ستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال
 

 

اشكالات و معايب چند همسرى

سعادت و خوشبختى زناشويى در گرو صفا، صميميت، گذشت، فداكارى، وحدت و يگانگى است و همه اينها در چند همسرى به خطر مى‏افتد.

گذشته از وضع ناهنجار زنان و فرزندان دو مادره،از نظر خود مرد آنقدر مسؤوليتهاى تعدد زوجات سنگين و خرد كننده است كه رو آوردن به آن پشت كردن به مسرت و آسايش است.

اكثر مردانى كه از تعدد زوجات راضى و خشنودند آنها هستند كه عملا از زير بار مسؤوليتهاى شرعى و اخلاقى آن شانه خالى مى‏كنند;زنى را مورد توجه قرار داده زن ديگر را از حساب خارج مى‏كنند و به تعبير قرآن كريم او را«كالمعلقه‏»رها مى‏كنند. آنچه اين گونه افراد نام تعدد زوجات به آن مى‏دهند در واقع نوعى تك همسرى است توام با ستمكارى و جنايت و بيدادگرى.

مثل عاميانه‏اى در ميان مردم رايج است،مى‏گويند:«خدا يكى،زن يكى‏».عقيده اكثر مردان بر اين بوده و هست و حقا اگر خوشى و مسرت را مقياس قرار دهيم و مساله را از زاويه فردى و شخصى بسنجيم عقيده درستى است.اگر درباره همه مردان صادق نباشد، درباره اكثريت مردان صادق است.

اگر مردى خيال كند كه تعدد زوجات با قبول همه مسؤوليتهاى شرعى و اخلاقى به نفع اوست و او از نظر تن آسايى از اين كار صرفه مى‏برد،سخت در اشتباه است.مسلما تك همسرى از نظر تامين خوشى و آسايش بر چند همسرى ترجيح دارد،اما…

بررسى صحيح

بررسى درستى و نادرستى مسائلى مانند تعدد زوجات-كه ناشى از ضرورتهاى شخصى يا اجتماعى است-به اين نحو صحيح نيست كه آن را با تك همسرى مقايسه كنيم.

بررسى صحيح اين گونه مسائل منوط به اين است كه از طرفى علل و موجبات ايجاب كننده آنها را در نظر بگيريم و ببينيم عواقب وخيم بى‏اعتنايى به آنها چيست.از طرف ديگر نظرى به مفاسد و معايبى كه از خود اين مسائل ناشى مى‏شود بيفكنيم. آنگاه يك محاسبه كلى روى مجموع آثار و نتايجى كه از دو طرف مساله پيدا مى‏شود به عمل آوريم.تنها در اين صورت است كه اين گونه مسائل به صورت واقعى خود طرح و مورد بررسى قرار گرفته‏اند.

توضيحا مثالى ذكر مى‏كنم:فرض كنيد مى‏خواهيم درباره‏«سربازى اجبارى‏»نظر بدهيم. اگر تنها از زاويه منافع و تمايلات خانواده‏اى كه سرباز به آنها تعلق دارد بنگريم شك ندارد كه قانون سرباز وظيفه قانون خوبى نيست.چه از اين بهتر كه قانونى به نام قانون سربازى وظيفه وجود نداشته باشد و عزيز دل خانواده از كنارشان دور نرود و احيانا به ميدان جنگ و خاك و خون كشيده نشود!

اما بررسى اين مساله به اين نحو صحيح نيست.بررسى صحيح آن به اين نحو است كه ضمن توجه به جدا شدن فرزندى از خانواده‏اى و احتمالا داغدار شدن آن خانواده، عواقب وخيم سرباز مدافع نداشتن را براى كشور در نظر بگيريم.آن وقت است كه كاملا معقول و منطقى به نظر مى‏رسد كه گروهى از فرزندان وطن به نام‏«سرباز»آماده دفاع و جانبازى براى كشور باشند و خانواده‏هاى آنها رنجهاى ناشى از سربازى را تحمل كنند.

ما در مقالات گذشته به ضرورتهاى شخصى و اجتماعى كه احيانا مجوز تعدد زوجات مى‏شود اشاره كرديم.اكنون مى‏خواهيم معايب و مفاسد ناشى از تعدد زوجات را بررسى كنيم تا زمينه براى يك محاسبه كلى فراهم گردد و ضمنا روشن شود كه ما به يك سلسله معايب براى تعدد زوجات اعتراف داريم هر چند بعضى از ايرادات و اشكالات را وارد نمى‏دانيم چنانكه عن قريب روشن خواهد شد.معايبى كه مى‏شود براى تعدد زوجات ذكر كرد زياد است و ما از جنبه‏هاى مختلف وارد بحث مى‏شويم. اينك بيان آن اشكالات و معايب:

از نظر روحى

روابط زناشويى منحصر به امور مادى و جسمانى يعنى تماسهاى بدنى و حمايتهاى مالى نيست.اگر منحصر به اين امور بود تعدد زوجات قابل توجيه بود،زيرا امور مادى و جسمانى را مى‏توان ميان افراد متعدد قسمت كرد و به هر كدام سهمى داد.

در روابط زناشويى آنچه عمده و اساس است امور روحى و معنوى است،عشق و عاطفه و احساسات است.كانون ازدواج و نقطه پيوند دو طرف به يكديگر دل است. عشق و احساسات مانند هر امر روحى ديگر قابل تجزيه و تقسيم نيست;نمى‏توان آنها را ميان افراد متعدد سرشكن و جيره‏بندى كرد.مگر ممكن است دل را دو نيم كرد يا در دو جا به گرو گذاشت؟مگر مى‏شود قلب را به دو نفر تسليم كرد؟عشق و پرستش يكه شناس است، شريك و رقيب نمى‏پذيرد.جو و گندم نيست كه بشود پيمانه كرد و به هر نفر سهمى داد. بعلاوه،احساسات قابل كنترل نيست.آدمى در اختيار دل است نه دل در اختيار آدمى. پس آن چيزى كه روح ازدواج است و جنبه انسانى آن است و روابط دو انسان را از روابط دو حيوان-كه صرفا شهوانى و غريزى است-متمايز مى‏كند،نه قابل قسمت است و نه قابل كنترل.پس تعدد زوجات محكوم است.

به عقيده ما در اين بيان قدرى اغراق وجود دارد،زيرا راست است كه روح ازدواج عاطفه و احساسات است;هم راست است كه احساسات قلبى تحت اختيار آدمى نيست;اما اينكه گفته مى‏شود احساسات قابل تقسيم نيست،يك تخيل شاعرانه بلكه يك مغالطه است،زيرا سخن در اين نيست كه احساسات بخصوصى را مانند يك قطعه جسم دو قسمت كنند و به هر كدام سهمى بدهند،تا گفته شود كه امور روحى قابل تقسيم نيست;سخن در ظرفيت روحى بشر است.مسلما ظرفيت روحى آدمى آنقدر محدود نيست كه نتواند دو علاقه را در خود جاى دهد.پدرى صاحب ده فرزند مى‏شود و هر ده نفر را تا حد پرستش دوست مى‏دارد،براى همه آنها فداكارى مى‏كند.

بلى،يك چيز مسلم است و آن اينكه عشق و احساسات هرگز در صورت تعدد آنقدر اوج نمى‏گيرد كه در وحدت مى‏گيرد.اوج اعلاى عشق و احساسات با تعدد سازگار نيست، همچنانكه با عقل و منطق نيز سازگار نيست.

راسل در زناشويى و اخلاق مى‏گويد:

«بسيارى از مردم امروز عشق را يك مبادله منصفانه احساسات مى‏دانند و همين دليل به تنهايى،صرف نظر از دلايل ديگر،براى محكوم كردن تعدد زوجات كافى است.»

من نمى‏دانم چرا اگر بناست مبادله احساسات منصفانه باشد بايد انحصارى باشد؟ مگر پدر كه فرزندان متعدد خود را دوست مى‏دارد و متقابلا آنها پدر را دوست مى‏دارند مبادله احساسات آنها به طور منصفانه نيست؟اتفاقا با اينكه فرزندان متعددند علاقه پدر به هر يك از فرزندان بر علاقه هر يك از فرزندان نسبت‏به پدر مى‏چربد.

عجيب اين است كه اين سخن را كسى مى‏گويد كه دائما به شوهران توصيه مى‏كند كه عشق زن خود را به بيگانه محترم بشمارند و مانع روابط عاشقانه آنها نشوند;متقابلا چنين توصيه‏هايى به زنان مى‏كند.آيا به عقيده راسل باز هم مبادله احساسات زن و شوهر منصفانه است؟

از نظر تربيتى

هووگرى ضرب المثل ناسازگارى است.براى زن دشمنى بالاتر از«هوو»وجود ندارد.چند همسرى،زنان را به قيام و اقدام عليه يكديگر و احيانا شوهر وا مى‏دارد و محيط زناشويى را-كه بايد محيط صفا و صميميت‏باشد-به ميدان جنگ و جدال و كانون كينه و انتقام تبديل مى‏كند.دشمنى و رقابت و عداوت ميان مادران به فرزندان آنها نيز سرايت مى‏كند،دو دستگى‏ها و چند دستگى‏ها به وجود مى‏آيد،محيط خانوادگى-كه اولين مدرسه و پرورشگاه روحى كودكان است و بايد الهام بخش نيكى و مهربانى باشد-درس‏آموز نفاق و نامردى مى‏گردد.

در اينكه تعدد زوجات زمينه همه اين آثار ناگوار تربيتى است‏شكى نيست.اما يك نكته را نبايد فراموش كرد و آن اينكه بايد ديد چقدر از اين آثار ناشى از طبيعت تعدد زوجات است و چقدر از آنها ناشى از ژستى است كه مرد و زن دوم مى‏گيرند.به عقيده ما همه اين ناراحتيها معلول طبيعت تعدد زوجات نيست،بيشتر معلول طرز اجراى آن است.

مردى و زنى با هم زندگى مى‏كنند و زندگى آنها جريان عادى خود را طى مى‏كند. در اين بين آن مرد در يك برخورد فريفته زنى مى‏گردد و فورا هوس چند همسرى به سرش مى‏زند. پس از يك قول و قرار محرمانه ناگهان زن دوم مثل اجل معلق پا به خانه و لانه زن اول مى‏گذارد و شوهر و زندگى او را تصاحب مى‏كند و در حقيقت‏به زندگى او شبيخون مى‏زند.واضح است كه عكس العمل روحى زن اول جز كينه و انتقام چيز ديگر نيست.براى زن هيچ چيزى ناراحت كننده‏تر از اين نيست كه مورد تحقير شوهر قرار بگيرد.بزرگترين شكست‏براى يك زن اين است كه احساس كند نتوانسته قلب شوهر خود را نگهدارى كند،و ببيند كه ديگرى او را تصاحب كرده است.وقتى كه مرد ژست‏خودسرى و هوسرانى مى‏گيرد و زن دوم ژست‏شبيخون‏زنى،انتظار تحمل و بردبارى از زن اول انتظار بيجايى است.

اما اگر زن اول بداند كه شوهرش‏«مجوز»دارد،از او سير نشده است و رو آوردن به چند همسرى به معنى پشت كردن به او نيست،و مرد ژست استبداد و خودسرى و هوسرانى را از خود دور كند و بر احترامات و عواطف خود نسبت‏به زن اول بيفزايد،و همچنين اگر زن دوم توجه داشته باشد كه زن اول حقوقى دارد و حقوق او محترم است و تجاوز به آنها جايز نيست، خصوصا اگر همه توجه داشته باشند كه در راه حل يك مشكل اجتماعى قدم برمى‏دارند،مسلما از ناراحتيهاى داخلى كاسته مى‏شود.

قانون تعدد زوجات يك راه حل مترقيانه ناشى از يك ديد اجتماعى وسيعى است. حتما اجرا كنندگان آن نيز بايد در سطح عاليترى فكر كنند و از يك تربيت عالى اسلامى برخوردار باشند.

تجربه نشان داده است كه در مواردى كه مرد ژست‏خودسرى و هوسرانى نداشته و زن احساس كرده كه شوهرش نيازمند به زن دوم است،خود داوطلب شده و زن دوم را به خانه شوهر آورده است و هيچ يك از ناراحتيهاى مزبور وجود نداشته است.اكثر ناراحتيها ناشى از طرز رفتار وحشيانه‏اى است كه مردان در اجراى اين قانون به كار مى‏برند.

از نظر اخلاقى

مى‏گويند:اجازه تعدد زوجات اجازه‏«شره‏»و شهوت است;به مرد اجازه مى‏دهد هواپرستى كند.اخلاق ايجاب مى‏كند كه انسان شهوات خود را به حداقل ممكن تقليل دهد،زيرا مقتضاى طبيعت آدمى اين است كه هر اندازه جلو شهوت را باز گذارد رغبت و تمايلش فزونى مى‏گيرد و آتش شهوتش مشتعلتر مى‏گردد.

منتسكيو در روح القوانين صفحه 434 درباره تعدد زوجات مى‏گويد:

«پادشاه مراكش در حرمسراى خود از تمام نژادها،اعم از سفيد و زرد و سياه پوست، زن دارد.اما اگر اين شخص دو برابر زنهاى كنونى خود نيز زن داشته باشد باز هم خواهان زن تازه خواهد بود،زيرا شهوترانى مثل خست و لئامت است و هر چه شدت كرد زيادتر مى‏شود،چنانكه تحصيل سيم و زر زياد باعث ازدياد حرص و آز مى‏گردد.تعدد زوجات رسم عشقبازى مستهجن و مخالف طبيعت (همجنس بازى)را نيز مى‏آموزد و رايج مى‏كند،زيرا در عرصه شهوترانى هر عملى كه از حدود معين خارج گرديد باعث اعمال بى قاعده مى‏گردد.در اسلامبول وقتى كه شورشى در گرفت،در حرمسراى يك حكمران حتى يك زن وجود نداشت،چه آن حكمران با عشقبازيهاى مخالف طبيعت،روزگار خود را مى‏گذرانيد.»

اين ايراد را از دو نظر بايد مورد بررسى قرار داد:يكى از اين نظر كه مى‏گويند اخلاق پاك با اعمال شهوت منافات دارد و براى پاكى نفوس بايد شهوت را به حداقل ممكن تقليل داد.ديگر از نظر آن اصل روانى كه مى‏گويد مقتضاى طبيعت آدمى اين است كه هر چه بيشتر با آن موافقت‏شود بيشتر طغيان مى‏كند و هر چه بيشتر با آن خالفت‏شود آرام مى‏گيرد.

اما از نظر اول:بايد بگوييم متاسفانه اين يك تلقين غلطى است كه اخلاق مسيحى -كه بر پايه رياضت است و از اخلاق هندى و بودايى و كلبى متاثر است-القاء كرده است. اخلاق اسلامى بر اين پايه نيست.از نظر اسلام چنين نيست كه هر چه از شهوات تقليل شود با اخلاق سازگارتر است و اگر به حد صفر برسد صد در صد اخلاقى است. از نظر اسلام اخلاق با افراط در شهوترانى ناسازگار است.

براى اينكه بدانيم تعدد زوجات يك عمل افراطى است‏يا نه،بايد ببينيم آيا مرد بالطبع تك همسرى است‏يا نه.از مقاله 31 معلوم شد كه شايد امروز يك نفر هم پيدا نشود كه طبيعت مرد را محدود به تك همسرى بداند و چند همسرى را يك عمل انحرافى و افراطى بشناسد.بر عكس،عقيده بسيارى اين است كه طبيعت مرد چند همسرى است و تك همسرى چيزى است نظير تجرد كه بر خلاف طبيعت مرد است.

اگر چه ما با آن نظر كه طبيعت مرد چند همسرى است مخالفيم،اما با اين نظر هم موافق نيستيم كه طبيعت مرد تك همسرى است و چند همسرى بر ضد طبيعت مرد است و نوعى انحراف و مخالف طبيعت است نظير همجنس بازى.

كسانى مانند منتسكيو كه تعدد زوجات را مساوى با شهوت پرستى مى‏دانند، نظرشان به حرمسرا بازى است;خيال كرده‏اند كه اسلام با قانون تعدد زوجات خواسته است جواز حرمسرا براى خلفاى عباسى و عثمانى و امثال آنها صادر كند.اسلام بيش از همه با آن كارها مخالف است.حدود و قيودى كه اسلام براى تعدد زوجات قائل است، آزادى مرد هوسران را بكلى از او سلب مى‏كند.

اما از نظر دوم:اين عقيده كه مى‏گويد:«طبيعت آدمى هر اندازه ارضاء شود بيشتر طغيان مى‏كند و هر اندازه مخالفت‏شود بهتر آرام مى‏گيرد»درست نقطه مقابل عقيده‏اى است كه امروز در ميان پيروان فرويد پيدا شده و مرتبا به نفع آن تبليغ مى‏شود.

فرويديستها مى‏گويند:«طبيعت‏بر اثر ارضاء و اقناع آرام مى‏گيرد و در اثر امساك فزونى مى‏گيرد و طغيان مى‏كند».لهذا اين عده صد در صد طرفدار آزادى و شكستن آداب و سنن خصوصا در مسائل جنسى مى‏باشند.اى كاش منتسكيو زنده مى‏بود و مى‏ديد كه امروز چگونه فرضيه او مورد تمسخر فرويديستها قرار گرفته است.

از نظر اخلاق اسلامى هر دو عقيده خطاست.طبيعت،حقوق و حدودى دارد و آن حقوق و حدود را بايد شناخت.طبيعت در اثر دو چيز طغيان مى‏كند و آرامش را بهم مى‏زند:يكى در اثر محروميت و ديگر در اثر آزادى كامل دادن و برداشتن همه قيود و حدود از مقابل او.

به هر حال نه تعدد زوجات ضد اخلاق و بهم زننده آرامش روحى و مخالف پاكى نفوس است آنچنانكه امثال منتسكيو مى‏گويند،و نه قناعت ورزيدن به زن يا زنان مشروع خود ضد اخلاق است آنچنانكه فرويديستها عملا تبليغ مى‏كنند.

از نظر حقوقى

به موجب عقد ازدواج،هر يك از زوجين به ديگرى تعلق مى‏گيرد و از آن او مى‏شود.حق استمتاعى كه هر كدام نسبت‏به ديگرى پيدا مى‏كنند از آن جهت است كه منافع زناشويى طرف را به موجب عقد ازدواج مالك شده است.از اين رو در تعدد زوجات آن كه ذى حق شماره اول است زن سابق است.معامله‏اى كه ميان مرد و زن ديگرى صورت مى‏گيرد در حقيقت معامله‏«فضولى‏»است،زيرا كالاى مورد معامله يعنى منافع زناشويى مرد قبلا به زن اول فروخته شده و جزء مايملك او محسوب مى‏شود.پس آن كس كه در درجه اول بايد نظرش رعايت‏شود و اجازه او تحصيل گردد زن اول است.پس اگر بناست اجازه تعدد زوجات داده شود بايد موكول به اجازه و اذن زن اول باشد،و در حقيقت اين زن اول است كه حق دارد درباره شوهر خود تصميم بگيرد كه زن ديگر اختيار بكند يا نكند.

بنابر اين زن دوم و سوم و چهارم گرفتن درست مثل اين است كه شخصى يك بار مال خود را به شخص ديگر بفروشد و همان مال فروخته شده را براى نوبت دوم و سوم و چهارم به افراد ديگر بفروشد.صحت چنين معامله‏اى بستگى دارد به رضايت مالك اول و دوم و سوم،و اگر عملا شخص فروشنده مال مورد نظر را در اختيار افراد بعدى قرار دهد قطعا مستحق مجازات است.

اين ايراد مبتنى بر اين است كه طبيعت‏حقوقى ازدواج را مبادله منافع بدانيم و هر يك از زوجين را مالك منافع زناشويى طرف ديگر فرض كنيم.من فعلا راجع به اين مطلب-كه البته قابل خدشه و ايراد است-بحثى نمى‏كنم.فرض مى‏كنيم طبيعت‏حقوقى ازدواج همين باشد.اين ايراد وقتى وارد است كه تعداد زوجات از جانب مرد فقط جنبه تفنن و تنوع داشته باشد.بديهى است كه اگر طبيعت‏حقوقى ازدواج مبادله منافع زناشويى باشد و زن از هر لحاظ قادر باشد كه منافع زناشويى مرد را تامين كند، مرد هيچ گونه مجوزى براى تعدد زوجات نخواهد داشت.اما اگر جنبه تفنن و تنوع نداشته باشد،بلكه مرد يكى از مجوزهايى كه در مقالات پيش اشاره كرديم داشته باشد،اين ايراد مورد ندارد.مثلا اگر زن عقيم باشد،يا به سن يائسگى رسيده باشد و مرد نيازمند به فرزند باشد،يا زن مريض و غير قابل استمتاع باشد،در اين گونه موارد حق زن مانع تعدد زوجات نخواهد بود.

تازه اين در صورتى است كه مجوز تعدد زوجات امر شخصى مربوط به مرد باشد. اما اگر پاى يك علت اجتماعى در كار باشد و تعدد زوجات به واسطه فزونى عدد زنان بر مردان و يا به واسطه احتياج اجتماع به كثرت نفوس تجويز شود،اين ايراد صورت ديگرى پيدا مى‏كند.در اين گونه موارد،تعدد زوجات يك نوع تكليف و واجب كفايى است;وظيفه‏اى است كه براى نجات اجتماع از فساد و فحشاء و يا براى خدمت‏به تكثير نفوس اجتماع بايد انجام شود.بديهى است آنجا كه پاى تكليف و وظيفه اجتماعى به ميان مى‏آيد،رضايت و اجازه و اذن مفهوم ندارد.اگر فرض كنيم اجتماع واقعا مبتلا به فزونى زن بر مرد است‏يا نيازمند به تكثير نفوس است،يك وظيفه،يك واجب كفايى متوجه همه مردان و زنان متاهل مى‏شود;پاى يك وظيفه،يك واجب كفايى متوجه همه مردان و زنان متاهل مى‏شود،پاى يك فداكارى و از خود گذشتگى به خاطر اجتماع براى زنان متاهل به ميان مى‏آيد.درست مثل وظيفه سربازى است كه متوجه خانواده‏ها مى‏شود و بايد به خاطر اجتماع از عزيزشان دل بكنند و او را روانه ميدان كارزار كنند.در اين گونه موارد،غلط است كه موكول به رضايت و اجازه شخص يا اشخاص ذى نفع بشود.

كسانى كه مدعى هستند حق و عدالت ايجاب مى‏كند كه تعدد زوجات با اجازه همسر پيشين باشد،فقط از زاويه تفنن و تنوع طلبى مرد مطلب را نگريسته‏اند و ضرورتهاى فردى و اجتماعى را از ياد برده‏اند.اساسا اگر ضرورت فردى يا اجتماعى در كار نباشد،تعدد زوجات حتى با اجازه زن پيشين نيز قابل قبول نيست.

از نظر فلسفى

قانون تعدد زوجات با اصل فلسفى تساوى حقوق زن و مرد-كه ناشى از تساوى آنها در انسانيت است-منافات دارد.چون زن و مرد هر دو انسان و متساوى الحقوق مى‏باشند، يا بايد هر دو مجاز باشند كه داراى چند همسر باشند يا هيچ كدام مجاز نباشند.اما اينكه مرد مجاز باشد چند زن داشته باشد و زن مجاز نباشد كه چند شوهر داشته باشد، تبعيض و مرد نوازى است.اجازه دادن به مرد كه تا چهار زن مى‏تواند بگيرد به معنى اين است كه ارزش يك زن مساوى است‏با يك چهارم مرد.اين نهايت تحقير زن است و حتى با نظر اسلام درباره ارث و شهادت-[ كه ارث و شهادت] دو زن را برابر با ارث و شهادت يك مرد قرار داده است- منافات دارد.

اين ايراد سخيف‏ترين ايرادى است كه بر تعدد زوجات گرفته شده است.گويى ايراد كنندگان به علل و موجبات فردى و اجتماعى تعدد زوجات كوچكترين توجهى نداشته‏اند;خيال كرده‏اند تنها موضوعى كه در ميان است هوس است.آنگاه گفته‏اند چرا به هوس مرد توجه شده و به هوس زن توجه نشده است؟

چون در گذشته راجع به علل و موجبات و مجوزهاى تعدد زوجات،مخصوصا راجع به چيزى كه تعدد زوجات را به صورت حقى از جانب زنان بى‏شوهر بر عهده مردان و زنان متاهل در مى‏آورد بحث كرده‏ايم،ديگر بحثى نمى‏كنيم.

در اينجا همين قدر مى‏گوييم اگر مبناى فلسفه اسلام در تعدد زوجات و ارث و شهادت،تحقير و بى‏اعتنايى به حقوق زن بود و اسلام ميان زن و مرد از لحاظ انسانيت و حقوق ناشى از انسانيت تفاوت قائل بود،همه جا يك جور نظر مى‏داد زيرا اين فلسفه همه جا يك جور حكم مى‏كند;يك جا نمى‏گفت‏يك زن نصف يك مرد ارث ببرد و در جاى ديگر نمى‏گفت‏يك زن با يك مرد برابر ارث ببرد و در جاى ديگر نمى‏گفت‏يك مرد تا چهار زن بگيرد،و همچنين در باب شهادت در هر موردى به نحوى حكم نمى‏كرد.از اينها به خوبى مى‏توان فهميد كه اسلام فلسفه‏هاى ديگرى در نظر گرفته است.ما در يكى از مقالات گذشته راجع به ارث توضيح داديم و در مقاله ديگرى گفتيم مساله تساوى زن و مرد در انسانيت و حقوق ناشى از انسانيت،از نظر اسلام جزء الفباى حقوق بشرى است.از نظر اسلام در حقوق زن و مرد مسائلى بالاتر از تساوى وجود دارد كه لازم است آنها دقيقا منظور گردد و اجرا شود.

نقش اسلام در چند همسرى

اسلام نه چند همسرى را اختراع كرد(زيرا قرنها پيش از اسلام در جهان وجود داشت) و نه آن را نسخ كرد(زيرا از نظر اسلام براى اجتماع مشكلاتى پيش مى‏آيد كه راه چاره آنها منحصر به تعدد زوجات است).ولى اسلام رسم تعدد زوجات را اصلاح كرد.

محدوديت

اول اصلاحى كه به عمل آورد اين بود كه آن را محدود كرد.قبل از اسلام تعدد زوجات نامحدود بود;يك نفر به تنهايى مى‏توانست صدها زن داشته باشد و از آنها حرمسرايى به وجود آورد.ولى اسلام‏«حداكثر»براى آن معين كرد;به يك نفر اجازه نداد بيش از چهار زن داشته باشد.در حكايات و روايات نام افرادى در صدر اسلام ديده مى‏شود كه در حالى كه اسلام آوردند بيش از چهار زن داشتند و اسلام آنها را مجبور كرد مقدار زائد را رها كنند.از آن جمله نام مردى به نام غيلان بن اسلمه برده مى‏شود كه ده زن داشت و پيغمبر اكرم او را مجبور كرد كه شش تاى آنها را رها كند.و همچنين مردى به نام نوفل بن معاويه پنج زن داشت.پس از آن كه اسلام اختيار كرد رسول اكرم امر كرد كه يكى از آنها را حتما رها كند.

در روايات شيعه وارد شده كه يك نفر ايرانى مجوسى در زمان امام صادق اسلام اختيار كرد در حالى كه هفت زن داشت.از امام صادق سؤال شد:تكليف اين مرد كه اكنون مسلمان شده با هفت زن چيست؟امام فرمود:حتما بايد سه تاى از آنها را رها كند.

عدالت

اصلاح ديگرى كه اسلام به عمل آورد اين بود كه عدالت را شرط كرد و اجازه نداد به هيچ وجه تبعيضى ميان زنان يا ميان فرزندان آنها صورت بگيرد.قرآن كريم در كمال صراحت فرمود: فان خفتم الا تعدلوا فواحدة (1) اگر بيم داريد كه عدالت نكنيد(يعنى اگر به خود اطمينان نداريد كه با عدالت رفتار كنيد)پس به يكى اكتفا كنيد.

در دنياى قبل از اسلام اصل عدالت‏به هيچ وجه رعايت نمى‏شد،نه ميان خود زنان و نه ميان فرزندان آنها.در مقاله‏27 از كريستين‏سن و ديگران نقل كرديم كه در ايران ساسانى رسم تعدد زوجات شايع بود و ميان زنان و همچنين ميان فرزندان آنها تبعيض قائل مى‏شدند.يكى يا چند زن،زنان ممتاز(پادشاه زن)خوانده مى‏شدند و از حقوق كامل برخوردار بودند.ساير زنان به عنوان‏«چاكر زن‏»و غيره خوانده مى‏شدند و مزاياى قانونى كمترى داشتند.فرزندان چاكر زن اگر از جنس ذكور بودند در خانه پدر به فرزندى پذيرفته مى‏شدند و اگر دختر بودند به فرزندى قبول نمى‏شدند.

اسلام همه اين رسوم و عادات را منسوخ كرد;اجازه نداد كه براى يك زن يا فرزندان او امتيازات قانونى كمترى قائل گردند.

ويل دورانت در جلد اول تاريخ تمدن ضمن بحث از تعدد زوجات مى‏گويد:

«به تدريج كه ثروت نزد يك فرد به مقدار زياد جمع مى‏شد و از آن نگرانى پيدا مى‏كرد كه چون ثروتش به قسمتهاى زيادى منقسم شود سهم هر يك از فرزندان كم خواهد شد،اين فرد به فكر مى‏افتاد كه ميان زن اصلى و سوگلى و همخوابه‏هاى خود فرق بگذارد تا ميراث تنها نصيب فرزندان زن اصلى شود.»

اين جمله مى‏رساند كه تبعيض ميان زنان و فرزندان آنها در دنياى قديم امر رايجى بوده است.ولى عجيب اين است كه ويل دورانت‏بعد به سخنان خود چنين ادامه مى‏دهد:

«تا نسل معاصر تقريبا زناشويى در قاره آسيا بدين ترتيب بوده است.كم كم زن اصلى مقام زن منحصر به فرد را پيدا كرد و زنان ديگر يا محبوبه‏هاى سرى مرد شدند و يا اصلا از ميان رفتند.»

ويل دورانت توجه نكرده يا نخواسته توجه كند كه چهارده قرن است كه در آسيا در پرتو دين مقدس اسلام رسم تبعيض ميان فرزندان منسوخ شده است.يك زن اصلى و چند محبوبه سرى داشتن جزء رسوم اروپايى است نه آسيايى.اين رسم اخيرا از اروپا به آسيا سرايت كرده است.

به هر حال اصلاح دومى كه اسلام در تعدد زوجات انجام داد اين بود كه تبعيض را چه در ميان زنان و چه در ميان فرزندان ملغى ساخت.

از نظر اسلام‏«سوگلى‏»بازى به هر صورت و به هر شكل جايز نيست.علماى اسلام تقريبا وحدت نظر دارند كه تبعيض ميان زنان تحت هيچ عنوانى جايز نيست. فقط بعضى از نحله‏هاى فقهى اسلامى حق زن را طورى توجيه كرده‏اند كه با تبعيض سازگار است.به نظر من نبايد ترديد كرد كه اين نظر درست نيست و بر خلاف مفهوم آيه كريمه قرآن است.رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم جمله‏اى در اين باره فرموده است كه شيعه و سنى بالاتفاق آن را نقل و روايت كرده‏اند.فرمود:

«هر كس دو زن داشته باشد و در ميان آنها به عدالت رفتار نكند(به يكى از آنها بيشتر از ديگرى اظهار تمايل كند)،در روز قيامت محشور خواهد شد در حالى كه يك طرف بدن خود را به زمين مى‏كشد تا سرانجام داخل آتش شود.»

عدالت عاليترين فضيلت انسانى است.شرط عدالت‏يعنى شرط واجد بودن عاليترين نيروى اخلاقى.با توجه به اينكه معمولا احساسات مرد نسبت‏به همه زنها يكسان و در يك درجه نيست،رعايت عدالت و پرهيز از تبعيض ميان زنان يكى از مشكلترين وظايف به شمار مى‏رود.

همه مى‏دانيم كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در ده سال آخر عمر خود يعنى در دوره مدينه‏كه دوره جنگهاى اسلامى بود و زنان بى‏سرپرست در ميان مسلمين زياد بودند-زنان متعدد اختيار كرد.اكثريت زنان پيغمبر بيوه و بزرگسال بودند و غالبا از شوهران سابق خود فرزندانى داشتند.تنها دوشيزه‏اى كه پيغمبر اكرم با او ازدواج كرد عايشه بود.

عايشه به همين جهت هميشه تفاخر مى‏كرد و مى‏گفت:من تنها زنى هستم كه جز پيغمبر شوهر ديگرى او را لمس نكرده است.

رسول اكرم منتهاى عدالت را درباره همه آنها رعايت مى‏كرد و هيچ گونه تبعيضى ميان آنها قائل نمى‏شد.عروة بن زبير خواهر زاده عايشه است;درباره طرز رفتار پيغمبر اكرم با زنان خود،از خاله خويش عايشه سؤالاتى كرده است.عايشه گفت: رسم پيغمبر اين بود كه هيچ يك از ما را بر ديگرى ترجيح نمى‏داد.با همه به عدالت و تساوى كامل رفتار مى‏كرد.كمتر روزى اتفاق مى‏افتاد كه به همه زنان خود سر نزند و احوالپرسى و تفقد نكند.ولى نوبت هر كس بود،نسبت‏به ديگران به احوالپرسى قناعت مى‏كرد و شب را در خانه آن كس بسر مى‏برد كه نوبت او بود.اگر احيانا در وقتى كه نوبت زنى بود مى‏خواست نزد زن ديگر برود،رسما مى‏آمد و اجازه مى‏گرفت.

اگر اجازه داده مى‏شد مى‏رفت و اگر اجازه داده نمى‏شد نمى‏رفت.من شخصا اين طور بودم كه هر وقت از من اجازه مى‏خواست نمى‏دادم.

رسول اكرم حتى در بيماريى كه منجر به فوت ايشان شد كه توانايى حركت نداشت، عدالت را در كمال دقت اجرا كرد.براى اينكه عدالت و نوبت را رعايت كرده باشد،هر روز بسترش را از اتاقى به اتاق ديگر منتقل مى‏كردند.تا آنكه يك روز همه را جمع كرد و اجازه خواست در يك اتاق بماند و همه اجازه دادند در خانه عايشه بماند.

على بن ابيطالب عليه السلام در اوقاتى كه دو زن داشت،حتى اگر مى‏خواست وضو بسازد، در خانه زنى كه نوبتش نبود وضو نمى‏خواست.

اسلام براى شرط عدالت آن اندازه اهميت قائل است كه حتى اجازه نمى‏دهد مرد و زن دوم در حين عقد توافق كنند كه زن دوم در شرايط نامساوى با زن اول زندگى كند;

يعنى از نظر اسلام رعايت عدالت تكليفى است كه مرد نمى‏تواند با قرار قبلى با زن، خود را از زير بار مسؤوليت آن خارج كند.مرد و زن هيچ كدام حق ندارند چنين شرطى در متن عقد بنمايند.زن دوم كارى كه مى‏تواند بكند فقط اين است كه عملا از حقوق خود صرف نظر كند اما نمى‏تواند شرط كند كه حقوقى مساوى با زن اول نداشته باشد،همچنانكه زن اول نيز مى‏تواند عملا با ميل و رضاى خود از حقوق خود صرف نظر كند اما نمى‏تواند كارى كند كه قانونا حقى نداشته باشد.از امام باقر عليه السلام سؤال شد: آيا مرد مى‏تواند با زن خود شرط كند كه فقط روزها هر وقت‏بخواهد به او سر بزند يا ماهى يك بار يا هفته‏اى يك بار نزد او برود،يا شرط كند كه نفقه به طور كامل و مساوى با زن ديگر به او ندهد و خود آن زن هم از اول اين شرطها را بپذيرد؟امام فرمود:

«خير،چنين شرطهايى صحيح نيست.هر زنى به موجب عقد ازدواج خواه ناخواه حقوق كامل يك زن را پيدا مى‏كند.چيزى كه هست،پس از وقوع ازدواج هر زنى مى‏تواند عملا براى جلب رضايت‏شوهر كه او را رها نكند يا به علت ديگرى،همه يا قسمتى از حقوق خود را ببخشد.»

تعدد زوجات با اين شرط اخلاقى اكيد و شديد به جاى آنكه وسيله‏اى براى هوسرانى مرد واقع گردد،شكل و قيافه انجام وظيفه به خود مى‏گيرد.هوسرانى و شهوت پرستى جز با آزادى كامل و دنبال هواى دل رفتن سازگار نيست.هوسرانى آنگاه صورت عمل به خود مى‏گيرد كه آدمى خود را در اختيار دل قرار دهد و دل را در اختيار خواهشها و ميلها.دل و خواهشهاى دل منطق و حساب برنمى‏دارد.آنجا كه پاى انضباط و عدالت و انجام وظيفه به ميان مى‏آيد،هوسرانى و هوا پرستى بايد رخت‏بربندد.از اين رو به هيچ وجه تعدد زوجات را در شرايط اسلامى نمى‏توان وسيله‏اى براى هوسرانى شناخت.

كسانى كه تعدد زوجات را وسيله هوسرانى قرار داده‏اند،قانون اسلامى را بهانه براى يك عمل ناروا قرار داده‏اند.اجتماع حق دارد آنها را مؤاخذه و مجازات[كند]و اين بهانه را از دست آنها بگيرد.

مساله بيم از عدم عدالت

انصاف بايد داد كه افرادى كه شرايط اسلامى را در تعدد زوجات كاملا رعايت مى‏كنند بسيار كم‏اند.در فقه اسلامى مى‏گويند:«اگر بيم دارى كه استعمال آب براى بدنت زيان دارد وضو نگير»،«اگر بيم دارى كه روزه برايت زيان دارد روزه نگير». اين دو دستور در فقه اسلامى رسيده است.شما افراد بسيارى را مى‏بينيد كه مى‏پرسند: مى‏ترسم آب برايم زيان داشته باشد،وضو بگيرم يا نگيرم؟مى‏ترسم روزه برايم ضرر داشته باشد،روزه بگيرم يا نگيرم؟البته اين پرسشها پرسشهاى درستى است. چنين اشخاصى نبايد وضو بسازند و نبايد روزه بگيرند.

ولى نص قرآن كريم است كه‏«اگر بيم داريد كه نتوانيد ميان زنان خود به عدالت رفتار كنيد،يك زن بيشتر نگيريد».با اين حال آيا شما در عمر از يك نفر شنيده‏ايد كه بگويد:مى‏خواهم زن دوم بگيرم اما بيم دارم كه رعايت عدالت و مساوات ميان آنها نكنم،بگيرم يا نگيرم؟من كه نشنيده‏ام.حتما شما هم نشنيده‏ايد.سهل است،مردم ما با علم و تصميم اينكه به عدالت رفتار نكنند زنان متعدد مى‏گيرند و اين كار را به نام اسلام و زير سرپوش اسلامى انجام مى‏دهند.اينها هستند كه با عمل ناهنجار خود اسلام را بدنام مى‏كنند.

اگر تنها كسانى اقدام به تعدد زوجات نمايند كه لااقل اين يك شرط را واجد باشند، جاى هيچ گونه بهانه و ايرادى نبود.

حرمسراها

موضوع ديگرى كه سبب شده تعدد زوجات را بر قانون اسلام عيب بگيرند دستگاههاى حرمسرادارى خلفا و سلاطين پيشين است.برخى از نويسندگان و مبلغين مسيحى تعد زوجات اسلامى را مساوى با حرمسرادارى با همه مظاهر ننگين و مظالم بى‏پايان آن معرفى كرده‏اند و چنين وانمود مى‏كنند كه تعدد زوجات در اسلام يعنى همان حرمسراداريها كه تاريخ در دستگاههاى خلفا و سلاطين پيشين نشان مى‏دهد.

متاسفانه بعضى از نويسندگان خودمان نيز-كه حرف به حرف بازگو كننده افكار و عقايد و منويات غربيها هستند-هر جا كه نام تعدد زوجات مى‏برند آن را با حرمسرا رديف مى‏كنند.اين قدر شخصيت و استقلال فكرى ندارند كه ميان آنها تفكيك كنند.

شرايط و امكانات ديگر

گذشته از شرط عدالت،شرايط و تكاليف ديگرى نيز متوجه مرد است.همه مى‏دانيم كه زن مطلقا يك سلسله حقوق مالى و استمتاعى به عهده مرد دارد.مردى حق دارد آهنگ چند همسرى كند كه امكانات مالى او به او اجازه اين كار را بدهد. شرط امكان مالى در تك همسرى نيز هست.اكنون فرصتى نيست كه وارد اين بحث‏بشويم.

امكانات جسمى و غريزى نيز به نوبه خود شرط و واجب ديگرى است.در كافى و وسائل از امام صادق روايت‏شده است كه فرمود:

«هر كس گروهى از زنان نزد خود گرد آورد كه نتواند آنها را از لحاظ جنسى اشباع نمايد و آنگاه آنها به زنا و فحشاء بيفتند،گناه اين فحشاء به گردن اوست.»

تاريخچه‏هاى حرمسراها داستانها ذكر مى‏كنند از زنان جوانى كه از لحاظ غريزه تحت فشار قرار مى‏گرفتند و مرتكب فحشاء مى‏شدند و احيانا پشت‏سر آن فحشاءها كشتارها و جنايتها واقع مى‏شد.

خواننده محترم از مجموع هفت مقاله‏اى كه درباره چند همسرى نوشتيم،كاملا به ريشه و علل و موجبات تعدد زوجات و اينكه چرا اسلام آن را نسخ نكرد و چه شرايط و حدود و قيودى براى آن قائل شد كاملا آگاه گشت;برايش روشن شد كه اسلام با تجويز تعدد زوجات نخواسته است زن را تحقير كند،بلكه از اين راه بزرگترين خدمت را به جنس زن كرده است.اگر تعدد زوجات،مخصوصا در شرايط فزونى نسبى عدد زنان آماده ازدواج بر مردان آماده ازدواج-كه هميشه در دنيا بوده و هست-اجازه داده نشود،زن به بدترين شكلى ملعبه مرد خواهد شد;رفتار مرد با او از يك كنيز بدتر خواهد بود،زيرا انسان در مقابل يك كنيز لااقل اين اندازه تعهد مى‏پذيرد كه فرزند او را فرزند خود بداند اما در مقابل معشوقه و رفيقه اين اندازه تعهد هم ندارد.

مرد امروز و تعدد زوجات

مرد امروز از تعدد زوجات روگردان است،چرا؟آيا به خاطر اينكه مى‏خواهد به همسر خود وفادار باشد و به يك زن قناعت كند يا به خاطر اينكه مى‏خواهد حس تنوع طلبى خود را از طريق گناه-كه به حد اشباع،وسيله برايش فراهم است-ارضاء نمايد؟امروز گناه جاى تعدد زوجات را گرفته است نه وفا،و به همين دليل مرد امروز سخت از تعدد زوجات كه براى او تعهد و تكليف ايجاد مى‏كند متنفر است.مرد ديروز اگر مى‏خواست هوسرانى كند راه گناه چندان براى او باز نبود،ناچار بود تعدد زوجات را بهانه قرار داده هوسرانى كند.در عين اينكه شانه از زير بار بسيارى از وظايف خالى مى‏كرد،از انجام بعضى تعهدات مالى و انسانى درباره زنان و فرزندان چاره‏اى نداشت. اما مرد امروز هيچ الزام و اجبارى نمى‏بيند كه كوچكترين تعهدى در زمينه هوسرانيهاى بى‏پايان خود بپذيرد.ناچار عليه تعدد زوجات قيام مى‏كند.

مرد امروز تحت عنوان سكرتر،ماشين نويس و صدها عنوان ديگر كام خود را از زن مى‏گيرد و بودجه آن را به صندوق دولت‏يا شركت‏يا مؤسسه‏اى كه در آن كار مى‏كند تحميل مى‏كند بدون آنكه دينارى از جيب خود بپردازد.

مرد امروز هر چند صباح يك بار معشوقه خود را عوض مى‏كند بدون اينكه احتياجى به تشريفات مهر و نفقه و طلاق داشته باشد.مسلما موسى چومبه با تعدد زوجات مخالف است،زيرا او هميشه يك سكرتر موبور جوان زيبا در كنار خود دارد و هر چند سال يك بار آن را عوض مى‏كند.با چنين امكاناتى چه حاجت‏به تعدد زوجات؟

در شرح حال برتراند راسل-كه يكى از مخالفين سرسخت تعدد زوجات است‏چنين مى‏خوانيم:

«در نخستين دوران زندگى او علاوه بر مادر بزرگش دو زن ديگر نقش بزرگى داشته‏اند كه يكى از آنها آليس نخستين همسرش و ديگرى رفيقه‏اش به نام اتولين مورل مى‏باشند.مورل از زنان سرشناس آن دوره بود و با بسيارى از نويسندگان اوايل قرن بيستم دوستى داشت.»

مسلما چنين شخصى با تعدد زوجات روى موافق نشان نمى‏دهد.گويا همين رفيقه‏بازى او بود كه به ازدواج او با همسرش آليس پايان داد،زيرا از زبان خود راسل چنين نوشته‏اند:

«در بعد از ظهر يكى از روزها هنگامى كه با دوچرخه عازم يكى از ييلاقات نزديك شهر بودم ناگهان احساس كردم كه ديگر آليس را دوست ندارم.»

پى‏نوشت:

1- نساء 3.

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام