلبی به واقعیت های موجود است. نگاه ایجابی حاصلش تقویت مبانی، اصول و ارزشها و نگاه سلبی، شناخت آسیب شناسی اجتماعی تحولاّت آینده را در پی خواهد داشت، که از این زاویه، تبیین فتنه88 مجال مناسب دیگری را می طلبد.
براساس آنچه جامعه شناسان تفسیر می کنند، تحولّات اجتماعی همواره برخوردار از علل اجتماعی سیاسی اقتصادی فرهنگی و... است و نگاه تک بُعدی و یکسو نگرانه نتیجه در خور توجّهی نخواهد داشت.
اگر بگوییم تحوّلات و تغییرات اجتماعی مانند یک سکّه دوروست که ازجهتی باید به نقش عواملِ داخلی و زمینه ساز و از جهت دیگر به تبیین نقش عناصر بیرونی و خارجی پرداخت، به گزاف سخن نگفته ایم.
8- نگاهی به فتنه های آینده و چند نکته
1-8 . امروز حرکت انقلاب اسلامی به سمت تحقق هرچه سریعتر آرمانها به پیش می رود که باید قدر این موقعیت تاریخی را به خوبی دانست و هر گونه تضعیف اصول نظام را بویژه در دوران بیداری جهان اسلام و جهان معاصر، گامی در موفقیت دشمنان انقلاب خواهد بود.
2-8. می توان گفت دهه آینده که به نظر رهبر معظم انقلاب اسلامی، دهه پیشرفت و عدالت نامیده شده، دهه ی بازگشت به درون، تقویت بنیان های اسلامی و ارایه الگوهای همه جانبه پیشرفت و عدالت اسلامی است که آرمان بلند این دوره، عملی شدنِ اهداف انقلاب اسلامی در چارچوب گفتمانِ انقلاب و سعادتِ دین و دنیای مردم خواهد بود تا «لتکونوا شهداء علی الناس» شوند.
3-8 . به نظر می رسد فتنه های آینده با نگاه به ایجاد فتنه های ناکارآمدی نظام اسلامی و بحران مشروعیت دینی نظام اسلامی و جایگاه رفیع ولایت فقیه در رأس آن، ایجاد چالش بین قوای سه گانه، دوگانگی در رفتارهای سیاسی و ... تفسیر می یابد...
4-8 جریانات سیاسی باید بدانند که هر گونه تأخیر در شفاف سازی مواضع شان، به پیچیده تر شدن جریان نفاق داخلی که همگام با دشمنان خارجی عمل می کند، منجر خواهد شد، که در این صورت خود به راه خطا رفته اند و پیداست که خواص با بصیرت انقلاب، باید پرهیز از رقابت طلبی سیاسی، نداشتن غرور و تعصبات سیاسی و عدم گرایش به برتری و سَروری، اشرافیگری و دنیاطلبی که از ویژگی های سران اهل حق در کوفه ی سال 61 هجری بود را سرلوحه ی رفتار انقلابی و اسلامی خود قرار دهند.
9. تجربه شکوهمند حماسه ی 9 دی نشان داد: آنان که پُشت به آفتابِ انقلاب ، خانه های سُست و عنکبوتی می سازند، گرفتار چه خسران بزرگی می شوند. بدون تردید این حماسه بزرگ، دست قدرتِ الهیِ انقلاب را جلوه گر ساخت و بر همه آموخت، آنان که برخلاف ِ مسیر خروشانِ انقلاب، حرکت می کنند، عاقبتی جز غرق شدن در دریای نیلِ انقلاب را ندارند، که : «فهزموهم بإذن الله»(بقره آیه 251)
10. به نظر می رسد برای ماندگاری و عبرت آموزی هر چه بیشتر این حماسه عظیم باید از همه ابزارها و امکانات تبلیغی و رسانه ای و هنری (بویژه رسانه ی ملّی)، بهره گرفت تا راه فتنه های آینده مسدود شود.
11. این حماسه ی عظیم، عبرت های بزرگ دیگری در متن خود داشت که عبارت بود از:
1-11 دور شدن برخی خواص بی بصیرت و سابقه دار در انقلاب، از یاد و ذکر خدا و فراموشی معنویت و کنارگذاشتن محاسبات خدایی از زندگی و نهایتاً گرفتارشدن در دام تحجّر و انفعال، که نتیجه ای جز محو آنان از صفحه ی انقلاب برایشان متصّور نیست«فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة واتبعوالشهوات»(مریم آیه 59).
2-11 . لغزش های مهم خواص اهل حق مثل ترکِ جهاداکبر و مبارزه با خواهش های نفسانی، دنیاطلبی و افتادن در دام شهوات، جمع آوری ثروت و التذاذ از آن، آقاتر شدنِ آقازاده ها؟! و فراموشی آرمانها و ...، انقلابیون دیروز را تبدیل به معارضین امروز کرد، تا جایی که از صفوف انقلاب و مردم جدا شده و به ورطه ی نابودی کشیده شدند، و اگر چه خود عبرت نگرفتند امّا عبرت دیگران شوند«کما غرّت من قبلکم من الامم الماضیه»(نهج البلاغه خطبه 230) و براستی که دفاع امت حزب الله با منطقِ مجاهدت و تبعیت از خط ولایت و رهبری، تعذیبِ الهیِ سَرمستانِ باده ی قدرت خواهد بود که:«قاتلوهم یعذبهم الله بایدیکم و یخزهم و ینصرکم علیهم» (آل عمران85).
3-11 . باید توجّه نمود که در مقابل این ریزشها، همواره رویش های عظیم و جدیدی وجود دارد که تلخ کامی ها را می برد و شیرینی توشه ی راه می شود،*رویش های اجتماعی که سیمایِ صالحان و مجاهدان راه خدا را به نمایش می گذارد.
والحمدلله ربّ العالمین
* (مراجعه شود به نهج البلاغه: حکمت های 43، 289، 325، 443- نامه های13، 34، 38 و 45- خطبه های 68، 130، 228و 230 در معرفی مصادیقی از قبیل: مالک اشتر، ابوذر غفاری، محمدبن ابی بکر، عبدالله بن خبّاب بن ارت و...).
نویسنده: نوروز اکبری زادگان
9 دی، شکست شکاف ها با وحدت اسلامی حرکت عاشورایی ملت در 9 دی 88 خروشی بود از یک خشم مقدس؛ فرازی بود بر بام بلند بصیرت ملت؛ و سرودی بود از واژه های غیرت و دینداری.
اکنون با گذشت یک سال از حماسه 9 دی، گرچه این ماجرا از ابعاد گوناگون تحقیق و هم تمجید شده است، اما کافی نیست و در برابر تحرکات اپوزیسیون داخلی و خارجی که تمامی ندارد، حماسه های انقلابیون و نوادگان معنوی خمینی کبیر نیز باید مدام درشتی و بزرگی کند تا تازیانه همیشه برافراشته ای باشد بر پیکر دروغ و تزویر.
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
شکست شکاف ها در 9 دی
اگر این تحلیل را بپذیریم که بخشی از علل و عوامل حوادث سال گذشته به خاطر فعال شدن شکاف های اجتماعی بوده است، اما 9 دی ثابت کرد که ملت ایران و امت مسلمان در یک کلمه وحدت دائمی دارد و آن «کلمةالله» است که توانست شکاف های موجود میان طبقه ثروتمند و فقیر، بالاشهری و پایین شهری، نخبه و توده و ... را در اجتماع 9 دی بشکند. فریاد ملت مسلمان ایران در 9 دی صدایی بود در برابر لاقیدی و دین گریزی ساختارشکنان روز عاشورا که معلوم شد دسته ای از آنان بهایی، مواجب خور انگلیس و سلطنت طلب بوده اند.
تجلی دست خدا در یوم الله
رهبر انقلاب نیز اگر در دیدار مردم قم در 19 دی 88، راهپیمایی سراسری 9 دی را تجلی دست قدرت خدا خواندند و سپس نهم دی به عنوان یوم الله شناخته شد، بر همین اساس بود که مردم در این روز اختلافات سیاسی و طبقه ای را کنار گذاشتند و با شکست شکاف های میان خود، به ریسمان الهی چنگ زدند. کلمةالله را عامل وحدت و انسجام خود شناختند و یوم اللهی را در تقویم تاریخ اسلام ثبت کردند. شعارهای مردم در 9 دی نشان داد که دغدغه حماسه آفرینان به موافقت یا مخالفت با احمدی نژاد مربوط نمی شود و نهیب ملت از جنس فریادهای تبلیغاتی پیش و پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری نیست. حتی اگر در شعارها مرگ بر فتنه گران مشهور فرستاده شد از آن جهت بود که آنان در جریان حوادث پس از انتخابات، دروغی را علم کردند که تیر آن دروغ در روز عاشورا، دین را نشانه رفت و قلب مسلمین را شکست؛ چنان عمیق شکست که هر شکافی را برای حضور یکپارچه در راه پیمایی 9 دی کنار گذاشتند تا عده ای تصور نکنند که می توانند دین، محرم، عاشورا و امام حسین (ع) را هم به نسبت بالا شهری و پایین شهری تعریف کنند و با آن تعاریف متباین، تفاوت عقیده و شکافی تازه را میان ملت ایجاد نمایند.
دفاع از ولی فقیه برای پایداری اسلام
وحدت و یکصدایی مردم در 9 دی، پیام های بسیاری داشت که البته تمام آنها زیرمجموعه همان هدف «دفاع از دین» می گنجد. بی شک دفاع از ولایت، دفاع از نظام و دفاع از ایران که از پیام های مهم 9 دی به شمار می آیند، همه از آن جهت است که اسلام پایدار بماند. زیرا اگر ولی فقیه در نظام جمهوری اسلامی تضعیف شود و ملت پشتیبان او نباشند، حاکمیت اسلام در ایران خدشه دار می شود. پس حاکمیت اسلام در گرو حکومت اسلامی است و آنطور که تاریخ ایران ثابت کرده است، حکومت اسلامی بلندترین گام ها را با نظام جمهوری اسلامی می تواند بردارد. نظام جمهوری اسلامی هم به فرمایش امام خمینی (ره) که بنیانگذار آن است، آسیب نخواهد دید به شرط پشتیبانی ملت از ولی فقیه. بنابراین طبیعی بود که وقتی عده ای در روز عاشورا آمدند و گستاخانه ضد اصل ولایت فقیه شعار دادند، مردم به طور خودجوش، خروشی را از خشم مقدس خود رقم زنند و در روز 9 دی از حریم ولایت و ولی فقیه زمان دفاع کنند تا نظام جمهوری اسلامی بماند؛ تا حکومت اسلامی بتواند به جلو حرکت کند؛ تا نهایتا اسلام پایدار بماند.
بصیرت در کلام مرد بصیرت
بصیرت نور افکن است
ما باید برنامهریزى بلندمدت داشته باشیم. البته این برنامهى بلندمدت جاى طرحش اینجا نیست – مراکز فکر، کانونهاى فکر، مراکز سیاسى و فرهنگى دنبال این حرفها هستند و این کارها را باید بکنند و میکنند هم – آن چیزى که من در مجموعه میتوانم عرض کنم، این است که یک زمینهى اساسى براى برنامهریزىهاى بلندمدت هست که این را من بارها تذکر دادم، اینجا هم لازم میدانم یک قدرى دربارهاش بیشتر صحبت کنم و آن، مسئلهى بصیرتیافتن است.
در باب بصیرت، بنده در سال اخیر و قبل از آن خیلى صحبت کردم؛ دیگران هم مسائل زیادى گفتند؛ دیدم بعضى از جوانها هم کارهاى خوبى در این زمینه انجام دادند. من میخواهم روى مسئلهى بصیرت باز هم تأکید کنم. این تأکید من در واقع با این انگیزه است که شما که خودتان مخاطبید، خودتان میداندارید، کار بر دوش شماست، بروید سراغ کارها و برنامهریزىهائى که با بصیرتیافتن ارتباط دارد؛ این نیاز مهم را تأمین کنید. بصیرت، نورافکن است؛ بصیرت، قبلهنما و قطبنماست. توى یک بیابان انسان اگر بدون قطبنما حرکت کند، ممکن است تصادفاً به یک جائى هم برسد، لیکن احتمالش ضعیف است؛ احتمال بیشترى وجود دارد که از سرگردانى و حیرت، دچار مشکلات و تعبهاى زیادى شود. قطبنما لازم است؛ بخصوص وقتى دشمن جلوى انسان هست. اگر قطبنما نبود، یک وقت شما مىبینید بىسازوبرگ در محاصرهى دشمن قرار گرفتهاید؛ آن وقت دیگر کارى از دست شما برنمىآید. پس بصیرت، قطبنما و نورافکن است. در یک فضاى تاریک، بصیرت روشنگر است. بصیرت راه را به ما نشان میدهد.
البته براى موفقیت کامل، بصیرت شرط لازم است، اما شرط کافى نیست. به تعبیر طلبگى ماها، علت تامهى موفقیت نیست. براى موفقیت، شرائط دیگرى هم لازم است؛ که حالا بعد اگر انشاءاللَّه مجال شد و یادم ماند، در آخر صحبت اشارهاى میکنم. اما بصیرت شرط لازم است. اگر همهى آن چیزهاى دیگر باشد، بصیرت نباشد، رسیدن به هدف و موفقیت، بسیار دشوار خواهد بود.
امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در جاى دیگر میفرماید:
«فانّما البصیر من سمع فتفکّر و نظر فأبصر»؛
بصیر آن کسى است که بشنود، گوش خود را بر صداها نبندد؛ وقتى شنید، بیندیشد. هر شنیدهاى را نمیشود به صرف شنیدن رد کرد یا قبول کرد؛ باید اندیشید
بصیرت را در دو سطح میتوانیم تعریف کنیم. یک سطح، سطح اصولى و لایهى زیرین بصیرت است. انسان در انتخاب جهانبینى و فهم اساسى مفاهیم توحیدى، با نگاه توحیدى به جهان طبیعت، یک بصیرتى پیدا میکند. فرق بین نگاه توحیدى و نگاه مادى در این است: با نگاه توحیدى، این جهان یک مجموعهى نظاممند است، یک مجموعهى قانونمدار است، طبیعت هدفدار است؛ ما هم که جزئى از این طبیعت هستیم، وجودمان، پیدایشمان و زندگىمان هدفدار است؛ بىهدف به دنیا نیامدیم. این، لازمهى نگاه توحیدى است. معناى اعتقاد به وجود خداوند عالم و قادر این است. وقتى فهمیدیم هدفدار هستیم، آنگاه در جستجوى آن هدف برمىآئیم. خود این جستجو، یک تلاش امیدوارانه است. تلاش میکنیم آن هدف را پیدا کنیم. بعد که هدف را یافتیم، فهمیدیم هدف چیست، تلاشى شروع میشود براى رسیدن به آن هدف. در این صورت همهى زندگى میشود تلاش؛ آن هم تلاش جهتدار و هدفدار. از آن طرف این را هم میدانیم که با نگاه توحیدى، هر گونه تلاش و مجاهدتى در راه هدف، انسان را قطعاً به نتیجه میرساند. این نتائج مراتبى دارد؛ یقیناً به یک نتیجهى مطلوب میرساند. با این نگاه، در زندگى انسان دیگر یأس، ناامیدى، سرخوردگى و افسردگى معنى ندارد. وقتى شما میدانید وجود شما، پیدایش شما، حیات شما، تنفس شما با یک هدفى تحقق پیدا کرده است، دنبال آن هدف میگردید و براى رسیدن به آن هدف، تکاپو و تلاش میکنید. از نظر خداى متعال که آفرینندهى هستى است، خود این تکاپو هم اجر و پاداش دارد. به هر نقطهاى که رسیدید، در واقع به هدف رسیدید. این است که در دیدگاه توحیدى، خسارت و ضرر براى مؤمن اصلاً متصور نیست. فرمود: «ما لنا الّا احدى الحسنیین»؛ یکى از دو بهترین در انتظار ماست؛ یا در این راه کشته میشویم، که این بهترین است؛ یا دشمن را از سر راه برمیداریم و به مقصود میرسیم، که این هم بهترین است. پس در اینجا ضررى وجود ندارد.
درست نقطهى مقابل، نگاه مادى است. نگاه مادى اولاً پیدایش انسان را، وجود انسان را در عالم بدون هدف میداند؛ اصلاً نمیداند براى چه به دنیا آمده است. البته در دنیا براى خودش هدفهائى تعریف میکند – به پول برسد، به عشق برسد، به مقام برسد، به لذتهاى جسمى برسد، به لذتهاى علمى برسد؛ از این هدفها میتواند براى خودش تعریف کند – اما اینها هیچکدام هدفهاى طبیعى نیست، ملازم با وجود او نیست. وقتى اعتقاد به خدا نبود، اخلاقیات هم بىمعنى میشود، عدالت هم بىمعنى میشود؛ جز لذت و سود شخصى، هیچ چیز دیگرى معنا پیدا نمیکند. اگر انسان در راه رسیدن به سود شخصى پایش به سنگ خورد و آسیب دید، ضرر کرده، خسارت کرده. اگر به سود نرسید، اگر نتوانست تلاش کند، نوبت به یأس و ناامیدى و خودکشى و به کارهاى غیر معقول دست زدن میرسد. پس ببینید فرق بین نگاه توحیدى و نگاه مادى، معرفت الهى و معرفت مادى این است. این، اساسىترین پایههاى بصیرت است.
با این نگاه، وقتى انسان مبارزه میکند، این مبارزه یک تلاش مقدس است؛ اگر جنگ مسلحانه هم بکند، همین جور است. اصلاً مبارزه بر اساس بدبینى و بدخواهى نیست. مبارزه براى این است که انسانیت – نه فقط شخص خود او – به خیر و کمال و رفاه و تکامل مقامات رفیع نائل شود. با این نگاه، زندگى چهرهى زیبائى دارد و حرکت در این میدان وسیع، یک کار شیرین است. خستگى انسان با یاد خداى متعال و با یاد هدف برطرف میشود. این، پایهى اساسى معرفت است؛ پایهى اساسى بصیرت است. این بصیرت خیلى چیز لازمى است؛ این را باید ما در خودمان تأمین کنیم. بصیرت در حقیقت زمینهى همهى تلاشها و مبارزات انسانى در جامعه است. این یک سطح بصیرت.
البته براى موفقیت کامل، بصیرت شرط لازم است، اما شرط کافى نیست. به تعبیر طلبگى ماها، علت تامهى موفقیت نیست
بجز این سطح وسیع بصیرت و لایهى عمیق بصیرت، در حوادث گوناگون هم ممکن است بصیرت و بىبصیرتى عارض انسان شود. انسان باید بصیرت پیدا کند. این بصیرت به چه معناست؟ یعنى چه بصیرت پیدا کند؟ چه جورى میشود این بصیرت را پیدا کرد؟ این بصیرتى که در حوادث لازم است و در روایات و در کلمات امیرالمؤمنین هم روى آن تکیه و تأکید شده، به معناى این است که انسان در حوادثى که پیرامون او میگذرد و در حوادثى که پیش روى اوست و به او ارتباط پیدا میکند، تدبر کند؛ سعى کند از حوادث به شکل عامیانه و سطحى عبور نکند؛ به تعبیر امیرالمؤمنین، اعتبار کند: «رحم اللَّه امرء تفکّر فاعتبر»؛ فکر کند و بر اساس این فکر، اعتبار کند. یعنى با تدبر مسائل را بسنجد – «و اعتبر فأبصر» – با این سنجش، بصیرت پیدا کند. حوادث را درست نگاه کردن، درست سنجیدن، در آنها تدبر کردن، در انسان بصیرت ایجاد میکند؛ یعنى بینائى ایجاد میکند و انسان چشمش به حقیقت باز میشود.
امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در جاى دیگر میفرماید: «فانّما البصیر من سمع فتفکّر و نظر فأبصر»؛ بصیر آن کسى است که بشنود، گوش خود را بر صداها نبندد؛ وقتى شنید، بیندیشد. هر شنیدهاى را نمیشود به صرف شنیدن رد کرد یا قبول کرد؛ باید اندیشید. «البصیر من سمع فتفکّر و نظر فأبصر». نَظَرَ یعنى نگاه کند، چشم خود را نبندد. ایراد کار بسیارى از کسانى که در لغزشگاههاى بىبصیرتى لغزیدند و سرنگون شدند، این است که نگاه نکردند و چشم خودشان را بر یک حقایق واضح بستند. انسان باید نگاه کند؛ وقتى که نگاه کرد، آنگاه خواهد دید. ما خیلى اوقات اصلاً حاضر نیستیم یک چیزهائى را نگاه کنیم. انسان مىبیند منحرفینى را که اصلاً حاضر نیستند نگاه کنند. آن دشمن عنود را کار نداریم – حالا این را بعداً عرض خواهم کرد؛ «و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوّا» – بعضىها هستند که انگیزه دارند و با عناد وارد میشوند؛ خوب، دشمن است دیگر؛ بحث بر سر او نیست؛ بحث بر سر من و شماست که توى عرصه هستیم. ما اگر بخواهیم بصیرت پیدا کنیم، باید چشم را باز کنیم؛ باید ببینیم. یک چیزهائى هست که قابل دیدن است. اگر ما از آنها سطحى عبور کنیم، آنها را نبینیم، طبعاً اشتباه میکنیم.
من یک مثال از تاریخ بزنم. در جنگ صفین لشکر معاویه نزدیک به شکست خوردن شد؛ چیزى نمانده بود که بکلى منهدم و منهزم شود. حیلهاى که براى نجات خودشان اندیشیدند، این بود که قرآنها را بر روى نیزهها کنند و بیاورند وسط میدان. ورقههاى قرآن را سر نیزه کردند، آوردند وسط میدان، با این معنا که قرآن بین ما و شما حکم باشد. گفتند بیائید هرچه قرآن میگوید، بر طبق آن عمل کنیم. خوب، کار عوامپسند قشنگى بود. یک عدهاى که بعدها خوارج شدند و روى امیرالمؤمنین شمشیر کشیدند، از میان لشکر امیرالمؤمنین نگاه کردند، گفتند این که حرف خوبى است؛ اینها که حرف بدى نمیزنند؛ میگویند بیائیم قرآن را حکم کنیم. ببینید، اینجا فریب خوردن است؛ اینجا لغزیدن به خاطر این است که انسان زیر پایش را نگاه نمیکند. هیچ کس انسان را نمیبخشد اگر بلغزد، به خاطر اینکه زیر پایش را نگاه نکرده، پوست خربزه را زیر پاى خودش ندیده. آنها نگاه نکردند. آنها اگر میخواستند حقیقت را بفهمند، حقیقت جلوى چشمشان بود. این کسى که دارد دعوت میکند و میگوید بیائید به حکمیت قرآن تن بدهیم و رضایت بدهیم، کسى است که دارد با امام منتخبِ مفترضالطاعه میجنگد! او چطور به قرآن معتقد است؟ امیرالمؤمنین علىبنابىطالب غیر از اینکه از نظر ما از طرف پیغمبر منصوص و منصوب بود، اما آن کسانى هم که این را قبول نداشتند، این مسئله را قبول داشتند که آن روز بعد از خلیفهى سوم، همهى مردم با او بیعت کردند، خلافت او را قبول کردند؛ شد امام، شد حاکم مفترضالطاعهى جامعهى اسلامى. هر کس با او میجنگید، روى او شمشیر میکشید، وظیفهى همهى مسلمانها بود که با او مقابله کنند. خوب، اگر این کسى که قرآن را سر نیزه کرده، حقیقتاً به قرآن معتقد است، قرآن میگوید که تو چرا با على میجنگى. اگر واقعاً به قرآن معتقد است، باید دستهایش را بالا ببرد، بگوید آقا من نمیجنگم؛ شمشیرش را بیندازد. این را باید میدیدند، باید میفهمیدند. این مطلب مشکلى بود؟ این معضلى بود که نشود فهمید؟ کوتاهى کردند. این میشود بىبصیرتى. اگر اندکى تدبر و تأمل میکردند، این حقیقت را میفهمیدند؛ چون اینها خودشان در مدینه اصحاب امیرالمؤمنین بودند؛ دیده بودند که در قتل عثمان، عوامل و دستیاران خود معاویه مؤثر بودند؛ آنها کمک کردند به کشته شدن عثمان؛ در عین حال پیراهن عثمان را به عنوان خونخواهى بلند کردند. آنها خودشان این کار را کردند، مقصر خودشان بودند، اما دنبال مقصر میگشتند. ببینید، این بىبصیرتى ناشى از بىدقتى است؛ ناشى از نگاه نکردن است؛ ناشى از چشم بستن بر روى یک حقیقت واضح است.
امروز کار عمدهى دشمن در جنگ نرم، غبارپراکنى در فضاى سیاسى کشور است؛ این را توجه داشته باشید. امروز مهمترین کار دشمن این است
در همین قضایاى فتنهى اخیر، یک عدهاى اشتباه کردند؛ این بر اثر بىبصیرتى بود. ادعاى تقلب در یک انتخابات بزرگ و باعظمت میشود؛ خوب، این راهش واضح است. اگر چنانچه کسى معتقد به تقلب است، اولاً باید استدلال کند، دلیل بیاورد بر وجود تقلب؛ بعد هم اگر چنانچه دلیل آورد یا نیاورد، قانون راه را معین کرده است؛ میتواند شکایت کند. باید بازرسى شود، بازبینى شود؛ آدمهاى بىطرفى بیایند نگاه کنند تا معلوم شود تقلب شده یا نشده؛ راهش این است دیگر. اگر چنانچه کسى زیر بار این راه نرفت و قبول نکرد – با اینکه ما کمکهاى زیادى هم کردیم: مدت قانونى را بنده تمدید کردم؛ حتّى گفتیم خود افراد بیایند جلوى دوربینهاى تلویزیون شمارش کنند – دارد تمرد میکند. … توجه بفرمائید. مقصود این نیست که راجع به قضایاى گذشته اظهارنظر کنیم؛ میخواهیم مثال بزنیم. پس بصیرت پیدا کردن، کار دشوارى نیست. اگر شما نگاه کردید دیدید یک راه معقول قانونىاى وجود دارد و کسى از آن راه معقول قانونى سرمیپیچد و کارى میکند که براى کشور مضر است، ضربهى به منافع ملت است، خوب، با نگاه عادلانه، با نگاه متعارف، با نگاه غیرجانبدارانه، معلوم است که او محکوم است؛ این یک چیز روشنى است، یک قضاوت واضحى است. پس ببینید مطالبهى بصیرت، مطالبهى یک امر دشوار و ناممکن نیست. بصیرت پیدا کردن، کار سختى نیست. بصیرت پیدا کردن همین اندازه لازم دارد که انسان اسیر دامهاى گوناگون، از دوستىها، دشمنىها، هواى نفسها و پیشداورىهاى گوناگون نشود. انسان همین قدر نگاه کند و تدبر کند، میتواند واقعیت را پیدا کند. مطالبهى بصیرت، مطالبهى همین تدبر است؛ مطالبهى همین نگاه کردن است؛ مطالبهى چیز بیشترى نیست. و به این ترتیب میشود فهمید که بصیرت پیدا کردن، کار همه است؛ همه میتوانند بصیرت پیدا کنند. البته بعضى نه به خاطر عناد، نه به خاطر بدخواهى، که گاهى غفلت میکنند. انسان با اینکه جان خودش را خیلى دوست دارد، اما گاهى ممکن است در حال رانندگى هم یک لحظه حواسش پرت شود، یک لحظه چرت بزند، یک ضایعهاى پیش بیاید. لغزشهائى که در این زمینه پیش مىآید، اینها را نمیشود گناه دانست؛ اما اگر چنانچه تداوم پیدا کند، این دیگر بىبصیرتى است، این دیگر غیر قابل قبول است.
امروز کار عمدهى دشمن در جنگ نرم، غبارپراکنى در فضاى سیاسى کشور است؛ این را توجه داشته باشید. امروز مهمترین کار دشمن این است. افرادى که در کار سیاسى و مسئلهى سیاسى واردند و مطلعند، میدانند امروز قدرت ابرقدرتها بیش از آنچه که در بمب هستهاىشان باشد، در ثروتهاى انباشتهى در بانکهاشان باشد، در قدرت تبلیغاتى آنهاست، در صداى بلند آنهاست که به همه جا میرسد. شیوههاى تبلیغاتى را هم خوب بلدند. در کار تبلیغات انصافاً پیشرفت هم کردهاند. امروز غربىها – چه در اروپا، چه در آمریکا – در کار تبلیغات، شیوههاى مدرن و بسیار پیشرفتهاى را یاد گرفتهاند و بلد شدهاند؛ ما در این جهت عقبیم. یکى از اساسىترین کارهاى آنها این است که تبلیغ کردن را بلدند. با این شیوههاى تبلیغى، با جنجال، با فرستادن انبوه حرفهاى خلاف واقع، سعى میکنند فضاى جوامع را دگرگون کنند و تأثیر بگذارند؛ باید به این نکته توجه داشت، باید این را مراقب بود. امروز وظیفهى جوانهاى ما از این جهت سنگین است. نه فقط خودتان باید حقیقت را تشخیص دهید، بلکه باید فضا و محیط پیرامونى خودتان را هم بابصیرت کنید و براى آنها هم قضایا را روشن کنید.
بیانات در دیدار دانشجویان و جوانان استان قم ۱۳۸۹/۰۸/۰۴
این ملت یک وضع جدیدى پیدا کرد
در سال گذشته ملت ایران از یک امتحان عبور کرد، از یک فتنه عبور کرد. این معنایش فقط این نیست که حالا همه فهمیدند ملت ایران قوى است؛ بلکه معناى مهمتر آن این است که با این حرکت، با این قدرت بر عبور از فتنه و محنت، این ملت یک وضع جدیدى پیدا کرد؛ یک توانائى تازهاى در او به وجود آمد. تمام طول عمر انسان، قدم به قدم امتحانهاست. اگر ما بتوانیم بر هواى نفس خود غالب بیائیم، بتوانیم بصیرت خود را به کار بگیریم، بتوانیم موقع را بشناسیم، بدانیم کار لازم چیست و آن را انجام دهیم، این در ما یک مرتبهى جدیدى از حیات به وجود مىآورد؛ این یک تعالى است، یک ترقى است. بنابراین روز بیست و پنجم آبان که یک روز برجسته و یک نماد است، چنین حالتى را براى مردم اصفهان دارد.
بیانات در دیدار مردم اصفهان در روز عید قربان ۱۳۸۹/۰۸/۲۶
شاخص، اسلام است؛ شاخص، اشخاص نیستند؛ این حرف امام (رضوان اللَّه علیه) است. او به ما یاد داد که راه را تشخیص بدهیم، حرکت صحیح را تشخیص بدهیم، نقشهى دشمن را بفهمیم و بخوانیم تا بتوانیم بفهمیم کدام کار در جهت دشمن و در خط دشمن است و کدام کار در ضد اوست. پس بصیرت، عنصر اول است. بصیرت را نباید فراموش کرد
بصیرت، عنصر اول است
آنچه که براى همهى ما، براى همهى بسیجیان عزیز، براى جوانها در هر نقطهاى از این عرصهى عظیم که مشغول کار هستند، باید به عنوان شاخص مطرح باشد، عبارت است از این سه عنصر: بصیرت، اخلاص، عمل بهنگام و به اندازه. این سه عنصر را همیشه با یکدیگر توأم کنید و در نظر داشته باشید. این عناصر سهگانه باید براى ما شاخص باشد؛ بصیرت، اخلاص، عمل بهنگام و به اندازه.
آنچه که راه را مشخص میکند، بصیرت است. این سردار محترم و گرامى خیلى درست گفتند که بسیجیان در قبال پیچیدگى اوضاع توانستهاند در ذهن خود و فکر خود و شخصیت خود پیچیدگى ایجاد کنند و بشناسند؛ قضایاى سال ۸۸ این را نشان داد. ممکن بود خیلىها اشتباه کنند و خیلىها هم اشتباه کردند؛ اگرچه اکثر آن کسانى که اشتباه کرده بودند، به فاصلهى کمى اشتباه را تصحیح کردند؛ اما حرکت عظیم بسیج، این شاخص بصیرت و این پرچم بصیرت را براى خود حفظ کرد؛ اشتباه نکرد؛ همان طور که امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) فرموده بود: «لا یعرف الحقّ بالرّجال»؛ با چهرهها نمیشود حق را تشخیص داد. یک چهرهى موجه محترم است، مورد قبول است، مورد تکریم است؛ اما او نمیتواند شاخص حق باشد. گاهى چهرهى موجهى مثل بعضى از صحابهى پیغمبر راه را عوضى میروند، اشتباه میکنند. باید حق را شناخت، باید راه را تشخیص داد تا بفهمیم این شخص حق است یا باطل. هر که از این راه رفت، حق است؛ هر که از راه حق نرفت، مردود است. حق را باید شناخت. جماعت جوانِ مؤمنِ گردآمدهى در زیر سقف بسیج و پرچم بسیج، این بصیرت را نشان دادند؛ نشان دادند بابصیرتند. بصیرت، عنصر اول است. در آینده هم باید همین جور باشد. قدرت تحلیل باید پیدا کرد، قدرت تشخیص باید پیدا کرد. امام – کسى که پدر همهى این جریان بود، حق حیات به گردن جامعه و این حرکت عظیم داشت – فرمودند اگر من از اسلام جدا شوم، مردم از من رو برخواهند گرداند. شاخص، اسلام است؛ شاخص، اشخاص نیستند؛ این حرف امام (رضوان اللَّه علیه) است. او به ما یاد داد که راه را تشخیص بدهیم، حرکت صحیح را تشخیص بدهیم، نقشهى دشمن را بفهمیم و بخوانیم تا بتوانیم بفهمیم کدام کار در جهت دشمن و در خط دشمن است و کدام کار در ضد اوست. پس بصیرت، عنصر اول است. بصیرت را نباید فراموش کرد.
بیانات در دیدار هزاران نفر از بسیجیان استان قم ۱۳۸۹/۰۸/۰۲
بی بصیرتی، تلاش های گذشته را باطل می کند
خطبهى فراموش نشدنى زینب کبرى در بازار کوفه یک حرف زدن معمولى نیست، اظهارنظر معمولى یک شخصیت بزرگ نیست؛ یک تحلیل عظیم از وضع جامعهى اسلامى در آن دوره است که با زیباترین کلمات و با عمیقترین و غنىترین مفاهیم در آن شرائط بیان شده است. قوّت شخصیت را ببینید؛ چقدر این شخصیت قوى است. دو روز قبل در یک بیابان، برادر او را، امام او را، رهبر او را با این همه عزیزان و جوانان و فرزندان و اینها از بین بردهاند، این جمع چند ده نفرهى زنان و کودکان را اسیر کردهاند، آوردهاند در مقابل چشم مردم، روى شتر اسارت، مردم آمدهاند دارند تماشا میکنند، بعضى هلهله میکنند، بعضى هم گریه میکنند؛ در یک چنین شرائط بحرانى، ناگهان این خورشید عظمت طلوع میکند؛ همان لحنى را به کار میبرد که پدرش امیرالمؤمنین بر روى منبر خلافت در مقابل امت خود به کار میبرد؛ همان جور حرف میزند؛ با همان جور کلمات، با همان فصاحت و بلاغت، با همان بلندى مضمون و معنا: «یا اهل الکوفه، یا اهل الغدر و الختل»؛ اى خدعهگرها، اى کسانى که تظاهر کردید! شاید خودتان باور هم کردید که دنبالهرو اسلام و اهلبیت هستید؛ اما در امتحان اینجور کم آوردید، در فتنه اینجور کورى نشان دادید. «هل فیکم الّا الصّلف و العجب و الشّنف و الکذب و ملق الاماء و غمز الاعداء»؛ شما رفتارتان، زبانتان با دلتان یکسان نبود. به خودتان مغرور شدید، خیال کردید ایمان دارید، خیال کردید همچنان انقلابى هستید، خیال کردید همچنان پیرو امیرالمؤمنین هستید؛ در حالى که واقع قضیه این نبود. نتوانستید از عهدهى مقابلهى با فتنه بربیائید، نتوانستید خودتان را نجات دهید. «مثلکم کمثل الّتى نقضت غزلها من بعد قوّة انکاثا»؛ مثل آن کسى شُدید که پشم را میریسد، تبدیل به نخ میکند، بعد نخها را دوباره باز میکند، تبدیل میکند به همان پشم یا پنبهى نریسیده. با بىبصیرتى، با نشناختن فضا، با تشخیص ندادن حق و باطل، کردههاى خودتان را، گذشتهى خودتان را باطل کردید. ظاهر، ظاهر ایمان، دهان پر از ادعاى انقلابیگرى؛ اما باطن، باطن پوک، باطن بىمقاومت در مقابل بادهاى مخالف..
بیانات در دیدار گروه کثیری از پرستاران نمونه کشور ۱۳۸۹/۰۲/۰۱
امروز ملت ایران به عنوان یک ملت مقتدر در دنیا شناخته شده است
آن روزى که قدرتها میتوانستند آزادانه ملتهاى این منطقه را تهدید کنند، تحقیر کنند و هر وقت ارادهشان تعلق گرفت، بیایند نیرو پیاده کنند و فشار بیاورند، سپرى شده است. امروز ملت ایران به عنوان یک ملت مقتدر در دنیا شناخته شده است. مسئله، مسئلهى پول نیست، سلاح نیست، ابزارهاى تبلیغات نیست که دشمنان ما هزار برابر ما این چیزها را دارند؛ مسئله، مسئلهى ایمان است، عزم راسخ است، بصیرت است، آگاهى یک ملت به شأن خود، به جایگاه خود و به حق خود است.
بیانات در دیدارمردم بوشهر در روز میلاد امام على(ع) ۱۳۸۹/۰۴/۰۵
«مثلکم کمثل الّتى نقضت غزلها من بعد قوّة انکاثا»؛ مثل آن کسى شُدید که پشم را میریسد، تبدیل به نخ میکند، بعد نخها را دوباره باز میکند، تبدیل میکند به همان پشم یا پنبهى نریسیده. با بىبصیرتى، با نشناختن فضا، با تشخیص ندادن حق و باطل، کردههاى خودتان را، گذشتهى خودتان را باطل کردید. ظاهر، ظاهر ایمان، دهان پر از ادعاى انقلابیگرى؛ اما باطن، باطن پوک، باطن بىمقاومت در مقابل بادهاى مخالف..
زندگى امیرالمؤمنین سر تا پا درس است
زندگى امیرالمؤمنین سر تا پا درس است. آن چیزى که در میان رفتارهاى امیرالمؤمنین – که شامل همهى خصلتهاى نیک یک انسان و یک زمامدار است – انسان مشاهده میکند و برترینِ این خصوصیات براى امروز ماست، مسئلهى بصیرتبخشى و بصیرتدهى به کسانى است که نیاز به بصیرت دارند؛ یعنى روشن کردن فضا. در همهى ادوار، این شجاعت بىپایان، این فداکارى عظیم، در خدمت آگاه کردن مردم، عمق دادن به اندیشهى مردم و ایمان مردم به کار رفته است.
بیانات در دیدارمردم بوشهر در روز میلاد امام على(ع) ۱۳۸۹/۰۴/۰۵
باید بصیر بود
باید بصیر بود؛ باید آگاه بود؛ باید هوشیار بود. ملتها در مسیر خودشان، در موارد حساس باید بفهمند دشمن دارد چه کار میکند. وقتى مىبینند از عهدهى یک ملت با برخورد نظامى بر نمىآیند، با برخوردهاى تهدیدآمیز و ارعابآمیز بر نمىآیند، آن وقت شروع میکنند از طرق دیگر اخلال کردن؛ این را بفهمیم. ایجاد اختلاف، ایجاد دشمنى، بهانهجوئى.
بیانات در دیدار مردم به مناسبت عید غدیر ۱۳۸۸/۰۹/۱۵
نگاهي به مديريت مقتدرانه و مظلومانه مقام معظم رهبري در فتنه 88 مديريت با درايت و عالمانه رهبري انقلاب، در طول هشتماه فتنه سبز كه از پشتوانه 30 تا 40سال جريان، آن هم در بدنه نظام برخوردار بود، بهگونهاي نام ايشان را در صف رهبران بزرگ و خردمند و خبير دنيا قرار داد و بار ديگر ثابت كرد كه امام راحل، چرا انگشت نوراني خود را براي رهبري آينده انقلاب به سوي او نشانه رفته بود.
نهضت خدامحورانه مردم ايران، به رهبري امام خميني(ره)، همچون همه نهضتهاي بزرگ توحيدي و انقلابهاي بزرگ تاريخ، از خط نفوذ و ريزش در امان نماند. با نگاهي به تاريخ پر فرازونشيب اين نهضت، به خوبي ميتوان به وجود يك جريان نفوذي در بدنه آن پي برد. اين جريان كه هنوز بهدرستي كالبدشكافي نشده است و متأسفانه عناصر آن از بدنه نظام خارج نشدهاند، جرياني است كه در هر مقطع به گونهاي چهره پنهان خود را آشكار ساخت و در همراهي با نظام، همچون قندخوني در پيكره نظام جلوهگر شد كه هرگونه بيماري آن را تشديد كرد و مانع مداوا و ثمرهبخشي براي برخورد با ويروسهاي مهاجم به نهضت شد. اين جريان در رويدادها، موضوعگيريهايي شناور داشت كه همواره به يكسو غش ميكرد و ميكند. در طي بيش از چهار دهه از آغاز نهضت در سال 42، چه در دوران مبارزه، چه در دوران تأسيس نظام و چه در دوران تثبيت آن، هرگاه نهضت و يا نظام با چالشي روبرو شده است، ردپاي اين جريان، با افراد خاص ديده ميشود كه همواره در تقابل با باورها و شعارهاي رهبران انقلاب قرار داشته است.
* حضرت آيتالله خامنهاي(دامتبركاته) در دوران مبارزه (سخنرانيها، زندان، تبعيد) در كنار دوستان نزديكش چون شهيد بهشتي، شهيد مطهري، و شهيد مفتح و ساير فضلاي جوان انقلابي حركت زيكزاكي اين جريان و افراد منتسب به آن را از نزديك حس كرده بود. در دوران تأسيس و تثبيت انقلاب، بهويژه در زماني كه رياست جمهوري اسلامي را بر عهده داشت، شيوهها و شگردهاي اين جريان را شناخته بود و به دقت حركت آنها را رصد ميكرد و از معدود استوانههاي نظام و نهضت به شمار ميرفت كه مورد هجمه همهجانبه اين جريان قرار گرفت.
ايشان به خوبي ميدانست كه اين جريان در انتظار پايان عمر زميني امام است و امام راحل(ره) نيز به خوبي به اين نكته پي برده بود كه تنها كسي كه ميتواند آرمانهاي اسلام و انقلاب و مطالبات واقعي مردم را به سرمنزلگه مقصود برساند، شخص آيتالله خامنهاي است. انتصاب آيتالله خامنهاي از سوي امام راحل(ره) و مجلس خبرگان و پشتيباني بينظير مردم، همه معادلات اين جريان را درهم ريخت. آنچه بيشازپيش اين جريان را نگران و نااميد كرد، كلام مقام معظم رهبري پس از رحلت امام بود: "راه ما راه امام است "، "امام يك حقيقت هميشه زنده است. "، "اين انقلاب، بينام امام خميني، در هيچ جاي دنيا شناخته شده نيست. " اين جريان را به تكاپو انداخت تا اينبار با نام امام به جنگ امام و آرمانهاي امام بيايند.
* آنچه در هشتماه دفاع مقدس در برابر نبرد نرم دشمن رخ داد (22/03/88 تا 22/11/88)، چهره بينقاب جرياني بود كه به نقطه پاياني خود رسيده بود و بر آن شد تا با حاكميت غوغاسالاري و بهرهگيري از همه امكانات گروههاي مخالف نظام در داخل و خارج به مقصد و مقصود خود، كه همانا منسوخ اعلام كردن آرمانهاي امام و انقلاب بود برسند؛ مسئلهاي كه رهبري معظم انقلاب، يك سال پيش از فتنه به آن اشاره كرده بود و جرياني را با شاخصههايي تعريف كرده بودند كه در صدد تغيير جوهره انقلاب و منطق امام است.
رهبري انقلاب در دوم شهريورماه 78، پس از بيان جرأت تحولآفريني دولت نهم فرمودند: "بهطور خلاصه گفتمان عمومي دولت اينهاست: زنده كردن و بازسازي برخي خصوصيات جوهره انقلاب و منطق امام، و مقابله با كساني كه ميخواستند اين ارزشها و اين مفاهيم اساسي را منسوخ كنند يا از بين ببرند، يا ادعا ميكردند كه منسوخ شده و از بين رفته، اين چيز با ارزشي است، اين خصوصيت دوم و امتياز دومي است كه در اين دولت است. "
* مديريت سياسي، فرهنگي و اجتماعي دفاع هشتماهه جبهه رهبري و انقلاب در برابر فتنه سبز و جنگ نرم، همه ابرقدرتهاي جهان و عوامل داخلي و خارجي آن در كوچه خيابانهاي شمال تهران كه در بعضي از مواقع و مواضع به سمت جنگي نيمه سخت و جنگي سخت رفت، كمتر از مديريت هشتساله دفاع مقدس از سوي امام راحل و جبهه انقلاب در برابر همه ابرقدرتهاي دنيا نبود. اگر به اين مسئله توجه كنيم كه جريان واگرا و منفعل در برابر دشمن در داخل و بدنه نظام به خوبي توانسته بود در طول بيستسال، جهتگيريهاي خود را بسياري از عرصهها نهادينه كند، جهتگيرياي كه رهبري معظم انقلاب دو سال پيش از آغاز فتنه در تاريخ 29 خرداد 85 به آنچنين اشاره كردند:
"از نعمتهاي ديگر، جهتگيري و فضاي ديني و معنوي است كه امروز بر كشور حاكم است، يادمان نرود كه كساني بودند كه با هرگونه حركت ديني، با انواع و اقسام، مبارزه و معارضه ميكردند و سعي ميكردند عليرغم مسئولان بالاي كشور و عليرغم رؤساي دولتها و عليرغم اعتقادات و ايمان مردم، يك فضاي كاذب ضد ديني و فضاي منفعل در مقابل فرهنگ غربي در كشور به وجود آورند، امروز مردم توانستهاند فكر، ايمان و معنويت خودشان را در فضاي فرهنگي كشور حاكم كنند، اين نعمت بزرگي است. "
* هشتسال دوران به نام "دوران سازندگي " كه در آن مديريت فرهنگي كشور به سوي عاشورازدايي، حماسهزدايي، ترويج تفكرات غربي و اباحهگري سوق داده بود و كار را به آنجايي رسانده بود كه رهبري معظم انقلاب، از آن به "تهاجم فرهنگي "، "شبيخون فرهنگي " و در نهايت از واژه "قتلعام فرهنگي " ياد كرده بود، جريان امام و انقلاب را تضعيف و جريان غربگرا را تقويت كرده بود.
در عرصه فرهنگ، فضاي فتنه را پيريزي كرده بودند. فضايي كه رهبري انقلاب در دوم شهريور 1387 در ديدار با رئيس دولت نهم از آن چنين ياد كردند: "روند غربباوري و غربزدگي را كه متأسفانه داشت در بدنه مجموعههاي دولتي نفوذ ميكرد متوقف كرديد، اين چيز مهمي است. حالا يك عدهاي در جامعه، ممكن است به هر دليلي شيفته يك تمدني يا يك كشوري باشند؛ اما اين وقتي به بدنه مديران انقلاب و مجموعههاي انقلاب نفوذ ميكند، چيز خيلي خطرناكي ميشود، اين ديده ميشد. خب جلويش گرفته شد. با گرايشهاي سكولاريستي، كه متأسفانه باز داشت در بدنه مجموعه مديران كشور نفوذ ميكرد، جلويش گرفته شد. نظام انقلابي بر مبناي دين و بر مبناي اسلام و بر مبناي قرآن شكل گرفته و به همين دليل از حمايت ميليوني اين ملت برخوردار شده و جانهايشان را كف دستشان گرفتهاند و جوانهايشان را به ميداانهاي خطر فرستادهاند. آن وقت مسئولان يك چنين نظامي دم از مفاهيم سكولاريستي بزنند؟! يكي بر سر شاخ و بُن ميبريد. يعني خودشان بنشينند و بنا كنند، بُن اين مبنا و قاعده را كلنگ زدن! خيلي چيز خطرناكي بود. خب، الحمدلله اينها جلويش گرفته شد. "
هشتسال كه به نام "دوران توسعه سياسي " نام گرفت و در آن پستهاي كليدي نظام به دست عناصر حتي گروهكي وابسته به بيگانگان افتاد و ضمن ادامه دادن سياست فرهنگي مبتذلانه دولت قبل با شعار "تساهل و تسامح " مديريت سياسي كشور را هم تغيير داد.
اشاره رهبري انقلاب پس از روي كارآمدن دولت نهم در 21 آبانماه 1385 عمق فاجعه فتنهآفرينان را نمايان ميسازد و آن، فاجعهاي بسيار بالاتر از رفتوآمد محرمانه مسؤلين سياسي دول غربي كه از منظر مردم پنهان ماند و اگر شخص رهبري بر زبان نميآوردند، شايد كسي متوجه آن نميشد. و آن "بيخبر گذاشتن " رهبري انقلاب از اين رفتوآمدها از سوي مراكزي كه وظيفه شرعي، قانوني و انقلابي آنان اين اطلاعرساني بود. رهبري انقلاب در اين خصوص ميفرمايند:
"بحمدالله پايگاه سياسي كشور و منزلت اجتماعي ملت ايران در جهان افزايش پيدا كرده است. قبلها، دشمنان ما خيال ميكردند زمينه را فراهم كردهاند يا فراهم خواهند كرد و با يك حركت دست ميتوانند كشور را از اين رو به آن رو كنند، آمريكاييها اين حرف را گفتهاند؛ چند سال قبل از اين عدهاي از سياسيون آمريكايي به طور محرمانه و مخفيانه ـما مطلع نشديم، بعد كه برگشتند، مطلع شديمـ به ايران آمده بودند و با بعضي از محافل نامساعد نظام نشست و برخاست كرده بودند. وقتي رفتند گفتند: "در ايران كساني هستند كه منتظر يك اشاره ما هستند، تا عليه نظام شليك كنند. "
* با روي كارآمدن دولت نهم كه رهبري انقلاب از آن به بازگشت به "گفتمان امام و انقلاب " ياد كردند، اين جريان كه همه تلاشهاي شانزدهساله خود را از دست رفته ميديد، برآن شد تا چهارسال تلاش خود را بر روي لايههاي گوناگون جامعه و ترميم جايگاه خود متمركز كند؛ لايههايي كه هدف اين جريان بود، لايههايي بود كه متأسفانه به دليل حجم بسيار سنگين آتش تهيه دشمن بر روي دولت نهم و نيز مشي عملگرايانه دولت از چشم بسياري پنهان ماند.
اين جريان با رايزني در دو عرصه داخلي و خارجي كار خود را آغاز كرد و با برپايي سفرها و ملاقاتهاي پيدا و پنهان، چنين به غرب بباورانند كه در صورت عدم بازگشت "اصلاحطلبان " غرب با چالشي جدي در جهان روبهرو خواهد شد. اين جريان در داخل باب گفتوگو را با "خواص " آغاز كرد؛ آن هم خواصي كه بيشتر آنان ذائقهشان با چرب و شيرين دنيا تغيير كرده بود.
اين جريان با رايزني افراد بهظاهر موجه و دادن اطلاعات غلط، حتي توانست برخي از بزرگان را در فتنهاي كه در راه بود به سوي سكوت وادارد. سكوتي كه در واقع بسيار سوزانندهتر از آتشي بود كه برخي در تهران برپا كرده بودند.
رهبري معظم انقلاب، يكسال قبل از شعلهور شدن فتنه سبز از كينه افرادي ياد كرد كه در كنار عدم اطلاعات كافي به وضعيت ديروز، امروز و فرداي در پيش روي انقلاب، از سوي عدهاي ديگر براي تضعيف نظام و دولت دستبهدست هم داده بودند. رهبري انقلاب در دوم شهريروماه 1387 پس از بيان جنگ احزاب عليه دولت از داخل و خارج فرمودند:
"بعضيها واقعاً خبري ندارند، يعني مغرض نيستند. اطلاعاتشان كم است و بر اثر بياطلاعي چيزي ميگويند، بعضيها غرضهاي شخصي و غرضهاي سطحي دارند، بعضيها غرضهاشان، غرضهاي عمقي است، يعني با نظام مسئله دارند. كينه امام در دلشان است و حرفهاي امام را يا از اول قبول نداشتند و يا حالا قبول ندارند. آنهايي كه از آن حرفها رو برگرداندند و پشيمان شدهها و برگشتهها، اينها يك طيف وسيعي از انگيزههاست. "
گرچه حركت اين جريان به ظاهر نقد دولت بود، اما آنان اساس نظام را نشانه رفته بودند و برآن بودند تا همه مخالفان نظام را زير پرچم يك نفر گرد هم آورند.
* آنچه در 22خرداد 1388 به دست فتنهگران و حمايت همهجانبه غرب و دنياي كفر كليد خورد و رهبري معظم انقلاب با مديريت پيامبرگونه خود اهداف شوم آنان را نقش بر آب كرد، بحراني بود كه اگر بگوييم مديريت چنين بحراني در طول تاريخ همه نهضتهاي توحيدي و انقلابهاي بزرگ جهان با چنين پيچيدگي و گستردگي، كمنظير بوده است، سخني مبالغهآميز بر زبان نياوردهايم.
اتفاقي كه طي هشتماه (22/03/88 تا 22/11/88) رخ داد و با به ميدان آمدن نيروهاي مخلص و متكي به قدرت لايزال خداوند و به رهبري، عالمي فرزانه كه در رويارويي آغازين با اين فتنه، جان خود را آماده فداكردن نمود، از نظر تنوع طيفي و گروهي، برخورداري فتنهگران از حمايت پايگاههاي قدرتهاي بيگانه و پوشش خبري رسانههاي استكباري به قدري وسيع و قدرتمند جلوه ميداد كه لرزه بر تن هر فرد سياستمدار حتي كاركشتهترين آنان ميانداخت.
تأسيس شبكه فارسيزبان BBC درست چندماه قبل از فتنه، آن هم در وضعيت بد مالي اين خبرگزاري، صبغه سياسي گرفتن بسياري از شبكههاي (ضد) فرهنگي و عدول از جايگاه تعريف شده براي آنان چون شبكه VOA، آغاز پروازهاي بسيار لندن به تهران، ورود هزاران اسلحه و صدها بمب توسط تروريستها از مرزهاي شرقي و غربي، پوشيدن لباسهاي يكدست سبز، از گوگوش خواننده تا پونه قدوسي، گزارشگر شبكه بيبيسي، فرياد يا حسين(ع) تودهايها، جنبشيها، خانوادههاي اعدامي و ساواكيها! تعطيلي برنامههاي جانبي سفارتخانههاي خارجي در تهران بهويژه سفارت انگليس و در اولويت قراردادن انتخابات تا به ميدان آمدن "خواص " كه هيچكس باور نميكرد روزي همشعار طبالهها و رقاصهها شوند، نشان از پيچيدگي فتنهاي داشت و تنها كسي كه توان مقابله با آن را داشت كه در امتحانهاي بسيار و در همه حادثههاي بزرگ انقلاب و در دل همه آتشهاي جريان و گروهها، سربلندانه به بيرون آمده بود، كسي كه جز رهبري انقلاب فرد ديگري نبود.
اينكه كساني كه طي سهدهه از انقلاب به پاي صندوق آرا نيامده بودند و به يكباره تصميم به رأي دادن گرفتند؛ اينكه كساني كه طي سهدهه از انقلاب هرگز جمهوري اسلامي را به رسميت نشناختند، براي رأي مردم پشيزي قائل نبودند و هر نوع حكومتي را تا پيش از ظهور حكومت باطل ميخواندند به يكباره مردمگرا! شدند و از حق مردم و انتخاب سخن گفتند؛
اينكه برخي بدترين شيوه را در برخورد با برادران اهل سنت تجويز ميكردند، و هرگونه كلام وحدتآفرين و امنيتبخش امام و رهبري را حمل به گرايش به سنيگري ميخواندند، و ولاييبودن آنها، گوش زمين و زمان را كر كرده بود، به يكباره همرأي ملكعبدالله و شيوخ تأمين كننده اسلحه و مهمات طالبان و القاعده شدند؛
اينكه برخي كه همه چيزشان را مديون نگاه پدرانه و دلسوزانه رهبري انقلاب بودند و به يكباره نمكدان سر سفره رهبري را شكستند، و در جمع توهين كنندگان به مقام ولايت ايستادند؛ اينكه دنيا بسياري از دوستان رهبري را به صف دشمنان او سوق داده بود و دشمنانش براي آرمانهاي امام و انقلاب نعل تازه بر مركبهايش زده بودند. "دوستانش بيوفا و دشمنانش پر جفا " همه و همه نشان از پيچيدگياي داشت كه در طول تاريخ نظير آن كمتر ديده شده بود.
از يكسو رهبري انقلاب بايد در گام نخست، پيروان خود را قانع كند تا در برابر همه گستاخيها نسبت به او، دست به هيچ عملكرد قهرآميز نزنند، و از سوي ديگر عامه مردم را قانع كند كه چرا از جايگاه رهبري با دستور قانوني و دستگيري سران فتنه به فتنه پايان نميدهد؟ اينكه رهبري انقلاب بايد در يكجا فضا را براي فريبخوردگان شفاف سازد تا در ميدان دشمن بازي نكنند و در جاي ديگر دشمنان را در فضاي مهآلود نشانه گيرد و پس از نشانه گرفتن آنها به پيروان در ركاب و مردم و فريبخوردگان نقاب از چهره دشمن مورد هدف قرار داده بگشايد و درست در چنين موقعيتي به گونهاي سخن بگويد تا اقتدار نظام در نزد دشمنان و دوستان در خارج از كشور شكسته نشود، و همزمان نبض اقتصاد درست در مقطعي كه بحران مالي جهان را درنورديده بود در كالبد جامعه بتپد.
اينكه رهبري انقلاب بايد از مرزهاي جغرافيايي، كه هر دشمني را در آن موقعيت به طمع ميانداخت، حفاظت كند و ديپلماسي نظام را چنان توجيه و چنان سازماندهي كند كه بحران مشروعيت نظام زير سؤال نرود و راه را براي صدور قطعنامههاي دشمنان در كمين انقلاب ببندد، همه و همه نشان از ظرافتهايي داشت كه تنها از عهده خلف صالح خميني(ره) برميآمد.
مديريت با درايت و عالمانه رهبري انقلاب، در طول هشتماه فتنه سبز كه از پشتوانه سي تا چهلسال جريان، آن هم در بدنه نظام برخوردار بود، بهگونهاي نام ايشان را در صف رهبران بزرگ و خردمند و خبير دنيا قرار داد و بار ديگر ثابت كرد كه آن سفركرده دلها، يعني امام راحل، چرا انگشت نوراني خود را براي رهبري آينده انقلاب به سوي او نشانه رفته بود.
برخورد الهيـ اخلاقي رهبري انقلاب با فريبخوردگان تا آنجا پيشرفت كه در روزهاي افول فتنه لب به گلايه ميگشايند و از كساني ياد ميكند كه خود در صدد جدا شدن از نظام هستند، نشان از بزرگي و كرامت رهبري و نظام با فتنهگران داشته و دارد.
اينكه در چنين غائلهاي با چنين گستردگي و چنين تلاشي از سوي دشمن براي مچگيري سياسي و اجتماعي و رسانهاي كردن آن، نظام توانست با كمترين تلفات و كمترين بهانه دادن به دست دشمن بحران را مديريت كند، از نكاتي است كه متأسفانه براي جامعه ما هنوز شفاف نشده است و نيازمند كاري تحليلي و تطبيقي با بحرانهاي مشابه، حتي در كشورهاي منادي غرب است تا فرزانگي رهبري در مديريت بحران بر جهانيان آشكار گردد.
نظر خود را اضافه کنید.